۱۳۹۵ دی ۱۴, سه‌شنبه

بهمن بخشی – «قولنج خانواده» ولایت


قولنج اصطلاحی است که در مورد دردهای مبهم در نواحی مختلف بدن به کار می‌رود. چنان‌که در لغت‌نامه دهخدا نیز اصطلاح قولنج به‌صورت «دردی که غفلتاً در ناحیه شکم حاصل شود» توضیح داده‌ شده است. امروزه اصطلاح قولنج بیشتر برای دردهای مرتبط با عضلات و مفاصل به کار می‌رود. اصطلاح «قولنج شکستن» به معنی واردکردن فشار به مفاصل به شکلی است که باعث آزاد شدن صدایی کوتاه و خشک از آن‌ها شود.



ترق تروق، خرت خرت، قرچ قروچ و تلق تلق، همه و همه صداهای مختلف مفصل هستند. «قولنج شکستن» هیچ زمینهٔ پزشکی یا ورزشی ندارد و علل آن ممکن است به علت نگرانی، ترس و استرس (همان دلواپسی) باشد. یا ممکن است یک عادت باشد، یک عادت بد و مضر. اگر این حرکت عادت شده است، احتمال دارد به ستون فقرات آسیب بزند … اگر قولنج به بیماری وسواس، مالیخولیا و صرع بیانجامد، یعنی حال بیمار بسیار وخیم است…

خب تا حدودی در جریان بیماری قولنج قرار گرفتیم. نگاهی کوتاه به تاریخچهٔ ننگین رژیم قرون‌وسطایی ولایت‌فقیه، نشان می‌دهد که هر بار مجاهدین و رزم‌آوران آزادی به موفقیت و به پیروزی‌های بزرگ دست‌یافته‌اند، رژیم دچار قولنج شده و آه و فغانش به هوا می‌رود که: «وای از گسسته شدن روابط خانوادگی مجاهدین!»؛ یعنی درست درزمانی که رژیم در یک- و بعضاً در چند- جبهه از مجاهدین شکست می‌خورد، یک‌دفعه یاد ارتباط و پیوندهای خانوادگی مجاهدین می‌افتد. درحالی‌که خوب می‌داند، همین مجاهدین ازقضا بیشترین دل‌بستگی و پیوستگی را به خانواده خود دارند و برای همین است که طی سالیان جان خود را در کف نهاده و آن را نثار آزادی خانواده خود بلکه میهن و خلق محبوبشان و میلیون‌ها خانواده‌ای که به آن‌ها عشق می‌ورزند، می‌کنند تا آنچه را که این رژیم میهن برباد ده تباه کرده است، دوباره از نو بسازند و ایرانی آباد و آزاد بر پا کنند. آن‌هم رودرروی رژیمی که فقط یک دیدار برجسته‌ترین زندانی سیاسی، علی صارمی با عزیزانش در اشرف؛ و فقط یک بوسه قهرمان اشرفی، بهروز کاظمی بر گونه فرزندش در اشرف را با اعدام و چوبه دار برای آن‌ها پاسخ می‌دهد. رژیمی سفاک و خون‌ریز که صدهاهزار خانواده را با قساوت و سنگ دلی تمام گسسته و هزاران مادر را در اعدام جوانان برومندشان داغدار و شکسته ساخته است…

واقعیت این است که پس از انتقال پیروزمند مجاهدان اشرفی و هجرت بزرگ رزم‌آوران آزادی که ولی‌فقیه زهرخورده را حیران و ماتم‌زده و سوته‌دل بر جای گذاشت، رژیم آخوندی از سر ناچاری و استیصال، در چنبرهٔ معضلات بی‌درمانی که او را فراگرفته و در ماتم زهری که براثر به دنیا آمدن طفل گورزاد خود، یعنی برجام، در سراپای وجودش جاری‌شده، بازهم قولنج خانواده گرفته و یقه‌درانی می‌کند که باید عواطف و احساسات اعضای مجاهدین به خانواده‌هایشان را در صدر همه مسائل کشور دانست و این یک تکلیف شرعی است. سؤال اینجاست: چه شده که رژیم جهل و جنایت آخوندی که هلاک‌کننده حرث و نسل است، میلیون‌ها خانواده به خاک سیاه نشسته و زیرخط فقر دست‌وپا زده در زیر حاکمیتش را ول کرده و این‌چنین به حرارت و غلیان عواطف و احساسات! افتاده است؟ پاسخ را در علل قولنج باید جست: «قولنج ممکن است به علت نگرانی، ترس و استرس (همان دلواپسی) باشد». ترس از چه؟ پاسخ ساده و بدیهی است، مثل احساسات هر جانور بهیمی، ترس و هراس از مرگ است، ترس از جنگ بیشتر مجاهدان و رزم‌آوران ارتش آزادی با این رژیم پابه‌گور در مرحله نوینی است که آغازشده است.

باید به آخوندهای قساوت پیشه و به مأموران رذل خانواده وزارتی گفت: این‌قدر به قولنج‌هایتان بها ندهید؛ چرا که سرانجام، قولنج به وسواس، مالیخولیا و صرع می‌انجامد. آخر مگر رفتارهای مالیخولیایی در اشرف و لیبرتی با ۳۰۰ بلندگو فراموش‌شده است که کف بر لب، افسار پاره کرده و عربده می‌کشیدید: «…از شدت عاطفه خود، خون همه‌تان را می‌ریزیم و سقف را بر سرتان خراب می‌کنیم و از شدت عشق! زبانتان را از حلقومتان بیرون می‌کشیم…».

این‌طور به نظر می‌رسد که اشرفی‌ها با این حرکت خود، چنان ضربه‌ای به ولی‌فقیه و مأموران وزارتی زده‌اند که صدای ترق تروق، خرت خرت، قرچ قروچ و تلق تلوق و همه صداهای مختلفی که یک رژیم پوسیده و درهم‌شکسته در واپسین ایام عمر ننگین خود به آن دچار می‌شود، از آن به گوش می‌رسد، غافل از اینکه قولنج دیگر به فلج تبدیل‌شده و به ستون فقرات یا همان عمود خیمه نظام آسیب جدی رسانده است.