سايت راديو فردا ۲۹/۳/۹۶ : « فريدون خاوند (تحليلگر اقتصادي) - امانوئل مکرون که هفتم ماه مه گذشته در انتخابات رياست جمهوري فرانسه به پيروزي رسيد، يکشنبه هيجدهم ماه ژوئن، با دستيابي به اکثريت مطلق در انتخابات پارلماني اين کشور، اهرم هاي لازم را براي اعمال واقعي قدرت در اختيار گرفت و،
از اين پس، براي اجراي برنامه بزرگ اصلاحي که به هموطنان خويش وعده داده، با موانع نهادي و قانوني روبرو نيست. بدين سان مرد ۳۹ سالهاي که تا دو سه سال پيش براي بخش بسيار بزرگي از افکار عمومي فرانسه ناشناخته بود، در ميان حيرت همگاني، همه تشکلهاي سياسي قديمي کشورش را از صحنه قدرت بيرون راند و شمار زيادي از سياستمداران استخواندار را خانه نشين کرد. با دو پيروزي هفتم مه و هيجدهم ژوئن، فصلي متفاوت در تاريخ سياسي فرانسه آغاز ميشود که مي توان آنرا سر آغاز دوراني تازه در زندگي اتحاديه اروپا نيز به شمار آورد.
يک معجزه؟ تحولات سياسي اخير فرانسه که دروازههاي کاخ اليزه را بر امانوئل مکرون گشود و همين يکشنبه قدرت قانونگذاري در پارلمان اين کشور را نيز در اختيار او قرار داد، دقيقا دوازدهم ژوئيه سال گذشته آغاز شد، روزي که سياستمدار جوان فرانسوي در نخستين گردهمايي انتخاباتياش به هواداران خود گفت: ما نگارش فصلي تازه را در تاريخ آغاز ميکنيم.
اين جمله را کم تر کسي جدي گرفت. هيچکس انتظار نداشت جنبش به پيش ، که نامزد کم و بيش ناشناخته رياست جمهوري فرانسه پايه گذاري کرده بود، طي مدتي کم تر از يک سال به نيرومندترين تشکل سياسي فرانسه بدل شود. در کشوري که با يک زندگي سياسي بسيار جا افتاده خو گرفته و شخصيتهاي قدرتمندش بر سالها تجربه حزبي و پارلماني و دولتي تکيه دارند، تغيير مرزهاي قدرت و سري در ميان سرها در آوردن، کار آساني نيست. کم تر کسي انتظار داشت جنبش نو پاي به پيش اين سنگرهاي قديمي و استوار را يکي بعد از ديگري در هم بريزد و شکل بندي قدرت را در دومين قدرت اروپا و پنجمين قدرت اقتصادي جهان يکسره دگرگون کند. معجزه اما اتفاق افتاد، آنهم بر پايه گفتماني که همه احزاب سنتي فرانسه آنرا نامربوط و غير واقعي توصيف کردند. خطوط عمده اين گفتمان را مي توان چنين خلاصه کرد:
۱) مردم فرانسه از اين که قدرت سياسي هر چند سال يک بار به گونهاي کم و بيش بيهدف بين دو گرايش موسوم به چپ و راست دست به دست ميشود، به ستوه آمده اند. کشمکشهاي دايمي ميان آنها راه را بر انجام اصلاحات بزرگ اقتصادي، از جمله براي مقابله با معضل بيکاري، مي بندد. آيا بهتر نيست با شعار هم راست و هم چپ بهترين استعدادها را گرد هم بيآوريم و به بن بستها پايان بدهيم؟
۲) چرا کرسيهاي قدرت بايد يکسره به سياستمداران حرفهاي سپرده بشوند که اغلب آنها با زندگي واقعي در کارخانهها و مزارع آشنا نيستند و تنها از راه نمايندگي مجلس و وزارت امرار معاش ميکنند؟ آيا بهتر نيست در کنار اينان، بخش بزرگي از قدرت به نمايندگان جامعه مدني سپرده بشود؟ اينان در پي چند سال اعمال قدرت، بايد به کار اصليشان برگردند و جاي خود را به ديگر نمايندگان جامعه مدني بسپارند.
۳) تجربه تاريخي به ما مي آموزد که اقتصاد آزاد سر چشمه اصلي خلق ثروت است. در همان حال ميدانيم که خلق ثروت، اگر با افزايش نابرابريهاي اجتماعي و تخريب محيط زيست همراه باشد، راه به جايي نمي برد. آيا به جاي کشمکش دايمي بر سر نقش دولت و نقش بخش خصوصي، بهتر نيست به اين شعار رو بيآوريم: بخش خصوصي تا آنجا که امکان دارد و دولت تا جايي که ضروري به نظر ميرسد.
مکرونيسم و ابعاد آن - با طرح مسايلي از اين دست، جنبش به پيش طي مدتي بسيار کوتاه موج بسيار نيرومندي رادر جامعه فرانسه به وجود آورد و اين کشور را، که در پي سالها تکرار وعدههاي سر خرمن در کام نا اميدي و بياعتمادي فرو رفته بود، به گونهاي غير مترقبه تکان داد.
ارزيابي مکرونيسم و فرجام آن دستکم به دو سه سال صبر و انتظار نياز دارد. ولي از هم اکنوني مي توان گفت که بعد از گذشت سالهاي طولاني، فرانسويها به آينده اميدوار تر شده اند. شخصيتهاي اغلب جواني که در کانونهاي تازه قدرت در فرانسه مستقر شده اند، چهره تازهاي را از اين کشور هم براي مردمانش و هم براي آفکار عمومي جهان به نمايش گذاشته اند.
دگرگوني حاصل از عروج امانوئل مکرون در فرانسه وضعيت کاملا تازهاي را نيز در کل اتحاديه اروپا به وجود آورده است. تا پيش از آغاز تحولات تازه سياسي در فرانسه، حتي بقاي اين اتحاديه نيز زير پرسش بود. از ياد نبريم که ۲۳ ژوئن سال ميلادي گذشته، بريتانيا در يک همه پرسي به خروج از اتحاديه اروپا (برگزيت) راي داد. همزمان ما شاهد اوجگيري چشمگير احزاب پوپوليست ملي گراي راست و نيز چپ افراطي در اروپا بوديم که حمله بياماني را عليه وحدت اروپا آغاز کرده و خواستار بازگشت به مرزهاي ملي بودند. در آمريکا نيز، پيروزي دونالد ترامپ در انتخابات رياست جمهوري و هواداري او از فروپاشي اتحاديه اروپا، پايان اين مجموعه اقتصادي - سياسي را در اينده نه چندان دور به يک سناريوي کاملا محتمل بدل کرده بود.
مهمترين تهديد عليه اتحاديه اروپا، از درون فرانسه سر چشمه ميگرفت، کشوري که حدود شصت سال پيش دست در دست المان وحدت اروپا را پايه ريزي کرده بود. در واقع اين خطر وجود داشت که تشکل راست افراطي موسوم به جبهه ملي در فرانسه به پيروزي برسد و، بر پايه برنامه اعلام شده اش، به عضويت اين کشور در منطقه يورو و حتي اتحاديه اروپا پايان بدهد.
پيروزي امانوئل مکرون خطر فروپاشي اتحاديه اروپا را فعلا دور کرده است. او به شدت هوادار گسترش همگرايي در ميان اعضاي اين اتحاديه است و عميقا بر اين باور است که اگر ناسيوناليستهاي اروپايي قدرت بگيرند، اين منطقه را بار ديگر به سوي جنگهاي مرگبار سوق خواهند داد.
پيروزي امانوئل مکرون و به ويژه برخورداري او از يک اکثريت قاطع، خبري بسيار خوب براي آلمان است. آنگلا مرکل صدر اعظم اين کشور از آن بيم داشت که با غلبه راستها يا چپهاي افراطي در فرانسه، کل ساختارهاي اتحاديه اروپا فرو بريزند و کشورش به يک تغيير بنيادي در کل سياستهاي اروپايي و جهاني خود سوق داده شود.
اکنون، در شرايط تازه، وحدت نظر ميان امانوئل مکرون و آنگلا مرکل زمينه تحکيم وحدت اروپا را فراهم آورده، از جمله در عرصه دفاعي که مي تواند به ايجاد يک نيروي نظامي مشترک اروپايي منجر بشود. هر دو شخصيت بر اين باورند که در شرايط تازه جهان، کشورهاي عضو اتحاديه اروپا براي تامين امنيتشان بايد بيش از هر زمان ديگر بر امکانات خود تکيه کنند.
در عوض پيروزي امانوئل مکرون و تقويت محور پاريس - برلن خبري ناگوار براي ترزا مي نخست وزير بريتانيا و ديگر رهبران اين کشور است. با توجه به چشم انداز گفتگوهاي قريب الوقوع بر سر خروج بريتانيا از اتحاديه اروپا (برگزيت) ، لندن آرزو داشت با يک اتحاديه ضعيف روبرو بشود. اين آرزو تحقق نيافت و عملا عکس آن اتفاق افتاد. در حالي که اتحاديه اروپا به برکت پيروزي امانوئل مکرون بار ديگر جان گرفته، رهبران بريتانيا از ترسيم نقشه کار براي انجام برگزيت ناتوان به نظر ميرسند، حال آنکه مقامهاي اتحاديه اروپا با اقتدار ازآنها ميخواهند هر چه زود تر تکليفشان را درباره چگونگي خروج عملي و نهايي از اتحاديه اروپا روشن کنند