۱۳۹۹ اردیبهشت ۲۳, سه‌شنبه

مسعود رجوی - سخنرانی در سالگرد شهادت ۶۰مجاهد خلق - ۱۲اردیبهشت ۱۳۶۳ -- قسمت سوم



            باز هم در مورد نکتهٔ انتقادی
داشتیم در مورد کم بها دادن به آثار جنگ در به تعویق انداختن سقوط خمینی؛ در استراتژی و خطوط سیاسی خودمان انتقاد می‌کردم. اگر چه گفتم که خیلی کارها را نیز در این باره انجام داده‌ایم. ببینید، خمینی دربارهٔادامهٔ سلطهٔ ضد ملی و ضدمردمی خود با هیچکس شوخی ندارد. از هیچ جرم و جنایت و فساد و تباهی رویگردان نیست. هیچ اصل و اصول و دگمی ندارد. نه در کشتار، نه در چپاول و نه در وطن‌فروشی...

او حتی هیچ رحم و مروت و انعطافی در رابطه با نیروهای خودش نیز نمی‌شناسد. ارتشهای کلاسیک معمولاً به هنگام طراحی عملیات نظامی و جنگهای منظم درجهٔ تلفات‌پذیریشان علی‌العموم چیزی است مابین ۵ تا ۱۰ الی ۱۵درصد. اما خمینی در خیلی از تهاجمات جنگی اخیرش به عراق، به‌خصوص سلسله حملات موسوم به والفجر بالای ۵۰ الی ۶۰ و ۷۰درصد تلفات پذیرفته است. حتی فالانژ های خودش را چیزی بیشتر از گوشت دم توپ تلقی نمی‌کند.

آخر چه کسی باور می‌کند که مسئلهٔ اصلی او چنانکه می‌گوید”جنگ“ باشد؟ مسئلهٔ اصلی همانا ماندن در قدرت به هر قیمت است. در این رابطه حتی یک ذره آزادی را هم نمی‌تواند تحمل کند. زیرا سریعاً فرو خواهد پاشید.

دیدیم که شاه زیر فشار سیاست ”حقوق بشر“ کارتر همین که قدری کوتاه آمد، ناگزیر از سقوط گردید. بعضی از شما شاید به یاد داشته باشید که در آن ایام اغلب گروهای سیاسی ”شرایط عینی انقلابی“ را منکر بودند و در سطح بین‌المللی نیز هیچکس به ”ثبات“ رژیم شاه شک نداشت.

فکرش را بکنید حالا وضعیت از زمان شاه به‌مراتب بدتر است. نیروی جانشین آمده است حالا فرض کنید به هر دلیلی یک ذره فضای باز سیاسی ایجاد شود. خوب نتیجه روشن است: مثلاً یک روز شما با تمام خانواده‌های شهدایتان و زندانیان آزاد شده‌تان (زیرا بدون آزادی زندانیان سیاسی و تعطیل جوخه‌های اعدام، یک ذره فضای باز سیاسی را هم نباید باور کرد) راه می‌افتید و مثلاً سری به بهشت زهرا می‌زنید. روشن است که چه بهمن عظیمی از قوای اجتماعی رامی‌توانید با خودتان حرکت دهید. در مقابل اگر دوباره آتش باز کنند که همین آش است و همین کاسه؛ و اگر هم عقب بنشینند که کار به مسالمت‌آمیزترین صورت تمام است.

حالا آیا روشن است که خمینی برای پرده‌پوشی و سرپوش گذاشتن بر خفقان چه نیاز اجتناب‌ناپذیری به جنگ دارد؟ در غیراینصورت، یعنی در صورت پذیرش صلح – که جز در شرایط اضطرار مطلق به آن تن نخواهد داد – بایستی ریسک‌های زیادی را بپذیرد.

فرض کنید در همین جا که نشسته‌ایم یک شلوغ بازی بشود و جنگ و دعوایی راه بیفتد، خوب اگر من بخواهم، فرصت خوبی است که به سؤالات شما جواب ندهم. اما اگر فضای اینجا آرام باشد و توجه شما به جانب دیگری منحرف نشود در این صورت باید گفتگو و حرف زدن و سؤال و جواب را بپذیریم. همین مثال را، همین مثال غیرقابل مقایسه را ببرید و روی خمینی منطبق کنید. تا جنگ هست می‌توان از سؤال و جواب دربارهٔ نان و آب و امنیت و اقتصاد و کوپن و گرانی و درخواست کارگر و دهقان طفره رفت.

سال گذشته برادرانمان به تحقیق بسیار دقیق و بسیار جالبی دربارهٔ انعکاس مسائل و اخبار و رویدادهای ایران در سطح جهانی دست‌زده بودند. این تحقیقات یک هدف استراتژیک را تعقیب می‌کرد و می‌خواست ببیند که از نظر بین‌المللی گرهٔ کار ایران در کجا و بر روی چه مسأله‌ای متمرکز است. از سوی دیگر ما می‌خواستیم سیاست صلح شورا و سازمان را در ابعاد بین‌المللی نیز”چک“ بکنیم. بعد از چند ماه آمارگیری و صرف انرژی معادل انرژی یک ”بخش سازمانی“ و تدوین و تنظیم و جمع‌بندی آمارگیریها معلوم شد که، تقریباً ۳/۲ توجهات جهانی به ایران، معطوف به مسئلهٔ جنگ است، حدود ۲۰% فضای خبری مربوط به ایران را مسائل سرکوب و اختناق پر کرده که عمدتاً و اساساً مرهون اخبار و اطلاعیه‌های سازمان و شورا و فعالیت انجمنهای دانشجویان مسلمان در سراسر جهان است و مابقی فضا را هم (چیزی حدود ۱۵%) بسته به رویدادها و حوادث مختلف کشور، سایر مسائل پر کرده است. ملاحظه می‌کنید که به‌رغم این‌همه فعالیت‌های خود شما و انجمن‌ها بطور اخص و کلیهٔهموطنان مبارزمان در خارج از کشور به‌طور اعم، دربارهٔسرکوب و اختناق رژیم، چگونه حدود ۳/۲ توجه بین‌المللی به مسئلهٔ جنگ معطوف می‌شود. در مثل چنان است که نتیجه‌گیری کنیم، از هر سه روزی که خمینی بر سر قدرت مانده و سقوطش به تعویق افتاده دو روز آن به‌خاطر جنگ می‌باشد. همه می‌دانند که برای ادامهٔ جنگ، خمینی چه فوت و فنهای آخوندی و چه دجال بازی هایی که از خودش درمی‌آورد.

اما این تمام مسأله نیست. روی دیگر مسأله همان کم بها دادن گذشتهٔ ما به سوء استفاده‌های ضد ملی و میهنی خمینی از جنگ و وظیفهٔ مبرم انقلابی، ملی میهنی و مردمی هر ایرانی آزاده و شریف علیه جنگ‌طلبی خمینی است.

حالا می‌خواهم بگویم که اگر ما (شورای ملی مقاومت) و اگر ما (مجاهدین خلق ایران) پر چم دار صلح عادلانه‌ایم زهی سعادت و زهی افتخار و میهن‌پرستی. به‌خصوص خطاب به شما زنان و مردان مجاهد می‌خواهم تأکید کنم که در این رابطه از هیچ برچسب و طعن و گزند و از هیچ مارکی باک نداشته باشید. همان عنصر انقلابی یکتا پرستی که تحت رایت عاشورای حسینی، جسورانه، قاطعانه و سرسختانه دگم خمینی زدگی و خمینی گزیدگی را شکست و خروش مقدس ”مرگ بر خمینی“ را در سراسر ایران و در همهٔکشورهای جهان عالم‌گیر نمود؛ می‌بایست راه صلح را نیز رودرروی دجالیت و مواضع ضدمیهنی و ضدمردمی خمینی بازمی گشود.

گاه برخی خواهران و برادران به من می‌گویند یا می‌نویسند چرا دست‌آوردهای مثبت شورا تماماً به نام شورا ثبت و اعلام و بازگو می‌شود اما هم‌چنانکه در ملاقات با آقای طارق عزیز و برخی مقاطع دیگردیدیم، در جاهایی که ریسک و خطر هست قضایا را مجاهدزدایان و شورا شکنان تنها بر سر سازمان خراب می‌کنند؟ و من امروز می‌خواهم به شما بگویم که: البته هدف‌های شورا شکنان و مجاهدزدایان ضدانقلابی از هدف قرار دادن ما روشن است. کما این‌که آن روز هم که هیچکدامشان جرأت نداشتند یک کلمه علیه مجاهدین بگویند و بنویسند و بی‌دریغ متحد ین ما را زیر رگبار می‌گرفتند بازهم برای ما روشن بود که به ”در“ می‌گویند که ”دیوار“ بشنود. پس بگذارید هر چه دلشان می‌خواهد بکنند و بگویند. حداقل فایدهٔ اینکار این است که در فردای آزادی ایران، نه خلق ایران و نه مجاهدین خلق ایران به‌هیچ‌وجه رهین منت و وامدار چنین حضرات و چنین جریاناتی که امروز جز ننگ و لگد و طعن و لعن لطف دیگری به ما نکردند؛ نخواهند بود. پس آنچه مهم است این است که هر راهگشایی و هر بن‌بست شکنی بهای خاص خود را می‌طلبد و ما با کمال میل و با کمال افتخار این بها را می‌پردازیم. موضع‌گیری شورا را در بیانیهٔ ۲۱فروردین‌ماه گذشته‌اش نیز دیدید. شورا کلیهٔگام‌هایی را که تاکنون در راه صلح برداشته است ”نه تنها کلا مورد تأیید، بلکه شایان تحسین“ می‌شناسد. کما این‌که تصریح می‌کند که از این پس نیز از هر گونه کوشش و ابتکاری که به سود مردم ایران تشخیص دهد دریغ نخواهد کرد. پس باز هم تکرار می‌کنم بگذارید هرکس هر چه می‌خواهد بگوید.

تاریخ، قاضی بسیار دقیق، بسیار صدیق و بسیار سخت است. مگر خمینی که یک زمان ما را وابسته به شوروی می‌خواند بعد گر و هک آمریکایی منافقین خطابمان نکرد؟ مگر ما را دست در دست اسراییل و بگین معرفی ننمود؟ مگر پیوسته ما را وابسته به ”رژیم بعثی صهیونیستی عراق“ ننامیده است؟ آخر چه کسی نمی‌داند که این هزلیات که فقط از زیر عمامهٔ خمینی ترشح می‌کند، بدرد قرقره کردن جماعت خود او می‌خورد و بس.

مسئلهٔ خمینی این است که اگر به هر دلیلی و تحت هر شرایطی، صلح را بپذیرد، آنوقت رفرم اقتصادی و اجتماعی و سیاسی در دستور روز قرارمی‌گیرد. زیرا جامعه، آن را می‌طلبد، دیگر نمی‌شود در ابعاد موجود، فضا را بست. جامعه، سؤال و جواب می‌طلبد. گفتگو و صحبت را ایجاب می‌کند و بعد...

پس مبادا فکر کنید خمینی، ابله و دیوانه است. خیر! خیلی خوب می‌داند که اعدام زنان باردار و نوجوانان کم سن و سال یعنی چه. نوارهای پاریس او را لابد شنیده‌اید. یک زمان به شاه می‌گفت تو آزادی داده ای!؟ مگر آزادی مال تو بود که دادی!؟ ملاقات خمینی با پدر رضاییهای شهید را به یاد بیاورید. مگر خمینی نمی‌گفت که شهدای ما در ردیف شهدای عاشورا و خانواده‌هایمان با اهل بیت امام حسین محشور خواهند بود؟ پس معلوم می‌شود خمینی خیلی خوب می‌فهمد که جنایاتش چه تنفری برمی انگیزد. کما این‌که وقتی اغلب در سخنرانی‌هایش به مزدوران می‌گوید کاری نشود که مردم به خیابان‌ها بیایند.. . معنی آن را خوب می‌فهمد. کما این‌که ضرورت ادامهٔ جنگ را نیز می‌فهمد. متقابلاً ما هم وظیفهٔ خودمان برای پیشبرد آرمان صلح عادلانه را می‌فهمیم. مسئولیت عمیق میهنی و مردمی خودمان را در مقابله با انواع دجال بازیهای جنگ‌افروزانهٔ خمینی می‌فهمیم. زیرا که جدیت مسئلهٔ‌ملی و میهنی را می‌فهمیم. زیرا که جدیت مبارزهٔ سراپا خون و آتشمان را می‌فهمیم. آن‌روز هم که همهٔجریانات سیاسی که تحت بیرق اسلام حرکت می‌کردند دور خمینی را گرفته و از سر و کولش بالا می‌رفتند و ما تنها جریان سابقه‌دار سیاسی انقلابی مسلمان و شیعی بودیم

که سنگ‌بنای مخالفت انقلابی تحت رایت اسلام انقلابی با ارتجاع خمینی را گذاشتیم؛ معنی کارمان را می‌فهمیدیم. از روز اول پذیرفتیم که بگوید ”منافق“! زبان حالمان این بود که هر چه دلت می‌خواهد بگو، هر چه حقه بازی و حرامزادگی که از تو و آخوندهای حرام لقمه‌ات برعلیه مجاهدین برمی‌آید انجام بده، خطمان را می‌بریم به جلو، در سر موعدش هم ضرب شستمان را خواهی چشید و تاریخ هم قضاوت خواهد کرد، آنوقت ببینیم که خدا و خلق و انقلاب و اسلام به سود چه کسی رأی خواهد داد.

فکرمی کنم حالا برای همه روشن باشد که اگر مجاهدین نبودند خمینی برای یک دوران تاریخی تا کجا اسلام – ایدئولوژی انقلابی ما را – لکه‌دار کرده بود. آن‌قدر که شاید تا مدتها نمی‌شد اسمش را برد. اما حالا آفتاب این خون‌ها و این مقاومت، آن تباهکاریها را تحت‌الشعاع قرار داده است. گاه در اینجا می‌بینیم که برخی که هیستری ضد مذهبی دارند، اراجیف دستغیب و تباهکاریهای آخوندهای خمینی‌صفت را از زاویهٔ حمله به اسلام مورد تمسخر و نیشخند قرار می‌دهند و حتی به غیرمسئولانه‌ترین وجه، دامان پاک ائمهٔ اطهار – این راهبران انقلابی و ضدارتجاعی آن اعصار- را به زیر علامت سؤال می‌کشند. اما در عین‌حال فراموش می‌کنند که بگویند که دستغیب و اراذلی از قبیل هاشمی‌نژاد و اشرفی اصفهانی و صدوقی و.. . را چه کسانی و کدام شهدای مقدسی با چه خط ایدئولوژیکی و سیاسی، طی عملیات مقدس انتحاری برای ابد از دامان اسلام انقلابی و مردمی زدودند.

خلاصه کنم؛ هر چه قاطعانه‌تر جسورانه‌تر و با قلب و روحی سرشار از آرمان و پیام صلح و آزادی به پیش خواهیم رفت. هیچ هزل و شوخی در این مسیر در کار نخواهد بود. خمینی ”جنگ“ را به سلاحی برعلیه خلق و آزادی تبدیل کرده است، ما صلح عادلانه را به قلب خود و رژیمش نشانه می‌رویم و بار دیگر سوگند می‌خوریم تا آخرین نفر، مبارزهٔ ظفرنمون رهائیبخش خود را برعلیه این نظام پلید ضدبشر به پیش برده و آنرا از بیخ و بن ریشه‌کن کنیم و آجر به آجر آن را براندازیم. إِنَّهُ لَقَوْل فَصْل وَمَا هُوَ بِالْهَزْلِ.

هیچ مارک و برچسبی، هیچ پهلوان‌پنبه بازی و دون کیشوت بازی نمی‌تواند؛ وظایف و واقعیات پیرامون، بی‌اعتنا به مصالح ملی و میهنی، بی‌اعتنا به مبرم‌ترین ضرورتهای سرنگونی دشمن ضدبشری، متانت و جاافتادگی سیاست‌های ما را مخدوش کند. ما عمیقاً معتقدیم که بر این جهان حساب و کتابی حاکم است ”إِنَّ کلّ نَفس لمّا عَلیها حافِظ“

اشاره‌ای به وضع رژیم و پاره‌ای سؤالات
دربارهٔ وضعیت رژیم نیز به یک نکته اشاره می‌کنم و درمی گذرم. انتخابات فرمایشی اخیر، خیلی خوب واقعیات را برملا کرد. خمینی خودش یک کارهایی می‌کند که به‌راستی احتیاج به بحث و استدلال را منتفی می‌سازد.

در این دو سه ساله در خارج از کشور، خیلی از مسائل و سؤالات، مکرراً تکرار می‌شد. اگر در مصاحبه‌ها توجه کرده باشید پیوسته از جانب سازمان و هم‌چنین از جانب شورای ملی مقاومت، تکرار کرده‌ام که فی‌المثل در شرایط کنونی ایران، کودتای نظامی امکان‌پذیر نیست.

وانگهی خمینی سپاه پاسداران را برای کنترل و مقابله با ارتش درست کرده است.. . یکی دیگر از مسائلی که از روز اول در اینجا (خارج کشور) راجع به آن به سؤال کشیده می‌شدیم، امکان آلترناتیزاسیون و جانشینی حزب توده بود، که فکرمی کنم حالا دیگر نیاز به توضیح ندارد. ما هم‌ پیوسته گفتیم که معلوم است که بقایای شاه برای بازگشت سلطنت، احتمال مزبور را به‌عمد، بزرگ جلوه می‌دهند. یکی دیگر از سؤالات تکراری مربوط به بازگشت سلطنت به ایران بوده و می‌باشد. ما هم از روز اول گفته‌ایم که همان کسی که در آن‌طرف دنیا خودش پس از شروع مقاومت سرا سری و معرفی آلترناتیو شورای ملی مقاومت پشت ایدهٔ بازگشت سلطنت رفته است؛ خوب می‌داند که چنین احتمالی منتفی است و اصولاً هدفش هم اساساً ترساندن ما و زیرفشار قرار دادن ما از یکطرف و گرفتن امتیازات هر چه بیشتر از خمینی خائن از طرف دیگر بوده است.

یک سؤال دیگر نیز پیوسته این بوده است که خمینی صلح خواهد کرد یا نه؟ جواب ما هم این بود که فقط در شرایط درماندگی و اضطرار مطلق. که در چنین شرایطی سرنوشت رژیم خمینی بیش ‌از پیش زیر علامت سؤال می‌رود. والا خمینی از آغاز نه احتیاج به ادامهٔ جنگ با عراق داشت و نه احتیاج به جنگ با خود ما (یعنی مردم ایران، مقاومت ایران و مجاهدین خلق ایران).

راستی مگر ما در اردیبهشت سال۶۰ به خمینی ننوشتیم که همهٔسلاحهایمان را هم تحویلت می‌دهیم مشروط بر این‌که شکنجه و اعدام را قطع کنی و در حد همان قانون اساسی خودت حقوق سیاسی ما را محترم بشماری؟آخر خمینی جانوری وحشی و درنده است.

در این انتخابات، بار دیگر به‌وضوح صحت تحلیل‌ها و خطوط سیاسی ما به اثبات رسید. خبری از رفرم و آلترناتیو داخلی و روی کار آمدن بازرگان و حجتیه و امثال آنها نیست. خمینی از این کارها نمی‌کند. درسش را روان است. پاسخ او اساساً در قه رمقدس انقلابی و در پیگیری هر چه فعالانه‌تر سیاست صلح، در تشدید همهٔتضادهای بین‌المللی و منطقه‌یی برعلیه اوست.

یادتان هست در جمعبندی اولین سال مقاومت گفته بودیم که آن‌قدر به رفرم ناپذیری این رژیم و بدون نقش بودن امثال بازرگان مطمئنیم که خمینی هوس رفرم و هوس نخست‌وزیر کردن بازرگان بسرش بزند. برای ما شقی بهتر از این متصور نیست. ولی چه کنیم که خمینی خمینی است. و در برابر او مقاومتی قرار دارد که رژیمش را در نخستین ضربات فاقد آینده و ثبات استراتژیک نموده و ذره‌یی مشروعیت برایش باقی نگذاشته است. آخر شما درد نامشروع بودن را نمی‌دانید چیست. چون‌که همیشه سرتان بالا بوده است. دردهای ما، درد شکنجه و زندان و اعدام و از دست دادن بچه و همسر و خواهر و برادر و خانمان و عزیزان بوده است. در عمق دردهای ما، یک نوع رضایت نفس انقلابی و آرامش وجدان مردمی و ایدئولوژیک موج می‌زند.

درد عدم مشروعیت
درد خواری و ذلت و عدم مشروعیت را ما نکشیده‌ایم. این‌طور که من هم به‌تازگی از شما خواهران و برادران دانشجو شنیدم، درد عدم مشروعیت فی‌المثل همان است که سلطنت‌طلب و ساواکی را به توطئه‌چینی وادار می‌کند تا اگر در توطئه‌اش موفق شد، بیاید در کوی دانشگاه، کنار شما بایستد تا به‌نحوی خودش را مشروع جلوه بدهد. می‌گفتید که حرفتان این بود که هرکس می‌خواهد حرف بزند یا نشریه بفروشد در کار خود مجاز و آزاد است ولی نه به‌طور همزمان و در یک مکان با شما. یا این‌که اعتراض می‌کرده‌اید که چرا ایادی ساواک عمد داشته‌اند با دانشجویان مبارز، بْربخورند. آخر این‌که نمی‌شود یکی بیشتر از نیم قرن دیکتاتوری و فساد و جنایت بکند، تازه بعدش هم زمام امور به‌دست یکی از طبیعی‌ترین محصولات جهل و خفقان و دیکتاتوری یعنی خمینی بیفتد، بعد عده‌یی که هم شکنجه‌شدگان و مبارزان و ستمدیدگان آن رژیم و این‌یکی رژیم هستند به سنگین‌ترین بهای ممکن مقاومت کنند، سپس سر بزنگاه، اسلام تاریخی همین خمینی در نشئهٔ دیکتاتوری و ساواک پیشین و در زنگ تفریح عیاشی و علافی، متکی به وعده وعیدهای استعماری، اتهام نهضت مقاومت ملی به خودشان بزنند و بخواهند در صف مبارزین و دمکرات‌های واقعی باز هم با داس استعمار، محصول کار و مبارزه و مقاومت یک خلق و رشیدترین فرزندان آن را درو نموده و میوه‌چینی کنند. در یک ضرب‌المثل قدیمی الجزایری پسری از یک پدر فاسد چرا ما ادعای شرافت نمی‌کنیم؟ پدر جواب می‌دهد: لااقل باید صبر کنیم آنهایی که ما را می‌شناسند سر بر زمین بگذارند. حالا هم‌داستان با مزه‌ای است لاف ‌و گزاف در غربت و دون کیشوت بازیهای مضحک و ادای دلقک‌های فاشیستی تئاترهای دوران نهضت مقاومت فرانسه را درآوردن یکطرف و ادعای شرافت و دمکراسی خواهی در طرف دیگر. این هم یکی از طنزهای تاریخ معاصر ماست. شگفت این‌که از دانشجویان مبارزنیزبْل می‌گیرند که گوئیا دمکرات! نیستند! عجوزهٔ وطن‌فروشی و خیانت و کشتار، البته در غربت چنین آرایش می‌کند. اما ما هم‌چنان بر آنیم که یک دنیا هزلیات در برابر یک‌ذره واقعیت هیچ کاری از پیش نخواهد برد.

فتنه‌ای دیگر
امروز بحثمان را با ”فتنه“ ها شروع کردیم و پرسیدیم آیا فتنه‌ها تمام‌شده یا نه؟ جواب این بود که خیلی قدم‌ها برداشته‌ایم، اما بسیاری آزمایشات و فتنه‌ها در پیش هستند: یکی از فتنه‌های رایج با همهٔهزلیات حول‌وحوش آن، همین ملی‌گرایی و آزادیخواهی کاذب و پوشالی و دروغین است که دقیقاً برعلیه میهن‌پرستی، ملی‌گرایی و دمکراتیسم واقعی سربرافراشته است. پیوسته هم دیده‌ایم که ضد انقلاب غالب و مغلوب یعنی خمینی و پشت جبههٔ خارجه نشینش، چگونه بر سرخیلی از بزنگاهها برعلیه مقاومت و نیروهای مبارز دست به‌دست هم می‌دهند. در موضع‌گیری‌ها و تبلیغاتشان به‌خصوص برعلیه شورا و سازمان دقت کنید، اغلب از این‌همه هم‌خوانی، غرق در شگفتی خواهید شد. اما در واقع تعجبی ندارد. این‌ها با ما آشتی‌ناپذیر ولی با خودشان کاملاً سازش‌پذیر هستند. مگ در زمان شاه این روحانیت ارتجاعی بود که فی‌الواقع با شاه می‌جنگید؟ آیا سال‌ها با شاه در حال سازش نسبی یا مطلق نبود؟ اگر با شاه می‌جنگید و به‌قول خودش جهاد مسلحانه را فتوی می‌داد که همان موقع جمعش می‌کردند. پس تعجبی ندارد که پرچمداری آزادیخواهی دروغین و کاذب و ملی‌گرایی کذائی، آخرین نمونه‌اش مال همین سلطنت‌طلب‌ها و ساواکی‌ها هست که دیدید. ببینید خمینی کار را به کجا رساند که دژخیم دیروز امروز دعوی آزادیخواهی می‌کند، آن هم علیه دانشجویان مبارز و مجاهد. بعد هم به‌سادگی نوک سرنیزهٔ آزادیخواهی آن‌چنانی را در چشم ما مجاهدین و شورای ملی مقاومت فرو می‌کند و ما را مستبد و هژمونی طلب و انحصارطلب می‌خواند. می‌دانید ازچه می‌سوزند؟ آخر انقلاب این دفعه یتیم و گور زاد نیست. بدشان نمی‌آمد که اگر انقلاب و سرنگونی رژیم خمینی هم در کار باشد، تکلیف رهبری و نیروی محوری آن مشخص نباشد. تا باز حضرات سوار موج خون ما بشوند و بالا بکشند. تا باز در دور بعدی همین دانشجویان و همین نسل مبارز را بیشتر شکنجه و قربانی بکنند. و در این مسیر است که در زرورق آزادیخواهی خودشان را برای فرنگی لوس کرده‌اند.

فکر کرده‌اند حالا که دانشجویان مبارز باهم اختلافاتی دارند پس بیایند و با مخدوش کردن حد و مرزهایی که به بهایی بس سنگین از آنها نگاهبانی شده ادعای مشروعیت شرافت! بکنند.

اجازه بدهید صرفاً برای تفهیم و تفاهم بیشتر چند مثال ساده و کودکانه بزنم: هر کسی می‌داند که ماشین راننده می‌خواهد و به موتور محرک نیاز دارد. حالا سرِ راننده و موتور هر چی می‌خواهند داد بزنند: آی هژمونی طلب!

هر کسی می‌داند که هر دستهٔ نظامی هر کشتی و قایق تجارتی و هر حرکت آگاهانةاجتماعی، محور هدایت‌کننده‌ای را می‌طلبد. به‌طریق‌اولی و به‌نحوی بسیار پیچیده‌تر و ضروری‌تر هر سازمان و هر مقاومت و هر انقلابی نیز محور هدایت‌کنندهٔخود را می‌طلبد.

پس بحث در ضرورت وجود رهبری و فرماندهی و هدایت یک سازمان یا یک مقاومت و یک انقلاب نیست. کما این‌که اگر رو یه کاریها را کنار بزنیم و از سطح به عمق برویم همهٔآنهایی را که به نقش شورای ملی مقاومت و یا مجاهدین معترض‌اند و شما را هژمونی طلب و مستبد می‌خوانند؛ دردشان در واقع این نیست که اصلاً هژمونی و خط هدایت‌کننده یا اداره‌کننده‌ای نباید در میان باشد؛ به‌وضوح دردشان این است که خودشان می‌خواهند بالابالا بنشینند و افسار همهٔما را به‌دست بگیرند و امرو نهی بفرمایند. خلاصهٔحرف مثل گذشته در این است که: کار از شما، خون از شما، مقاومت از شما، خار هم از شما؛ ”باروبر“ از ما. آخر به اعتقاد این حضرات خودشان از اقشار ”الیت“ و برگزیده‌ای هستند که اصولاً برای این‌که خلق‌الله به همهٔفرمایشاتشان گوش فرا بدهند درست‌شده‌اند.

و ما می‌گوئیم که ایکاش شما لایق می‌بودید و بار و بر و میوه و ثمر انقلاب را نیز تصاحب می‌نمودید ولی چیزی به مردم محروم ایران می‌رساندید و می‌توانستید تضمین بدهید که مجدداً یک نسل دیگر را به زیر تیغ ندهید. اما متأسفانه عملکرد شما گواه چنین تضمینی نیست. براستی از خمینی گزیدگی و از جنایات او سوءاستفاده کردن و همهٔارزش‌ها و حدود و موازین تضمینی نیست. براستی از خمینی گزیدگی و از جنایات او سوءاستفاده کردن و همهٔارزش‌ها و حدود و موازین انقلاب را به زیر علامت سؤال کشیدن و یا احیاناً در خدمت توجیه سلطنت مدفون و جنایت‌کاران پیشین قرار دادن و شب و روز برای تخطئهٔ مقاومت خلق و تنها آلترناتیو دموکراتیک کوشیدن و صفحه گذاشتن و ورقه پر کردن به چه معناست؟ راستی کدام آزادی؟ آزادی نوع شاه و خمینی. حرف ما چیست؟ ما می‌گوئیم آزادی بلاقید و شرط جز برای کسانی که علیه آزادی، مسلحانه قیام کرده و در جنایات شاه و خمینی برعلیه آزادی و استقلال ایران مشارکت کرده‌اند. آخر ما در یک کشور جهان‌سومی زیر سلطه در یک کشور شاه زده و خمینی گزیده حق‌ داریم لااقل به‌اندازه سوسیالیست‌های فرانسوی آزادی را معنی کنیم یا خیر باید بی‌قید و شرط ترجمه سلطنتی یا خمینی گرایانهٔآن را بپذیریم؟! درکنگرهٔ اخیر سوسیالیست‌های فرانسه نخست‌وزیر همین کشور (یعنی کشوری که تاریخاً وضعش با ایران متفاوت است و کشور زیر سلطه هم نبوده) فریاد می‌زد: که آزادی از نظر ما آزادی روباه در مرغدانی نیست.

با این وصف چه کسی از ما انتظار دارد که در برابر دژخیمان و قاتلان و شکنجه‌گران دیروز و امروز شغال و روباه را در مرغدانی آزاد بشناسیم. آخر آزادی که حضرات می‌گویند با کدام ساخت و بافت؟ یعنی منظورم این است که چرا ساخت و بافت اقتصادی و اجتماعی آنرا مشخص نمی‌کنند تا معلوم شود که شغال و روباه در حیطهٔ آن ازچه آزادی عملی برخوردار خواهند بود؟ آخر ما از خمینی هم پرسیدیم ”کدام اسلام“؟ و به‌خاطر همین سؤال بود که برچسب منافق را خوردیم! لذا به ما حق بدهید که از حضرات دموکرات مآبان امروزی نیز سؤال کنیم: ”کدام آزادی“؟