چند روز از موشک باران لیبرتی گذشت، اما مستمر سئوالی در ذهنم در رفت و آمد بود، ”چرا لیبرتی”، لیبرتی کمپی محدود، محصور، با فضای کوچک و فشرده، با حداقلهای نیازهای انسانی که هر نیروی مبارزی، نمیتواند تصوری از آن داشته باشد. با مبارزینی بی سلاح که برای حفاظت فردی خودشان، هیچ چیزی در دست ندارند. با سرپناههایی از پنل و پشم شیشه، که با یک ضربه چکش هم میتوان آنها را از هم درید. با شدیدترین محاصره و فشارهایی که هر روز بر روی آنها اعمال میشود، ولی هر چه هست، خانه آنها هست.
آنها خانه ای داشتند که 25سال با رنج و خون برایش زحمت کشیده و ذره، ذره آن را ساخته بودند و بر آن نام ”اشرف” را گذاشته بودند که برگرفته از نام ”اشرف رجوی” سمبل زنان مجاهد بود. مردم عراق نام ”مروارید صحرا” را بر آن نهاده بودند. جابجای اشرف، یادآور، رزمها، رنجها و در یک کلام، تاریخچه یک جنبش بود. از نقطه ای در محاصره بود و حملات مرگبار بر آن وارد شده بود.
در نهایت، قول و قراری با آنها گذاشته شد. توافقات سه جانبه انجام شد و مجاهدین با تمامی علائقشان آنجا را ترک کردند و ۱۰۰ نفر در آنجا طبق توافق بین سازمان ملل، آمریکا، دولت عراق و مجاهدین، ماندند. مجاهدین با حداقل های مایحتاج فردی به کمپ ”لیبرتی” متنقل شدند. به جایی به نام لیبرتی ولی درواقع یک زندان، خشک و خالی. به آنها قول حفاظت داده شد.
مجاهدین طبق جوهره وجودی خودشان که سراسر از جنگ و مبارزه با هر سد و راه بندی است، با عشق واقعی به زندگی، امید به آینده، سرزندگی، نشاط و …، دست به کار شدند و با دست خالی بدون هیچگونه ابزاری. با ابتکار و خلاقیت، توانستند ابزار بسازند و دست به کار شدند که مردگی را به سرزندگی، امید و جنگ، تبدیل کنند. برای ذره به ذره آن، با تمام وجود و با دست خالی ولی با عشق به آرمانشان، تلاش کردند و آن را ساختند و بالاخره ”سنگستان” به ”گلستان” تبدیل شد. زیباترین جایی که وقتی روی سنگهای آن مجاهدین قدم برمیداشتند، فقط احساس غرور انقلابی و عشق به آرمان، در هر کس ایجاد میکرد.
جلوتر میآیم و باز این سئوال در ذهنم جای خودش را باز میکند و میگوید ”اشرفیان مستقر در لیبرتی، واقعاً چه خطری برای کشور میزبان و بعد همسایه آن، با فاصله زیادی از مرز و آن هم با دست خالی، دارند”.
به خودم میگویم، مگر رژیم را نمیبینی در چه وضعیتی است. بالاخره پای ”برجام” آمد و ناگزیر شد قدمی از بمب اتمی، عقب نشینی کند. آلان دوران پس از توافق هسته ای است. روحانی روباه بنفش، هر کمبود، خواسته مردم و … را عطف به بعد از توافق هسته ای کرد. توافق هسته ای انجام شد، حالا بایستی جوابگوی خواسته های به حق مردم، پاسخگوی ارتش گرسنگان و ارتش بیکاران باشد. حتی پاسخگوی همان زندانیان باند خودش باشد که از سال ۸۸ دستگیر شده اند. صحنه اجتماعی را میبینی، اعتراضات، تجمعات روزانه در سراسر ایران را میبینی. همه اقشار از زندانیان مقاوم سیاسی و غیر سیاسی در زندانهای سراسر ایران، از کارگران به جان آمده که ماهها و ماهها است، حقوقی دریافت نکرده اند و هر روز تجمع و اعتصاب دارند، از معلمان که تعدادی در بند هستند، تعدادی هم در حال تجمع و اعتصاب و زیر خط فقر، از کسانی که مشاغل آزاد دارند، از مغازه داران، از ارتش عظیم بیکاران، از دانشجویان و بالاخره از زنان به جان آمده که از هر سو در منگنه قرار دارند. صحنه سیاسی را میبینی، جنگ گرگها، پاره کردن یکدیگر برای به دست گرفتن مجلس و خبرگان، از دزدیها و چپاول، حتی از بلایای طبیعی که نتیجه سیاستهای غلط همین رژیم طی حکومت ننگینش است. در خارج، صحنه سوریه و کشته شدن پاسداران رده بالایش، از وضعیت عراق، یمن و … سلسلهای از مسائل، مشکلات و دردهای پایان ناپذیر رژیم.
نتیجه گیری بلافصل برایم اینست: در یک کلام خامنه ای میخواهد به هر شکلی خودش را از تقدیر محتومش، که همانا سرنگونی است، رها کند. حریف و محرک همه بلایا برایش، مجاهدین هستند. مهم نیست، در اشرف هستند یا در لیبرتی، مهم نیست، سلاح دارند یا بی سلاح هستند، مهم اینست که مجاهدین هستند، هر روز نام آنها، نام لیبرتی، کارهایی که به نفع آنها در داخل کشور میشود بر بام جهان است، با لشگری از پشتیبانان داخلی و خارجی.
خامنه ای حریف را خوب تشخیص میدهد و خوب میداند که حریفش و آلترناتیوش، تنها و تنها مجاهدین هستند. روحانی در 9شهریور گفت ”مجاهدین تروریست هستند و هر کجا لازم باشد، با همه توان و امکان علیه تروریسم اقدام خواهیم کرد”.
حرف آخر اما با طرف حسابهای اروپایی و آمریکاست. این خیال باطل و واهی است که بعد از توافق هسته ای، رژیم دیگر آن رژیم قبلی نیست و دست از کارهای شیطانیاش برداشته و میانه رو شده است. در زمان ریاست جمهوری روحانی این روباه بنفش، بیشترین اعدامها تنها در سال جاری نسبت به ربع قرن گذشته انجام شده است. بیشترین زندانیان سیاسی در دوران روحانی در زندانهای مختلف ایران در بدترین وضعیت، نگهداری میشوند. فقر، گرسنگی، بیکاری، بی آبی، فحشا و … در دوران روحانی بیداد میکند.
آیا احساس نمیکنید این دستی که دوستانه در دستتان میگیرید، خون چکان است. آیا وقتی به تهران سفر میکنید، فریادهای خانواده های زندانیان سیاسی و فعالان مدنی را نمیشنوید. آیا فریاد زندانیان سیاسی را نمیشنوید. در تهران وقتی روی فرش قرمز قدم میگذارید، چه احساسی دارید، قرمز فرش، خون مردم ایران است که توسط ملایان حاکم، در شیشه شده است.
فشردن دست جلادان مردم ایران، شرمی برای شماست ولی خامنه ای و روحانی مفلوک تر از آنند که با مماشات شما از مهلکه سقوط و سرنگونی نجات پیدا کنند. این معاملات شرط بندی روی اسب بازنده است. ملتی که بهای آزادی را با تقدیم فرزندانی چون قهرمانان شهید اشرفی داده است، سرانجام این رژیم را به زیر خواهد کشید. در آن روز شرم و ننگ از آن کسانی است که در کنار دیکتاتوری ایستادند و سرفرازی از آن کسانی که بهای ازادی را طی بیش از سه دهه با ایستادگی برسر پیمان آزادی پرداختند.
در نهایت، قول و قراری با آنها گذاشته شد. توافقات سه جانبه انجام شد و مجاهدین با تمامی علائقشان آنجا را ترک کردند و ۱۰۰ نفر در آنجا طبق توافق بین سازمان ملل، آمریکا، دولت عراق و مجاهدین، ماندند. مجاهدین با حداقل های مایحتاج فردی به کمپ ”لیبرتی” متنقل شدند. به جایی به نام لیبرتی ولی درواقع یک زندان، خشک و خالی. به آنها قول حفاظت داده شد.
مجاهدین طبق جوهره وجودی خودشان که سراسر از جنگ و مبارزه با هر سد و راه بندی است، با عشق واقعی به زندگی، امید به آینده، سرزندگی، نشاط و …، دست به کار شدند و با دست خالی بدون هیچگونه ابزاری. با ابتکار و خلاقیت، توانستند ابزار بسازند و دست به کار شدند که مردگی را به سرزندگی، امید و جنگ، تبدیل کنند. برای ذره به ذره آن، با تمام وجود و با دست خالی ولی با عشق به آرمانشان، تلاش کردند و آن را ساختند و بالاخره ”سنگستان” به ”گلستان” تبدیل شد. زیباترین جایی که وقتی روی سنگهای آن مجاهدین قدم برمیداشتند، فقط احساس غرور انقلابی و عشق به آرمان، در هر کس ایجاد میکرد.
جلوتر میآیم و باز این سئوال در ذهنم جای خودش را باز میکند و میگوید ”اشرفیان مستقر در لیبرتی، واقعاً چه خطری برای کشور میزبان و بعد همسایه آن، با فاصله زیادی از مرز و آن هم با دست خالی، دارند”.
به خودم میگویم، مگر رژیم را نمیبینی در چه وضعیتی است. بالاخره پای ”برجام” آمد و ناگزیر شد قدمی از بمب اتمی، عقب نشینی کند. آلان دوران پس از توافق هسته ای است. روحانی روباه بنفش، هر کمبود، خواسته مردم و … را عطف به بعد از توافق هسته ای کرد. توافق هسته ای انجام شد، حالا بایستی جوابگوی خواسته های به حق مردم، پاسخگوی ارتش گرسنگان و ارتش بیکاران باشد. حتی پاسخگوی همان زندانیان باند خودش باشد که از سال ۸۸ دستگیر شده اند. صحنه اجتماعی را میبینی، اعتراضات، تجمعات روزانه در سراسر ایران را میبینی. همه اقشار از زندانیان مقاوم سیاسی و غیر سیاسی در زندانهای سراسر ایران، از کارگران به جان آمده که ماهها و ماهها است، حقوقی دریافت نکرده اند و هر روز تجمع و اعتصاب دارند، از معلمان که تعدادی در بند هستند، تعدادی هم در حال تجمع و اعتصاب و زیر خط فقر، از کسانی که مشاغل آزاد دارند، از مغازه داران، از ارتش عظیم بیکاران، از دانشجویان و بالاخره از زنان به جان آمده که از هر سو در منگنه قرار دارند. صحنه سیاسی را میبینی، جنگ گرگها، پاره کردن یکدیگر برای به دست گرفتن مجلس و خبرگان، از دزدیها و چپاول، حتی از بلایای طبیعی که نتیجه سیاستهای غلط همین رژیم طی حکومت ننگینش است. در خارج، صحنه سوریه و کشته شدن پاسداران رده بالایش، از وضعیت عراق، یمن و … سلسلهای از مسائل، مشکلات و دردهای پایان ناپذیر رژیم.
نتیجه گیری بلافصل برایم اینست: در یک کلام خامنه ای میخواهد به هر شکلی خودش را از تقدیر محتومش، که همانا سرنگونی است، رها کند. حریف و محرک همه بلایا برایش، مجاهدین هستند. مهم نیست، در اشرف هستند یا در لیبرتی، مهم نیست، سلاح دارند یا بی سلاح هستند، مهم اینست که مجاهدین هستند، هر روز نام آنها، نام لیبرتی، کارهایی که به نفع آنها در داخل کشور میشود بر بام جهان است، با لشگری از پشتیبانان داخلی و خارجی.
خامنه ای حریف را خوب تشخیص میدهد و خوب میداند که حریفش و آلترناتیوش، تنها و تنها مجاهدین هستند. روحانی در 9شهریور گفت ”مجاهدین تروریست هستند و هر کجا لازم باشد، با همه توان و امکان علیه تروریسم اقدام خواهیم کرد”.
حرف آخر اما با طرف حسابهای اروپایی و آمریکاست. این خیال باطل و واهی است که بعد از توافق هسته ای، رژیم دیگر آن رژیم قبلی نیست و دست از کارهای شیطانیاش برداشته و میانه رو شده است. در زمان ریاست جمهوری روحانی این روباه بنفش، بیشترین اعدامها تنها در سال جاری نسبت به ربع قرن گذشته انجام شده است. بیشترین زندانیان سیاسی در دوران روحانی در زندانهای مختلف ایران در بدترین وضعیت، نگهداری میشوند. فقر، گرسنگی، بیکاری، بی آبی، فحشا و … در دوران روحانی بیداد میکند.
آیا احساس نمیکنید این دستی که دوستانه در دستتان میگیرید، خون چکان است. آیا وقتی به تهران سفر میکنید، فریادهای خانواده های زندانیان سیاسی و فعالان مدنی را نمیشنوید. آیا فریاد زندانیان سیاسی را نمیشنوید. در تهران وقتی روی فرش قرمز قدم میگذارید، چه احساسی دارید، قرمز فرش، خون مردم ایران است که توسط ملایان حاکم، در شیشه شده است.
فشردن دست جلادان مردم ایران، شرمی برای شماست ولی خامنه ای و روحانی مفلوک تر از آنند که با مماشات شما از مهلکه سقوط و سرنگونی نجات پیدا کنند. این معاملات شرط بندی روی اسب بازنده است. ملتی که بهای آزادی را با تقدیم فرزندانی چون قهرمانان شهید اشرفی داده است، سرانجام این رژیم را به زیر خواهد کشید. در آن روز شرم و ننگ از آن کسانی است که در کنار دیکتاتوری ایستادند و سرفرازی از آن کسانی که بهای ازادی را طی بیش از سه دهه با ایستادگی برسر پیمان آزادی پرداختند.