مهدی ابریشمچی
سؤال: به نظر شما گردهمایی امسال چه ویژگیهای خاصی نسبت به سالهای قبل دارد؟مهدی ابریشمچی: همه ساله این گردهمایی، مهمترین گردهمایی مقاومت است. ما هر سال یک موضوع و مسأله مشخص سیاسی را روی میز قرار دادیم و تلاش کردیم که آن را حل کنیم. اینکه امسال چهکار میخواهیم بکنیم و اهمیت گردهمایی امسال در چیست، سؤال بسیار درستی است؟
امسال گردهمایی ویلپنت در 1 ژوئیه (10تیر ماه) حائز اهمیتی است فراتر از همه سالهای گذشته. به یک دلیل مشخص:
واقعیت این است که مقاومت ایران و سازمان مجاهدین خلق مبارزه سترگی را در 38سال گذشته و بهخصوص در دوران بعد از 30خرداد 60 در داخل ایران به کمک هموطنانمان پیش برده است که هدف آن سرنگونی دشمن ضدبشری خمینی و آوردن آزادی و حاکمیت مردمی و عدالت اجتماعی و خارج کردن میهن عزیزمان از به یغما رفتن به دست آخوندهای ضدبشر بوده است. ولی بهدلیل ماهیت آخوندها و عملکرد و قانون بقائشان و بهدلیل عقب افتادگی و قرونوسطایی بودنشان، که ستم و سرکوب رژیم منحصر به کشور خودمان نمیشد و رژیم دامنه خطر و تهدید خود را، برای بقای خودش، به خارج از ایران گسترش داده است، از روز اول گفتیم که این رژیم علاوه بر سرکوب، احتیاج به صدور تروریسم، بنیادگرایی و صدور جنگ به خارج از ایران دارد. واقعیت این است جهانی که در نتیجه سیاست رذل و کثیف مماشات، حاضر نبود اجازه دهد که دنیا چشمش را باز کند و ببیند که منشأ تمام این خطرها رژیم آخوندی است، نبرد ما در داخل و خارج ایران بهخصوص در صحنه بینالمللی، بهدلیل خون مجاهدین، بهدلیل خون 30هزار شهدای سال 67، بهخاطر پایدار اشرفیها در اشرف و لیبرتی و در نتیجة کار اشرفنشانها و در رأس آن در نتیجة فعالیتهای خواهر مریم در صحنة بینالمللی، بهتدریج و البته بهدلیل قیمتی که خلقها بهخاطر جنایتهای رژیم و بنیادگراها پرداختهاند، کمکم چشمشان را باز کردهاند و دارند میبینند و اعتراف میکنند که منشأ تمامی این جنایات در نقطه کانونی در بنیادگرایی و تروریسم در ایران و در تهران و در رژیم آخوندی است.
این امر در جهان برملا شده و حالا دیگر جزء بدیهیات شده است. کنفرانس اخیر ریاض و جمع شدن 55 کشور از کشورهای مسلمان و کشورهای عربی و بیانیهیی که صادر کردند، بهترین مانیفست است. این امر بهروشنی نشان میدهد که ما قادر و موفق شدیم که در نتیجة تلاشهای خودمان و پرداخت بهای سهمگین، جهان را با کنار زدن امواج واقعاً عفن مماشات که لااقل 8سال بر خلق و بر منطقه حاکم بود، این کار را انجام دهیم. امروز جهان چشمش باز شده و دیگر فکر نمیکند که آن تروریسم و غیره و ذالک، یکسری قارچهای هستند که گهگاه در این طرف و آن طرف سبز میشوند. چرا که حالا فهمیدهاند که این حرف، یک حرف واقعاً غیرمنطقی و سبکی است. حالا متوجه شدهاند که یک رژیمی پشت این قضیه است که تروریسماش و صدور بنیادگراییاش، ثبات منطقه و صلح جهانی را تهدید میکند و همین رژیم است که در داخل کشور دارد سرکوب میکند. ما با اتکا به اصل استراتژیک خودمان، اصل «کس نخارد» به این واقعیت جامه عمل پوشاندیم. پس ما باید گام بعدی را برداریم و این وظیفه ما است. وظیفه ایران و ایرانی است چون متأسفانه به هر حال سرنوشت چنین بوده که این شجره خبیثة خمینی و آل خمینی در ایران نشو و نمو پیدا کرده و بعد همه جا را به لوث وجود خودش آلوده کرده است.
گام بعدی عبارت است از همان چیزی که جهان هنوز چشمش را به روی آن باز نکرده یا نمیخواهد باز بکند. ما باید مثل سایر زمینهها چشم جهان را در این زمینه باز کنیم. این رسالت و مسئولیت ما است. این چیزی نیست که ما حالا انجام دهیم یا ندهیم، بلکه باید انجام دهیم. چه چیزی میتوانست به جهان ثابت کند که این رژیم در حال ساختن بمب اتمی است؟ آیا مماشاتگران مدتها منکر آن نمیشدند. آیا نفی نمیکردند؟ آیا آنها دستگاههای اطلاعاتیشان را بهکار نمیانداختند که بگویند سال 2003 این قضیه سروتهاش هم آمده؟ چرا، همه این کار را میکردند، چون مماشات ایجاب میکرد که این کار را بکنند. ولی بالاخره چه کسی توانست به جهان و به جامعه بینالمللی ثابت کند که رژیم در حال ساخت بمب اتمی است؟ و چه کسی باعث شد که رژیم آخوندی سرانجام محاصره و مجبور شود که جامزهر اتمی را سر بکشد؟ بله، بدون ذرهیی تردید این مقاومت مردم ایران بود که چنین کاری را کرد. کما اینکه قبل از این هم چه کسی قیمت پایان جنگ ضدمیهنی را داد؟ آن وقتی که خمینی ملعون جنگ خانمان سوز ایران و عراق را برای بقای رژیمش به راه انداخته بود و جوانان ایرانی را به مسلخ میبرد و در تنور جنگ به آتش میکشید و میکشت، چه کسی پرچم صلح را برافراشت؟ چه کسی به جهان ثابت کرد که صلح در دسترس است و مردم ایران مجبور نیستند برای بقای رژیم، خانه و زندگی و بچههایشان را فدای این جنگ خانمانسوز بکنند؟ میبینیم که باز هم مقاومت مردم ایران بود که این کار را کرد. بله این ارتش آزادی، ارتش صلح و آزادی بود که جامزهر را در نهایت به حلقوم خمینی ملعون ریخت.
الآن هم روز روزش است و زمین آماده کشت است. برای مقاومت مردم ایران و مجاهدین و بهخصوص اشرفنشانها، باران تلاشها، خونها و زحمات باریده و زمین و مزرعه آماده کشت است. خب، آماده کشت چه چیزی؟ آماده کشت گام دوم. گام دوم برای سرنگون کردن و انداختن بنیادگرایی به گور و جهنم تاریخی که در انتظارش است. چگونه؟
جهان در حال حاضر درد را میبیند، ولی درمان را نمیبیند. خطر را میبیند ولی راهحل را نمیبیند. ما باید در این کهکشان آن واقعیتی را که خودمان به آن ایمان داریم و از تجربه ما درآمده یعنی مقاومت ایران راهحل مسأله و مشکل بنیادگرایی است، راهحل رژیم خمینی است - همانطور که خواهر مریم اعلام کردند: «نه مماشات و نه جنگافروزی خارجی»، بلکه راهحل، مردم ایران و مقاومت سازمانیافته آنان است- این را ما باید به جهان در این گردهمایی معرفی کنیم. این یک وظیفه ملی و میهنی و انسانی است. حالا که مشخص شده این رژیم فاسد، منشأ تمام این جنایات است، باید به جهان نشان دهیم که برای این رژیم راهحل وجود دارد. یک راهحل مادی واقعی و قدرتمند. ما باید در این کهکشان ابعاد مختلف قدرت و توان این مقاومت را برای مردم ایران به نمایش بگذاریم. همان مردمی که در شرایط فعلی منتظر شورش و قیام علیه این رژیم هستند و این مراسم و گردهمایی و دیدن قدرت مقاومت، آنها را سرشار از امید میکند و متوجه میشوند که نیروی جایگزین و همآورد برای این رژیم وجود دارد. تا اینکه بهتدریج با تلاشهایی که در داخل و خاک کشور ادامه خواهیم داد، گام بعدی برداشته شود و این مقاومت جای خود را در صحنه سیاسی بیشتر و بیشتر باز کند.
از طرف دیگر ما باید در این کهکشان ابعاد مختلف قدرت و توان این مقاومت را در مقابل انظار جهانیان و انظار ناظران سیاسی هم به نمایش بگذاریم. من اینجا میخواهم تأکید کنم که دنیای سیاست، فقط دنیای صحبت نیست، فقط دنیای ارائه تئوریها نیست. بلکه دنیای ارائه راهحل مادی و مشخص است، دنیای قدرت است.
هر چقدر ما بتوانیم روز اول ژوئیه (10تیر) قدرت این مقاومت را جدیتر و واقعیتر نشان دهیم، رژیم هر چه بیشتر ضربه میخورد. همان قدرتی که این رژیم با اختناق خود نمیگذارد دیده شود. یادمان است که ما در داخل کشور در 30خرداد سال 60 نیممیلیون نفر را به خیابانها آوردیم. بنابراین هواداران مقاومت و ایرانیهای هوادار و طرفدار این مقاومت باید در روز اول ژوئیه بیایند تا قدرت مقاومت دیده شود.
پس ما باید با بهکارگیری امکانات، ماکزیمم تلاش خود را بکنیم. هر اندیشه منطقی هم به خوبی میتواند بفهمد که حضور هموطنان ما در این مراسم و گردهمایی آنها در سراسر جهان در جلسه ویلپنت علامت قدرت این مقاومت است. علامت قدرت نهفته در پشت راهحل آزادیخواهانه و ملی است. چرا که هر کسی میداند که یک ایرانی پناهنده که میخواهد از آنطرف دنیا از آمریکا، از کانادا، از استرالیا، از آلمان، از سوئد، از ترکیه، از پاکستان بخواهد بیاید و در این مراسم شرکت کند، چه هزینه ، چه انرژی و چه انگیزشی باید داشته باشد.
همانطور که عرض کردم، محصول این شرکت کردن این است که ما این بار درمان و راهحل را روی میز میگذاریم. ولی درمانی که فقط جنبه پتانسیل و جنبه بالقوه ندارد. بالفعل است، مادی و قدرتمند است، توان دارد و میتواند ایران را آزاد و این رژیم را سرنگون کند. همآوردی واقعی و قدرتمند است. به نظر من این موضوع، ویژگی گردهمایی امسال ما در ویلپنت است.
مثلاً وقتی ما مجاهدین میگوییم اسلام انقلابی یا وقتی میگوییم آلترناتیو فرهنگی، خب مردم ما الآن این را در صحنه ایران به خوبی میدانند، ولی این را باید در صحنة بینالمللی هم ارائه کنیم تا در گام بعدی بهتدریج این مقاومت مورد حمایت قرار گیرد و بهرسمیت شناخته شود.
سوال: به نظر شما رژیم بعد از این انتخابات در چه موقعیتی است؟ وضعیت آن چه تأثیری بر همین گردهمایی میگذارد و پیامهایی که با خودش دارد، چیست؟
مهدی ابریشمچی: به نظر من این سؤال خیلی سؤال مهم و قابل توجهی است. چرا که همه ما و هموطنان ما را قادر میکند که بهروشنی ببینند با چه شرایطی دارند وارد این کارزار سیاسی میشوند. اگر من در یک جمله بخواهم بگویم، خصوصیت ویژه این گردهمایی که داریم به سمتش حرکت میکنیم این است که رژیم و در رأس آن ولیفقیه جداً و جداً ، کیفاً و کیفاً از قبل ضعیفتر، فرتوتتر و فروپاشیدهتر است و این محصول تاریخچهیی است که پشت سر گذاشته است. بهطور خاص محصول ورود و خروج به انتخاباتی است که چندی پیش پشت سر گذاشتیم.
رژیم ولایتفقیه با دیکتاتوری خودش پیوسته تلاش میکند که نگذارد ضعفهایش برملا شود و رو بیاید. ولی در این انتخابات چه اتفاقی افتاد؟ همه عالم و هموطنانمان بهروشنی دیدند و در تمام تلویزیونهای جهان و رادیوها و روزنامهها کاملاً مشخص شد که ولیفقیه این رژیم پشت کاندید مشخص خودش یعنی آخوند رئیسی بود. این آن چیزی بود که همه متوجه شدند. از جنگ و گریزی که در صحنه سیاسی، در مناظرهها، در روزنامههای رژیم، در تلویزیون رژیم، در هر ثانیه مشخص بود این بود که خود شخص خامنهای ملعون پشت رئیسی است تا او را سر کار بیاورد. خامنهای واقعاً نیاز داشت که رئیسی را بیاورد. یک نیاز حیاتی و غیرقابل صرفنظر کردن.
اما آنچه که اتفاق افتاد این بود که خامنهای در گامی که میخواست بردارد، شکست خورد. این شکست در مقابل انظار تمامی مردم ایران و تمامی ناظران بینالمللی انجام گرفت. بنابراین ما داریم به سمت ویلپنت میرویم آنهم با یک ولیفقیه شکست خورده. با ولیفقیهی که دیگر در موقعیت سیاسی قبل از انتخابات نیست.
از طرف دیگر روحانی آبرو باختهتر از این حرفهاست که در صحنه سیاسی خارجی در اروپا و غیره از آمدن او بهعنوان رئیسجمهور امیدوار باشند که مثلاً آبی برایشان گرم شود. الآن در تمام محافل سیاسی در این فرانسه و در هر کشور دیگری این موضوع کاملاً روشن است. واشینگتن پست در این رابطه مینویسد: ”بهتر است که دیگر خودمان را علاف این روحانی نکنیم، چون هیچ آبی از او گرم نخواهد شد، بلکه فقط یک مدت دیگری ما را علاف میکند تا ولیفقیه کار خودش را بکند“. بله، تشت رسوایی آخوند روحانی بیش از اینها از آسمان به زمین افتاده است.
در صحنه داخلی هم باید گفت همه چیز به قیافه و هیکل روحانی میآید غیر از اعتدال. این را دیگر بنده عرض نمیکنم. در مناظرهها اینها چنان پته همدیگر را توی آب ریختند که من گاهی اوقات فکر میکردم که ما برای مفتضح کردن این رژیم چقدر باید وقت و انرژی صرف میکردیم که یکهزارم آن کاری که اینها با خودشان کردند، اتفاق بیفتد.
البته به نظر من اینجا باید در مقابل خون 30هزار شهید سر تعظیم فرو آورد. درود بر روانهای طیبه آنها. همانطور که برادرمان مسعود اشاره کردند، «عند ربهم یرزقون». انگار واقعاً نشسته بودند در کمین که در لحظه مناسب کاریترین و کشندهترین ضربه را بر قاتل خودشان که ولیفقیه است، وارد بیاورند. اینکه خدا زد پس کلة خامنهای، در اینجا معنا و مفهوم مشخص مادی خودش را دارد.
اجباراتی که همین خلق و همین مقاومت به خامنهای تحمیل کرده بود، او را مجبور کرد که برود به سراغ رئیسی. چون هیچ جواب دیگری وجود نداشت. احمدینژاد را که گماشته خود خامنهای بود، آورده بود. اما احمدینژاد چهکار کرد؟ گازش گرفت. کاری کرد که هیچکدام از رئیسجمهورهای نظام با خامنهای و با ولیفقیه نکرده بودند. بنابراین خامنهای این بار رئیسی را انتخاب کرد که عصاره رذالت و کثافت و جنایت این رژیم است و خودش هم میداند که جز در زیر قبای خامنهای حق حیات در جای دیگری ندارد. این را آورد که بچسباند به خودش و آن بهاصطلاح پروژه خودش را که یکدستی دستگاه ولایت هست، آن را تکمیل کند. ولی چه اتفاقی افتاد؟
آنچه که حسابش را نکرده بود، وارد صحنه شد. یعنی مقاومت مردم ایران. خون 30هزار شهید مقاومت که اینها در صحنه ظاهر شدند، وارد صحنه شدند و رئیسی را به آتش کشیدند. او را سوزاندند و خامنهای را با شکست روبهرو کردند. از عرش به فرش کشاندند و واقعاً خوارتر از خامنهای در این انتخابات هیچکس دیگری نبود. همه سرمایهاش را گذاشت، تا آنجا که حتی نتوانست به رئیسجمهور خودش، به روحانی، یک تبریک بگوید. حتی نتوانست ظاهر حفظ کند. خب چرا؟ این فقط نشاندهنده ذلت و ضعف و خواری او است.
ما در این شرایط است که داریم به سمت ویلپنت میرویم. این البته مسئولیت ما را صدبار بیشتر میکند. وقتی دشمن اینطور گیر افتاده است باید ضربه را فرود آورد. نباید به او مهلت داد. باید ضربه دوم را فرود آورد. باید بعد از آنچه که اشرفیها در داخل کشور انجام دادند حالا ما به ازای کار آنها ضربه دوم را وارد کرد. اشرفیها در داخل کشور با پلاکاردهای خودشان، با به خطر انداختن خودشان و با پر کردن ایران از عکس خواهر مریم و پر کردن همه جا از شعارهای انتخابات، که: «تحریم انتخابات، این انتخابات انتخابات ما نیست، رأی ما سرنگونی است، رأی ما مریم رجوی است و رأی ما ایران آباد و آزاد است»، کارشان را کردند. حالا بایستی که مابهازای آن ما در این مرحله در ویلپنت کار خودمان را بکنیم و باید ضربه دوم را بعد از آن ضربه و بعد از ضربهیی که شهدای مظلوم قتلعام سال 67 به پیکر نحیف و وارفته این رژیم وارد کردند، وارد کنیم و اجازه ندهیم که رژیم نفس بکشد. به نظر من این ویژگی شرایط بعد از انتخاباتی است که ما در این کهکشان پیش رو خواهیم داشت.
سؤال: در صحبتها از شقه و زهر شقه گفتید. میخواستم بپرسم که چه اتفاقی افتاده است که چنین نتیجهگیریای میشود؟
مهدی ابریشمچی: وقتی که ما صحبت از شقه در نظام میکنیم، معنیاش یک شکست استراتژیک است. یک شکست جدی که با بود و نبود رژیم رابطه دارد. ببینید همه دیدند و همه شاهد بودند که خامنهای ولیفقیه ملعون این رژیم با تمام قوا وارد شد که رئیسی را رئیسجمهور نظام کند. پر واضح بود که برای بقا و تداوم حیات نظامش دارد این کار را میکند وگرنه واقعاً به چه دلیل رئیسی را آورد و پیشنهاد کرد. مگر در این رژیم آدم مرتجع عقبافتاده بنیادگرای قرونوسطایی کم پیدا میشود؟ از قالیباف تا قالیچه باف تا هر مدل دیگری که شما فکرش را بکنید. اما یک سؤال بسیار منطقی: چرا رئیسی؟ این موجود چه خصوصیت ویژهیی دارد؟ تنها خصوصیت ویژه این موجود این است که در ولیفقیه بهطور مطلق ذوب است. مجبور است در آن ذوب باشد. بهدلیل گذشته مالامال از جنایتش. پس خامنهای چون بود و نبودش بود، احتیاج داشت و این کار را کرد. والا چرا این کار را بکند. چرا اول او را ببرد به خراسان و نایب تولیت رضوی بکند- که آدم خجالت میکشد از امام رضا این حرف را بزند، این جانی را میبرد آنجا و بعد هم میآورد وارد صحنه میکند. آخر کدامیک از کسانی را که ولیفقیه تمایل داشت رئیسجمهور بشود، یک صدم اینکه او پشت رئیسی رفته بود، آبروی نداشتهاش را با جنایت معامله کرده بود؟ هیچکدام از اینها. این را همه دیدند. یک صحنهیی درست کرد و شش تا از اینها را آورد سر کار که همه میدانستند یک عدهیی در واقع بادمجان دور قاب چینها هستند که اصلاً جدیت ندارند. دو نفر ماندند که رئیسی بود و روحانی و خامنهای با تمام قوا رفت پشت رئیسی که او را رئیسجمهور خودش کند. به چه دلیل؟ بدون رئیسی، بهعنوان نفر بعد از خامنهای، این نظام فرتوت که سالهاست از عمرش گذشته، قادر به حفظ انسجام درونیاش نیست. برای بقای هر رژیم انسجام درونی مهمترین مسأله است. اما ولیفقیه نتوانست این کار را بکند. از توی آن چه بیرون آمد؟ یک رژیمی بیرون آمد که بهطور آشکار رئیسجمهورش با ولیفقیهاش مخالفت میکند. یعنی دو سره شد. یعنی در بالای خودش شقه شد. بنابراین خامنهای نه تنها به خواست خودش که یک پایه کردن رژیم حول رئیسی بود، نرسید، بلکه از توی انتخابات یک نظام کاملاً شقه شده دو سره خارج شد. البته هنوز سری که غالب است ولیفقیه میباشد. بنابراین کاملاً محاسبه درستی است که وقتی مهندسی خامنهای شکست خورد، دیگر برنمیگردد به نقطه قبل از انتخابات. بلکه برمیگردد به نقطهیی بهغایت عقبتر و ضعیفتر از قبل از انتخابات.
سؤال: در این انتخابات روحانی بیرون آمد و گفتید که ولیفقیه نتوانست خطش را پیش ببرد و شکست خورد. 4سال پیش هم روحانی از توی همین انتخابات بیرون آمد و ولیفقیه به او تن داد، پس این تفاوتها کجاست؟
مهدی ابریشمچی: سؤال بسیار خوبی است. یکی از اشتباهات متدیک که در فهم انتخابات امسال میشود انجام داد، قیاس آن با انتخابات سال 92 است. چرا میگوییم سال 92؟ بهطور کلی اگر تاریخچه سیاسی یعنی خط سیاسی-استراتژیک ولایتفقیه را مورد مطالعه قرار دهیم، از روز اول که خمینی گوربهگور شده بازرگان و بعد بنی صدر را آورد، مستمراً خط این بود که برای بقای رژیم، تمام جناحهای حاشیه را و بهخصوص این جناحهای رقیب را بتراشند و بتراشند و بتراشند و نظام ولایتفقیه تک پایه شود. به عبارت دیگر معنی و مفهوم آن این است که هر چه این نظام به جلو میرود و پیرتر میشود، به یک پایه شدن این ولیفقیه، احتیاجش بیشتر میشود.
ولی در سال 92 خامنهای نیاز مبرم و حیاتی سال 96 را نداشت که طوری به پشت کاندید خودش برود که به هر قیمت روحانی را حذف کند. در سال 92 این کار را نکرد. او ضمن اینکه تمایل خودش را بهطور تلویحی نسبت به کاندید خودش نشان میداد، ولی تلاش کرد در آن بالا بنشیند که گویی کاندیداها دارند زیر دستش دعوا میکنند. اما سال 96 این کار را نکرد. سال 96 بهطور کامل پشت رئیسی رفت و تمام آبروی نداشتهاش را روی رئیسی سرمایهگذاری کرد. درست به همین دلیل است که الآن حتی بعد از اینکه ولیفقیه جامزهر را نوش جان کرده و شقه را تحمل کرده است، اطرافیان خامنهای نمیتوانند دست از تهاجم به روحانی بکشند. (خودش که نتوانست یک تبریک آبکی هم به روحانی بگوید).
مثلاً مشروح حرفهای پاسدار حسین شریعتمداری، نماینده خامنهای در کیهان را ببینیم. میگوید روحانی بیآنکه بخواهد نظام و خمینی و تمام مسئولان نظام را به جنایت متهم کرده است و این در حالی است که خود او طی 38سال گذشته یکی از مسئولان بلندپایه امنیتی کشور بوده است. بنابراین اگر در ادعای خود صادق باشد، بدیهی است که خود او از اتهام جنایت مبرا نیست. ببینید اینها را دارد روزنامه ولیفقیهی مینویسد که خطاب به رئیسجمهور همین نظام است. (اگر یکی از این جملات بهطور جدی در کشور دیگری مطرح شود، آن رئیسجمهور را پای استیضاح میکشند). آخر چرا شریعتمداری که سخنگوی رسمی خامنهای است، چنین میگوید؟ چون دعوا تمام نشده است. دعوا بعد از انتخابات تازه شروع شده است. در حالی که در سال 92 هر چه که بود، ماستمالی میکردند و یک دور به اتاق تجمیع میرفتند و با هم کنار میآمدند و سعی میکردند کلاه سر مردم بگذارند و یک آمار و ارقامی سرهم کنند و بعد هم شیرینی خوران انتخاب رئیسجمهور را بگیرند.
اما حالا چرا این کارها نمیشود؟ چرا از فردای انتخابات چنین اتفاقاتی نیفتاد؟ به دلایل بسیار مشخص. ولیفقیه بهغایت ضعیف است. جامزهر اتمی را خورده است. متقابلاً مجاهدین حضور دارند. مجاهدین بدترین جامزهر برای خامنهای هستند. در انتخابات حضور داشتند. آنقدر هم حضور داشتند که تمام سران رژیم آمدند و به حضور مجاهدین اعتراف کردند. مگر این حرفها در سال 92 وجود داشت؟ بالاتر از همه اینها در سایه عملیات پیروزمند هجرت بزرگ از لیبرتی به آلبانی، الآن دیگر مجاهدین و آلترناتیو زیر تیغ ولیفقیه و مزدورانش در عراق نیست و میتوانند عندالزوم نقش خودشان را ایفا کنند کما اینکه مجاهدین در این انتخابات نقش خودشان را در داخل کشور ایفا کردند.
سؤال: مجاهدین از آن موقع که بنیانگذاری شدند، همین مجاهدین هستند با همان آرمان و با همان رزم و مبارزه که پیش آمدند تا الآن. این رژیم هم که رژیم جنایتکاری بوده که تا همین الآن هم هست. پس چه چیزی تغییر کرده است که ما الآن این صحنهها را میبینیم؟
مهدی ابریشمچی: اگر بخواهم خلاصه و روشن جواب بدهم، ضمن اینکه میفهمم وقتی شما میگویید مجاهدین همان مجاهدین و رژیم هم همان رژیم است، اشاره شما به ماهیت و محتوا است، ولی اگر موضوع را سیاسی و مادی کنیم، متقابلاً میگویم نه رژیم آن رژیم است- چون انعکاسات این را نشان میدهد- و نه مجاهدین آن مجاهدین هستند. برعکس، رژیم هزاران هزار بار بیشتر ضعیف شده و در این فاصله مجاهدین هزاران هزار بار قویتر شدهاند. همچنین اضافه میکنم که در صحنه داخلی و بینالمللی هزاران هزار بار حضور خودشان را تشدید کردند و بهاصطلاح توی چشم رژیم کردند. ببینید در تحلیل نهایی تمام این بحرانهایی که رژیم را محاصره کرده، اگر استغفرالله و با عرض معذرت، خودمان را به جای این رژیم بگذاریم، اگر یک روزی از این جامزهرها و محاصرهها و شقههای گوناگون برونرفتی برایش وجود داشته باشد، آنهم بعد از آنچه که در منطقه میگذرد، آن برونرفت چیست؟ در یک کلام از بین بردن آلترناتیوش است. وقتی آلترناتیوش وجود نداشته باشد، ضعیفترین رژیمها میتوانند خودشان را بهعنوان واقعیت تحمیل کنند. اما الآن رژیم در صحنه داخلی و بینالمللی بهروشنی میبیند که آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت. بعد از انتقال مجاهدین از لیبرتی به آلبانی دیگر اینها زیر تیغ رژیم و مزدورانش نیستند که هر موقع بخواهد به آنها موشک بزند. مثل 4سال پیش وقتی روحانی انتخاب شد، اولین جایی که کوبیده شد، لیبرتی بود. الآن آن لیبرتی وجود خارجی ندارد.
به جایش متقابلاً جامزهرهای گوناگون در منطقه در انتظار این است که ولیفقیه سر بکشد. همان که اشاره کردم 55 کشور عربی و اسلامی که از 57 تا فقط رژیم و بشار اسد در آن نبودند. سوریه بشار اسد که دارد به اعراب خیانت میکند و این یکی یعنی رژیم ولایتفقیه دارد به مسلمانها خیانت میکند. این 55 کشور حتی عراق هم جزو آن بود. اینها در 4 ماده علیه رژیم میگویند کهای رژیم! از منطقه و از کشورهای ما برو بیرون! این همان چیزی است که ما شعارش را دادیم. حالا همان خامنهای که تا دیروز میگفت اگر من در دمشق نجنگم باید بیایم در خیابانهای تهران بجنگم، الآن چطوری میخواهد به خواست آنها تن بدهد؟ پس اگر نخواهد تن بدهد، باید سرشاخ شود. چه کسی دارد این وسط تمام این زهرها را توی گلوی رژیم میریزد؟ جواب: مجاهدین خلق ایران.
بنابراین کاملاً طبیعی است که رژیم میبیند که مجاهدین الآن دیگر بیشتر از این حرفها در صحنه جامعه مطرح هستند. بنابراین پیش خود میگوید حالا که آنها دارند مطرح میشوند، حداقل من هم کار خودم را بکنم. پس میآید شروع میکند به تبلیغات گسترده و فیلم و کتاب و غیره…
اجازه بدهید من همین جا یک نکته و یک هشدار به این ولیفقیه فرتوت بدهم و آن اینکه این کاری که میکنی آب در هاون کوبیدن است. هر چند که لجنپراکنیهای دستگاه اطلاعاتی و آخوندها و مزدوران تو در دستگاه رسانهها و ارتباط جمعی بر روی مردم ایران تأثیری نداشت. حالا هم هر چیزی که تو بگویی، مردم عکس آن را نتیجه میگیرند. حرف این است که اگر آن موقع اثری روی مردم نداشت، الآن به طریق اولی مطلقاً این حنا رنگی ندارد. چرا؟ بهدلیل اینکه آخر عناصر و مهرههای تو توسط آدمهای خودت چنان برملا شدند و چنان کارکردهایشان و لجن درونیشان بیرون ریخته شد و تعفن آن تمام دستگاه حکومتی تو را فراگرفته که اصلاً دیگر چه کسی به حرف تو راجع به مخالف و اپوزیسیون و دشمنت که مجاهدین باشند، تره خرد میکند و اهمیت میدهد. شرایط آنقدر عوض شده که حتی این کارهایی را هم که رژیم میکند، آب در هاون کوبیدن است و به جایی نخواهد رسید. یعنی آن لجنپراکنیهایش اگر قبلاً یک در میلیون تأثیر داشت، الآن به کلی تأثیر ندارد و البته تأثیر عکس علیه خود رژیم دارد. الآن کسی که رژیم علیه او حرف بزند، به او امتیاز میدهند.
سؤال: عده بسیار زیادی از هموطنانمان، بینندگان سیمای آزادی از داخل کشور هستند که بهدلیل خفقان و اختناقی که وجود دارد، نمیتوانند در این گردهمایی شرکت کنند و رژیم مانع آن است. سؤال این است که در این صورت چه نقش و وظیفهیی متوجه آنها میتواند باشد؟
مهدی ابریشمچی : سؤال بسیار خوبی است. به نظر من آنها دقیقاً بایستی تلاشهایشان را همسو بکنند با آنچه که بهعنوان برنامة این گردهمایی اعلام کردهایم. ما اینجا میخواهیم تلاش کنیم برای اینکه به جهانیان نشان دهیم که این بهاصطلاح رژیم یک همآورد، یک آلترناتیو و یک بدیل و یک راهحلی در ایران دارد و آن عبارت است از این مقاومت. این مقاومت یک مقاومتی است که یک بعدش در داخل ایران است و یک بعدش در خارج کشور بلحاظ سیاسی، اشرفیها و اشرفنشانها. هموطنانی که در داخل ایران هستند، به خوبی میتوانند هممیهنان در خارج کشور را تشویق به حضور در گردهمایی کنند. مثلاً در روی شبکههای اجتماعی هموطنان ما را در خارج کشور برای شرکت گستردهتر در این گردهمایی تشویق کنند. نشان بدهند که زیر دیکتاتوری هستند و صدایشان به جایی نمیرسد ولی این خواهران و برادران و هموطنانشان در خارج کشور، آنان را تک به تک مخاطب قرار بدهند. اگر کسی را میشناسند، از طریق شبکههای امن با او تماس بگیرند و او را تشویق کنند به اینکه بیاید و در این گردهمایی شرکت کند. به او بیان کنند و به او وظیفه بدهند.
فکر میکنم که اگر هموطنی در خارج کشور از سوی هموطنی در داخل کشور مخاطب قرار بگیرد و آن هموطن داخل از او بخواهد که برود و در گردهمایی ویلپنت شرکت کند و صدای او باشد و نمایندگیاش بکند، قطعاً و قطعاً وجدان انسانی و ایرانیاش بیشتر آن را تشدید خواهد کرد و حاضر به پرداخت بهای بیشتر برای شرکت در این گردهمایی خواهد بود. پیامهای عام و پیامهای خاص روی شبکههای اجتماعی برای تشویق هموطنانمان در خارج کشور. مخاطب قرار دادن اقوام، آشنایان و دوستانی که در خارج کشور دارید برای اینکه آنها را تشویق کنید که بروند و در این جلسه شرکت کنند. این یک رزم مقدس ملی و میهنی است که شما هموطنان داخل کشور میتوانید انجام بدهید. به این ترتیب، هم میتوانید به هدف ما که امسال میخواهیم قدرتمندتر و باشکوهتر در ویلپنت حضور داشته باشیم، کمک کنید؛ و هم به این ترتیب خود شما هم در این جلسه بهعنوان یک هموطن حضور مادی پیدا خواهید کرد. این کار بسیار بسیار زیبا و مؤثری است.
…
به نظر من امروز کشور ما توسط آخوندها اشغال شده است. ایرانی معنی اشغال را میفهمد. در تاریخ خاطره اشغال، برای هر ملتی خاطره سنگینی است. الآن آخوندها ایران ما را اشغال کردهاند. بنابراین هر ایرانی با هر اندیشهیی فقط کافی است آزادیخواه باشد، فقط نخواهد که کشورش اشغال شده باشد، وظیفهاش این است که در این نبرد ملی شرکت کند. من در شروع گفتار عرض کردم که راه بسیار زیادی را پیمودهایم و حالا به ارائه راهحل رسیدهایم. الآن سرنگونی رژیم در صحنه سیاسی و استراتژیک در گرو ارائه راهحل است. ما در این کهکشان میخواهیم قدرت این راهحل را بهطور مادی نشان دهیم. بنابراین هر ایرانی باید واقعاً مثل آن موقعی که کشورش اشغال شده است، چطور وظیفه ملی او رفتن به جبهه و شرکت در جبهه است، به این کهکشان بهعنوان یک وظیفه ملی برای شرکت در جبهه ملی علیه نیروی اشغالگر نگاه کند. کدام اشغالگری این جنایتهایی را که این خواهر جوان ما گفتند، علیه ملت ما انجام داده است. اگر انجام داده است، بیاورید. سی هزار شهدای قتلعام. این هم دیگر چیزی نیست که امروز فقط ما بگوییم. خود رژیم دارد اعتراف میکند.
بنابراین من فکر میکنم که با تمام قوا 30روز در پیش رو داریم. 30روز وقت کمی نیست. هر ثانیه و از هر دقیقهاش میشود استفاده کرد. با هم در این مسیر بدویم و بسیج کنیم و انشاءالله همدیگر را در کهکشان ببینیم.