نزدیك به دو هفته قبل رفسنجانی مرد و به گفته رئیسجمهور برگزیده مقاومت: «با مرگ رفسنجانی یکی از پایههای فاشیسم دینی حاکم بر ایران و عامل تعادل آن فرو ریخت و رژیم در تمامیت خود به سرنگونی نزدیکتر میشود». اما وزارت اطلاعات رژیم با وارونه نماییهای معمول دستگاه جنگ روانی، وارد شد و ادعا کرد: «مردم ایران در مراسم تشیع جنازه... رفسنجانی به خوبی نشان دادند که پشت [خامنهای] و نظام هستند و فوت یک نفر نمیتواند خللی بر اراده [نظام] وارد کند».
حالا سوال این است که آیا واقعاً خامنهای از مرگ رفسنجانی نگران شده است؟ :
از قضا ادعایی آن سایت وزارت بدنام اطلاعات کرده است، خودش حاکی از نگرانی از بهوجود آمدن خلل و ضعف در نظام است. توضیح بیشتر را در صحبتهای مرتضی میرباقری معاون سازمان صدا و سیمای رژیم میتوان دریافت او میگوید: «آنچه اتفاق افتاد ایجاب میکرد... رسانه ملی وارد عرصه شود و مدیریت کار رسانهیی را به عهده بگیرد و اجازه ندهد رسانههای معاند از این ماجرا سوءاستفاده کنند یا کسانی که از مصالح و منافع ملی و مصلحت کشور آگاهی جامع ندارند؛ صحنه را خراب کنند...» درباره اینکه چه کسی چنین ضرورتی را تشخیص داده؟ توضیح میدهد: «کشور دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی دارد و به صور مختلف، کشورداری ایجاب میکند که دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی ما انواع ارتباطاتی که وجود دارد را مورد توجه قرار بدهد». بنابراین کاملاً روشن است که تهدید امنیتی اولین نتیجه بررسی رژیم پس از مرگ رفسنجانی است. اما اینکه مردن رفسنجانی خلل برای نظام بوده یانه؟ ولایتی که مشاور خامنهای است میگوید: «رفسنجانی هیچ جایگزینی ندارد». آخوند شاهرودی رئیس قبلی قضاییه رژیم میگوید: «فقدان وی را تنها فضل الهی میتواند جبران کند». خبرگزاری آسوشیتدپرس هم بهعنوان یک ناظر خارجی نوشته: «سمت و سوی آن انقلاب و نظام سیاسی تحت حاکمیت آخوندی ایران بهدنبال مرگ رفسنجانی بیشتر در ابهام فرورفته است» که اینها بیان دیگری از حرف مقاومت ایران است.
یک سایت دیگر وزارت اطلاعات آخوندی نوشته است: «اگر رفسنجانی با [خامنهای] اینقدر مشکل داشت باید با فوت... رفسنجانی کار [خامنهای] سبک تر میشود و دیگر وزنهای به اسم... رفسنجانی نیست که به سران رژیم فشار بیاورد». آیا این میتواند بیان واقعیت باشد؟
رهبر مقاومت ایران از خیلی وقت پیش، برای بیان رابطه متناقض رفسنجانی و خامنهای، آنها را «زوج متضاد جدایی ناپذیر» مینامید. این اصطلاح میتواند کلید فهم رابطه متناقض این دو با هم باشد.
درست است، زمانی که رفسنجانی زنده بود، خامنهای چشم دیدن او را نداشت، ولی مردن او برای خامنهای که با یک جامعه در حال انفجار روبهرو هست یک ضربه و یک خسارت محسوب میشود. این موضوع آنقدر واضح است که یکی از سایتهای وزارت اطلاعات ضمن اینکه سعی کرده یک ژست اپوزیسیونی بگیرد نوشته: «بهرغم اینکه اکثریت جامعه از سیاستها و رفتار حکومت به تنگ آمدهاند... باز... در مراسم تشیع جنازه وی این حجم وسیع از مردم شرکت دارند».
واقعیت این است که جنگ رفسنجانی با خامنهای نتیجه جنگ مردم ناراضی با رژیم است، که بازتابش در درون آخوندهای میریزد. به همین خاطر فقدان رفسنجانی بقول ری شهری که وزیر سابق اطلاعات رژیم است «پرشدنی نیست».
توجه به تشییع جنازه رفسنجانی نشان میدهد که بسیاری از مردم برای استفاده هوشیارانه از فرصتها و شکافهای داخل رژیم آمده بودند. علیرضا دباغ مدیرکل مطالعات راهبردی صدا و سیمای رژیم درباره شعار مردم علیه رادیو تلویزیون رژیم، به نارضایتی مردم از کل نظام و اینکه این شعار انعکاس نارضایتی مردم از نظام است اعتراف میکند و میگوید: «بسیاری از نارضایتیهای مردم از رسانه ملی به نوع نگاه سیاسی این رسانه... مربوط نمیشود... این زخم مدتهاست چرکین شده است… بسیاری از اعتماد سوزیهای امروز ریشه در دو دهه گذشته و حتی قبل از آن دارد».
بنابراین واضح است که وقتی جامعه در آستانه انفجار قرار دارد، حضور آدمی مثل رفسنجانی برای خامنهای این خاصیت را داشت که میتوانست خیلی از ریزشیهای رژیم را جذب کند و زیر بال و پر خودش بگیرد و تعادل رژیم را تا اندازهای حفظ کند و الآن که نیست، یک سپر حفاظتی نظام از بین رفته است.