۱۳۹۶ آبان ۱۸, پنجشنبه

بازجویی ـ سلولهای مخوف 209 در اوین----ننگ بازجويي


                                                   بازجویی ـ سلولهای مخوف 209 در اوین

یکی از آثار جنبش شعله‌ور دادخواهی سوزاندن مهره‌های کثیف و متعفن خمینی در سپاه پاسداران و اطلاعات و شعبه‌های بازجویی است. کسانی که با الهام از نام و مرام خمینی پاک‌ترین و خالص‌ترین فرزندان این خاک و بوم را در شعبه‌های بازجویی اوین و کمیته مشترک و 209و گوهردشت و زندانهای شیراز و تبریز و مشهد و... شرحه شرحه کردند.
آنان که به اعتراف آقای منتظری دخترک 13ساله را به جرم تند زبانی در اوین تیرباران کردند[1] به مادران و دختران بی‌حرمتی و خلاصه جنایاتی در زندانها به نام اسلام کردند که هرگز نظیر آن در زندانهای مخوف شاه انجام نشد. همه این جنایتها توسط بازجوها و بازوهای خمینی در سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات انجام شد. در بخشی از نامه آقای منتظری به خمینی در تاریخ 17مهر 1365آمده:
… آیا می‌دانید در زندانهای جمهوری اسلامی به نام اسلام جنایاتی شده که هرگز نظیر آن در رژیم منحوس شاه نشده است؟
 آیا می‌دانید عده زیادی زیر شکنجه بازجوها مردند؟
 آیا می‌دانید در زندان شیراز دختری روزه‌دار را با جرمی مختصر بلافاصله پس از افطار اعدام کردند؟
 آیا می‌دانید در بعضی زندانهای جمهوری اسلامی دختران جوان را به‌زور تصرف کردند؟
 آیا می‌دانید هنگام بازجویی دختران، به‌کارگیری الفاظ رکیک ناموسی رایج است؟
 آیا می‌دانید چه بسیارند زندانیانی که در اثر شکنجه‌های بی‌رویه کور یا کر یا فلج یا مبتلا به دردهای مزمن شده‌اند و کسی به داد آنها نمی‌رسد؟ [2]
آن زمان سربازان گمنام در شعبه‌های بازجویی و اطلاعات و سپاه که اصلی‌ترین لایه‌های حفاظتی و نور چشم ولایت بودند می‌آمدند و می‌بردند و مثله می‌کردند و می‌کشتند نعره‌های مستانه سرمی‌دادند. اگر کسی هم پیدا می‌شد و می‌گفت بالای چشم فلان بازجو ابروست به جرم توهین به سربازان «مقدس» و گمنام ولایت داغ می‌شدند اما امروز به یمن جوشش خون سی‌هزار شهید قتل‌عام و جنبش دادخواهی همان بازجویان تلاش می‌کنند نام بازجو را از شناسنامه‌هاشان پاک کنند تا کمتر مورد لعن و کین و نفرین و انتقام مردم قرار بگیرند.
پاسدار محسن آرمین یکی از اعضای مؤسس «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی»، بازجوی قدیمی 209و از پاسداران و حافظان نظام ولایت در نامه‌یی به پاسدار نجات که در یک رسانه حکومتی منتشر شد می‌گوید:
«ماه گذشته همین خبر‌گزاری از سرداری بی‌ستاره و البته غیرمستعفی که هیچگاه در عرصه رسانه‌یی و خبری حضوری نداشته مصاحبه‌یی منتشر کرد و از زبان او مرا متهم کرد که در دهه شصت شکنجه‌گری خشن بودم... درباره من فرموده‌اید ـ اگر کسی امروز آن را انکار می‌کند می‌خواهد بگوید من مخالف برخورد با منافقین بودم! البته ما خوشحال می‌شویم که امثال ایشان که کمکی به انقلاب نکردند، صف خود را از انقلابیون جدا کنند لیکن برخلاف ادعای ایشان اتفاقاً ایشان جزو بازجوهای بند ٢٠٩بودند حالا اگر پشیمان شده‌اند مربوط به خودشان است.ـ جناب سردار نجات سوابق من روشن است چیزی ندارم که پنهان کنم یا از آن شرمنده باشم... مطمئن باشید توضیحات بیشتر من درباره آن گذشته موجب رفع کامل ابهاماتی می‌شود که دوستان شما در داخل و خارج کشور اخیراً علیه من مطرح ساخته‌اند اما قطعاً این توضیحات به صلاح شما و دوستان‌تان نخواهد بود پس بهتر است بگذارید دهانم بسته باشد.»[3]
محسن آرمین و حسین نجات هر دو از مؤسسین سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بودند. این سازمان یک جریان دست‌ساز ـ متشکل از هفت گروه عقب مانده و ارتجاعی ـ بود که خمینی برای مقابله با سازمان مجاهدین خلق در فروردین سال 58به راه انداخت. علت انتخاب این نام ـ مجاهدین انقلاب اسلامی ـ هم چیزی نبود جز تلاشی مذبوحانه برای انحراف و فریب جوانانی که جذب سازمان مجاهدین خلق ایران شده بودند. شورای مرکزی این جمعیت «دست ساز» به اعتراف پاسدار نجات ـ رئیس سازمان اطلاعات سپاه امروز ـ عبارت بودند از:‌ بهزاد نبوی، صادق نوروزی، محسن آرمین، مصطفی تاج‌زاده، حسین فدایی، محمدباقر ذوالقدر، مرتضی الویری، حسن واعظی، محمد رضوی و حسین نجات که همه در همان روزهای اول پیروزی انقلاب که سازمان مجاهدین تنها جریان مترقی مذهبی، زندان رفته و مورد اعتماد جوانان و مقبول جامعه بود، در ضدیت با سازمان مجاهدین وحدت داشتند.
 پاسدارنجات در پاسخ به خبرنگار سایت سپاه پاسداران که می‌پرسد «سازمان مجاهدین انقلاب» که از گروه‌های مختلف مذهبی تشکیل شدند با چه هدف و انگیزه‌یی و چگونه متحد شدند، می‌گوید:
«گروههایی که سازمان مجاهدین [مجاهدین انقلاب اسلامی] را در سال 58تشکیل دادند، 2وجه مشترک با هم داشتند. اولین وجه آنها این بود که همه رهبری امام خمینی (ره) را قبول داشتند. دومین وجه این بود که همه آنها با مشی مارکسیستی مجاهدین خلق مخالف بودند یعنی هم با رویه و هم با برنامه‌ها و هم با مشی آنها مبنی بر نزدیکی به تفکرات مارکسیستی، مخالف بودند.»[4]
آرمین معتقد است که مدیریت اطلاعات سپاه پاسداران با هدف بدنام کردن وی او را بازجوی زندان اوین معرفی کرده و در یک سناریو پیچیده با چند مقاله و مصاحبه از خارج و داخل کشور تلاش کرده است ثابت کند وی سال 60بازجوی 209بوده است...
در این ادعا نامه به‌روشنی می‌بینیم که وی با هزار زبان اعتراف می‌کند که در شرایط فعلی بالاترین جنایت در جامعه و بیشترین ننگ و زشتی نزد مردم بازجویی و کار در زندان است. وی در بخش دیگری از نامه‌اش خطاب به پاسدار حسین نجات می‌نویسد:
«شما و دوستان‌تان در خبرگزاری تسنیم برخلاف آن چه تظاهر می‌کنید، باور دارید که دادن نسبت بازجویی به کسی، موجب کاهش مقبولیت او در جامعه می‌شود، زیرا اگر آن‌گونه که اظهار کردید بازجویی از (مجاهدین) را افتخار می‌دانستید خبرگزاری تسنیم این همه اصرار نمی‌کرد که یک فتنه‌گر چنین سوابق درخشانی در کارنامه خود دارد!...»[5]
می‌بینیم که بازجوی دیروز زندان اوین که خدا می‌داند در 209چه بلایی سر زندانیان آورده، امروز با هزار قسم و آیه می‌خواهد ثابت کند بازجو نبوده و لابه‌لای توضیحاتش می‌گوید خودتان این کاره بو دید و نگذارید چاک دهانم را باز کنم و توضیح دهم که «این توضیحات به صلاح شما و دوستان‌تان نخواهد بود پس بهتر است بگذارید دهانم بسته باشد.»
حسین فدایی یکی دیگر از مؤسسین گروه مجاهدین انقلاب اسلامی، سال 87در مصاحبه با یک رسانه حکومتی می‌گوید:
«مدیریت بند 209زندان اوین که بازداشت‌شدگان (مجاهدین) در آن بودند با بچه‏های سازمان [مجاهدین انقلاب اسلامی] بود. در شورای هماهنگی سازمان (شورای اجرایی) در رابطه با (مجاهدین) پیشنهاد کردم ظرفیت‏های نیروهای سازمان مجاهدین انقلاب را برای مقابله با (مجاهدین) بگذاریم که بعضی‏ها از همین طیف، موافق نبودند خیلی نیرو بگذاریم. می‏گفتند ممکن است سازمان متلاشی شود اما بالاخره سازمان تصمیمات خوبی گرفت و همکاری‏های زیادی با سپاه و دادستانی انجام داد. اداره بخش اصلی بند 209زندان که بند (مجاهدین) بود زیرنظر دادستانی و سپاه بود و کارهای اصلی را بچه‌های سازمان برعهده داشتند من و آقای آرمین و آقای ذوالقدر و دیگر بچه‌ها با هم بودیم. افراد دیگری هم دورادور در جریان بودند»

                                         بازجوهای قدیمی بند 209زندان اوین
این مصاحبه را که سایت حکومتی رجانیوز در 21بهمن 1387منتشر کرد چند سطرش را سانسور کرده است. یک سایت دیگر حکومتی که لابد نمی‌دانسته یا توجیه نبوده که سؤال و جواب بعدی باید حذف شود در ادامه این مصاحبه با حسین فدایی می‌نویسد:
سوال: آرمین و تاج‌زاده بازجو بودند؟ 
 فدایی: بله اینها بودند آقای علی بیگی هم بود.
سوال: آغاجری، صادق نوروزی، سلامتی بازجو بودند؟ 
 فدایی: از همه گروه‌های سازمان به‌طور غیرمستقیم یا مستقیم با اینکار درگیر بودند. [6]
می‌گوید از همه گروه‌های سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی با این کار یعنی بازجویی و شکنجه متهمان سیاسی درگیر بودند.
با این حساب می‌بینیم که حسین فدایی و حسین نجات و نوروزی و سلامتی و آغاجری و بیگی و تاج‌زاده و آرمین و بقیه شرکا از دم شکنجه‌گر و جانی و از پست‌ترین لایه‌های مزدوران خمینی بودند. برخی مانند آرمین در جنگ قدرت حذف شدند و برخی مانند حسین زیبایی‌نژاد معروف به حسین نجات و حسین فدایی آن‌قدر شکنجه و مثله کردند که پاسدار نجات در دی‌ماه 95به سمت جانشین رئیس سازمان اطلاعات سپاه پاسداران منصوب شد و حسین فدایی هشتم آبان 96 با حکم ولی‌فقیه مسئول دفتر بازرسی خامنه‌ای شد.
مهم این است که همگی در جنبش شعله‌ور و فروزان دادخواهی سوختند و به یک غده چرکی و عفونی نزد مردم و جوانان تبدیل شدند. حتی پاسدار نجات هم که تا خرخره آلوده و عفونی و مدافع سرسخت ولایت ا‌ست می‌داند برای خراب کردن دوست سابقش بهترین راه این است که سابقه دوران بازجویی و شکنجه در 209وی را رو کند. آرمین در همان نامه می‌نویسد:
«قبلا به دوستانتان در خبرگزاری تسنیم تذکر دادم که اولاً این شیوه تبلیغ صریح و مستقیم که به سبک تبلیغات روسی بسیار شبیه است اثر عکس دارد. حداقل اندکی برای مخاطب شعور قائل باشید و حرفه‌یی‌تر عمل کنید. ثانیا اتهام شکنجه در سال‌های شصت در زندان بیش از آن‌که چهره مرا مخدوش کند تأیید تمام ادعاهای مخالفان جمهوری اسلامی است. [.. ] در واقع دوستان خبرگزاری تسنیم چنان گرفتار باندبازیهای سیاسی و کینه‌توزی علیه رقیب شده‌اند که نمی‌فهمند برشاخ نشسته و بن می‌برند. برای اثبات شکنجه در زندانهای جمهوری اسلامی چه بهانه‌یی بهتر از خبر خبرگزاری منسوب به سپاه پاسداران که به صراحت می‌گوید پرسنل سپاه در آن سال‌ها مرتکب چنین فجایعی می‌شدند؟.»[7] 
البته با همه اختلافات باندی و جنگ و دعوای قدرت، از آن هفت گروه که در 16فروردین 1358با هدف فریب جوانان و مقابله با سازمان مجاهدین خلق دور هم جمع شدند ـ به‌رغم این‌که تا امروز به هفتاد گروه منشعب شدند ـ هنوز در همان اصول و پایه‌های اصلی با هم وحدت دارند. همه دو دستی نظام را چسبیده و حیات و مماتشان را در حفظ عمود خیمه ولایت می‌دانند، در دشمنی با مجاهدین خلق وحدت دارند، در غارت اموال مردم و فریب جوانان رقابت دارند و تلاش می‌کنند عنوان بازجو و شکنجه‌گر را از شناسنامه‌هاشان پاک کنند تا از آتش خشم مردم در امان بمانند.
و این البته هنوز از نتایج سحر دادخواهی است. دور نیست روزی که تمامی بازجوها و اطلاعاتیها و سپاهی‌ها که در بی‌رحمی و جنایت روی وحشی‌ترین شکنجه‌گران تاریخ را سفید کردند در جستجوی سوراخ موش آواره کوه و دشت یا بیابانهای عراق و یمن و شام و افغانستان شوند.

[1]  -نامه منتظری به خمینی در پنجم مهر ماه 1360
[2]  خاطرات آقای منتظری جلد دوم صفحه 490
[3]  روزنامه حکومتی اعتماد ـ 11آبان 96 (نامه محسن آرمین به پاسدار نجات)
[4]  خبرگزاری تسنیم؛ ارگان سپاه پاسداران
[5]  روزنامه حکومتی اعتماد ـ 11آبان 96 (نامه محسن آرمین به پاسدار نجات)
[6] سایت حکومتی جامعه خبری تحلیلی الف ـ 22بهمن 1387
[7]  روزنامه حکومتی اعتماد ـ 11آبان 96 (نامه محسن آرمین به پاسدار نجات)