یازدهم بهمنماه، سالروز شهادت مجاهد کبیر احمد رضایی، از مسئولان برجسته سازمان مجاهدین خلق ایران است که طی نبردی قهرمانانه با مزدوران ساواک شاه در خیابان غفاری تهران به شهادت رسید.
احمد رضایی، نخستین شهید سازمان مجاهدین خلق و یکی از درخشانترین چهرههای انقلابی تاریخ معاصر ایران است. او قهرمانی است که تا آخرین لحظهی زندگیش، بار تمام مسئولیتها و وظایفش را با قاطعیت و پشتکاری شگفتانگیز به دوش کشید و با شهادتش نیز سنت قهرمانانه و پاکبازانهی ”فدای تمامعیار“ را بنیان گذاشت. از آن روز به بعد، رویکرد قهرمانانه احمد، به الگوی یکی از شورانگیزترین ارزشهای مجاهدین تبدیل گردید.
احمد رضایی، از نسل انقلابیونی بود که از کودتای استعماری ۲۸مرداد۳۲ و کشتار بیرحمانه شاه در ۱۵خرداد سال۴۲، تجربه و درس مبارزه انقلابی آموختند و قدم در مسیر راهگشایی بنبست مبارزه مردم ایران گذاشتند. او که مبارزه سیاسی را در نوجوانی در پیوند با جریانات و گروههای سیاسی و مذهبی سالهای آخر دههی ۳۰ آغاز کرده بود در میان شخصیتها و مبارزان مذهبی آن دوران، بهویژه نزد پدرطالقانی، بسیار محبوب بود.
احمد در سالهای ۱۳۴۳ و ۱۳۴۴ در تبدیل عزاداریهای معمولی به یک تظاهرات وسیع سیاسی در تهران نقش برجستهیی داشت. سال سوم دبیرستان بود که در حال انتقال یک دستگاه چاپ بهمنزل، توسط پلیس، دستگیر و مدتی در زندان بود.
احمد با اینکه در دبیرستان، شاگرد ممتازی بود، ولی همواره در تضاد میان تحصیل و مبارزه، مبارزه را انتخاب میکرد. بههمین دلیل از سال پنجم دبیرستان، درس را رها کرد. بهسربازی هم نرفت و زندگیش را بهطور تمامعیار وقف مبارزه نمود.
او بهدلیل کاراکتر بسیار فعال و پرجوش و خروشی که داشت، در میان طبقات و اقشار مختلف کارگر، بازاری و دانشجو صدها دوست و آشنا داشت و همه، او را بهعنوان سمبل تحرک و جسارت میشناختند.
احمد دور جدید فعالیتهای انقلابی خود را با مرزبندی با جریانات سیاسی آن دوران آغاز کرد. در این مسیر بود که در سال۴۸، گمشده خود را یافت و بهسازمان مجاهدین خلق ایران پیوست. در این راه در پرتو تلاش و فعالیتی پیگیر و خستگیناپذیر بهعنوان یکی از مسئولان ارزنده تشکیلات مجاهدین، منشأ خدمات بسیار گردید.
اما آنچه نام احمد را بهعنوان یک انقلابی بزرگ و یکی از برجستهترین کادرهای مجاهدین برای همیشه در تاریخ سازمان و مبارزات انقلابی مردم ایران بهثبت رسانده، نقش بیهمتای او در بازسازی تشکیلات مجاهدین پساز ضربه گسترده رژیم شاه به تشکیلات مجاهدین در سال ۵۰ بود. هنگامی که در اوضاع تیره و بحرانی پساز یورشهای ساواک، با دستگیری کلیه بنیانگذاران و۹۰درصد از اعضای مرکزیت مجاهدین، اساس موجودیت سازمان درمعرض خطر قرار گرفته بود، احمد بهعنوان تنها کادر باقیمانده از مسئولان مجاهدین، رسالتی سنگین را برعهده داشت و میبایست در بحبوحه بسیج دیوانهوار ساواک و تور وسیعی که برای دستگیریش پهن شده بود، به بازسازی تشکیلات بیرون زندان مبادرت میکرد.
احمد طی ششماه تلاش بیوقفه و خستگیناپذیر و با صمیمیت، فداکاری و شجاعتی توصیفناپذیر، شروع به گردآوری و سازماندهی نیروهای باقیمانده کرد. او بیهراس از تورهای وسیع ساواک با اجرای روزی ۲۰قرار، توانست به کمک کادرهای ارزندهیی چون فرمانده کاظم ذوالانوار و نیز مجاهد کبیر رضا رضایی، که بهنحوی قهرمانانه از چنگ ساواک گریخته بود، مسئولیت عظیم و حساس بازسازی تشکیلات سازمان را بهخوبی بهانجام برساند.
یکی از مجاهدانی که تا قبل از دستگیری سال ۵۰، تحت مسئولیت شهید احمد رضایی بوده میگوید: «هنگامی که در شهریور۵۰، هجوم ساواک به پایگاههای مجاهدین آغاز شد، هنوز چند هفتهیی از وصل شدن تیم ما به احمد نمیگذشت. احمد با تجربهیی که داشت و بخصوص بهمدد هوشیاری و آمادگیش، توانست بهسرعت از آنچه در اطرافمان میگذشت نتیجهگیری کرده و خانههایی را که در معرض خطر بودند، تخلیه کند. از جمله، پایگاه استقرار تیم ما در تهران که احمد به سرعت آن را تخلیه کرده و علامت سلامتیش را برداشته بود و علامت خطر گذاشته بود و ما با دیدن علامت خطر از دستگیری جستیم و به پایگاههای دیگر منتقل شدیم».
احمد در این دوران و تا زمان دستگیری محمد حنیفنژاد، یار و یاور و کمک بسیار مهمی برای او بود. او بهتلاشی بیوقفه و خستگیناپذیر برخاست و با شور و حرارت و انگیزه خارقالعادهیی بهیاری سازمان شتافت. گویی در این سختی و ضربه، احمد، بال و پر درآورده بود و فضای پرواز پیدا کرده بود. شگفتا که در آن شرایط سخت و سنگین پلیسی که ساواک بهطور تمامعیار برای درهمپیچیدن تشکیلات سازمان، بسیج شده بود، احمد فضای کار، تلاش، مسئولیتپذیری، فداکاری و در یک کلام جانبازی مساعدتری پیدا کرد و به مدد ویژگیهای برجستهیی که داشت، از جمله سرعت عمل بالا و تیزی و قاطعیتش در تصمیمگیری، موفق شد مسئولیت سنگینش در این دوران را بهنحو احسن بهپیش برد.
نقش احمد بخصوص وقتی بیشتر بارز شد که بعداز مدت کوتاهی شهید بنیانگذار محمد حنیفنژاد هم دستگیر شد و عملاً سنگینی بار مسئولیت حفظ و تجدید سازماندهی سازمان، اداره کادرها و حفظ ارتباطاتشان بر دوش احمد قرارگرفت و او مسئولیتش را به تمام و کمال انجام داد.
احمد معتقد بود بهدلیل خیانت بهاصطلاح رهبران سیاسی گذشته، مردم به این سادگی به حزب و سازمان و هیچ رهبر سیاسی اعتماد نمیکنند. او به این حرف تا بن استخوان ایمان داشت. آنقدر که گویی همواره مترصد بود با شهادتش اعتماد مردم را بهپیشتازان راستینشان بازگرداند. بههمین دلیل با تغییر فضا و پلیسی- نظامی شدن جامعه پس از ضربه سال۵۰، او اولین کسی بود که با ذکاوت انقلابیش، ضرورت مسلح شدن و درآویختن مسلحانه و تا آخرین نفس با مزدوران مسلح ساواک را دریافت و در عمل کردن به آن بسیار قاطع بود.
همین انگیزه و اعتقاد او بود که توانست روح تهاجمی را در کادرهای سازمان، بهویژه پس از ضربه ۵۰، بدمد. احمد بهطور خاص با شهادتش خط سرخ مقاومت و نثارخون برای رهایی خلق را بهعنوان یک ارزش در انقلاب ایران خلق کرد. امروز از برکت آن خونها و راهی که قهرمانان پیشتازی همچون احمد رضایی گشودند، بذل مال و جان و عزیزان و خانمان برای نسل مجاهد خلق، بسیار ساده شده و در شمار بدیهیات است. اما در آن روزگار، آن کار سنگین و طاقتفرسا و دست و پنجه نرم کردن ۲۴ساعته با خطرها و تهدیدها، حتی برای بسیاری از نیروهای آگاه جامعه هم قابل فهم نبود.
یکی دیگر از مجاهدانی که پس از ضربه سال ۵۰، درارتباط با احمد رضایی قرار داشت میگوید: در روزهای بحرانی بعد از ضربه ، احمد قهرمان، تأثیر بسیار زیاد و تعیینکنندهیی در حفظ سازمان داشت. بعد از هر ضربهیی، امیدواری، تحرک، حرکت بهپیش و پرهیز از هر نوع سکون، مهمترین عوامل برای بازسازی هستند. احمد بهدلیل قاطعیتش در برابر دشمن، فیالواقع سمبل و نمونه بارز چنین خصوصیاتی بود. همه ما وقتی سر قرار احمد میرفتیم، فشار و سختی ضربه سنگین شهریور را فراموش میکردیم. احمد به درستی درک کرده بود که باید پیشآمدن ضربه را با همه درمیان بگذارد و تغییر شرایط را به همه بگوید و هر کس را در هر سطحی که هست در مقابل مسئولیتهایش قرار بدهد. او با تکتک افراد سازمان در سطوح مختلف قرارهایی اجرا میکرد که اسمش را گذاشته بود ”قرار تعیینتکلیف“. مضمون حرف احمد در این قرارها و توضیح به افراد این بود که سازمان در معرض ضربه سختی قرار گرفته و علت، هرچه باشد، در این شرایط سخت از هر فرد سطح جدیدی از مسئولیت و مایهگذاری انتظار میرود. زیرا دیگر، مدار قبلی از کار و ارتباط با سازمان قابلقبول نیست. هرفرد باید به این مسأله، جواب مشخص میداد و ”تعیینتکلیف“ میشد که در این مرحله چه خواهد کرد. تردید و دودلی و یأس و سختی ضربه، بهاین صورت از صفوف ما رخت برمیبست و به امید و تحرک و تلاش و آمادگی برای ورود به مرحله انجام عملیات نظامی تبدیل میشد.
این شیوه برخورد قاطع و جدی احمد، در فاصله کوتاهی در مناسبات باقیمانده سازمان و نیروهای هوادارش، همه چیز را یک مدار کیفی ارتقا داد. او با قدرت تصمیمگیری و سختکوشی در جلوگیری از دامنه ضربه تلاش کرد و موفق شد.
در صدر کارنامه درخشان حیات انقلابی احمد، شهادت و قاطعیت او در نبرد با دشمن میدرخشد و این سنت را جنبش نوین انقلابی مردم ایران مدیون احمد رضایی است. از این جهت دامنه تأثیر کار احمد به سازمان ما محدود نشد و سایر انقلابیونی که در دوران شاه، دوشبهدوش مجاهدین میجنگیدند بارها در زندان و خارج زندان از نقش و تأثیر راهگشای احمد و نحوه شهادت او تقدیر کردند و حق قهرمانی او را بهجا آوردند. چرا که همه، تأثیر مادی آن را، که یک گام بهپیش در مبارزه مسلحانه بود، میدیدند.
روز دوم شهریور، وقتی در اولین قرار پساز ضربه، احمد را در قرار زاپاس ملاقات کردم، کاری را که ۵ماه بعد، در درگیری با ساواک انجام داد، برایم بهصورت ایده کاملاً مشخصی بیان کرد و گفت ”ما حق نداریم زنده بهدست دشمن بیفتیم و باید با دشمن درگیر شویم“ و او خود، نخستین کسی بود که به این درس بزرگ در صحنه رودررویی با دشمن عمل کرد و با این قاطعیت خود، نقشی کیفی، تاریخی و راهگشا در مسیر مبارزه انقلابی با رژیم شاه ایفا کرد. او حتی اجازه نداد دشمن به سلاحش نیز دسترسی پیدا بکند. شهادت احمد، گام بسیار آگاهانه مشخصی بود که در تقدیر حرکت سازمان قرار داشت و فکر میکنم بههمین دلیل است که تابلو شهادت احمد تا این درجه، کامل و صیقلخورده و شفاف است».
مجاهد خلق ابوالقاسم رضایی، برادر کوچکتر احمد، که در آن هنگام در زندان اوین بود، خاطره شنیدن شهادت احمد و تأثیرات آن را چنین بازگو میکند:
«در آن شرایط ما توانسته بودیم یک رادیوگوشی وارد اوین کنیم. این رادیو را بچههای خودمان در زندان قزلقلعه برایمان آورده بودند. آن روزها وقتی زندانیان مجاهد را برای پروندهخوانی و دیدار با بازپرس و وکیل به دادرسی ارتش میبردند، گاهی دور از چشم نگهبانان میتوانستند مجاهدینی را که از زندانهای دیگر آمده بودند، ببینند و مخفیانه، چیزی را ردوبدل کنند.
این رادیو در آن دنیای بیخبری زیر چنگ ساواک، برایمان ارزش زیادی داشت و نهایت سعی ما این بود که لو نرود. بههمین دلیل بهرغم آنکه همه افراد بند عمومی از خودمان بودند و جاسوسی بین ما نبود، هنگام گوشکردن بهرادیو زیر پتو میرفتیم تا اگر نگهبان بهطور ناگهانی در را باز کرد متوجه آن نشود. گوشدادن بهاخبار ساعت ۲بعدازظهر که مهمترین بخش خبری آن بود بهطور نوبتی توسط چندنفر انجام میشد. آنها خبرها را بهخاطر سپرده و برای بقیه نقل میکردند. روز ۱۱بهمن نوبت شهیدعلی میهندوستبود که اخبار را گوش کند. هنوز چنددقیقهیی از شروع اخبار نگذشته بود که سراسیمه از زیر پتو برخاست، سرجایش نشست و گفت: ”بچهها احمد شهید شد“! دقایقی همه ساکت شدند. این سکوت سنگین، با زمزمه سرود عربی «اقمص یداک فی دمی» یا سرود«شهید» شکسته شد، زمزمه این سرود از گوشه اتاق شروع شد و به سرعت، تمام اتاق را فراگرفت. ما آنموقع، خودمان هنوز سرودی نداشتیم و تعدادی از بچهها که در فلسطین، دوره دیده بودند برخی سرودهایی را که حفظ کرده بودند بهبقیه یاد میدادند. مضمون این سرود بهاینقرار بود:
احمد رضایی، نخستین شهید سازمان مجاهدین خلق و یکی از درخشانترین چهرههای انقلابی تاریخ معاصر ایران است. او قهرمانی است که تا آخرین لحظهی زندگیش، بار تمام مسئولیتها و وظایفش را با قاطعیت و پشتکاری شگفتانگیز به دوش کشید و با شهادتش نیز سنت قهرمانانه و پاکبازانهی ”فدای تمامعیار“ را بنیان گذاشت. از آن روز به بعد، رویکرد قهرمانانه احمد، به الگوی یکی از شورانگیزترین ارزشهای مجاهدین تبدیل گردید.
احمد رضایی، از نسل انقلابیونی بود که از کودتای استعماری ۲۸مرداد۳۲ و کشتار بیرحمانه شاه در ۱۵خرداد سال۴۲، تجربه و درس مبارزه انقلابی آموختند و قدم در مسیر راهگشایی بنبست مبارزه مردم ایران گذاشتند. او که مبارزه سیاسی را در نوجوانی در پیوند با جریانات و گروههای سیاسی و مذهبی سالهای آخر دههی ۳۰ آغاز کرده بود در میان شخصیتها و مبارزان مذهبی آن دوران، بهویژه نزد پدرطالقانی، بسیار محبوب بود.
احمد در سالهای ۱۳۴۳ و ۱۳۴۴ در تبدیل عزاداریهای معمولی به یک تظاهرات وسیع سیاسی در تهران نقش برجستهیی داشت. سال سوم دبیرستان بود که در حال انتقال یک دستگاه چاپ بهمنزل، توسط پلیس، دستگیر و مدتی در زندان بود.
احمد با اینکه در دبیرستان، شاگرد ممتازی بود، ولی همواره در تضاد میان تحصیل و مبارزه، مبارزه را انتخاب میکرد. بههمین دلیل از سال پنجم دبیرستان، درس را رها کرد. بهسربازی هم نرفت و زندگیش را بهطور تمامعیار وقف مبارزه نمود.
او بهدلیل کاراکتر بسیار فعال و پرجوش و خروشی که داشت، در میان طبقات و اقشار مختلف کارگر، بازاری و دانشجو صدها دوست و آشنا داشت و همه، او را بهعنوان سمبل تحرک و جسارت میشناختند.
احمد دور جدید فعالیتهای انقلابی خود را با مرزبندی با جریانات سیاسی آن دوران آغاز کرد. در این مسیر بود که در سال۴۸، گمشده خود را یافت و بهسازمان مجاهدین خلق ایران پیوست. در این راه در پرتو تلاش و فعالیتی پیگیر و خستگیناپذیر بهعنوان یکی از مسئولان ارزنده تشکیلات مجاهدین، منشأ خدمات بسیار گردید.
اما آنچه نام احمد را بهعنوان یک انقلابی بزرگ و یکی از برجستهترین کادرهای مجاهدین برای همیشه در تاریخ سازمان و مبارزات انقلابی مردم ایران بهثبت رسانده، نقش بیهمتای او در بازسازی تشکیلات مجاهدین پساز ضربه گسترده رژیم شاه به تشکیلات مجاهدین در سال ۵۰ بود. هنگامی که در اوضاع تیره و بحرانی پساز یورشهای ساواک، با دستگیری کلیه بنیانگذاران و۹۰درصد از اعضای مرکزیت مجاهدین، اساس موجودیت سازمان درمعرض خطر قرار گرفته بود، احمد بهعنوان تنها کادر باقیمانده از مسئولان مجاهدین، رسالتی سنگین را برعهده داشت و میبایست در بحبوحه بسیج دیوانهوار ساواک و تور وسیعی که برای دستگیریش پهن شده بود، به بازسازی تشکیلات بیرون زندان مبادرت میکرد.
احمد طی ششماه تلاش بیوقفه و خستگیناپذیر و با صمیمیت، فداکاری و شجاعتی توصیفناپذیر، شروع به گردآوری و سازماندهی نیروهای باقیمانده کرد. او بیهراس از تورهای وسیع ساواک با اجرای روزی ۲۰قرار، توانست به کمک کادرهای ارزندهیی چون فرمانده کاظم ذوالانوار و نیز مجاهد کبیر رضا رضایی، که بهنحوی قهرمانانه از چنگ ساواک گریخته بود، مسئولیت عظیم و حساس بازسازی تشکیلات سازمان را بهخوبی بهانجام برساند.
یکی از مجاهدانی که تا قبل از دستگیری سال ۵۰، تحت مسئولیت شهید احمد رضایی بوده میگوید: «هنگامی که در شهریور۵۰، هجوم ساواک به پایگاههای مجاهدین آغاز شد، هنوز چند هفتهیی از وصل شدن تیم ما به احمد نمیگذشت. احمد با تجربهیی که داشت و بخصوص بهمدد هوشیاری و آمادگیش، توانست بهسرعت از آنچه در اطرافمان میگذشت نتیجهگیری کرده و خانههایی را که در معرض خطر بودند، تخلیه کند. از جمله، پایگاه استقرار تیم ما در تهران که احمد به سرعت آن را تخلیه کرده و علامت سلامتیش را برداشته بود و علامت خطر گذاشته بود و ما با دیدن علامت خطر از دستگیری جستیم و به پایگاههای دیگر منتقل شدیم».
احمد در این دوران و تا زمان دستگیری محمد حنیفنژاد، یار و یاور و کمک بسیار مهمی برای او بود. او بهتلاشی بیوقفه و خستگیناپذیر برخاست و با شور و حرارت و انگیزه خارقالعادهیی بهیاری سازمان شتافت. گویی در این سختی و ضربه، احمد، بال و پر درآورده بود و فضای پرواز پیدا کرده بود. شگفتا که در آن شرایط سخت و سنگین پلیسی که ساواک بهطور تمامعیار برای درهمپیچیدن تشکیلات سازمان، بسیج شده بود، احمد فضای کار، تلاش، مسئولیتپذیری، فداکاری و در یک کلام جانبازی مساعدتری پیدا کرد و به مدد ویژگیهای برجستهیی که داشت، از جمله سرعت عمل بالا و تیزی و قاطعیتش در تصمیمگیری، موفق شد مسئولیت سنگینش در این دوران را بهنحو احسن بهپیش برد.
نقش احمد بخصوص وقتی بیشتر بارز شد که بعداز مدت کوتاهی شهید بنیانگذار محمد حنیفنژاد هم دستگیر شد و عملاً سنگینی بار مسئولیت حفظ و تجدید سازماندهی سازمان، اداره کادرها و حفظ ارتباطاتشان بر دوش احمد قرارگرفت و او مسئولیتش را به تمام و کمال انجام داد.
احمد معتقد بود بهدلیل خیانت بهاصطلاح رهبران سیاسی گذشته، مردم به این سادگی به حزب و سازمان و هیچ رهبر سیاسی اعتماد نمیکنند. او به این حرف تا بن استخوان ایمان داشت. آنقدر که گویی همواره مترصد بود با شهادتش اعتماد مردم را بهپیشتازان راستینشان بازگرداند. بههمین دلیل با تغییر فضا و پلیسی- نظامی شدن جامعه پس از ضربه سال۵۰، او اولین کسی بود که با ذکاوت انقلابیش، ضرورت مسلح شدن و درآویختن مسلحانه و تا آخرین نفس با مزدوران مسلح ساواک را دریافت و در عمل کردن به آن بسیار قاطع بود.
همین انگیزه و اعتقاد او بود که توانست روح تهاجمی را در کادرهای سازمان، بهویژه پس از ضربه ۵۰، بدمد. احمد بهطور خاص با شهادتش خط سرخ مقاومت و نثارخون برای رهایی خلق را بهعنوان یک ارزش در انقلاب ایران خلق کرد. امروز از برکت آن خونها و راهی که قهرمانان پیشتازی همچون احمد رضایی گشودند، بذل مال و جان و عزیزان و خانمان برای نسل مجاهد خلق، بسیار ساده شده و در شمار بدیهیات است. اما در آن روزگار، آن کار سنگین و طاقتفرسا و دست و پنجه نرم کردن ۲۴ساعته با خطرها و تهدیدها، حتی برای بسیاری از نیروهای آگاه جامعه هم قابل فهم نبود.
یکی دیگر از مجاهدانی که پس از ضربه سال ۵۰، درارتباط با احمد رضایی قرار داشت میگوید: در روزهای بحرانی بعد از ضربه ، احمد قهرمان، تأثیر بسیار زیاد و تعیینکنندهیی در حفظ سازمان داشت. بعد از هر ضربهیی، امیدواری، تحرک، حرکت بهپیش و پرهیز از هر نوع سکون، مهمترین عوامل برای بازسازی هستند. احمد بهدلیل قاطعیتش در برابر دشمن، فیالواقع سمبل و نمونه بارز چنین خصوصیاتی بود. همه ما وقتی سر قرار احمد میرفتیم، فشار و سختی ضربه سنگین شهریور را فراموش میکردیم. احمد به درستی درک کرده بود که باید پیشآمدن ضربه را با همه درمیان بگذارد و تغییر شرایط را به همه بگوید و هر کس را در هر سطحی که هست در مقابل مسئولیتهایش قرار بدهد. او با تکتک افراد سازمان در سطوح مختلف قرارهایی اجرا میکرد که اسمش را گذاشته بود ”قرار تعیینتکلیف“. مضمون حرف احمد در این قرارها و توضیح به افراد این بود که سازمان در معرض ضربه سختی قرار گرفته و علت، هرچه باشد، در این شرایط سخت از هر فرد سطح جدیدی از مسئولیت و مایهگذاری انتظار میرود. زیرا دیگر، مدار قبلی از کار و ارتباط با سازمان قابلقبول نیست. هرفرد باید به این مسأله، جواب مشخص میداد و ”تعیینتکلیف“ میشد که در این مرحله چه خواهد کرد. تردید و دودلی و یأس و سختی ضربه، بهاین صورت از صفوف ما رخت برمیبست و به امید و تحرک و تلاش و آمادگی برای ورود به مرحله انجام عملیات نظامی تبدیل میشد.
این شیوه برخورد قاطع و جدی احمد، در فاصله کوتاهی در مناسبات باقیمانده سازمان و نیروهای هوادارش، همه چیز را یک مدار کیفی ارتقا داد. او با قدرت تصمیمگیری و سختکوشی در جلوگیری از دامنه ضربه تلاش کرد و موفق شد.
در صدر کارنامه درخشان حیات انقلابی احمد، شهادت و قاطعیت او در نبرد با دشمن میدرخشد و این سنت را جنبش نوین انقلابی مردم ایران مدیون احمد رضایی است. از این جهت دامنه تأثیر کار احمد به سازمان ما محدود نشد و سایر انقلابیونی که در دوران شاه، دوشبهدوش مجاهدین میجنگیدند بارها در زندان و خارج زندان از نقش و تأثیر راهگشای احمد و نحوه شهادت او تقدیر کردند و حق قهرمانی او را بهجا آوردند. چرا که همه، تأثیر مادی آن را، که یک گام بهپیش در مبارزه مسلحانه بود، میدیدند.
روز دوم شهریور، وقتی در اولین قرار پساز ضربه، احمد را در قرار زاپاس ملاقات کردم، کاری را که ۵ماه بعد، در درگیری با ساواک انجام داد، برایم بهصورت ایده کاملاً مشخصی بیان کرد و گفت ”ما حق نداریم زنده بهدست دشمن بیفتیم و باید با دشمن درگیر شویم“ و او خود، نخستین کسی بود که به این درس بزرگ در صحنه رودررویی با دشمن عمل کرد و با این قاطعیت خود، نقشی کیفی، تاریخی و راهگشا در مسیر مبارزه انقلابی با رژیم شاه ایفا کرد. او حتی اجازه نداد دشمن به سلاحش نیز دسترسی پیدا بکند. شهادت احمد، گام بسیار آگاهانه مشخصی بود که در تقدیر حرکت سازمان قرار داشت و فکر میکنم بههمین دلیل است که تابلو شهادت احمد تا این درجه، کامل و صیقلخورده و شفاف است».
مجاهد خلق ابوالقاسم رضایی، برادر کوچکتر احمد، که در آن هنگام در زندان اوین بود، خاطره شنیدن شهادت احمد و تأثیرات آن را چنین بازگو میکند:
«در آن شرایط ما توانسته بودیم یک رادیوگوشی وارد اوین کنیم. این رادیو را بچههای خودمان در زندان قزلقلعه برایمان آورده بودند. آن روزها وقتی زندانیان مجاهد را برای پروندهخوانی و دیدار با بازپرس و وکیل به دادرسی ارتش میبردند، گاهی دور از چشم نگهبانان میتوانستند مجاهدینی را که از زندانهای دیگر آمده بودند، ببینند و مخفیانه، چیزی را ردوبدل کنند.
این رادیو در آن دنیای بیخبری زیر چنگ ساواک، برایمان ارزش زیادی داشت و نهایت سعی ما این بود که لو نرود. بههمین دلیل بهرغم آنکه همه افراد بند عمومی از خودمان بودند و جاسوسی بین ما نبود، هنگام گوشکردن بهرادیو زیر پتو میرفتیم تا اگر نگهبان بهطور ناگهانی در را باز کرد متوجه آن نشود. گوشدادن بهاخبار ساعت ۲بعدازظهر که مهمترین بخش خبری آن بود بهطور نوبتی توسط چندنفر انجام میشد. آنها خبرها را بهخاطر سپرده و برای بقیه نقل میکردند. روز ۱۱بهمن نوبت شهیدعلی میهندوستبود که اخبار را گوش کند. هنوز چنددقیقهیی از شروع اخبار نگذشته بود که سراسیمه از زیر پتو برخاست، سرجایش نشست و گفت: ”بچهها احمد شهید شد“! دقایقی همه ساکت شدند. این سکوت سنگین، با زمزمه سرود عربی «اقمص یداک فی دمی» یا سرود«شهید» شکسته شد، زمزمه این سرود از گوشه اتاق شروع شد و به سرعت، تمام اتاق را فراگرفت. ما آنموقع، خودمان هنوز سرودی نداشتیم و تعدادی از بچهها که در فلسطین، دوره دیده بودند برخی سرودهایی را که حفظ کرده بودند بهبقیه یاد میدادند. مضمون این سرود بهاینقرار بود: