در پی ترکیدن حباب فتحالفتوح اشغال حلب و بر باد رفتن رؤیای ایجاد روابط راهبردی رژیم با سوریه و تشکیل یک محور قدرت جدید در منطقه، این ناکامی استراتژیک اکنون به یکی از مهمات جنگ باندی تبدیل شده و رسانههای باند رفسنجانی روحانی در این زمینه، زبانشان علیه باند رقیب تیز و دراز شده است.
این باند بهخصوص گریبان باند ولیفقیه را بهخاطر تبلیغاتشان در مورد ایجاد روابط و اتحاد استراتژیک با مسکو گرفتهاند و مینویسند:
«تئوریسینهای طرفدار روابط راهبردی تهران و مسکو باید پاسخ دهند که با تکیه بر چه اصولی اعتقاد دارند منافع مشترک ایران و روسیه قابلیت ارتقای روابط به سطح استراتژیک را دارد؟»[1]
«تهران یکی از مهرههایی است که روسیه با توجه به شرایط میتواند با آن بازی نماید.»[2]
«مدافعان حرم جان پاک خود را دادند که میز مذاکره از تیم ایران خالی باشد؟!».[3]
خلاصه حرف این است که چطور خون و پول جنگ سوریه را چند سال است که رژیم داده، اما روسیه از راه رسیده و همه را به جیب زده و با ترکیه و اپوزیسیون سوریه برای برقراری آتشبس، بر سر یک میز نشسته است؟! میزی که در آن، نه رژیم اسد و نه رژیم ایران جایی ندارند.
اما آیا اینها تبلیغات باند رفسنجانی روحانی نیست تا با پررنگ کردن ناکامی ولیفقیه در سوریه، آن را بر سرش بکوبند و از این نمد در آستانه انتخابات، برای خود کلاهی دست و پا کنند؟
البته باندهای حاکم از هر رویداد و از هر عاملی در جهت تبلیغات انتخاباتی به نفع خود استفاده میکنند، اما نمونههایی که ذکر شد، گوشههایی از واقعیت است؛ واقعیتی که باند خامنهای را ناگزیر کرده که در این زمینه اساساً سکوت کنند. خود خامنهای از اشغال حلب به این سو، بهرغم آن که چند بار به صحنه آمده، هیچ اشارهیی به سوریه یا روابط رژیم با مسکو نکرده است؛ کمااین که به هیچیک از معضلات و بحرانهای اصلی رژیم که طی این مدت مطرح بوده، از بحرانهای اجتماعی و گورخوابها تا بحران درونی و دست به گریبان شدن رؤسای دو قوه رژیم، نزدیک نشده است. باند ولیفقیه نیز در این رابطه اساساً سکوت پیشه کرده است، از پهلوانپنبههای سپاه مانند قاسم سلیمانی یا پاسدار سلامی که در این قبیل مواقع به صحنه میآمدند و به رجزخوانی و تاخت و تاز «استراتژیک» تا سواحل مدیترانه میپرداختند، دیگر خبری نیست. رسانههای این باند هم که در موارد معدودی به صدا در آمدهاند، مستقیم یا غیرمستقیم از تلخکامی رژیم در سوریه و در روابطش با مسکو سخن گفته و آه و ناله کردهاند؛ از جمله روزنامه سیاست روز (13دی) با اشاره به جای خالی رژیم در توافق آتشبس که آن را «مهم و ابهامانگیز» خوانده مینویسد: «تا کنون که این آتشبس به سود تروریستها و دیگر گروههای مسلح معارض و البته ترکیه تمام شده است، حال روسیه در این میان در پی چیست؟».
کیهان خامنهای نیز در یادداشت روز (15دی) خود با اذعان به بیکلاه ماندن سر رژیم در تحولات اخیر، فغان میکند: «اگر ایران، حزبالله و گروههای دیگری نظیر دفاع وطنی، فاطمیون و زینبیون نبودند… امروز اساساً سوریهیی نبود تا روسیه و ترکیه را بر سر یک میز دور هم جمع کند».
حتی مصاحبهگر تلویزیون رژیم هم در گفتگو با روحانی ضمن اذعان به کنار گذاشته شدن رژیم در روند آتشبس و تحولات پس از آن، سؤال کرد: «عدهیی تلاش میکردند بگویند این توافق آتشبس در سوریه هیچ ربطی به ایران ندارد و ترکها و روسها در واقع مبتکر و طرفین توافق بودند، واقعاً اینجوری بوده؟» روحانی ضمن طفره رفتن از جواب صریح و بیان حرفهای کلی که «ایران نقش بسیار مهمی هم در مبارزه با تروریسم… دارد» اما تصریح کرد که «... راهحل نهایی را دیپلوماسی میدانیم.»[4]
ناظران سیاسی و رسانههای خارجی نیز به حاشیه رانده شدن رژیم در تحولات سوریه اشاره میکنند: «سوریه که تحت نفوذ رژیم ایران بود تبدیل به مخمصهیی برای آن شده است… در حال حاضر رژیم ایران حتی شریک روسیه هم نیست. روسیه منافع خودش را دارد که الزاماً همان منافع رژیم ایران نیست»[5].
این سخنان بهمعنای آن نیست که در سوریه دیگر کار تمام است، روشن است که تا آنجا که به تحولات میدانی برمیگردد، جذر و مدها همچنان ادامه دارد و همانگونه که انتظار میرفت، موارد نقض آتشبس از جانب رژیم اسد و شبهنظامیان وابسته به رژیم بسیار است؛ تا آنجاکه اپوزیسیون سوریه اعلام کرده اگر این وضعیت ادامه پیدا کند، در مذاکرات قزاقستان شرکت نخواهد کرد؛ اما این تحولات تاکتیکی نمیتواند استراتژی و مسیر استراتژیکی را که مسکو پس از اشغال حلب در پیش گرفته، تحتالشعاع قرار دهد. چرا که نمیتوان تصور کرد روسیه که با آن همه اصرار و شتاب، قطعنامه آتشبس را به شورای امنیت ارائه نمود و با تمامی تغییرات بنیادین کشورهای غربی در متن قطعنامه موافقت کرد؛ تابع تحولات تاکتیکی و میدانی شده و از استراتژی مورد نظر خود و ادامه مسیرش در نزدیکی به آنکارا و سازمان ملل، دست بردارد؛ بهخصوص که مسکو اکنون نقش فائقه و تعیینکننده را در سوریه دارد و این اوست که خواسته و خط خود را به رژیم دیکته میکند و نه بالعکس. وانگهی مطالب رسانههای خود رژیم هم اذعان به همین واقعیت است:
«دیری نخواهد پایید که در صورت تداوم همکاری کنونی آنکارا و مسکو ـ که هیچ دلیلی طبیعی یی برای توقف آن وجود ندارد ـ مانور حرکت ایران در سوریه را محدود و محدودتر خواهد کرد».[6]
«عملکرد روسیه در سوریه و همکاری آن با ترکیه و ندیدهگرفتن ایران برای صدمین بار نشان داد، روسیه هیچوقت ایران را جدی نمیگیرد و رؤیای روابط استراتژیک با روسیه در برخی طرفهای ایرانی است و در طرف روسیه هیچ خبری از پایکوبی نیست.»[7]
«اگر چندی دیگر روسیه در مورد سوریه با آمریکا یا دیگران توافق کند آیا ایران میتواند مستقل عمل کند؟ خیر. این کار اصلاً شدنی نیست»[8].
اکنون در رژیم این پرسش مطرح است که چطور شد به اینجا رسیدیم؟ پاسخ نزدیک آن است که دعوت از روسیه برای ورود به معرکة روسیه اشتباه بود چرا که رژیم به دست خود رقیبی را وارد صحنه کرد که بهدلیل منطق تعادل قوا، خواه ناخواه نقش فائقه و هژمونیک پیدا میکرد؛ اما نکته اینجاست که اگر در آن نقطه مسکو وارد نمیشد، کار رژیم اسد تمام بود و رژیم بهطور قطع جنگ سوریه را باخته بود و از آنجا جارو میشد؛ بنابراین خطای اصلی و استراتژیکی، نه وارد کردن مسکو به معادله سوریه، بلکه ورود رژیم به سوریه بود، زیرا لقمه سوریه خیلی بزرگتر از دهان فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران بود و لقمه بزرگتر طبیعی است که گلوگیر خواهد شد.
این باند بهخصوص گریبان باند ولیفقیه را بهخاطر تبلیغاتشان در مورد ایجاد روابط و اتحاد استراتژیک با مسکو گرفتهاند و مینویسند:
«تئوریسینهای طرفدار روابط راهبردی تهران و مسکو باید پاسخ دهند که با تکیه بر چه اصولی اعتقاد دارند منافع مشترک ایران و روسیه قابلیت ارتقای روابط به سطح استراتژیک را دارد؟»[1]
«تهران یکی از مهرههایی است که روسیه با توجه به شرایط میتواند با آن بازی نماید.»[2]
«مدافعان حرم جان پاک خود را دادند که میز مذاکره از تیم ایران خالی باشد؟!».[3]
خلاصه حرف این است که چطور خون و پول جنگ سوریه را چند سال است که رژیم داده، اما روسیه از راه رسیده و همه را به جیب زده و با ترکیه و اپوزیسیون سوریه برای برقراری آتشبس، بر سر یک میز نشسته است؟! میزی که در آن، نه رژیم اسد و نه رژیم ایران جایی ندارند.
اما آیا اینها تبلیغات باند رفسنجانی روحانی نیست تا با پررنگ کردن ناکامی ولیفقیه در سوریه، آن را بر سرش بکوبند و از این نمد در آستانه انتخابات، برای خود کلاهی دست و پا کنند؟
البته باندهای حاکم از هر رویداد و از هر عاملی در جهت تبلیغات انتخاباتی به نفع خود استفاده میکنند، اما نمونههایی که ذکر شد، گوشههایی از واقعیت است؛ واقعیتی که باند خامنهای را ناگزیر کرده که در این زمینه اساساً سکوت کنند. خود خامنهای از اشغال حلب به این سو، بهرغم آن که چند بار به صحنه آمده، هیچ اشارهیی به سوریه یا روابط رژیم با مسکو نکرده است؛ کمااین که به هیچیک از معضلات و بحرانهای اصلی رژیم که طی این مدت مطرح بوده، از بحرانهای اجتماعی و گورخوابها تا بحران درونی و دست به گریبان شدن رؤسای دو قوه رژیم، نزدیک نشده است. باند ولیفقیه نیز در این رابطه اساساً سکوت پیشه کرده است، از پهلوانپنبههای سپاه مانند قاسم سلیمانی یا پاسدار سلامی که در این قبیل مواقع به صحنه میآمدند و به رجزخوانی و تاخت و تاز «استراتژیک» تا سواحل مدیترانه میپرداختند، دیگر خبری نیست. رسانههای این باند هم که در موارد معدودی به صدا در آمدهاند، مستقیم یا غیرمستقیم از تلخکامی رژیم در سوریه و در روابطش با مسکو سخن گفته و آه و ناله کردهاند؛ از جمله روزنامه سیاست روز (13دی) با اشاره به جای خالی رژیم در توافق آتشبس که آن را «مهم و ابهامانگیز» خوانده مینویسد: «تا کنون که این آتشبس به سود تروریستها و دیگر گروههای مسلح معارض و البته ترکیه تمام شده است، حال روسیه در این میان در پی چیست؟».
کیهان خامنهای نیز در یادداشت روز (15دی) خود با اذعان به بیکلاه ماندن سر رژیم در تحولات اخیر، فغان میکند: «اگر ایران، حزبالله و گروههای دیگری نظیر دفاع وطنی، فاطمیون و زینبیون نبودند… امروز اساساً سوریهیی نبود تا روسیه و ترکیه را بر سر یک میز دور هم جمع کند».
حتی مصاحبهگر تلویزیون رژیم هم در گفتگو با روحانی ضمن اذعان به کنار گذاشته شدن رژیم در روند آتشبس و تحولات پس از آن، سؤال کرد: «عدهیی تلاش میکردند بگویند این توافق آتشبس در سوریه هیچ ربطی به ایران ندارد و ترکها و روسها در واقع مبتکر و طرفین توافق بودند، واقعاً اینجوری بوده؟» روحانی ضمن طفره رفتن از جواب صریح و بیان حرفهای کلی که «ایران نقش بسیار مهمی هم در مبارزه با تروریسم… دارد» اما تصریح کرد که «... راهحل نهایی را دیپلوماسی میدانیم.»[4]
ناظران سیاسی و رسانههای خارجی نیز به حاشیه رانده شدن رژیم در تحولات سوریه اشاره میکنند: «سوریه که تحت نفوذ رژیم ایران بود تبدیل به مخمصهیی برای آن شده است… در حال حاضر رژیم ایران حتی شریک روسیه هم نیست. روسیه منافع خودش را دارد که الزاماً همان منافع رژیم ایران نیست»[5].
این سخنان بهمعنای آن نیست که در سوریه دیگر کار تمام است، روشن است که تا آنجا که به تحولات میدانی برمیگردد، جذر و مدها همچنان ادامه دارد و همانگونه که انتظار میرفت، موارد نقض آتشبس از جانب رژیم اسد و شبهنظامیان وابسته به رژیم بسیار است؛ تا آنجاکه اپوزیسیون سوریه اعلام کرده اگر این وضعیت ادامه پیدا کند، در مذاکرات قزاقستان شرکت نخواهد کرد؛ اما این تحولات تاکتیکی نمیتواند استراتژی و مسیر استراتژیکی را که مسکو پس از اشغال حلب در پیش گرفته، تحتالشعاع قرار دهد. چرا که نمیتوان تصور کرد روسیه که با آن همه اصرار و شتاب، قطعنامه آتشبس را به شورای امنیت ارائه نمود و با تمامی تغییرات بنیادین کشورهای غربی در متن قطعنامه موافقت کرد؛ تابع تحولات تاکتیکی و میدانی شده و از استراتژی مورد نظر خود و ادامه مسیرش در نزدیکی به آنکارا و سازمان ملل، دست بردارد؛ بهخصوص که مسکو اکنون نقش فائقه و تعیینکننده را در سوریه دارد و این اوست که خواسته و خط خود را به رژیم دیکته میکند و نه بالعکس. وانگهی مطالب رسانههای خود رژیم هم اذعان به همین واقعیت است:
«دیری نخواهد پایید که در صورت تداوم همکاری کنونی آنکارا و مسکو ـ که هیچ دلیلی طبیعی یی برای توقف آن وجود ندارد ـ مانور حرکت ایران در سوریه را محدود و محدودتر خواهد کرد».[6]
«عملکرد روسیه در سوریه و همکاری آن با ترکیه و ندیدهگرفتن ایران برای صدمین بار نشان داد، روسیه هیچوقت ایران را جدی نمیگیرد و رؤیای روابط استراتژیک با روسیه در برخی طرفهای ایرانی است و در طرف روسیه هیچ خبری از پایکوبی نیست.»[7]
«اگر چندی دیگر روسیه در مورد سوریه با آمریکا یا دیگران توافق کند آیا ایران میتواند مستقل عمل کند؟ خیر. این کار اصلاً شدنی نیست»[8].
اکنون در رژیم این پرسش مطرح است که چطور شد به اینجا رسیدیم؟ پاسخ نزدیک آن است که دعوت از روسیه برای ورود به معرکة روسیه اشتباه بود چرا که رژیم به دست خود رقیبی را وارد صحنه کرد که بهدلیل منطق تعادل قوا، خواه ناخواه نقش فائقه و هژمونیک پیدا میکرد؛ اما نکته اینجاست که اگر در آن نقطه مسکو وارد نمیشد، کار رژیم اسد تمام بود و رژیم بهطور قطع جنگ سوریه را باخته بود و از آنجا جارو میشد؛ بنابراین خطای اصلی و استراتژیکی، نه وارد کردن مسکو به معادله سوریه، بلکه ورود رژیم به سوریه بود، زیرا لقمه سوریه خیلی بزرگتر از دهان فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران بود و لقمه بزرگتر طبیعی است که گلوگیر خواهد شد.