۱۳۹۵ دی ۲۹, چهارشنبه

م. سروش: این است صدای ملت، پژواک خشم و عصیان



در شام دردمندان، چون شعله ای فروزان
اندرپی رهایی، پویا و سرخ و جوشان

چون چشمه ای که جوشد از قله های هستی
توفنده ره سپارد، در امتدادِ انسان

سیمای صبر و صخره، راوی خشم ملت
دارد بسی حکایت، از عزم و رزمِ یاران

معنای تامِ عشق است، این راویِ حقیقت
اندر پیِ رهایی، حق را بُود نگهبان 

تصویر بی پناهان، فریاد بی صدایان
حامی مستمندان، بر ضدّ شیخِ شیطان

چون شعله ای فروزان، سرشار نور و گرما
پیوسته می فروزد، بر بامِ روزگاران

تا بردمد سپیده، تا طی شود شب غم
اِستاده بر سر عهد، جانانه بسته پیمان

بر خاک تشنۀ ما، نور است و می تراود
امواج روشن تو، چون قطره های باران

سیمای صادقانه، همرنگ با حقیقت
این است صدای ملت، پژواک خشم و عصیان

ای شعلۀ مصور، در شام سرد و تیره
یار است و یاور تو، خلقی ز بیشماران

خورشید خانه ها شد، معنای عشق و امید
اینک در این زمستان، سیمای نوبهاران