هم میهنان ؛
هفته جاری مرا به یاد سه واقعه در تاریخ کشور میاندازد.
اول آنکه ۲۶ دیماه ۵۷ یادآور روزی است که در نتیجه خیزش مردم انقلابی ایران، محمدرضا شاه مستبد با چشمهای گریان از کشور گریخت.
مورد دوم آنکه ۲۶ دیماه امسال نیز هفتمین روز به درک واصل شدن رفسنجانی ملعون است که به تیفوس انقلاب ۵۷ معروف بود، زیرا که رفتار خائنانه این جنایتکار بیش از هر کس دیگری در رژیم فاسد فقیه در به بیراهه کشیده شدن انقلاب و ناکام ماندن آرمانهای اصیل آن مؤثر واقع شد.
و اما سومین واقعه مربوط به رادمردی است که در دوران ستم شاهی تا پای مرگ ایستادگی کرد و هنگامی که در نتیجه سیل خروشان مردم، رژیم شاهنشاهی به اجبار و در یک عقبنشینی ناخواسته به آزادی زندانیان سیاسی تن داد، او برغم اعمال فشارهای ملتمسانه عمال ساواک و مسئولان زندان، حاضر به ترک زندان نشد و با صلابتی به یاد ماندنی گفت : ”مادام که حتی یک زندانی سیاسی در زندانهای سراسر کشور وجود داشته باشد از زندان خارج نخواهد شد.
چنین بود که مسعود رجوی یا آنطور که مجاهدین خلق بیریا و صمیمانه میگویند برادر مسعود، روز ۳۰ دیماه ۵۷ همراه با آخرین گروه از مبارزان سیاسی از زندان خارج و مورد استقبال مردم بپاخاسته قرار گرفت.
هم میهنان؛
فرار شاه ستمکار و مرگ رفسنجانی ستم پیشه اینجا برایم دردناک است که هر یک بهنحوی توانستند از محاکمه علنی و رسوایی آشکار در افکار عمومی بگریزند و بدینگونه نقاط ابهام بیشتری در تاریخ مبارزات و ضد مبارزات سیاسی در ایران باقی بماند.
اما هر بار که وقایعی چون واقعه سوم را به یاد میاورم، غرور مبارزاتی در وجودم شکوفاتر میگردد. اینک هم که در زندان زابل در حالت تبعید بهسر میبرم به مسعود و سایر عاشقان آزادی ایران و ایرانی ميبالم، و مثل همیشه یاد و راه آنان، عزم مرا در مسیر مبارزه با ظلم و ستم سرگردنه داری خامنهای و شرکاء هرچه راسختر میدارد.
ارژنگ داوودي – زندان زابل ( تبعيدگاه) – ديماه ۱۳۹۵