بهمناسبت 30دی، سالروز آزادی برادر مجاهد مسعود رجوی و آخرین دسته زندانیان سیاسی از زندان شاه
مسعود: «مگر میشود خورشید را کشت؟»
روز 30دیماه1357 گروه کثیری از مردم بهویژه دانشجویان و جوانان پرشور با تجمع در مقابل زندان قصر تهران، خواستار آزادی فوری زندانیان سیاسی بودند و تأکید میکردند که تا آخرین زندانی سیاسی آزاد نشود، به تجمع خود ادامه خواهند داد.
«آزادی زندانی سیاسی»، از نخستین شعارهای جنبش ضددیکتاتوری در انقلاب ضدسلطنتی بود و تحقق آن بدون شک گویای پایان رژیمی بود که در سراسر عمرش جز با زندان و شکنجه و سرکوبی نمیتوانست دوام داشته باشد.
از اواسط سال56 تا روز 30دیماه سال57، هزاران زندانی سیاسی از زندانهای سراسر کشور آزاد شدند؛ اعم از آنهایی که بعضاً بیش از 2سال از پایان محکومیتشان میگذشت و شاه اجازه آزاد کردنشان را نمیداد و زندانیانی که محکومیتشان به پایان رسیده بود، همچنین آنهایی که در بیدادگاههای نظامی، به حبسابد محکوم شده بودند.
در چهره هزاران تن از جوانان انقلابی و خانوادههای زندانیان سیاسی و فعالان سیاسی آن دوران، که در غروب روز 30دیماه57 در میدان مقابل زندان قصر تجمع کرده بودند، از یکسو شور و شوق و امید به آزادی پیشتازان اسیر موج میزد و از سوی دیگر دلهره و یک احساس خطر. احساس خطری که آنها را مصمم کرده بود تا رسیدن به نتیجه نهایی و آزادی آخرین زندانی سیاسی، از آنجا نروند.
ناگهان شور و ولوله سراسر میدان قصر را فراگرفت و مسعود بهعنوان نماینده زندانیان سیاسی آزاد شده، با انبوه جمعیتی که یکپارچه سرود میخواندند و اشک شوق میریختند، سخن گفت.
آخرین دسته زندانیان سیاسی در شرایطی به یمن انقلاب مردم از زندان آزاد شدند که خمینی رهبری آن انقلاب را ربوده بود. آنگاه که خمینی سوار بر موج خون و قیام خلق به قدرت رسید و دست بهکار انهدام و خفهکردن انقلاب شد، مبارزه و مقاومتی سترگ و انقلابی نوین که از نیاز جامعه ما به آزادی و انقلاب مایه میگرفت، در پرتو رهبری مسعود تکوین یافت، جوانه زد و شاخ و برگ خود را در سراسر میهن گسترد.
تجمع بیصبرانه مردم در میدان مقابل زندان قصر در حالی صورت میگرفت که خانوادههای زندانیان سیاسی به تحصن خود در کانون وکلا، در طبقه سوم ساختمان وزارت دادگستری، ادامه میدادند و حوالی نیمهشب، هنگامی که گروهی از زندانیان آزاد شده به محل تحصن رسیدند، شور و ولولهیی برخاست که پیام انقلاب و نابودی نظام سلطنتی را بهگوش میرساند.
مسعود 3روز بعد از آزادیش از زندان، 4بهمن57، طی یک سخنرانی در مسجد دانشگاه تهران، ضمن ارائه گزارش کوتاهی از 14سال مبارزه و جانفشانی مجاهدین در راه انقلاب و مردم، از جمله درباره تهدیدها و نگرانیهای مجاهدین پیرامون توطئههای ارتجاع و ضدانقلاب گفت: «به آنهایی که در زیر شکنجهها خلق را به یاری میطللبیدند، میگفتند، کدام خلق؟ بمانید تا بپوسید! ایران جزیره ثبات است! اینجا بهشت سرمایهداران خارجی شده است. دیگر خبری نیست!».
ولی ما میگفتیم: « ”الیس صبح بقریب؟“ ... آیا صبح نزدیک نیست؟
مگر میشود خورشید را کشت؟ مگر میشود باد را از وزیدن بازداشت و باران را از باریدن. مگر میشود اقیانوس را خشک کرد؟ مگر میشود بهار را از آمدن بازداشت، مانع روییدن لالهها شد، مگر میشود ملتی را تا به ابد اسیر نگه داشت؟
نه! این خواست خداست و اراده خلق است، سنت تاریخ است، قانون اجتماع است... بشارت همه انبیا، پیامآوران، مصلحین و انقلابیون بزرگ جهان است که ”خلق پیروز میشود، آینده تابناک است“. همه قوا و استعدادات فرزند انسان از ”شامگاه امکان“ ، قطعاً به ”بامداد تحقق“ خواهد پیوست.
هنگامی که موج اعتصابات و آن اقدامات متهورانه انقلابی، سراسر کشور را فرا گرفت، ما در زندان میشنیدیم، جانبازیها و فداکاریهای کارگران نفت، برق، مخابرات و همه کارگران را، بازار را و دانشگاه را، این خلق بود و شما بودید که اسرایتان را میخواستید. مسأله، مسأله این یا آن اسیر نبود، ما بهخوبی میدانستیم که حرمت مردم و قداست آزادی خدشهدار شده بود، پس مردم اسرایشان را میخواستند و گرفتند.
... بالاخره یک روز خواندیم و شنیدیم که بت شکسته شد، تندیسها فرو کشیده شدند و خلق قدم اول پیروزیش را برداشت...
من به اینجا نیامدهام که فقط روند خود به خودی اوضاع را ستایش کنم. ما نیامدیم تا آنچه را که هست فقط تأیید کنیم. لختی هم باید اندیشید به اینکه چه چیز باید باشد و چه چیز هم نباید باشد. آیا ما میخواهیم نسل ملعونی باشیم؟
من و برادرانم نیامدیم به این دانشگاه، به این شهادتگاه و به این زیارتگاه که هر چه که هست، هر چه را که خودبهخودی اتفاق میافتد بیعیب بدانیم، زیرا آنها (ارتجاع و استعمار) با عمل کردن روی اختلافات درونی ما، امکان پیدا میکنند که دستاوردهایمان را بگیرند و اختناق را تکرار کنند و آزادی را بهعقب بیندازند.
سرانجام همه کاخهای عنکبوتی و همه روشهای استثماری فرو خواهد ریخت. جهان در تکامل است و اجتماع صحنه کنونی این تکامل است.
این حرکت خیلی عظیم است، خیلی قابل ستایش است ولی نباید بههمین قناعت کرد. ما در آغاز راهیم. راهی بس طولانی و دراز، راهی که تا قله توحید ادامه دارد».
مسعود: «مگر میشود خورشید را کشت؟»
روز 30دیماه1357 گروه کثیری از مردم بهویژه دانشجویان و جوانان پرشور با تجمع در مقابل زندان قصر تهران، خواستار آزادی فوری زندانیان سیاسی بودند و تأکید میکردند که تا آخرین زندانی سیاسی آزاد نشود، به تجمع خود ادامه خواهند داد.
«آزادی زندانی سیاسی»، از نخستین شعارهای جنبش ضددیکتاتوری در انقلاب ضدسلطنتی بود و تحقق آن بدون شک گویای پایان رژیمی بود که در سراسر عمرش جز با زندان و شکنجه و سرکوبی نمیتوانست دوام داشته باشد.
از اواسط سال56 تا روز 30دیماه سال57، هزاران زندانی سیاسی از زندانهای سراسر کشور آزاد شدند؛ اعم از آنهایی که بعضاً بیش از 2سال از پایان محکومیتشان میگذشت و شاه اجازه آزاد کردنشان را نمیداد و زندانیانی که محکومیتشان به پایان رسیده بود، همچنین آنهایی که در بیدادگاههای نظامی، به حبسابد محکوم شده بودند.
در چهره هزاران تن از جوانان انقلابی و خانوادههای زندانیان سیاسی و فعالان سیاسی آن دوران، که در غروب روز 30دیماه57 در میدان مقابل زندان قصر تجمع کرده بودند، از یکسو شور و شوق و امید به آزادی پیشتازان اسیر موج میزد و از سوی دیگر دلهره و یک احساس خطر. احساس خطری که آنها را مصمم کرده بود تا رسیدن به نتیجه نهایی و آزادی آخرین زندانی سیاسی، از آنجا نروند.
ناگهان شور و ولوله سراسر میدان قصر را فراگرفت و مسعود بهعنوان نماینده زندانیان سیاسی آزاد شده، با انبوه جمعیتی که یکپارچه سرود میخواندند و اشک شوق میریختند، سخن گفت.
آخرین دسته زندانیان سیاسی در شرایطی به یمن انقلاب مردم از زندان آزاد شدند که خمینی رهبری آن انقلاب را ربوده بود. آنگاه که خمینی سوار بر موج خون و قیام خلق به قدرت رسید و دست بهکار انهدام و خفهکردن انقلاب شد، مبارزه و مقاومتی سترگ و انقلابی نوین که از نیاز جامعه ما به آزادی و انقلاب مایه میگرفت، در پرتو رهبری مسعود تکوین یافت، جوانه زد و شاخ و برگ خود را در سراسر میهن گسترد.
تجمع بیصبرانه مردم در میدان مقابل زندان قصر در حالی صورت میگرفت که خانوادههای زندانیان سیاسی به تحصن خود در کانون وکلا، در طبقه سوم ساختمان وزارت دادگستری، ادامه میدادند و حوالی نیمهشب، هنگامی که گروهی از زندانیان آزاد شده به محل تحصن رسیدند، شور و ولولهیی برخاست که پیام انقلاب و نابودی نظام سلطنتی را بهگوش میرساند.
مسعود 3روز بعد از آزادیش از زندان، 4بهمن57، طی یک سخنرانی در مسجد دانشگاه تهران، ضمن ارائه گزارش کوتاهی از 14سال مبارزه و جانفشانی مجاهدین در راه انقلاب و مردم، از جمله درباره تهدیدها و نگرانیهای مجاهدین پیرامون توطئههای ارتجاع و ضدانقلاب گفت: «به آنهایی که در زیر شکنجهها خلق را به یاری میطللبیدند، میگفتند، کدام خلق؟ بمانید تا بپوسید! ایران جزیره ثبات است! اینجا بهشت سرمایهداران خارجی شده است. دیگر خبری نیست!».
ولی ما میگفتیم: « ”الیس صبح بقریب؟“ ... آیا صبح نزدیک نیست؟
مگر میشود خورشید را کشت؟ مگر میشود باد را از وزیدن بازداشت و باران را از باریدن. مگر میشود اقیانوس را خشک کرد؟ مگر میشود بهار را از آمدن بازداشت، مانع روییدن لالهها شد، مگر میشود ملتی را تا به ابد اسیر نگه داشت؟
نه! این خواست خداست و اراده خلق است، سنت تاریخ است، قانون اجتماع است... بشارت همه انبیا، پیامآوران، مصلحین و انقلابیون بزرگ جهان است که ”خلق پیروز میشود، آینده تابناک است“. همه قوا و استعدادات فرزند انسان از ”شامگاه امکان“ ، قطعاً به ”بامداد تحقق“ خواهد پیوست.
هنگامی که موج اعتصابات و آن اقدامات متهورانه انقلابی، سراسر کشور را فرا گرفت، ما در زندان میشنیدیم، جانبازیها و فداکاریهای کارگران نفت، برق، مخابرات و همه کارگران را، بازار را و دانشگاه را، این خلق بود و شما بودید که اسرایتان را میخواستید. مسأله، مسأله این یا آن اسیر نبود، ما بهخوبی میدانستیم که حرمت مردم و قداست آزادی خدشهدار شده بود، پس مردم اسرایشان را میخواستند و گرفتند.
... بالاخره یک روز خواندیم و شنیدیم که بت شکسته شد، تندیسها فرو کشیده شدند و خلق قدم اول پیروزیش را برداشت...
من به اینجا نیامدهام که فقط روند خود به خودی اوضاع را ستایش کنم. ما نیامدیم تا آنچه را که هست فقط تأیید کنیم. لختی هم باید اندیشید به اینکه چه چیز باید باشد و چه چیز هم نباید باشد. آیا ما میخواهیم نسل ملعونی باشیم؟
من و برادرانم نیامدیم به این دانشگاه، به این شهادتگاه و به این زیارتگاه که هر چه که هست، هر چه را که خودبهخودی اتفاق میافتد بیعیب بدانیم، زیرا آنها (ارتجاع و استعمار) با عمل کردن روی اختلافات درونی ما، امکان پیدا میکنند که دستاوردهایمان را بگیرند و اختناق را تکرار کنند و آزادی را بهعقب بیندازند.
سرانجام همه کاخهای عنکبوتی و همه روشهای استثماری فرو خواهد ریخت. جهان در تکامل است و اجتماع صحنه کنونی این تکامل است.
این حرکت خیلی عظیم است، خیلی قابل ستایش است ولی نباید بههمین قناعت کرد. ما در آغاز راهیم. راهی بس طولانی و دراز، راهی که تا قله توحید ادامه دارد».