جوانان ایرانی و هموطنان دردمند، اینجانب ابراهیم فیروزی از زندان امنیتی رجایی شهر این نامه را برایتان مینویسم. ده سال است مسیحی شدهام و برای فعالیتهای مذهبیام تاکنون 3 بار در دادگاههای جمهوری اسلامی محاکمه شدهام و جمعاً هفت سال زندان و دو سال تبعید برای فعالیتهای مذهبیام صادر شده است. دل نوشته زیر را خطاب به شما جوانان نوشتهام که دغدغه داشتن کشوری مترقی و آزاد را دارند.
امیدوارم آن چه که از دلم بر آمده، بر دل تمام جوانانی بنشیند که خفقان جمهوری اسلامی، خوشیهای زندگی را از آنها گرفته است. آزادی، آزاد زیستن و آزاد اندیشی ندای هر انسانی در جهان است و ایرانیان آزادمنش چندین دهه میباشد که در پی تحقق این اهداف در جامعه خود هستند. خطاب من به تمام آزادی خواهان و آنانی است که چشم امیدشان به آزاد مردان و شیر زنانی است که در پی تحقق جامعهای آزاد از جان و مال و تعلقات عاطفیشان گذشته و در راه رفاه تمام اقشار جامعه ایران تلاش میکنند. خطاب من بهخصوص به جوانان است که بسیاری از ایثارگریهای نسل گذشته و اکنون را نمیدانند و وقت خود را در فضای مجازی به بطالت میگذرانند. همانگونه که خود من قبل از ورودم به زندان و مواجهه عینی با ساختار حکومت ایران از آن بیاطلاع بودم، شما هموطنان جوانی که مانند من آرزوی زندگی در کشوری با حاکمیت مردمی را دارید بدانید که رسیدن به این هدف والا دوردست نیست فقط کافی است برنامهیی مشخص را در کنار کلیه گروههای مردمی و آزاد بخش ایران در پیش بگیرید. هیچگاه خود را ناتوان و تنها فرض نکنید. فریادهای خاموش را در اطرافتان جستجو کنید. بهعنوان یک مسیحی این مثال را میآورم که کلیسای گسترده جهانی با دوازده نفر از حواریون در روز پنطیکاست شروع شد. امروز میلیونها نفر در پی اعلام یک هدف و پیام هستند، آن هم رهایی از ظلمی که از طرف جمهوری اسلامی بر تمام گروههای سیاسی و مذهبی به ناحق اعمال میکند. این مقدمه، شرحی مختصر بر برنامه ده مادهای شورای ملی مقاومت است که هر چند خودم را یک مبارز تمامعیار و دارای تجربه سیاسی نمیدانم ولی آگاهی نسل جوانٍ امروز که در ایران تحت خفقان و ناآگاهی بهخاطر حکومت ولایتفقیه هستند، این ده مادهای میتواند تمام خواستههای مشخص آنان باشد که خواهان فعالیت برای ایجاد آیندهای بهتر و ایرانی آزاد هستند.
بند اول این برنامه خواهان دسترسی آزاد به فضای مجازی، بدون سنگاندازیهای حکومتی است که تمام جوانان، این سنگاندازیها را در قطع اینترنت و تلفن همراه در مواقع اعتراض داخلی شاهد هستند و داشتن سیستمی کثرتگرا در سطح جامعه یعنی کسی حق ندارد به جوانان ایران امری که برخلاف قانون مورد توافق همه باشد چیزی را تحمیل کند و دستورات فرمایشی صادر کند. تنها باید آراء مردم و حق حاکمیت مردمی ملاک سنجش باشد، بارها در زندان دیدهام که یک جوان عادی را برای نوشیدن یک لیوان مشروب، در صورتی که نوشیدن مشروب توسط آن فرد ضرری به شخصی وارد نکرده است، او را به زندان انداخته و شلاق زدهاند.
در بند دوم به آزادیهای اساسیای اشاره شده است که جوانان و سایر ایرانیان از بیان تفکرات شخصی خود هراس دارند و نمیتوانند آزادانه عقایدشان را ابراز کنند، اگر وبلاگ نویس و یا فعال فضای مجازی باشند به زندان انداخته میشوند و سرنوشتی مانند ”ستار بهشتی“ پیدا میکنند. اگر دانشجو باشند از دانشگاه اخراج میشوند. حکومت ایران جز جیرهخوارانی که برای حفظ بقای نظامش در اطراف خود جمع کرده، بهعنوان حقوق مادی دیگران توجهی ندارد. این ادعا را بهعنوان یک کارگر و کارگرزاده مطرح میکنم. اگر بخواهیم برای احقاق حقمان تظاهرات مسالمتآمیز داشته باشیم حکومت جلوگیری میکند و در صورت برگزاری تظاهراتٍ بدون مجوز به اتهام تجمع غیرقانونی تعدادی بازداشت و سرکوب میشوند. مطبوعات زیادی که اکثراً با حمایت مالی حکومت اداره میشوند برای پرکردن جیب خود، اخباری را منتشر میکنند که مورد قبول حکومت باشد حتی اگر اخبارشان کذب محض باشد و اینگونه به فکرشویی نسل جوان که سن کمی دارند میپردازند. برای مثال دو سال قبل محمد جواد لاریجانی بهنقل از روزنامه حمایت اعلام کرد که بهائیان اجازه تحصیل در دانشگاههای ایران را دارند اما اکنون که از نزدیک آنان را میبینم متوجه میشوم که تا چه اندازه با دروغ فکر جوانان ایران را پر ساختهاند. در خصوص ادیان و مکاتب فکری مختلف هم همان مطبوعات پول پرست با همکاری تلویزیون جمهوری اسلامی تصویر زیبایی از زندگی آرام این گروهها نمایش میدهند که اوایل من نیز باور کرده بودم اما با آمدن به زندان فهمیدم هیچ پیرو دین یا مکتب فکری حق آزادی بیان و دفاع عقایدش را در جامعه ندارد چون حکومت ولایت مطلقه فقیه از بنیانهای سستی تشکیل شده است که قدرت مقاومت مسالمتآمیز با سایر اندیشهها را ندارد. نمونههایش نیز پیروان اهل سنت، مسیحیان نوکیش، دراویش و مسلمانان معتقد واقعی هستند. شاید به بهانه اقلیت بودن برخی ظلمشان را توجیه کنند اما خودم شاهد هستم که به مسلمانان اهل سنت ایرانی اجازه برگزاری نماز عید فطر را نمیدهند، زیرا آنها عید فطر را با عربستان محاسبه میکنند. کلیسای محلی (پروتستان) را تعطیل میکنند، جلسات عبادی دراویش را تعطیل میکنند و حقوق شهروندی را برای بهائیان بهرسمیت نمیشناسند. این مثالها را به عین دیدهام و برای جوانانی مثال میزنم که از درون زندان جمهوری اسلامی بیخبر هستند.
بند سوم در خصوص منع اعدام، پذیرش کنوانسیونهای بینالمللی و اعلامیه جهانی حقوقبشر مللمتحد صحبت میکند. چندین دهه است که اعدامهای گسترده در قالبهای خود ساخته ولایتفقیه اجرا میشود، حکومت میپندارد با اعدام، ترس در دل مردم ایجاد میکند و جرایم کاهش مییابند. اما تجربه منِ جوان در زندان این ادعا را باطل میکند. برای مثال کشیش حسین سودمند با اتهام ارتداد توسط جمهوری اسلامی اعدام شد. آیا بیست سال که از آن زمان میگذرد دیگر کسی مسیحی نشده است؟ یا در دهه شصت زندانیان سیاسی را اعدام کردند آیا آنان دست از مبارزه کشیدند؟ حتی در متهمان به قتل عمد نیز اعدام بیفایده است زیرا آنان چیزی را برای از دست دادن ندارند و من بارها شاهد بودهام که در زندان نیز چندین نفر را به قتل رساندهاند زیرا در هر صورت اعدام میشوند. پس اعدام راهحل نیست و باید با آن مبارزه کرد. شکنجههای فیزیکی و روانی هم در این سیستم جای خود را دارد. در مورد پذیرش کنوانسیونها و اعلامیه جهانی حقوقبشر اگر ما جوانان بر اجرای آنها توسط حکومت پافشاری نکنیم مدیون نسل آینده هستیم، از جمله کنوانسیون حقوق کودک که اگر جمهوری اسلامی آن را اجرا میکرد جزء کودکان کار و آسیب دیدگان نبودم.
بند چهارم جدایی دین از دولت است. ما ایرانیان قرنها با عقاید دینی مختلف و حتی متضاد در کنار هم زندگی کردهایم و همیشه با احترام نسبت به عقاید مذهبی یکدیگر رفتار کردهایم بنابراین شیوه زندگی مسالمتآمیز ادیان در ایران را شاید بتوانیم غریزهیی از اول تولد نام ببریم لیکن با روی کار آمدن جمهوری ولایتفقیه این اختلافات روز به روز بیشتر شده است من در خانوادهای شیعه و اهل سنت به دنیا آمدهام و مثالهای بسیاری از کودکی تاکنون برای این ادعا دارم که حتی موجب فروپاشی ارکان خانوادهام شده است ولی متأسفانه در این گفتار امکان طرح مسائل خانوادگی وجود ندارد. اگر دین و دولت جدا بود صدها خانواده با بحران اعدام عزیزانشان و حبس طولانی به دلایل داشتن عقاید مذهبی مواجه نمیشدند. همه ادیان و مکاتب باید آزاد باشند که با هزینه خود مرام خویش را تبلیغ کنند اما تمام بودجهی مذهبی حکومت ایران صرف مرام حاکمیت میشود و از بودجه دولتی پرداخت میکنند.
بند پنجم به برابری کامل زن و مرد و در قدرت سیاسی، حق طلاق، ارث، انتخاب پوشش و کسب و کار اشاره دارد. این بند را با وجود جوان بودنم با مثال عینی شروع میکنم. آخوندهای فسیل شده از فلسفه ارسطو کپیبرداری کردهاند و توان اجرایی بانوان را پایینتر میدانند و نیز غرور کاذب مردسالاری اجازه نمیدهد که یک زن، رئیسجمهور شود در صورتی که در بسیاری از کشورهای آزاد، زنان رئیسجمهور هستند و کشور را بهتر از رئیس جمهورهای مذکر ایران اداره میکنند. نمونهاش رئیس جمهوری لهستان است که یک زن میباشد و مدتی قبل به ایران سفر کرد. در دادگاهای خانواده زن اجازه طلاق دارد اما به چه قیمتی و چه شرایطی؟ به قیمت شکستهای شدید عاطفی و طردشدگی ضمنی از جامعه. شوهران با سوءاستفاده از قانون ظالمانه حکومت در بسیاری موارد آنقدر زندگی را بر همسرانشان سخت میکنند تا زن ناچارا راضی شود با گذشتن از تمامی حقوق قانونیاش و پذیرش لقب ”مطلقه“ طلاق بگیرد. چه بسیار زنانی که از خیانت شوهرانشان با خبر هستند اما شوهران با ارائه یک برگه کاغذ که توسط یک آخوند امضاء شده است، به نام ”صیغه“ که به بردگی جنسی زن شکل رسمی میبخشد، حمایت دستگاه قضایی ولایت را به دست میآورند. حکومت ایران باید تاوان این نابرابری بین زن و مرد که از قوانین مردسالاری سرچشمه میگیرند را بپردازد. در مورد قانون ارث نمیخواهم بهعنوان یک مسیحی به هموطنانم توهین کنم اما در زمانی که شرایط اجتماعی برای شاغل بودن بانوان فراهم نبود طبیعی بود که مرد بهعنوان سر پرست اقتصادی خانواده ارث بیشتری دریافت کند اما اکنون شیرزنان ایران، دوشادوش شوهرانشان در تأمین اقتصادٍ خانواده حرکت میکنند پس آیا قانون فعلی ارث ظلم به زنان نیست؟ و بحث دیگر انتخاب نوع پوشش است. زنان و دختران عفیف ایران از هر مرامی که باشند شرافت خود را با عریانی لکهدار نکرده و نمیکنند پس آنچه که حکومت ولایتفقیه تحت عنوان ”حجاب برتر“ و با نظارت گشت ارشاد در خیابانها به زنان و دختران اهانت میکنند نمونهای از فتواهای طالبان افغانستان است و در ضمن توهین به پسرها و مردها هم محسوب میشود زیرا بالا بودن مانتوی بانوان و یا کوتاه بودن آستین مانتوها و یا بیرون بودن غیرعمدی موی سر بانوان که آخوندهای وابسته به ولایتفقیه آنها را عامل فساد و تحریک مردان میدانند توهین مستقیم به ما جوانان است زیرا کافر (آخوند) همه را به کیش خود پندارد! در مورد کسب و کار نیز اگر آخوندهای فرسوده فلسفه ارسطو را کنار بگذارند تردیدی نیست که بانوان هم میتوانند همپای مردان در هر امری فعال باشند نمونهاش کارگران شرکت یا کارخانهها هستند که بانوان همپای ما مردان کار میکنند اما قوانین ظالمانه حکومت در خصوص کار، مزایای کمتری برای زنان قائل است.
بند ششم یکی از مشکلات بزرگی است که تمام زندانیان با آن آشنا هستند. آن هم وجود گروههای موازی فراوانی که در دستگاه قضایی ولایت وجود دارد. دادگاه عمومی، دادگاه انقلاب، دادگاه ویژه روحانیت و دادگاه نیروهای مسلح. عموم مردم در دادگاههای عمومی و انقلاب محاکمه میشوند اما برای پروندههایی که حکومت نیت سرکوب متهم را دارد و کاملاً صوری میباشند به دادگاه انقلاب ارجاع داده میشوند یعنی یگ دادگاه غیرمردمی ساختهاند تا شهروندان آزادیخواه را سرکوب کنند. دادگاه ویژه روحانیت را طراحی کردهاند زیرا جرایم شنیعی که آخوندها انجام میدهند مانند دادگاههای کشیشان در قرون وسطی مخفی باقی بماند پس لازم است که دادگاههای متعدد از بین رفت و دستگاه حقوقی واحدی تشکیل شود که کانون وکلا آزاد و دادگاهها علنی باشند.
بند هفتم پذیرش حقوق اقلیتهای قومی و مذهبی و استفاده از فرهنگ آنهاست که تا زمان وجود حکومت جمهوری اسلامی این امر امکانپذیر نیست و اقوام مختلف نمیتوانند فعالیت موثری داشته باشند زیرا ولایت مداران، اندیشه ولایت مطلقه فقیه خود را تنها روش و فرهنگ صحیح در جهان دانسته و سایر اقوام و فرهنگها را بهدلیل نداشتن اندیشه ولایت مداری به کناری میگذارند.
بند هشتم، آموزش و پرورش رایگان و استقلال دانشگاهها را طالب است. در این بند نیز درد اکثر مردم جامعه بیان شده است. پولهای اجباری که از دانشآموزان و دانشجویان در مقابل امکانات و آموزشهای کم کیفیتی که ارائه میدهند، میگیرند و عدم استقلال دانشگاهها در امور داخلی مانند انتخاب رئیس دانشگاه و آزادی روش تدریس برای اساتید. زیرا حکومت ایران دانشگاه را نه پایگاهی برای علم اندوزی بلکه محلی برای تربیت نسل ولایت مدار میداند. حداقل این امر را در خصوص آموزشهای دینی به دانشجویان ادیان میتوانم اثبات کنم که با وجود درخواست دانشجوهای رشته مسیحیت نه تنها اجازه شرکت در کلاسشان برای پاسخگویی به سوالاتشان به من داده نشده، حتی اعضاء هیأت علمی که مرا دعوت کرده بودند، از طرف وزارت اطلاعات تهدید شدند.
بند نهم مورد تأیید و پذیرش همه انسانهاست اما مشکل اینجاست که حکومت ایران نه تنها بهدنبال سلاح اتمی بوده است، بلکه نتوانسته روابط دیپلوماتیک با کشورهای همسایه ایجاد کند زیرا در پی ترویج امپراطوری ولایت مطلقه فقیه در آن کشورها بهصورت زیر زمینی است و روابط حسنه با همسایگان ایجاد نمیکند. به بهانه دفاع از حرمهای مقدس نیروی نظامی به کشورهای همسایه میفرستد و تشنج آفرینی و جنگافروزی را شیوه خود قرار داده است.
بند دهم حمایت از تولید ملی و امور اقتصادی ا ست. اگر شما جوانان با مشکل بیکاری و فقر مادی روبهرو هستید عاملش را در نه (9) بندی که توضیح دادم میتوانید بیابید. فقر افزایش یافته است زیرا زمامداران حکومت چپاول میکنند، زیرا نقض حقوقبشر و سالها تلاشهای مخفیانهی حکومت ایران در امور اتمی از تابستان سال 1374 برای بقای نظامش و سعی در راهاندازی امپراتوری ولایتفقیه در کشورهای جهان ما را با تحریمهای جدی مواجه ساخته است که با بالا رفتن قیمت ارز و عدم صادرات و پولشوییهای حکومت که موجب لغو عملیات بانکی و بازگشت سرمایههای ملت به خزانه کشور شده است و پرداخت پولهای ملت ایران به حزبالله و سایر گروهها، فقر و بیکاری را برای شما جوانان ایرانی فراهم کرده است. این دلایل را چون کارگر بودهام به خوبی درک کردهام.
گفتار پایانی
جوانان عزیز آن چه را که در این گفتار مفصل شرح دادم صرفاً موضعگیری سیاسی نیست بلکه بسیاری از آنها را در کودکی لمس کرده و بعد از چند سال بودن در زندانهای جمهوری اسلامی برایتان نوشتم. حال هر کسی که وجدانی بیدار دارد و تاکنون نمیدانسته چگونه باید در اجتماع فعالیت مفید برای عموم مردم داشته باشد. این ده مادهیی که شورای ملی مقاومت اعلام کرده است را میتواند بهعنوان چهره ایران فردا مورد حمایت و ترویج قرار دهد. دعای من که آرمانهای بیانیه ده مادهیی را تأیید میکنم این است که شما جوانان عزیز که مخاطب اصلی من هستید بدانید زندگی در کشوری آزاد بسیار لذت بخشتر از زندگی در منزل شخصی خودتان است.