۱۳۹۴ آذر ۹, دوشنبه

عاشقترين عاشقها، محمود نيشابوري


پروانه وار به آتش زدند و پر و بال بسوزاندند تا انقلاب مردم ايران در آتش خيانت و معامله و هزاران توطئه ديگر نسوزد، بلکه زبانههاي آتش انقلات اوج بگيرد و به آسمان سر بسايد. 24 شهيد ليبرتي آزادترين و رهاترين بودند.


گاهي وقتها از خود ميپرسم اگر خميني و اعوان و انصارش کمر به از بين بردن انسانيت بستند و همه چيز را در محاق تباهي فرو بردند، عشق و محبت را فداي کينهورزي و قساوت کردتد، اما به يُمن پايداري و استواري بر اصول و پرنسيبهاي متعالي انساني، بودند و هستند انسانهاي والايي که خاموش ننشستند و با سياهي در ستيز بودند و هرگز لحظهيي از عشق وطن و مبارزه غافل نبودند.
هر آنکس عاشقتر است هر آينه مهيا و آماده سفر است سفري که اوج فدا و ايثار را ترسيم ميکند فدا تا فراسوي روح و روان وطاقت انساني.

مجاهدين بيبديل
در اوج آگاهي همه بندوبستهاي رژيم منحوس آخوندي را نقش بر آب کردند، پروانه وار به آتش زدند و پر و بال بسوزاندند تا انقلاب مردم ايران در آتش خيانت و معامله و هزاران توطئه نسوزد بلکه زبانههاي آتش انقلات اوج بگيرد و به آسمان سر بسايد. شهدا ي سر فراز،آزادترين و رهاترين بودند چون در لحظه موعود حتي سر سوزني شک و دو دلي در راستاي فداي حدا کثر در آنها نبود، سبکبال ومالامال از عشق و فداي بيکران به آزادي و رهايي خلقشان. مجاهدين، پرورش يافته انقلاب انسانساز مريم رهايي بودند، با فداي جان پاکشان بهما آموختند گر چه دژخيمان ذره يي در مقابل مقاومت سرفراز در دنائت و شقاوت و توطئه کوتاهي نميکنند، اما به يُمن فدا و ايثار همه توطئهها پودر ميشود، مجاهدين سرفراز
، رمز و راز وجوهر وجودي انسان که همانا آزادي و رهايي از همه قيد و بندهاي ضد انسانيست را با به آتش کشيدن خود برگ زريني از فدا و ايثار براي پاک نگهداشتن و حراست از حرمت و کرامت انساني در بند کشيده راترسيم کردند، اين فقط يک واقعه دردناک نبود چه ميگويم عظيم و بزرگ به بلنداي آرزوهاي در گلو شکسته يک خلق، غليان عشق و معرفت انساني، فرياد رساي مرگ بر ديکتاتور، درود بر رجوي و درود بر آزادي بود.
هدف از زندگي کردن چيست!؟
آيا زندگي براي زنده ماندن يا زنده ماندن براي زندگيست؟ زندگي براي خود يا زندگي براي ديگران، همانهايي که لحظهمره شلاقکش حراميان زمان، آخوندهاي پست و فرومايه قرار ميگيرند سنگسار ميشوند و روزانه به هزار تهمت ناروا و واهي متهمشان ميکنند تا بهزعم خود همه چيز در محاق سياهي و پليدي آخوندي به فراموشي سپرده شود. بله زندگي کردن براي انسانهاي محروم مستلزم بهايي بس گزاف است، از خود تهي شدن و همه چيز را براي ديگران خواستن است، آنجاست که قلبش ديگر براي خودش نميتپد، ميتپد تا زندگي ديگران را تضمين کند. مردن واقعيست، چه مرگ سفيد يا سرخ. مجاهدان سرفراز


به آتش شدند تا نه فنا بلکه زندگي واقعي بدون سرکوب، رعب ووحشت را به مردمشان نشان دهند و لبخند آزادي را بر لبان خشکيده و بي اميد هزاران انسان بکارند، بله بذر عشق و پايداري و اميد رخت بر بسته طي بيش از دو دهه، حکومت دجالان را ميگويم، حالا قبول کرديد اين خود زندگي است زندگي واقعي و با هدف. در آتش تهمتهاي ناروا سوختند ققنوس وار از خاکستر خود هزاران کبوتر سپيد رهايي فضاي يآس و نو ميدي را شکافتند، رفتند و رفتند تا پيام آزادي را به دور دستترين نقاط برسانند، مگر اين طور نشد؟
اين شهيدان والامقام بر حقانيت و راه و رسم مجاهدين گواهي دادند.
يادشان گرامي و راهشان پر رهرو باد