۱۳۹۶ آبان ۲۸, یکشنبه

به حرکت درآمدن گسل‌هایی «خطرناکتر از گسل زلزله»



گفته می‌شود که ایران یکی از 10کشور زلزله‌خیز جهان است، چرا که به‌لحاظ زمین‌شناسی بر روی یک گسل عظیم یا ابرگسل زاگرس واقع شده است.
ایران، به‌لحاظ سیاسی اجتماعی نیز بر روی یک ابرگسل قرار دارد. ابرگسلی که روزنامه حکومتی بهار (24بهمن) آن را «خطرناکتر از گسل زلزله» دانسته و طی مقاله‌یی با همین عنوان، از جمله می‌نویسد: «با نگاهی به ‌واکنشهای جامعه به ‌فاجعه رخ داده در زمین‌لرزه غرب کشور شاهد نوعی بی‌اعتمادی نسبت به ‌نهادهای حاکمیتی هستیم.
به‌وجود آمدن بی‌اعتمادی مردم به‌حاکمیت... و حاکمیت به‌ مردم را در حوزه سیاسی جستجو کنیم. از این واقعیت گریزی نیست که بی‌اعتمادی در جامعه ایرانی موج می‌زند».
آنچه که این روزنامه از آن با لفظ رقیق شده «بی‌اعتمادی» نام می‌برد و تحت عنوان «بی‌اعتمادی مردم به ‌حاکمیت و حاکمیت به‌مردم» توصیف می‌کند، همان ابرگسل یا همان دره عظیم میان مردم ایران و حاکمیت آخوندی و تضاد خونین و آشتی‌ناپذیری است که صورت مسأله اصلی جامعه ایران را تشکیل می‌دهد. زلزله اخیر کرمانشاه، عاملی بود که این گسل عظیم و خطرناک را که یک زلزله یا سونامی مهیب 10ریشتری را در خود نهفته دارد، یک بار دیگر در معرض دید قرار داد.
هراس از همین گسل و زلزله هولناک است که  حسن روحانی  را که برای گرفتن ژست همدردی و دلسوزی پس از دو روز به‌منطقه زلزله‌زده رفته بود، مجبور کرد که از ترس انفجار خشم مردم، از خودرو زرهی مخصوص خود پیاده نشود و از محافظان مسلح خود که او را در چند حلقه احاطه کرده‌اند، قدمی به‌سوی مردم نزدیک نشود؛ همان مردمی که خوب می‌دانند علت‌العلل مصائبشان کیست و چیست، روحانی یک بار این ناپرهیزی را کرد و نزدیک بود زیر لگدهای کارگران به‌جان آمده و خشمگین معدن زغال‌سنگ آزادشهر نفله شود.
هراس از همین گسل و همین زلزله است که خامنه‌ای را هم ناچار کرده در بیت خود بتمرگد و سودای رفتن به‌منطقه و ترتیب دادن یک نمایش دجالگرانه کمک و همدردی را از سر به‌در کند. چرا که در رژیم او بهتر از همه از گسل عظیم میان خودش با مردم خبر دارد و خوب می‌داند در این سالیان چه کاشته و چه توفان سهمگینی در کمین اوست. او بارها با بیانهای مختلف به‌ این خطر هولناک اشاره کرده است؛ از جمله یک بار در 16خرداد سال گذشته در جمع اعضای مجلس ارتجاع اعتراف کرد: «ما در داخل کشور یک گُسلهایی داریم، گُسلهای قومی داریم، گُسلهای عقیدتی داریم، سنّی و شیعه داریم، گُسلهای جناحی داریم، این گُسلها تا مادامی که فعّال نشده، زلزله به‌وجود نمی‌آید؛ اگر چنان‌چه این گُسلها فعّال شد، آن‌وقت زلزله به‌وجود می‌آید؛ سعی دشمن در فعال کردن این گُسلهاست؛ حواستان باشد. مرتّباً دارند بر آتش اختلافات می‌دمند برای این‌که آن را برافروخته‌تر و مشتعل‌تر بکنند؛ سعی کنید این اتّفاق نیفتد!...»[1]
اگر چه دیکتاتور مثل همیشه تلاش می‌کند علت ایجاد تضادهای انباشته سیاسی اجتماعی را که به‌گفته مهره‌های رژیمش به‌صورت چند ابرچالش، از هر سو رژیم را احاطه کرده‌ و موجودیتش را به‌خطر انداخته‌ ، به ‌بیرون از رژیم نسبت دهد؛ اما از منظری دیگر حرفش چندان دور از واقعیت نیست؛ در بطن جامعه ایران مقاومتی انقلابی، بسان آتشفشانی به ‌ظاهر خاموش نهفته است که در همین یک قرن اخیر چند بار فوران نموده و چشمها را خیره کرده است؛ نخست در  انقلاب مشروطه  و در سال 1285شمسی، دیگر بار در نهضت ملی با پیشوایی دکتر محمد مصدق در سال 1330و آخرین بار در  انقلاب ضدسلطنتی  در سال 1357، اگر ‌چه  خمینی دجال  رهبری این انقلاب را ربود و تلاش کرد آن را زیر آوار خاکستر ارتجاع خود و با یکی از بیرحمانه‌ترین سرکوبها و کشتارهای تاریخ محو کند، اما به یمن آن 120هزار و 30هزار و به یمن ارتش آزادیبخش و رزمهای جانانه آن و این مقاومت و رزمی که در اشکال گوناگون بی‌وقفه ادامه داشته، خمینی و دم و دنبالچه‌هایش، شکست خوردند. گواه این شکست همین وضعیت انقلابی و موقعیت کنونی جامعه ایران، اعتراف ولی‌فقیه دیکتاتور و بر حذر داشتن عوامل رژیمش از فعال شدن «گسلها» ست.
این مقاومت و این نیرو، بی‌شکل و بی‌سمت و سو نیست، این یک نیروی عظیم اجتماعی است، بسا عظیمتر از آن که این رژیم و ارگانهای سرکوبگر آن بتوانند آن را نابود کنند یا به‌طور استراتژیک راهش را سد کنند؛ چرا که سازمان رزم پیشتازش را با رهبری شناخته‌شده و استراتژی مشخص خود را دارد؛ رهبری‌ای که پیوسته خاکستر یأس و انفعال را که رژیم و ریزه‌خوارانش تلاش می‌کنند بر آتش انقلاب و انگیزه‌های انقلابی توده‌های به‌جان آمده بپاشند، کنار زده و متقابلاً این آتش و این مشعل را با خونشعله رشیدترین رزم‌آورانش زنده نگه‌داشته و شعله‌ورتر کرده است. نیرویی که امواج خروشان آن، یا در هیأت غارت‌شدگان، یا به‌صورت صفوف کارگران ستمدیده، بیکاران، زنان، معلمان و همه اقشار مردم، حتی یک روز خیابانهای شهرهای میهن را ساکت و خاموش نمی‌گذارد. یک جلوه از این نیروی عظیم را سه هفته پیش در بزرگداشت کورش کبیر در پاسارگاد شاهد بودیم که رژیم وحشت‌زده با به‌کار گرفتن چندین یکان سرکوبگرش و مستقر ساختن آنها در بیابانهای پاسارگاد نیز نتوانست جلو بروز و ظهور آن را بگیرد.
زلزله اخیر غرب کشور نیز جلوه دیگری از این نیرو و این آتش خاموشی‌ناپذیر را به‌نمایش گذاشت و آن کاروان کمکهای مردمی است که به‌رغم همه سدها و موانعی که رژیم ضدمردمی آخوندی بر سر راه آن ایجاد کرده‌ ، از سراسر میهن سیل‌آسا به‌سمت مناطق زلزله‌زده روان است.
بی‌سبب نیست که رژیم ضدمردمی نسبت به ‌استمداد فوری خانم  مریم رجوی  رئیس‌جمهور برگزیده مقاومت از مردم و جوانان برای نجات زلزله‌زدگان و از فراخوان سازمان مجاهدین برای ارسال کمکهای هموطنان به‌طور مستقل و ارسال خبرها و گزارشهای مربوط به‌ زلزله توسط هواداران و خبرنگاران سیمای آزادی، سرآسیمه شده و واکنش نشان داده‌ است.[2]
زلزله کرمانشاه با همه مصائب و داغ و درد استخوان‌سوزش، هم‌چون زلزله طبس در شهریور سال 57، از نزدیکی وقوع آن زلزله زیر و رو کننده انقلابی خبر می‌دهد که با واژگونی نظام دیکتاتوری فاسد و چپاولگر حاکم، به ‌همه رنجها و محنتهای خلق و میهن ما پایان خواهد داد.

[1] سایت خامنه‌ای 16خرداد 95
[2] خبرگزاری نیروی تروریستی قدس (تسنیم) 24آبان 96