در پی حادثه تروریستی پاریس، بار دیگر توجهات به سوی بنیادگرایی و تهدید آن جلب شد.
بعد از حوادث فاجعهبار و تروریستی11سپتامبر که کل جهان را تکان داد، مقاومت ایران کتابی به نام بنیادگرایی اسلامی تهدید جدید جهانی که توسط مسئول کمسیون خارجی شورای ملی مقاومت ایران نوشته شده بود را منتشر کرد. دو پایه و علت اساسی وجود دارد که مقاومت ایران در آن موقع توانسته بود به درستی روی این تهدید، انگشت گذاشته و هشدار دهد. یکی بهلحاظ نظری و دیدگاهی و دیگری بهلحاظ تجربی و کارکرد سیاسی و عملی و مبارزاتی
از لحاظ نظری، مجاهدین قبل از روی کارآمدن آخوندها و از زمانی که بینانگذاران مجاهدین با ارتجاع و برداشتهای طبقاتی از اسلام مرزبندی کردند، وقوف و بررسی تاریخی کاملی از نقش ارتجاع مذهبی در تاریخ سیاسی ایران و تاریخ چند صد ساله داشتند. در زمان مشروطه، با جریان ارتجاعی مشروعهخواهی شیخ فضلالله نوری روبرو بودیم که دست در وحشیانهترین جنایات سیاسی دیکتاتوری حاکم داشت. شیخ فضلالله نوری با محمدعلی شاه و لیاخوف روسی، مجلس شورای ملی نو بنیاد را به توپ بستند و بر سر نمایندگان مردم آوار کردند؛ توجیه او برای این کار، مشروعه و همین حرفهایی که خمینی و خامنهای زدهاند بود. در دوره مصدق، مجدداً کاشانی و ارتجاع مذهبی در کنار کودتا و دربار و استعمار قرار گرفته و به هر جنایتی دست زدند. مرتجعین حتی به ترور دکتر فاطمی هم دست زدند.
درست بهدلیل شناخت ماهیت مرتجعین بود که مسعود رجوی در اولین سخنرانیاش بعد از خروج از زندان شاه، در دانشگاه تهران گفت که ” انقلاب دموکراتیک ایران، نه انقلاب اسلامی“. در بحبوحه دود و دم و برو بیای خمینی، ” انقلاب اسلامی“ای که مرتجعین در مقابل ”اسلام انقلابی“مجاهدین میگفتند معنی خیلی پلیدی داشت و همان چیزی بود که بعداً به شورای اسلامی و بقیه مراکز بهاصطلاح اسلامی ختم شد. از همان موقع، مجاهدین بهلحاظ نظری میدانستند که این جریان قرون وسطایی، بدون ترور و ارعاب در ایران و صدور ترویسم در خارج امکان بقا ندارد. کما اینکه در همان زمان در کمیته مرکزی و شورای خاصی که حزب چماقداران (حزب جمهوری اسلامی) داشت، این بحث بود که انقلاب اسلامی بدون صدور و بدون اینکه در خارج مرزها پیش برود محکوم به مردن است. بنابراین از لحاظ نظری و با ارزیابی تاریخی و تئوریک، عمیقاً مشخص بود که این رژیم جز با تجاوز به بیرون و با تروریسم در داخل قادر به حکومت نیست.
بعد از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی و گره زدن مرجعیت خمینی با رهبری سیاسی که دزدیده بود، مجاهدین یک تجربه سیاسی را با منتهای مدارا و انعطاف، طی دو سال و نیم پشت سر گذاشتند. حتی بعد از تصویب قانون اساسی ولایتفقیه، مجاهدین که به آن رأی نداده بودند و تحریم کرده بودند، با التزام عملی و مرزبندی ایدئولوژیک و سیاسی با آن سعی کردند در پراتیک و تجربه سیاسی، راهی برای یک تغییر مسالمتآمیز در ایران ایجاد کنند. ولی خمینی تیغ را برای نابودی مجاهدین و هر ندایی که علیه حاکمیت انحصاری و حاکمیت این تروریسم ولایتفقیه در ایران بلند میشد کشیده بود. قبل از صدور حکم قتلعام مجاهدین در سال 67، در فاز سیاسی، آخوندی در بم افشا کرد که خمینی، مخفیانه فتوایی داده بود که خون مجاهدین و هواداران و مال و نوامیس آنها هدر است. این آخوند، زیر شکایت یک هوادار مجاهدین که اسباب و اثاثیه خانه او در بم دزدیده شده بود نوشته بود که به حکم خمینی هدر است و اصلاً شکایت شما مقبول نیست.
برای مقاومت ایران، چه بهلحاظ نظری و تئوریک و چه بهلحاظ عملی و در تجربه سیاسی، ماهیت رژیم بسیار مسجل و مشخص بود. در شرایط بعد از جنگ ضدمیهنی هم، که رژیم مجبور به خوردن زهر آتشبس شد، این تهدید جهانی به قوت خودش باقی بود. کما اینکه بلافاصله خودش را به اشکال دیگری نشان داد و خمینی فتوای ترور رشدی را داد که دنیا را تکان داد.
البته آن موقع کشورهای اتحادیه اروپا سفرای خود را فراخواندند و واکنش شدید نشان دادند، ولی بعد، اگر چه که تهدید واضح بود و تیغکشی تروریستی و ارتجاعی خمینی، بدون مقید بودن به هیچ حد و مرز جغرافیایی، علنی بود ولی در مقابل آن انعطاف نشان دادند و از تمرکز روی آن خارج شدند.
واقعیت این است که تروریسم، یک منشأء بالفعل مشخص سیاسی، نظامی و مالی دارد و آن، حکومت آخوندی و بهطور خاص سپاه پاسداران و نیروی تروریستی قدس است که سازمانیافته برای این کار است. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، که خود خمینی آن را بنیانگذاری کرد، اساساً نیروی نظامی و عملی پراتیک بنیادگرایی و افراطیگرایی است. سپاه، نیرویی نیست که برای ایران و ایرانی و مرزهای ایران نقشی داشته باشد، بلکه برای انقلاب اسلامی و خلیفه انقلاب اسلامی و برای پیشبرد آن درست شده و سازمان پیدا کرده است.
بعد از خمینی هم، خامنهای سپاه قدس را از معاونت اطلاعات نظامي درست کرد. كه معاونت مسئوليت ترورهاي خارج كشور را داشت كه حمله به مقر تفنگداران آمریکایی در بیروت توسط یک تیپ به فرماندهي این معاونت سپاه که به آنجا فرستاده شده بودند انجام شد. رفیق دوست وزیر سپاه زمان رفسنجانی گفت که هم ایدئولوژی و هم تی.ان.تی آن از ما است. در واقعه اخیر پاریس هم، رئیسجمهور فرانسه در اولین نطق خودش گفت که ”ما با یک ارتش تروریستی مواجه هستیم که خارج از خاک فرانسه توطئهها را تدارک میبیند“.
این نیروی سیاسی و نظامی که با افکار ارتجاعی و بنیادگرایانه موجودیت جهانی پیدا کرده، از زمانی شکل پیدا کرده که حکومت خمینی ایجاد شده است. اگر چه که ممکن است اختلافاتی بین خودشان باشد ولی این تهدید جدید جهانی با حکومت آخوندی شکل گرفته و توسط حکومت آخوندی، تحت عنوان سپاه و نیروی تروریستی قدس با ایادی و سرکردههایش از وحیدی گرفته تا پاسدار قاسم سلیمانی و تا حسین همدانی که در سوریه کشته شد، آموزش نظامی گرفته و سازماندهی نظامی شده است.
تمرکز روی این کانون اصلی و افشا و مقابله با آن، تمام تاریکیها و ابهاماتی که رژیم سعی دارد به آن دامن بزند و رد گم کند را کنار میزند. این تمرکز، هم وظیفه را مشخص میکند، هم راه را نشان میدهد و هم آن تهدید و کانون خطر را برجسته میکند. اولین وظیفه نیروهای این مقاومت و حامیان آن در پیشبرد این ایده، شعار خلعید از این رژیم و از نیروهای تروریستی آن مثل سپاه قدس است، خلعید از قلب این پدیده شوم و جایی که از آن تغذیه مالی، سیاسی و نظامی میشود.
آنچه که اکنون در خیابانهای پاریس، در شارلی ابدو و سالن کنسرت باتاکلان میگذرد، زاد و ولد و نتیجه این کانون صدور تروریسم در جهان است که مجاهدین در نظر و در عمل، شناخت بسیار عمیقی نسبت به آن داشتند و به همین دلیل روی آن تأکید داشتند. تأکید مقاومت ایران و نشانهروی دقیق سیاسی به کانون خطر و مشکل و تهدید جهانی، یک خدمت بزرگ به جهان و بشریت معاصر است که قدردانی کسانی که منصف هستند و کسانی که عمیقاً آکادمیک به این موضوع توجه داشتهاند را موجب شده است.