۱۳۹۵ دی ۱۵, چهارشنبه

مهرداد هرسینی: ولایت شاخ شکسته!



مردم ایران طی روزهای اخیر شاهد اوج‌گیری جنگ‌ودعوا میان باندهای رژیم بر سر دزدی‌های نجومی و غارت اموال ملی هستند. به‌یقین «آبروریزی» اخیر و «شاخ‌به‌شاخ» شدن سردژخیم قوه قضائیه با رئیس دولت «تدبیر و امید», آن‌هم کمتر از چهار ماه مانده به موعد نمایش انتخابات بر سر کرسی «پست ریاست جمهوری» نظام آخوندی، آینه تمام قدی بر وجود بحران‌های عمیق در رأس دیکتاتوری ولی‌فقیه می‌باشد.



سخن از یک دیکتاتوری مذهبی است که «تمامی ذخیره‌های استراتژیک» خود را از دست داده و یا به پایان آن‌ها نزدیک می‌شود. وجود بحران‌های عمیق اجتماعی، خیزش‌های گسترده مردم به‌جان‌آمده و عمق تنفر و انزجار مردم از متولیان دزد و فاسد نظام آخوندی و به‌ویژه شخص «مقام معظم» نخستین عامل بروز این بحران در رأس نظام است.

شلیک توپخانه آخوند روحانی طی هفته گذشته بر سر موضوع «حکم اعدام علیه بابک زنجانی» که اکنون به کمک «موشک‌پرانی‌های» رفسنجانی آمده است، به‌یقین بهترین بینه بر «شکسته شدن شاخ» ولایت در بسیاری از دیگر سیاست‌های راهبردی است.
واقعیت از فردای نوشیدن جام زهر اتمی و قبول تسلیم‌نامه وین که بر تمامی خوش‌خیالی‌های خامنه‌ای برای برون رفت از بحران‌های حاد اقتصادی و مالی خط بطلان کشیده است، به موازات به گل نشستن سیاست‌های صدور جنگ و ترور در کشورهای همسایه و یا «بی عمامه ماندن» سر مقام معظم از روند گفتگوهای صلح در سوریه که با قرارداد میان ترکیه، روسیه و نیروهای ارتش آزاد و اپوزیسیون این کشور به وقوع پیوسته است، به‌یقین ازجمله دلائل اصلی برای سرباز کردن شقه و شکاف و بحران‌ها در درون نظام ولی‌فقیه است.

همچنین باند رفسنجانی – روحانی به‌خوبی بر وضعیت بسیار شکننده خامنه‌ای به‌عنوان «عمود خیمه» نظام واقف هستند. آنان به‌خوبی می‌دانند که این ولی‌فقیه دیگر «ولی‌فقیه» بشو نیست و تا دیر نشده باید به دنبال راهکار جدید بود و آینده‌نگری کرد.
خواسته اخیر رفسنجانی مبنی بر «تغییر در قانون اساسی» حکومت که اخیراً گوشه‌ای از آن را بر سر قبرآخوند اردبیلی، سر دژخیم سابق قضائیه رژیم با این جملات: «بعد از مدتی همه قانون‌های اساسی دنیا تغییر می‌کند و ما هم باید این کار را بکنیم», به‌یقین گوشه‌ای از این تلاش‌های پشت پرده را برای جابجایی قدرت در حکومت آخوندی می‌باشد.

همچنین در این راستا باید به تلاش‌های آخوند روحانی برای «حفظ پست ریاست جمهوری» در دیکتاتوری ولی‌فقیه اشاره کرد، امری که البته به دلیل ضعف مفرط خامنه‌ای تا به امروز محتمل به نظر می‌رسد، اما بیانگر این حقیقت نیز هست که گرفتن اهرم‌های قدرت مانند قوه قضائیه، مقننه و یا مجریه و یا حفظ بخش‌هایی از آن‌ها برای «روز مبادا» از سوی باند رفسنجانی – روحانی اکنون به اوجب واجبات تبدیل شده است.

بر این منطق باید اکنون تمامی «آتشباری‌ها» و جنگ و جدال میان باندهای حکومتی را ارزیابی نمود. تازه‌ترین سخنان آخوند روحانی حمله و هجوم وی به «دستان پشت پرده» در پرونده بابک زنجانی است. وی بی‌محابا در این رابطه می‌گوید: «مگر یک نفر خودش به‌تنهایی می‌تواند ۳ میلیارد دلار به جیب بزند؟ به کجا وصل بوده است؟ چه کسانی به او کمک کرده‌اند و شریک‌هایش چه کسانی بوده‌اند؟ چگونه نفت، اموال و صدها میلیون دلار پول در اختیار او قرارگرفته است؟
حالا اگر یک فردی اعدام شود، ثم ماذا؟ پول چه شد؟ پولی که در اختیار این آقا بود کجا رفت؟ چه کسانی مؤثر بودند و نقش داشتند؟«. (خبرگزاری حکومتی ایسنا ۸ دی ۱۳۹۵)


در پاسخ به سخنان رئیس‌جمهور «تدبیر و امید» نیز رئیس قوه قضائیه که ازجمله طیول بیت رهبری است، بی‌محابا باندهای دولتی را تهدید به دستگیر نمود و ازجمله گفت: «در پرونده بابک زنجانی، دولت و وزارت‌خارجه باید پاسخگو باشند... بابک زنجانی گفته میلیاردها تومان به انتخابات رئیس‌جمهور کمک کرده ... حالا می‌فرمایید پشت پرده‌ها را دنبال کنیم؛ حرفی نداریم؛ تمام کسانی‌که ایشان در همین رابطه گفته است احضار می‌کنیم و اگر لازم شد بازداشت می‌کنیم تا معلوم شود قضیه چه بوده است». (سایت حکومتی دنیای اقتصاد ۱۴ دی ۱۳۹۵)

واقعیت در پشت این آتشباری‌ها به‌یقین رسیدن به حقیقتی بنام «دزدی‌های میلیاردی» در درون نظام آخوندی نیست، بلکه تمامی این حمله و هجوم‌ها بهانه‌ای برای از میدان بدر کردن باند مقابل است؛ زیرا آنچه به ابعاد دزدی، غارت و چپاول اموال ملی برمی‌گردد را مردم میهن امان در کوچه و خیابان‌ها روزانه با گوشت و پوست‌واستخوان لمس می‌کنند. صحنه‌های دردآور قطع پاهای یک کارتن‌خواب در همدان به دلیل سرمازدگی و یا رشد نجومی حاشیه‌نشینی شهرها، انواع و اقسام حلبی‌آبادها و یا گور خوابی، کانال خوابی، جوی خوابی و صدها نمونه مشابه، تمام ماحصل سیاست‌های هردو باند غارتگر می‌باشند.

به‌هرحال خامنه‌ای نیزبخوبی می‌داند که اولا فرصت زیادی برای رژیمش باقی نمانده است و ثانیا بدون باند رفسنجانی امکان بقاء برای حاکمیتش ممکن نیست. وی به رفسنجانی به همان میزان نیاز دارد که به سپاه پاسداران، بسیج و ارگان‌های سرکوبگر اطلاعاتی و نیروی تروریستی قدس رژیم.
اما وجود یک باند ضعیف و توسری‌خورده که هرازگاهی نقش «فنتیل» نظام را برای خارج کردن فشارهای داخلی بین‌المللی بازی کند، مطلوب ولی‌فقیه است. در مقابل نیز باید گفت که آخوند روحانی این «امنیتی‌ترین رئیس‌جمهور» نظام، به اشتباه بر این باور است که باند وی به کمک رفسنجانی تنها امید حاکمیت برای برون رفتن از مجموعه بحران‌ها می‌باشند.

لذا میدان بازی برای باند رفسنجانی – روحانی در کلیت نظام آخوندی تعریف شده می‌باشد. بر این منطق آن کاری را که خامنه‌ای بدلائل مختلف، ازجمله به دلیل از دست دادن «هیبت ولایت!!» در میان نیروهای توسری‌خورده، سپاه و بسیج و زهوار در‌رفته نظام، نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد انجام دهد، بر گردن باند مقابل گذاشته می‌شود. با این شیوه از بازی، ولی‌فقیه هر زمان می‌تواند «زیرآب» طرف مقابل را زده و نقش اصلی خود در تمامی این شکست‌ها را به نقشی مانند «اپوزیسیون» دولت تبدیل نماید. امری که اکنون در بسیاری از سیاست‌های شکست‌خورده رژیم مانند برجام، سوریه، عراق، یمن و یا شکست‌های شدید اقتصادی و مالی و یا سرمایه‌گذاری‌های خارجی و رابطه با شیطان بزرگ به وقوع پیوسته است.