به خمینی هم گفتیم اسلام بله ولی سوءاستفادهٔ ارتجاعی از اسلام هرگز!
بنابراین بگذارید در مقابل سؤال حیاتی ”کدام آزادی“؟ نیز به ما برچسب مستبد و هژمونی طلب و انحصارطلب و.. . . بزنند و بدینوسیله با بیحیایی بخواهند برای شبه آلترناتیوهای دستنشانده یا وابسته گرا مشروعیت و مظلومیت دستوپا کنند. ما از این فتنهها بسیار دیدهایم. همچنانکه آنقدر از خمینی پرسیدیم ”کدام اسلام“؟ تا ناگزیر در نظر و در عمل موضعش را روشن کرد؛ این بار نیز سؤال ”کدام آزادی؟“ را آنقدر تکرار خواهیم کرد تا حضرات مْقربیایند و حرف نهائیشان را رکوپوستکنده بیان کنند. کما اینکه بارها و بارها بهطور خصوصی با خود من رکوپوستکنده در میان گذاشتهشده است. که در پیام ۳۰/ خرداد پارسال شمهای از آن را نگاشتهام و فعلاً قصد ورود در جزئیات آنرا ندارم.
تا فراموش نشده بگویم که همچنانکه همه میدانند ما بهطور یکطرفه از هیچکس نخواستهایم به سؤالاتمان جواب بدهد. زیرا قبل از همه نهفقط برنامه و وظایف مبرم و اساسنامه و طرز کار شورایما ن را کتباً و علناً اعلام کردهایم؛ بلکه حتی دیدگاههای تاریخی خود را نیز بر آن افزودهایم تا جای ابهامی برای هیچکس باقی نماند.
بههرحال تا آنجا که ما میدانیم، از جمله تا اینجا که خود من میفهمم و دیدهام و شنیدهام، درد، فیالواقع درد آزادیخواهی نیست؛ زیرا هرکس که در شرایط داخلی و بینالمللی کنونی کمترین منطق و حساب سیاسی و تاریخی سرش بشود. بهوضوح و روشنی میتواند بفهمد که اگر آزادی و دمکراسی مدنظر باشد؛ در هیچ کجا بیشتر از شورای ملی مقاومت و با هیچ تضمینی بالاتر از نیروهای آن؛ دستیافتنی نیست. پس در یککلام بگویم که درد اصلی، در محور قرار دادن نیروها و جریانهای و مهرههایی است که فیالواقع کمترین تضمینی برای دمکراسی و بهخصوص پایداری دمکراسی در ایران در وجود آنها نمیتوان یافت. بله، درد این است که میخواهند همان هژمونی را که میگویند، به دست نیروها و جریانات و پشتیبانان آنچنانی بدهند. بدیهی است که من نمیخواهم همه را به یک چوب برانم زیرا روشن است که درجات آگاهی و ناآگاهی افراد و جریانهای مختلفی که رودرروی ما قرار گرفتهاند متفاوت است ولی خواه آگاه باشند یاکاملاً ناآگاه نتیجهٔعملی یکی است. یعنی جوهر مطلب همانا ذبح شرعی، یا ذبح شاهنشاهی یا ذبح سوپر دموکراتیک تنها آلترناتیو دموکراتیک و دینا میزم و نیروی محوری انقلاب رهائیبخش نوین است که تشریح آنرا به فرصت دیگری موکول میکنم. اما اینکه دیدید یک مسئلهٔ علیالظاهر سادهٔ دانشجویی مربوط به کوی دانشگاه یک کشور خارجی بهسرعت به مسئول یک سازمان و شورایی که پایش را از اینجا بیرون نگذاشته و نمیداند که این سیته در کجاست و ضمناً بهاندازهکافی هم در رابطه با رژیم خمینی و مقاومت داخل ایران مشغله دارد که دیگر حتی توان و فرصت آشنایی با مسائل کوی دانشگاه پاریس را نداشته باشد؛ ربط داده شد. حال اینکه همگان میدانند که قبل از آمدن من به فرانسه نیز نمونههای زیادی از برخورد ایادی شاه و خمینی با دانشجویان مبارز در همین سیته وجود داشته است. همچنین دیدید آنها که در روزنامهٔ لوموند پای اطلاعیهٔ سلطنت طلبها و ساواکیها علیه شما امضاء گذاشتند از هر موضعی که اینکار را کرده باشند بالاخره در این رابطه در خدمت طیف مزبور قرار گرفته و آشکارا سر به جیب (سیاسی) آن فرو بردند ملاحظه میکنید که:
”دکانهای چند نبش آزادیخواهی دروغین که صاحبان آنها بر سرراه مشروطه خواهی یا جمهوریخواهی کذائیشان، قصد آن دارند که مقدم بر هر چیزدیگر، مجاهدین و شورای ملی مقاومت – بمثابهٔتنها آلترناتیو دموکراتیک در این مقطع تاریخی - را درهم بشکنند، داستان ”مسجد ضرار“ را تداعی میکند. جایگاه و موضعی که در سراشیب سقوط بنا شده و اغلب با جریانهای ضدانقلابی برعلیه خلق و انقلاب هم سو و همجهت میگردد. بگذارید در این راستا هر چه میخواهند برما بتازند، اما ما تکرار میکنیم که در امتداد تکامل و بلوغ هر چه بیشتر انقلاب، مرزبندیها بیشتر از پیش روشن میشود و دیریا زود معلوم میگردد که هرکس چند مرده حلاج است. با لگدزدن و طعن و لعن مجاهدین نیز بر روی ماهیتهای افشاء شده نمیتوان سرپوش گذاشت. مغازههای چند نبش و میوهچینی و موجسواری و عوامفریبی با مضمون ضدمجاهدی وضدشورایی دیگردر این مرحله از تکامل جنبش برای هیچکس تجارت پرسودی نخواهد بود. اما هر کس که واقعاً خواستار آزادی باشد، حتی اگر مخالف ما هم باشد و علیه ما نیز تبلیغ کند، برایش احترام قائلیم، مشروط بر اینکه چه مستقیم و چه غیرمستقیم از همکاسه شدن با نیروهای ضددموکراتیک بپرهیزد. ضمناً از ایران خبر دادهاند شواهدی بهدست آمده که برحسب آن برخی آقایان جمهوریخواه- سلطنتطلب که بهتازگی آزادیخواه نیز شده و با بقایای شاه و ساواک علیه دانشجویان مبارزبهخاطرآزادی! همکاسه شدهاند، با ضد انقلاب غالب (رژیم خمینی) نیز ”بده و بستان“ دارند. ولی هیهات که بینتیجه است و هیچ راهی جز همسویی با مقاومت عادلانهٔ مردمی برعلیه ارتجاع حاکم آخر و عاقبت ندارد“.
بله در تاریخ همیشه اینطور بوده است حتماً میدانید که از حضرت علی (ع) دمکراسی! میخواستند دقیقتر بگویم دمکراسیشان! را از حضرت علی میخواستند. میگفتند که، علی (ع) دموکرات نیست خودرأی است و در امور با ما ”مشورت“ نمیکند. در آن اوایل که هنوز آشکارا برعلیه علی (ع) شمشیر نکشیده و قضایای جنگ جمل را براه نیانداخته و آشکار نکرده بودند که شتر دمکراسی! را برای چه برعلیه حضرت علی (ع) سوار شدهاند حرفشان علیالظاهر دمکراسی و ”مشورت“ بود و بس. حرفهای حضرت علی (ع) راهم که حتماً در نهجالبلاغه خواندهاید:
أَ لَا تُخْبِرَانِی أَیُّ شَیْءٍ کَانَ لَکُمَا فِیهِ حَقّ دَفَعْتُکُمَا عَنْهُ أَمْ أَیُّ قَسْمٍ اسْتَأْثَرْتُ عَلَیْکُمَا بِهِ؟ (خطبة۱۹۶)
”چرا نمیگوئید که کدام حق را از شما سلب کردهام و کدامین حق شما را ندادهام و کدام سهم و بهره و نصیبی بود که برای خود برداشتم و شما را بی نصیب گذاشتم.. “.
بعد علی (ع) میپرسد که آخر ما کجا دمکراسی شما را نقض کردهایم؟ سپس در چند فراز بعدی بر قلب مسأله که همان ساخت و بافت و سیاست اقتصادی – اجتماعی دولتش
وَ أَمَّا مَا ذَکَرْتُمَا مِنْ أَمْرِ الْأُسْوَةِ فَإِنَّ ذَلِکَ أَمْر لَمْ أَحْکُمْ أَنَا فِیهِ بِرَأْیِی وَ لَا وَلِیتُهُ هَوًی مِنِّی.. . .
اما اگر منظور آقایان نحوهٔ تقسیم عادلانهٔ بیتالمال (همان سیاست و چارچوب اقتصادی – اجتماعی) است؛ آقایان خاطرجمع باشند که این راهم نه به رأی شخصی و هوی و هوس بلکه برحسب حکم مشخص ایدئولوژیکی و برنامهٔسیاسی انجام دادهام.
یعنی آقایان، حقهبازی و عوامفریبی دمکراسی خواهیهای اینچنینی ممنوع! بروید پی کارتان ملاحظه میکنید! اگر مشروطه و دمکراسی مورد نظر برخی را رعایت نکنید و اگر حاضر نباشید هژمونی و ساخت و بافت اقتصادی – اجتماعی نظم و نظام آیندهٔ جامعه را دودستی خدمتشان تقدیم کنید و همچنین اگر حاضر نباشید در سیاست خارجی نیز طابق النعل پیروی کنید، آنوقت مستبد هستید، انحصارطلب هستید، هژمونی طلب هستید و.
البته اجازه دهید فیالفور از اینکه خودمان را حتی من غیرمستقیم و تلویحی در کفهٔ مقایسه با حضرت علی (ع) بگذارم؛ استغفار نموده و از آستان امیرمومنان پوزش بخواهم! خدا کند که ما مجاهدین هم بتوانیم بهطور تاریخی به همان مسیر تقرب بجوئیم. ضمن اینکه میدانیم علی (ع) همان کسی است که وقتی برادرش هم قدری بیش از حد دمکراسی! خواهی نمود اخگر آتش در دستش گذاشته. یا وقتیکه یکی از دخترانش ولو با اجازهٴخزانهدار از یکی از اشیاء عمومی بهطور عاریتی استفادهٔ شخصی نمود عمیقاً برآشفت و دختر را بهشدت نکوهش کرد.
اما واقعیت تاریخی همین است. یک نمونه هم از زمان خودمان بگویم: به یاد بیاورید اتهاماتی را که در زمان خودش برعلیه مرحوم دکتر مصدق پیشوای فقید نهضت ملی برعلیه او رواج میدادند. حالا را نبینید که قتلهٔ تاریخی او میروند زیرعکسش عکسی میگیرند. آخر خیلی از آنهایی هم که صلیب بکشند بعدها کسوت مسیحی به تن کردند.. . همین هایی که امروز بهناحق خودشان را به مصدق میچسبانند آنموقع میگفتند: مستبداست، خودکام است، بیانعطاف است، منفی باف است، کشور را بهزودی تسلیم کمونیستها و شوروی خواهد نمود.. . .
حالامیبینید آنهایی که امروز دمکراسی و مشروطه و جمهوریشان را از ما میخواهند و به ما مارک”مجاهد حزباللهی“ میزنند چه همنوایی با آن که میگوید”منافق آمریکائی” دارند. سناریو مشخص است: اول با این حرفها میخواهند خلعسلاح ایدئولوژیکی و سیاسی بکنند. بعد قدمبهقدم راه برای انواع و اقسام ذبح کردنها باز خواهد شد. اما ما در یککلام میگوئیم که هر که بدهد جواب ملارا، میدهد هم جواب اینها را.. . “. مدتی پیش با یکی از مدعیان بهطور خصوصی گفتگو داشتم عمداً از او پرسیدم که آقای فلانی چرا اینقدر برچسب قدرتطلبی و هژمونی طلبی به مجاهدین میزنند. نامبرده که از قضا خودش هم در این مقوله ید طولایی داشت صمیمانه و با قدری شوخی گفت: آخر چه باید کرد؟! مارک دیگری علیه شما یافت نمیشود. بگویند وابستهاید، فاسدید، دزدید، نامسلمانید،. . . . اینها را که کسی قبول نمیکند. لیست ۸هزار شهید دهها هزار زندانی هم که در دست دارید. پسر و دخترهایتان هم که از عمل انتحاری هراسی ندارند.. . وانگهی امام حسین هم که باشید باز هم دو تا مارک را باید بخورید یکی اینکه ”خارجی“ هستید، و دیگری خواستار حکومت و تشنةقدرت.. . . با اینهمه شما خواهران و برادران از ۳۰خرداد پارسال تا امروز شاهد بودهاید که سازمان ناگزیر به شرافتمندانهترین صورت درصدد پاسخگویی به اینچنین آزادیخواهیهای دروغین و ضددموکراتیک و ضد ملی که قبل از هر چیز درهم شکستن ما را وجههٔ همت قرار داده بود برآمد. دستآوردهای انقلابی دموکراتیک این دوران براستی در ردیف ارزندهترین، اساسیترین و عظیمترین دستآوردهای کل تاریخ سازمان ماست. آنقدر که هنوز زود است به تحلیل ابعاد مختلف آن در راستای مصالح میهنی و مردمی و سرنوشت آیندهٔ خلق بپردازیم. لذا آن را به فرصت دیگری موکول میکنیم. که آن خونهای پاک که از آن زمین مجاهدپرور برمیخیزد؛ در آسمان جامعه و تاریخ و فرهنگ و ایدئولوژی ما عقیم و بیاثر نمیماند؛ بلکه در یک دور تکاملی بالاتر به زمین بازمیگردد و ودیعهٔقدمها و مراحل بعدی پیشرفت و کمال میشود. انه لقول فصل.
بله آن همه رنج و شکنجها آنچنان نوری از خود ساطع میکنند که در پرتو آن در ظلمات خمینی گزیدگی نیز نمیتوان بهسادگی حرمت ”کلماتی“ از قبیل نهضت! ملی! مقاومت! ایران! و بسیاری ”کلمات“ دیگر را سر برید. در غیراینصورت هر کلمهای میتوانست درست به ضد خود تبدیل شده و در خدمت ضد خود بکار رود. دقیقاً همان داستان مسجد ضرار.
در صدر اسلام مسجد نهادی بود در خدمت پیشرفت اسلام انقلابی و مردمی. بعد یک عده آمدند مسجدی ساختند که در سورهٔ توبه هم به آن اشاره شده است. مسجدی بر ضدروح و مفهوم مسجد محمدی که پیام رحمت و رهایی ترنم میکرد مسجدی به ضرر و زیان: وَالَّذِینَ اتَّخَذُواْ مَسْجِداً ضِرَاراً. مسجدی که بایستی خرابش کرد. نباید گذاشت پا بگیرد. چرا؟ زیرا به قول قرآن کمینگاهی است برای آنها که برعلیه مسیر خدا و خلق حرکت میکردند. إِرْصَاداً لِّمَنْ حَارَبَ اللّهَ...
حالا آیا امروز آزادیخواهی دروغین و ملیگرایی آنچنانی نیز کمینگاه و سکوی پرشی برعلیه مقاومت به سود ضد انقلاب غالب یا مغلوب نیست؟ اگر چه بهقول قرآن (در ادامهٔ همان آیهٔ مربوط به مسجدضرار) لَیَحْلِفَنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلاَّ الْحُسْنَی: به تأکید سوگند میخورند که جز خیر و خوبی و آزادی، هیچ قصد و غرض دیگری ندارند! سوگند میخورند که سراپا مملو از حسننیت و حقانیت هستند. و انگار نهانگار که بویی از ضدیت با مجاهدین بردهاند! میخواهند پای آزادی و دمکراسی را قرص و محکم کنند؛ شورا را ”شورا“ بکنند. و ما هم حسب المعمول میگوئیم خیلی ممنون! مرا بخیر و تو امید نیست شرمرسان.
وَاللّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ: و خدا گواه است که دروغ میگویند والا اینقدر حریم دمکراسی و آزادی و بسیاری کلمات دیگر را مستمراً مخدوش نمیکردند. اینجاست که خدا به پیغمبرش هم میگوید:
لاَ تَقُمْ فِیهِ أَبَداً: در آن مسجد و در آن موضع نایست. جای تو نیست. کمینگاه ضدتوست. زیرا جُرُفٍ هَارٍ: بنیاد و ساخت و بافت آنگونه دمکراسی خواهی که آجر اولش ضدیت با مجاهدین و ضدیت با تنها آلترناتیو دموکراتیک است بر لب پرتگاه وابستگی و در سراشیب سقوط و ضدیت با دمکراتیسم واقعی بنا شده است. والا جای اینهمه طعن و لعن و صفحه گذاشتن و رْقعه پر کردن برعلیه ما دستمریزادی نیز به نیروهای مقاومت میداد.
تشدید تضادها فرعی علیه مبارزه اصلی و الزام اجتنابناپذیر آن
گاه از ما میپرسند مگر پرداختن به این مسائل، فرعی نیست؟ مگر حالا موقع انگشت گذاشتن روی این تضادهاست؟ میگوئیم بله به نسبت مبارزه با دژخیم بزرگ جماران این تضادها فرعی است. از نظر تئوریک و مجرد از پراتیک مبارزاتی روزمره نیز، فرعی است. این نیز مسلم است که بهدلیل جوخههای اعدام و اتاقهای شکنجه و سلولهای مملو از خواهران و برادرانمان، امروز در صحنهٔسیاسی، هیچکس مشتاقتر از ما نیست که همهٔانرژیهایش را در مسیرمبارزةسیاسی-نظامی ضدارتجاع مصرف کند. علیالاصول ما پیوسته همین را خواستهایم. بهمین دلیل در آرزوی این بودیم که همهٔمدعیان، ما را بهحال خود وامیگذاشتند و بهدنبال تبلیغ برای خودشان و یا ساختن آلترناتیوهای مطلوب خودشان میرفتند. اما چه بکنیم که بهجای حمایت و یا دستکم بهجای بیطرفی، پیوسته بر سرراه ما ظاهر میشوند و تضادهای فرعی را علیه ما تشدید میکنند و خلاصه مانع راه میشوند. ولو که خودشان کماً و کیفاً چیزی نیستند ولی فضا را مسموم میکنند و همچون تک مزاحمانی که با شلوغکاری و سد معبر، یکتنه نیز میتوانند عبور و مرور یک خیابان را بهم بریزند؛ چوب لای چرخ میگذارند.
نمونههای مشخص را میگذارم تا انشاءالله بعداً بیان بشود. اما هماکنون برای ثبت در سینهٔ تاریخ نیز فقط اشاره میکنم که در پس خیلی از این چهرههای به ظاهر دموکراتیک و ملیگرا که بعضاً بسیار هم دم از آداب و اخلاق و.. . . . میزنند طینتهای ناصادقی نهفته است که کمتر فرصتی را علیه ما (چه آشکارا و چه در خفا) فروگذار میکنند. گاه در نزد هر ایرانی ببرد علیه شورا و علیه مجاهدین – حتی در جزئیترین مسائل، تفتین میکنند و خلاصه پیامشان این است که:
من آنم که اگر مجاهدین روی کار بیایند، باج به کسی نخواهند داد.
من آنم که اگر مجاهدین روی کار بیایند دمکراسی! خبری نیست.
من آنم که.. . . . . . . . . . . . . . . .
در سالهای ۵۳ تا ۵۶ مگر ما با اپورتونیستهای چپنما کاری داشتیم؟ میگفتیم آقاجان تغییر ایدئولوژی دادهای، برای خودت مبارک. بلند شو برو سازمان خودت را با معیارهای خودت تشکیل بده و حرکت کن. از تو بخیر و از ما بسلامت. ولی مگر چپ نمایان برای چند سال دست از سر ما و سازمانمان برمیداشتهاند؟ خیر! به نسبت مبارزهٔعمومی برعلیه دیکتاتوری شاه، تضاد ما با آنها فرعی بود ولی آخر، دست از یقهٔما برنمیداشتند. ناگزیر ما باید با یک مبارزةمطلقاً مسالمتآمیز سیاسی، این مانع را کنار میزدیم و این بود که ”احیاء سازمان“ طبق بیانیهٔاعلام هویت در دستور کار روز قرار گرفت. منظور این است که تا آنجا که به ما مربوط است، ما تضاد و مبارزهٔ اصلی خودمان را فراموش نکردهایم و نمیتوانیم فراموش کنیم. درست بهمین دلیل گاه ناگزیر وقتیکه دیگر سلامت فضای تنفس سیاسی ضروری است، مجبوریم که با حداقل پاسخگویی لفظی و کلامی، مانع را از سر راه خودمان به درجهای از درجات، کنار بزنیم. شگفتا! خیلی از اینها که با این دقت و موشکافی دمکراتیسم مجاهدین و روسری خواهران و کمترین اظهارنظر یا برخورد هواداران را به زیر علامت سؤال میکشند؛ هیچکدام از این اماواگرها و سؤال و جوابها را با خمینی نکردند. ظاهراً همهٔ طلبکاریها را برای ما ذخیره کردهاند. فقط نمیدانم چرا به مجاهدین که میرسند، اینطور در مورد دمکراسی و آزادی و استقلال سخت میگیرند.. . . خلاصه کنیم: ما به هیچوجه مشتاق تشدید تضادهای فرعی نیستیم. اما اگر کسی آمد و بر سر راه مبارزهٔ دموکراتیک و انقلابی ما نشست و کمین گرفت؛ دیگر نباید وقتی به پاسخ گویی اقدام میکنیم، شکوه و شکایتی داشته باشد. توجه کنید که به نسبت سایر انقلابات، طی سه سال گذشته، مجاهدین با انعطاف فوقالعاده برخورد کردهاند. باز هم وارد نمونههای مشخص نمیشوم. فقط توصیه میکنم هر کس که نمیداند در سایر جنبشها و انقلابات از این لحاظ چه گذشته یا چه میگذرد. تاریخچهٔ آنها را مطالعه کند. اما تصریح میکنم که بهشهادت تاریخ تمامی انقلابات؛ جنبشی درکم و کیف مجاهدین، با همهٔبهایی که در زمینهٔهای مختلف تا این تاریخ برای آزادی خلق و میهن پرداخته است؛ در شرایطی که بار مقاومت سرا سری و بیش از ۹۰% شهدای آن را یکه و تنها بر دوش کشیده؛ پرچمدار انعطاف و انضباط و ملایمت و حداکثر خویشتنداری به نسبت جنبشهای نظیر خود بوده است. این سنت در تاریخ معاصر ما در کمتر جایی نظیر دارد و ما البته آن را کماکان و حتیالامکان ادامه خواهیم داد. باز هم به اشاره بگویم و در بگذرم که اگر بیاعتبار کردن آنهایی که مجاهدین و شورای ملی مقاومت را بازیچهٔ حرص و آزهای شخصی و گروهی خود تلقی کردهاند هدف میبود؛ مجاهدین حرفهای گفتنی زیاد داشتهاند، اما ما نخواستهایم و نمیخواهیم که آغاز کنندهٔ چنین مسائلی باشیم. ولی فکرمی کنم این راهم باید گفت که اگر بنحو اجتنابناپذیری ناگزیر از آن گردیم، کماکان به پایان برندهٔ آن نیز خواهیم بود. اینها را برای این گفتم که روشن باشد در حالیکه کمترین دست صادقانه برای همکاری و همگامی در مسیر رهایی میهن را خواهیم فشرد؛ کسی فکر نکند که میتواند علیه انقلاب رهائیبخش نوین ایران تحت هر عنوانی در کمین بنشیند و بخواهد ما را در کمین خود انداخته و ”مانع“ رسیدن ما به انتهای راه که همانا احراز حاکمیت ملی و مردمی باشد گردد. حال اگر کسی میخواهد باز هم آزمایششده را آزمایش کند ما ناگزیر با آغوش باز استقبال میکنیم؛ چرا که فکر میکنیم هر یک از مسائلی که امروز حل کردن آنها بر ما تحمیل میشود در ایران آزاد شدةفردا، انرژی بیشتری از ما آزاد خواهد نمود. این را هم برای ثبت شدنش اضافه کنم که ما تاکنون بسیاری از تضادهای فرعی را با منتهای انعطاف، دور زده و از کنارشان عبور کردهایم.. . . اما اگر کسی عزم جزم داشته باشد که بخت خودش را با مجاهدین بیازماید، پس از چندین و چند بار سکوت و کوتاهآمدن و انعطاف و نادیده گرفتن؛ ناگزیر یک روز در راس موعد برای پاسخگویی حاضر میشویم و از همان زاویة”تعمیق انقلاب“ که نخستین برندگان آن خلقمان و خودمان هستیم؛ به فال نیک میگیریم.
اقرار به اشتباهات و تلاش برای جبران آنها
همهٔ اینها توأم با این است که هرکجا هم که اشتباه کردیم و یا بهحقِ کسی کمترین ظلمی رواداشتیم؛ بهمجرداینکه فهمیدیم خطا کردهایم یا قانعمان بکنند که غلط برخورد کردهایم، از خودمان انتقاد بکنیم و سعی کنیم اشتباه یا انحرافمان را جبران کنیم. در اینگونه موارد بایستی عمیقاً و صمیمانه از انتقادکننده تشکر نمود و حرف او را بروی چشم پذیرفت. وای بحال زن و مرد مجاهدی که در هرکجا اشتباه و خطا کرده باشد، آن را نپذیرد واز خودش انتقاد نکند. در غیراینصورت ما پیرو علی (ع) نیستیم. بنیانگذاران شهید سازمان ما بهخصوص آموزگار و شهید کبیرمان محمد حنیف، پیوسته میگفتند: لحظهای که به این نتیجه برسیم که در حل و فصل مسائل خلق و انقلاب، کسی از ما ذیصلاحتر است و قدرت حل مسائل بیشتری دارد؛ میباید از او تبعیت کنیم. اگر بدانیم که کسی یا حزبی و سازمانی - ولو اینکه مخالف ما باشد، ولو اینکه ایدئولوژی و استراتژی ما را هم قبول نداشته باشد - اما در عمل (و نه در حرف) مسائل جامعه و جنبش را بهتر از ما میتواند حل بکند، و از ما ذیصلاحتر است؛ خائن هستیم اگر با حفظ همین اعتقادات و ایدئولوژی خود، از او تبعیت نکنیم. مثلاً اگر امروز کسی یا جریانی باشد که خمینی را سریعتر از ما بتواند سرنگون کند و در عینحال برای آزادی و استقلال تمامیت ایران در عمل (نه در ادعا) استوار نیز بماند، ما با طیب خاطر، خود را موظف به پذیرش هژمونی و رهبری سیاسی او میشناسیم.
با خمینی نیز همین حرف را در میان گذاشتیم. همان دو سه روز اول، پسرش آمد ما را برد در آن مدرسهٔ رفاه، بعد هم در قم با حدود بیست نفر از برادران به سراغش رفتیم. البته بهرسم خودمان دیدار کردیم: خوب آخر در شأن مجاهدین که نبود هر کس دستش را دراز کند، آن را ببوسند. ما دست آقا را مؤدبانه زدیم کنار، و فقط روبوسی کردیم. تکبیر کشیدن و هلهله کردن هم که کار ما نبود. خوب، آقا از کنار زدن دستش و مصالحه ومعانقه موسی و من عصبانی شد. بعداً پسرش در آخر ملاقات آمد بیرون و به ما گفت: خوب امام جای پدرتان است. ما هم گفتیم که اختیار دارید ایشان از پدر ما که خیلی مهمتر هستند وانگهی چون اینطور جاها، جای تعارف نیست خدمتشان بگوئید اگر در همان خطی که برای آن روی کار آمدند بمانند، دست بوسیدن که هیچ سر به قدومشان میگذاریم. زیرا که ما نیامدهایم که شغل و مقامی بگیریم و میدانید که ما فرش خون گستردهایم تا حاجآقا تشریف بیاورند. اگر آزادی و دمکراسی باشد، چونکه جدی هستیم و هزل نیستیم، سردر قدمشان خواهیم نهاد.
باز هم یادم میآید با یک چمدان اسناد مربوط به تقلبات انتخابات مجلس رفته بودم سراغ رفسنجانی در شورای انقلاب. تا رسیدم و خواستم آن کیف بزرگ حاوی اسناد را روی میزش بگذارم و باز کنم، گفت: باز نکنید؛ اینها را میدانم. گفتم یعنی میفرمائید که خودتان خبر داشتید که حزبتان در انتخابات چه میکرد؟ الحمدالله که خودتان میدانید! گفت: خیر، منظورم این است که میدانیم شما چه میخواهید بگوئید و چه اسنادی بیرون بیاورید. من که شما مجاهدین را میشناسم.. . . انتخابات خیلی خوب بود ولی چون مردم هیچکدامتان را انتخاب نکردهاند ناراحتید.. . من گفتم شما هم که الحمدالله هیچ تقلبی در کارتان نبود! گفت: خوب یکچیزهای مختصری بود، بعضی وقتها پیش میآید. البته مطابق همان لیستی هم که وزارت کشور داده، ما قبول داریم که بعد از ما شما هستید.
بعد گفت حالا بیائید یکقدری باهم خصوصی صحبت کنیم. گفتم بفرمائید.
گفت: ببینید، بیخودی بر سر اینکه انتخابات تقلبی بود، وارد بحث نشویم. شما تنها سازمان انقلابی و مسلمان و شیعه اثنی عشری بودید که سازمان داشتید، سلاح داشتید، تکیهگاه مردمی داشتید، کادر داشتید. بچههای کارا و لایق داشتید. خوب شما ما را مجبور کردید که برویم وزیر و وکیل و رئیس و مدیرها را از خارجه یا از سایر گروهها بیاوریم. مثل آقای بهزاد نبوی و.. . . . .
گفتم ما حاضر بودیم و هستیم که با شما بیائیم. ولی فقط میخواهیم بدانیم که قرار است به کجا و با چه کسانی برویم؟ آخر آنیکی بهزاد نبوی است. ما مجاهد خلق هستیم. ما بر اساس یکخطی، یک ایدئولوژی و اعتقادی و نه بر اساس سیاستبازی و گروهگرایی و حتی سازمان بازی حرکت کردهایم. شما که خوب میدانید این سازمان ما چند سال پیش کاملاً در یک مقطع متلاشیشده بود و اپورتونیستهای چپنما آنرا داغان کرده بودند. در همان اثنا عملیات خیلی پرسروصدایی هم انجام داده و چند تن از مستشاران آمریکایی را زدند. و شما شاهد بودید وقتیکه بین نفس سازمان و ایدئولوژی، تضاد ایجاد شد، آنهایی که مجاهد باقی ماندند، مسأله را برای خودشان حل کرده بودند. سازمان خوب است برای پیشبردن ایدئولوژی و خط سیاسی. نه اینکه سازمان بهخاطر سازمان باشد. بنابراین برای یک مجاهد خلق، نشستن در همان کرسی که بهزاد نبوی و امثال او اشغال کردهاند، انگیزشی ندارد.
ادامهٔ حرفهایم با رفسنجانی را میگذارم برای بعد چونکه نتیجهٔ عملی آن را همه میدانید. منظورم از این یادآوریها این است که اگر هدف و انگیزه، نفس قدرت و حاکمیت و نشستن در فلان جایگاه و مقام میبود، احتیاج به این کارها نبود. شاید هم خیلی از ما راحتتر میبودند که بعد از سالها زندان و شکنجه و در بدری در زمان شاه و فرسودگیهای جسمی، به سراغ خانه و کاشانهٔ خود میرفتند و آرام میگرفتند و در زمینههای مختلف به تتبع و تحقیق میپرداختند. آخر این پدر و مادرهای پیر و از کار افتاده و زن و بچهٔ آدم هم از او انتظاراتی دارند. همهاش از این پدر و مادرها، یکجانبه استفاده کردهایم. وانگهی در دنیای علم و تاریخ و فلسفه، دهها و صدها سوژههای بسیار انگیزنده و قابل مطالعه وجود دارد.
در چنین شرایطی کدام مجاهدی بود که هوس و انگیزهٔهمکاسه و همطرازشدن با لاجوردی و رفیقدوست و معادیخواه و رجالگان اینچنینی را داشته باشد. منظور این است که اگر واقعاً هدفهایمان راست و درست است و به آنها باور داریم و برای آنها انگیزه داریم و برانگیخته شدهایم در اینصورت هر چه پاکتر و منزهتر حرکت بکنیم، بیشتر ماجورهستیم. کما اینکه انقلابمان هم هر چه عمیقتر و پاکتر و متکاملتر و مرزبندیهای آن مشخصتر بشود (یعنی هر چه این چیزها را بیشتر بما تحمیل بکنند) ما ضرر نخواهیم کرد. گو اینکه گفتم ما دلمان میخواهد دست ازسرمان بردارند و بگذارند زودتر خمینی سرنگون بشود. لذا باید تأکید کرد که بر اساس همان انگیزهها و آرمانها و هدفها، در مقابل اشتباهات و خطاهایمان نیز باید گردنمان از مو باریکترباشد.
یک قرن و سه شکست و ...
طی قرن معاصر، صرفنظر از بسیاری جنبشهای منطقهای، سه بار جنبشها و انقلابهای عظیمی در ایران بهوقوع پیوسته است: انقلاب مشروطیت، جنبش ملی کردن صنعت نفت و نهضت ملی ایران برهبری مصدق فقید و بعد هم انقلاب ضدسلطنتی.
سه بار هم شکست. شکست فجیع و باز هم قربانی شدن نسلی دیگر. ما با تمام قوا نگذاشتهایم که این سومی به شکست کامل منجر شود. از بطن آن انقلاب نوینی جوانهزده و میرود که تا انشاءالله به ثمر بنشیند. اشکالات دفعات پیشین تا حدود زیادی رفع شده است. کار، سازمانیافته است، جناحبندی و رقابتهای فردی در سازمان ما وجود ندارد، نسلی از مسئولان و کادرها را داریم که در زندان و شکنجهگاه پروریده و آبدیده شدهاند، عنصر آگاه بهویژه در سطوح رهبری کننده تا حدود بسیاری بر ناآگاهیها و ناخالصیهای پیشین غلبه کرده است، زمینهها و شرایط پیروزی محتوم تا حدود بسیار زیاد فراهم است، عوامل شکستهای گذشته بهطور نسبی منتفی شده است و بالاخره کل سیستم محاسبه و پایههای آن در مجموع درست است.
حالا میخواهم بگویم که در پایان یک قرن شکست، این جهتگیری پیروزمندانه را آنهایی که در مرکز مختلف جهان نیز بایستی بدانند، میدانند. بهمین دلیل، حرکتمان بسیار حساس بوده و از آن پس بر حساسیت آن افزوده خواهد شد.
لقمهٔ گلوگیر
طبیعی است برای کسانی که یک ایران دموکراتیک و مستقل را مطلوب نمیدانند: کمر و محور اینیکی انقلاب نیز بایستی هر چه زودتر درهم بشکند. اینجاست که میبینیم میوهچینان و فرصتطلبان و موجسواران حرفهیی در ضدیتهای هیستریک خود برعلیه ما، چه نقش راهگشایی برای آنها که فوقا گفتم، میتوانند بازی کنند. روشنتر بگویم: همانند همهٔمقاطع تاریخ، نفی نیرویی همچون مجاهدین و آلترناتیوی همچون شورای ملی مقاومت خودبخود به اثبات دیگری خواهد انجامید.
اما خوشبختانه اینرا هم باید اضافه کرد که عنصر مجاهد خلق - بهخاطرمسیری که تاکنون پیموده – لقمهای نیست که بهسادگی از گلو پایین برود. بهقول حضرت علی (ع) ”لقمه یقص بها اکلها“ لقمهای است که گلوی خورندهاش را میگیرد. دستکم بهمین مقدار که تابهحال گلوی خمینی را گرفته است. مشروط بر اینکه ما کماکان بر روی اصول و مواضعمان بایستیم. اگر چه در فروعات میتوان هر انعطافی را نشان داد. که در اینصورت نه ملیگرائیها و آزادیخواهیهای کذایی و عوامفریبانه و نه عوامفریبیهای چپنمایانه، چندان ضربهای به ما نخواهدزد.
از نظر جهانی که ببینیم بهای یک چیز ی را داریم میپردازیم. در آینده هم خواهیم پرداخت، بهای استقلال را. در یککلام، مستقل بودن در دنیای قطببندی شده کار مشکلیست. در حقیقت ما مشغول آزمایش این تئوری هستیم که آیا ایران مستقل، واقعاً مستقل و آزاد جواب دارد یا نه؟ تا امروز خونهای ما به آن پاسخ مثبت دادهاند. بهدلیل اینکه از بین نرفتیم رشد هم کردیم، بسیار هم رشد کردیم. مطمئناً مفهوم حرفی را که میگویم میفهمید. معنی مسائل روز را تقریباً کسی نیست که نفهمد. من و شما جای خود داریم. آن کسی هم که وظیفه روز و محوری خود را یا یکی از شعارهای خود را، متلاشی کردن شورای ملی مقاومت قرار میدهد، او هم یا کودک است، یا میفهمد. انشاالله که کودک باشد و چنانچه بفهمد که واویلا،
شما، چه شورا و چه مجاهدین، تا کنون از علائمی که دریافت کردهاید هر آنچه نافی استقلال بوده را پس زدهاید. اما واقعیت این است اگر کسی دردش استقلال و و ترقی و پیشرفت است میتواند ببیند که امروز همین مجاهدین و همین شورا آخرین شانس برای آزادی و استقلال واقعی هستند، ا گر فرصت کردید یک بار دیگر یکی از بندهای پیام سی خرداد پارسال را که داده بودم نگاه بکنید. آنجا بسیاری از این موارد بحث شده است و مرور آن مسأله را روشنتر خواهد کرد که اصلاً دعوا بر سر چه بوده و چه هست.
وقتی حاضر نیستید کوتاه بیایید، صنعت آلترناتیو سازی در مقابل شما راه میاندازند. بگذریم بحث زائدیست. چیزایی که آینده ندارد نباید صحبتش را کرد. ولی فقط به این اشاره میکنم و میگذرم.
یکیش گذشته است شاه، یکیش حال زار موجوده، خمینی، یکیش آینده است. با توجه به اینکه در مقابل آینده شاه و خمینی و گذشته و حال هر دو ارتجاعی و سرکوبگرند، خوب یکی میشوند و هم خوانی هم دارند، هم خوانی قدیم الأیام هم دارند بهطور سیستماتیک. خبرش را داریم که با رژیم هم تماس دارند.
البته چیز جدیدی هم نیست کاملاً مشخص بود. اطلاعی هم اگر نمیبود. تحلیلاً مشخص بود. قبلاً هم که من گفتم آقا اینکه، این همه به مجاهدین ایراد میگیرید بارک الله بکنید حقتان هم هست. صدبار بیشتر هم بکنید. مگه فلان نشریه، فلان دارو دسته قصد نداشتن فلان تیمسار شاهی و خمینی رو مشروع بکنن؟ چرا همه سکوت کردند؟ آن یکی و آن دیگری، چرا همه سکوت کردند؟ کجا رفتند مدعیان آزادی، دموکراسی؟ چی میخواستید؟ چرا حرف نزدید؟، چرا سکوت کردید؟ چطور میشود که یکی از انجمنهای هوادار مجاهدین کاری میکند داد و فریاد همه آنها بلند میشود اما اینجا هیچ؟ خیلی ساده است. برخی با رژیم خمینی تماس دارند و خیلی طبیعی هم هست که داشته باشند حالا فرض کنید این یکی را ما در جایی به ترتیبی مدارکش را گیر آوردیم. اگر انشاءالله برسد باید افشا بکنیم.
نامههای مدنی و بنیصدر به خمینی
از ممیزشدن، از تمیزدادن و تمیز داده شدن و از وضوح حدفاصلها نباید نگران شد. برای ماهم احتیاج زیادی به استدلال وجود ندارد که چرا سلطنت چیزی ندارد که چرا سلطنت چیزی نیست و چرا خمینی باید برود.. . شرایط را خود ما نساختهایم. ما خودمان را با این شرایط تاریخی، فعالانه ”تطبیق“ دادهایم.
مشخصات جانشین واقعی
آخر، جامعه راهحل واقعگرایانهٔ خود را میطلبد. این راهحل را هم، من و شما ابداع نمیکنیم. بلکه در اساس به کشف آن نائل میشویم. همچنانکه راهحل بیماریهای مختلف را ما ابداع نمیکنیم. آیا جانشین واقعی میتواند بطور تاریخی خارج از نیروهایی که در انقلاب ضدسلطنتی مشارکت داشتند بیرون بیاید؟ خیر هرگز. اگر انقلاب ضدسلطنتی، حق بود، درست و مشروع بود؛
همینطوری که نمیشود بچه شاه را دوباره آورد. و گفت آقا ما، شما میتوانید آزادیها را تضمین بکنید؟ سند بدهید، مدرک بدهید و ماهیت شما این هست که دولت شش ماهه بگذارید و بگوئید اگر مردم مرا نخواستن کنار میروم؟ فراموش نکنید که سند دولت موقت ششماهه و تضمین آزادیهای دموکراتیک را فقط ما میتوانیم بدهیم. زیرا که از خودمان و مشروعیتمان خاطرجمع هستیم. زیرا که از جانب اجنبی بر این جامعه و این کشور تحمیل نشدهایم. لذا ست که اگر فرضاً مردم هم به ما رأی ندهند، باز هم جای خودمان را در جامعه داریم. زمین ادب میبوسیم و میرویم کنار و باز مثل گذشته با متناسبترین روشهای سیاسی (در شرایطی که مینیمم آزادیهای مردمی تضمینشده باشد) کارمان را میکنیم. حال اینکه آن جریانی که به درد بزرگ عدم مشروعیت دچاراست، فقط با سرکوب و کشتار بزرگ در جامعه، شانس خواهد داشت.
خوب اگر چنانچه این شق محقق شود تا بیاد شماهستید. شماهم که ماشاالله!، پس باید به بهانه امنیت و نظم و قانون سرکوب کند یعنی کشتار بزرگ باید بکند، آن رودی دیگر این سکه این است که باید ایران را اشغال بکند. جنین جیزی لااقل در چشمانداز کنونی متصور نیست.
در نتیجه، جانشین و راهحل واقعبینانهٔ آینده،
اولاً: الزاماً بایستی از داخل نیروهای انقلاب ضدسطنتی بیرون بیاید.
ثانیاً: نه از دامن رژیم خمینی، بلکه بنابه همان دلایلی که دربارهٔ رژیم شاه گفتیم، بایستی از خارج رژیم خمینی بیرون بیاید. یعنی جزو نیروهای انقلاب باشد ولی به جنایات و فجایع رژیم خمینی نیز آلوده نبوده و با این رژیم مبارزه کرده باشد.
ثالثاً: معلوم است که این دفعه، خودبخودی نیست. به ترتیب قبلی نیست. اصولاً خود خمینی است که مانع بروز عملکرد حرکات عظیم خودانگیخته است. خودش آن شرایط تاریخی را خورده و تمام کرده. در مقابل، یک مقاومتی و یک آلترناتیوی مثل شورای ملی مقاومت هم هست که رشد کرده و فضا را پر کرده و ریشه و شاخ و برگ دوانده در جریان تکامل طبیعی خواندهاید که دیگر میمون به انسان تبدیل نمیشود و یا حیات از بیحیات، زاده نمیشود؛ بلکه تولیدمثل، صورت میگیرد. چرا که فیالمثل در جریان ایجاد و گسترش حیات، اتمسفر احیاء کننده از بین رفته و اتمسفر زیستی، یک اتمسفر اکسیدکننده است. اینکه گفتم خمینی خودش شرایط تحول خودجوش را خورده واز بین برده نیزبر همین منوال است.
رابعاً: در شرایط حاضر تحول مسالمتآمیز، امکانپذیر نیست و الزاماً بهخاطر سرکوبگری خود خمینی در برابر نیروهای آزاد شدهٔ عظیم ضدسلطنتی، راهحل آتی، آمیخته به قهر و خلاصه دارای توان تدافعی مسلحانه است. یعنی جانشین واقعی از کانال مبارزهٔ مسلحانه عبور میکند.
اشراف به شرایط موجود ضمنا ما را به نکتهٔ بسیار اساسی رهنمون میشود که موضوع بحث امروز ما نیست، اما در استراتژی مجاهدین جای ویژهیی دارد و در فرصت دیگری به آن خواهیم پرداخت. نکته این است که فاصلهٔزمانی زیادی مابین ترک خوردن دیوار اختناق و فرو ریختن نهایی آن نمیتواند موجود باشد. بهعبارتدیگر دوران فضای باز سیاسی، نظیر آنچه در پایان دوران شاه واقع شد، به همان طولوتفصیل، وجود نخواهد داشت.
خامسا: بهرغم تمام هیستری ضدمذهبی و ضداسلامی که قبلاً صحبتش را کردیم، راهحل واقعبینانه با احترام به اسلام همراه است و بایستی در محورش یک نیروی مسلمان قرار داشته باشد. توضیح این را هم برای بعد میگذاریم.
ایستادگی بر سر اصول
پیام آخر، همانا ایستادگی بر سراصول است. شما از کدامیک از اصولی که فوقا برشمردیم، حاضرید و میتوانید کوتاه بیانید. آخر، تنها راهحل واقعگرایانهٔ سومی است که میتواند آزادی و استقلال را تضمین کند. والا آنچه میماند، خواب است و سراب، بهقول قرآن: ”وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ“ دوست دارند کوتاه بیایند تا آنها با شما کنار بیایند. این فراز درسورهٔ قلم است؛ سورهای که با سوگند به قلم شروع میشود، چه سوگند بالابلند و زیبایی: ”وَلَا تُطِعْ کُلَّ حَلَّافٍ مَّهِینٍ“: از خطوط هر بسیار قسم خورندهٔ زبونی تبعیت مکن و به خط او نرو. یادتان هست بر سر مسجد ضرار و در کمینگاه خلق و انقلاب، دائماً سوگند میخوردند که جز خیر و نیکی و دمکراسی! قصد و غرضی ندارند: ”وَلَا تُطِعْ کُلَّ حَلَّافٍ مَّهِینٍ هَمَّازٍ مَّشَّاء بِنَمِیمٍ“: یقهدرانیهای مبتذل و نکوهش گری دائمی و بهانهگیری و سنگاندازی مستمر و تشبثات لاینقطع برای سخنچینی و بدگویی و بْل گرفتن را جدی نگیرید. کاش عیب و ایرادهایی که میگیرند و مقایسههایی که بین اسلام ما و خمینی میکنند، از روی جدیت و حسننیت میبود. اما: ”مَنَّاعٍ لِّلْخَیْرِ مُعْتَدٍ أَثِیمٍ“: مسیر، مسیر منع خیر و نیکویی بهروزی خلق است. مسئلهٔ ایجاد مانع و رادع برای پیشرفت اموراست. از حدود درمیگذرد و مرزها را گناهکارانه میشکند.. . مگر مرزهای آزادی و استبداد و مرزهای استقلال و وابستگی و مرزهای خلق و ضدخلق را میشود به این سادگی زیر پا گذاشت؟ در یکسال و نیم گذشته دیدید که با این قضیهٔ موسوم به طبقهٔ میانی، چه بلاها میخواستند به سرما بیاورند. همینها که به مجاهد میگفتند بیا شکیات و سهویاتت را هم پیش ما آزمایش بده، دیدید که در برابر اساسیترین مسائل خلق و انقلاب سکوت میکردند. علیالظاهر سنگ دمکراسی! که گوئیا از جانب مجاهدین در تهدید بود، به سینه میزدند و برای آن یقه میدرانیدند و بیانیه صادر میکردند؛ اما در برابر بالا بردن و بالا کشیدن مهرههای دستنشاندةفاشیستی، به روی مبارک هم نمیآوردند و انگار نهانگار که آب از آب تکان خورده باشد، سردر گریبان فیلسوف نمایی و روشنفکر نمایی فرومی بردند: ”مَنَّاعٍ لِّلْخَیْرِ مُعْتَدٍ أَثِیمٍ”. در مقابل انقلاب و رشیدترین فرزندان و اساسیترین منافع آن مانع و رادع شدن و در برابر آلودگی و استبداد و وابستگی، بهمعنای اخص کلمه، کوتاهآمدن و مداهنه کردن!
و چند آیه بعد: ”سنسمه علی الخرطوم“: زود است مهر روشنگری و افشاء را بر (پوزه و پیشانی) اش بنمایانیم.
آری این یعنی تعمیق مرزبندیها و تکامل انقلاب. حال بگذار هر نکوهشگری آنچه میخواهد به ما برچسب بزند. معلوم است که ما بهای ذرهذرهٔ پیشرفتها را تاکنون پرداختهایم و باز هم آمادگی داریم بپردازیم؛ با همهٔالزامات آن. و با این یقین که بهر حال، سرانجام زمستان این خلق و این میهن، درخواهد گذشت و بهاران رحمت و رهائیش، به ثمرخواهدنشست. البته معلوم است که این جریان، جریان سادهای نخواهد بود. بهقول حضرت علی: ”ان امرناصعب مستصعب“: کارمان بسیار سخت و دشوار و پیچیده است. بهر کس که توانست در این مسیر هم قدمی و همراهی کند بگوئید: بفرما و هرکس هم نتوانست بگوئید: خداحافظ.
در این مسیر، هر کسی که فیالواقع خواستار توضیح و آگاه شدن باشد، بایستی صبورانه به او توضیح بدهید. در این مسیر اخلاقیات ما، طرزبرخوردما، اعتقادات خود ما، و نحوهٔ طرح مطالبمان و دفاع از ارزشهای ما و لحن و زبانی که با آن به روشنگری میپردازیم، البته خیلی مؤثر است. با کسی که با اسلام یا مجاهدین و یا مثلاً شورای ملی مقاومت و برنامهٔآن اصلاً آشنا نیست و در معرض انواع سمپایشها نیز قرار گرفته و فرضاً حتی با ما تندی نیز میکند، نباید بهمثابهٔ آنها که آگاهانه تیشه به ریشهٔ آزادی و استقلال ایران میزنند، برخورد نمود. با آنکس که از روی حسن نیت، ایرادات و انتقادات ما را برمیشمرد، نباید همانند افراد مغرض و نکوهش گران حرفهیی برخورد نمود. میخواهم بگویم که اینجا دیگر تکتک ما هستیم که در هرکجا و در هر لباس و در هر موضع و در هر سن و سالی که هستیم، بایستی خوب به وظایف و مسئولیتهایمان عمل کنیم. اعم از مسئولیتهای سیاسی – نظامی در داخل کشور یا مسئولیتهای روشنگرانه و توضیحی دیگردر داخل و خارج کشور. بهرحال ارزشهای ما بر روی اخلاقیات و معنویات خودمان بهپیش خواهند رفت؛ در غیراینصورت به آنها ضربه خواهیم زد. فراموش نکنیم که ما در عمل روزمرهٔخود نیز باید پیامآور شهیدان و اسیرانمان باشیم.
روز شهدا و زندانیان سیاسی
صحبت از شهدا و اسرا شد. انبوه شهدا و اسرایی که صبر و بلایای آنها را شنیدهاید.
فکرمی کنم صرفنظر از تعلقات سیاسی و یا گروهی خاص، هر ایرانی در هرکجای ایران و جهان که هست بایستی بداند زنان مردان و فرزندان رشید میهنش در برابر تباهکارترین دیکتاتور لئیم و قسیالقلب تاریخ ایران، رایت شرف و مقاومت این خلق قهرمان را تا کجا برافراشتهاند. سلام و افتخار بر چنین خلقی و بر فرزندان مجاهد و مبارزش.
ما بههیچوجه مشتاق تشدید تضادهای فرعی نیستیم. اما اگر کسی آمد و بر سرراه مبارزه دموکراتیک و انقلابی ما نشست و کمین گرفت، دیگر نباید وقتی به پاسخگویی اقدام میکنیم، شکوه و شکایتی داشته باشد. توجه کنید که به نسبت سایر انقلابات، طی سه سال گذشته، مجاهدین با انعطاف فوقالعاده برخورد کردهاند.. . . هرکس که نمیداند در سایر جنبشها و انقلابات از این لحاظ چه گذشته یا چه میگذرد، تاریخچهٔ آنها را مطالعه کند.
بهمین مناسبت در آستانهٔ سومین سالگرد آغاز مقاومت سرا سری روز ۳۰خرداد، روز مقاومت و سرآغاز انقلاب رهائیبخش نوین خلق قهرمان ایران را بهعنوان روز شهدا و زندانیان سیاسی اعلام میکنم و بهخصوص از هستههای مقاومت در سراسر کشور میخواهم تا به مدت یک هفته همت نموده و در این باره به فعالیت و تبلیغ بپردازند. گردآوری اسامی شهدا و باخبر شدن از وضعیت اسرا نیز از کارهای بسیار ضروری است. امیدوارم فرماندهی سیاسی – نظامی، برادر قهرمانمان علی زر کش و مسئولان بخش اجتماعی سازمان نیز در این رابطه تلاشهای لازم را بهعمل آورده و دستورات و رهنمودهای لازم را ابلاغ کنند. همچنین امیدوارم پیام تهنیت و افتخار ما بهتمامی زندانها و زندانیان مقاومت در کل کشور برسد.
خاتمه
آخرین نکته: بهخصوص خطاب به خواهران و برادران انجمن ها دانشجویان، آنچه مربوط است به کار ایدئولوژیک بهخصوص در نفس و درون خود آدم در جهت تزکیه و تطهیر شخصی و خودسازی انقلابی که اهمیت بسیار زیادی دارد. همچنین یادآوری میکنم که از دعا و مناجات غافل نشوید. حتی اگر وقت ندارید و اضافه بر فرائض و شعائر واجب، مانند نماز به چیزی نمیرسید؛ در اثناء و مابین کارتان نیز، حتی برای چند لحظه و یک نگاه و یک آرزو و یک تذکر یاد خداوخلق و شهدایتان را گرامی و عزیز بدارید و بر شورونشاط و روحیهٔ رزمندهٔ انقلابی خود بیافزائید و پیوسته خودتان را تازه و پرشور نگهدارید: ”وَاذْکُر رَّبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَخِیفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ وَلاَ تَکُن مِّنَ الْغَافِلِینَ ”: پروردگار تکاملبخش خود را شبانگاهان و صبحگاهان و در هر فرصتی بازاری و راز و نیاز در عین سکوت، و در ذهن و ضمیر خویش به یاد آر و از بیخبران مباش.
خدایا یاران صلح و آزادی سرزمین و مردم محروم ما را هم هر چه سریعتر برسان. متشکرم