علی قدر انسان_مسعود رجوی _1381
بسم الله الرحمن الرحیم
انا انزلناه فی لیلةالقدر
و ما ادریک ما لیلةالقدر
لیلةالقدر خیر من الف شهر
تنزل الملائکه و الروح
فیها باذن ربهم من کل امر
سلام هی حتی مطلع الفجر
قدر در لغت بهمعنای اندازه گذاری است. چنان که در ابتدا و در انتهای این سوره می بینیم لیله قدر، در ارتباط مستقیم است با مطلع الفجر. لیله قدر رهنمون، راهبر، و راهگشا به جانب مطلع فجر است. شب تیره و تار را به سپیده دم و به طلوع صبحگاهان می برد و منتهی می کند.
وقتی که می گوییم چیزی ”مقدر“ شده، یعنی که از قبل اندازه گذاری شده است. اما این ”قدر“ ی که صبحتش را می کنیم، به این مفهوم است که وقتی اندازه ها به حد نصاب خودشان می رسند و کمیاتی باهم انبوه می شوند، درنقطه یی لاجرم به کیفیت ارتقا پیدا می کنند. آن چنان که از دل شب تیره و تار، سپیده می دمد و سپس آفتاب می درخشد.
بنا بر سنت تکامل؛ اندازه ها و تغییرات کمی الی غیرالنهایه ادامه ندارند. زیرا که دور تسلسل و دور باطلی در کار نیست. اندازه ها وقتی که انباشته بشوند و وقتی کمیات و تغییرات اندک سرجمع بشوند، زمان جهش و دگرگونی کیفی فرا می رسد.
اگر کسی حساب اندازه ها دستش باشد -از رزمنده یی که در یک نبرد باید فواصل را بسنجد تا جریان عمومی تکامل و به ویژه تکامل اجتماعی و تا رقم خوردن قدر یک ملت تحت ستم -از این آیات درمی آید که اندازه ها و اندازه گذاری تا کجا اهمیت دارد.
پس لیله قدر شبی و سرفصلی و مقطعی است که در آن اندازه ها تعیین می شوند. فواصل، مرزبندیها و سمت و سوی تحول، رقم می خورد.
بر همین اساس خدا نزول قرآن را لیلةالقدر انسانیت گمشده، گمگشته و یا اسیر و غرقه در نظامات ضدتکاملی اعلام می کند.
هر پدیده یی در سرفصل ”قدر“ خود، لاجرم پوسته می شکند و به تغییر کیفی و جهش و قیام و خیزش راه می برد.
در روزگار داروین، زیست شناسان در تکامل بیولوژیک بین میمون و انسان به دنبال حلقه مفقوده یی می گشتند که واسط بین این دو نوع باشد. حلقه یی که هرگز یافت نشد، چون چنین حلقه یی وجود ندارد. زیرا کمیات تکاملی نوع میمون، در نقطه یی جهش کرده و به نوع انسان تبدیل شده است.
این جهش و خیزش، این لیله قدر، شگفت و علی الظاهر غیرقابل باور است. چون که ذهن آدمی عادت کرده است به دستگاه قبلی، به نظام قبلی، به نظام کهن، به ارزشهای کهن و بهاندازه های کهن.
اما واقعیت این است که این تغییرات کمی، در طبیعت و در انسان و اجتماع، سرانجام پدیده را دستخوش انقلاب، دستخوش تغییر و دگرگونی کیفی می کند. دیگر آن چیزی نیست که تا دیروز بود. دیگر نمی تواند و نباید این پدیده یا این فرد و این جامعه، همان باشد که تا کنون بوده است.
در دنیای سکون و انجماد و رکود، بهظاهر ما فکر می کنیم که آدمها و جوامع، همین است که هست، و اصلاً همینطور هم باید باشد. چرا که نیروی مهیب عادت، خو کردن با وضع موجود، ما را دچار یک انطباق پاسیو و تسلیم طلبانه با وضع موجود کرده است.
اما» لحظاتی هستند که دوران سازند «و شبها و مقاطع و سرفصلهایی هستند که سرنوشت سازند. سمت تکامل و تحول پدیده را تعیین می کنند و ما را به مطلع فجر انسان و اجتماع انسانی می رسانند.
اگر حاضر باشیم قیمت تغییرات را با خون و رزم و رنج و شکنجه و اعدام مجاهدان و رزم آوران آزادی و با نبرد سیاسی و نظامی و اجتماعی و ایدئولوژیکی بپردازیم، لاجرم جامعه دستخوش تغییر می شود. این تغییرات ابتدا نامحسوس و اندک اندک است اما وقتی روی هم جمع شد، مطلع فجر را بشارت می دهد.
و ما ادراک ما لیلةالقدر؟ و چه دانی که شب قدر چیست و قدر و قیمت آن چقدر است؟ لیلةالقدر خیر من الف شهر: شب قدر از هزار ماه برتر است.
در ساده ترین زبان، زبان همه کس فهم قرآن، شب قدر لحظه و مقطع و سرفصل و تصمیم و عزم و جهش و خیزش و قیامی است که ارزش آن بیشتر از هزار ماه درجا زدن، دور خود چرخیدن، علاف بودن، و عاطل و باطل ماندن است.
اگر ماه را در سالشمار قمری به طور متوسط 29 الی 30روز بگیریم، با ایقان به اینکه در کار قرآن مبالغه نیست و اعداد و ارقام و کلمات بی دقت به کار نرفته، هزار ماه به سال شمسی می شود هشتاد سال و ده ماه و اگر یک ماه را در سالشمار شمسی به طور متوسط 30 الی 31روز بگیریم، هزار ماه می شود هشتاد و سه سال ونیم. پس در هردو شیوه محاسبه، هزار ماه 81 الی ۸۳.۵سال از متوسط بالای عمر یک انسان بیشتر است. آن هم در شرایط زیستی مناسب.
حالا قرآن می گوید که شب قدر، مرجح و بهتر از هشتاد سال یعنی بهتر و برتر از تمامی عمر یک انسان است. یعنی تمام عمرش یک طرف و این سرفصل تحول و تعیین سرنوشت که محتوا و مضمون و سمت و سوی حیات آدمی را مشخص می کند، یک طرف.
هم چنین در تاریخ ملتها و خلقهای اسیر، مقاطع و سرفصلهایی هستند که دوران سازند. سمت و سوی جدیدی به تحول و تکامل جامعه می دهند و به قول قرآن راه» سلام «و رسیدن به «مطلع فجر» را می گشایند. همان مقاطع و سرفصلهای انقلابی که با درهم شکسته شدن بن بستها و با برداشته شدن موانع اصلی راه تکامل، شکاف و تضاد بزرگی حل می شود. این چنین از پریشانی و تناقض به» سلام «و» امان و ایمان «و از تضاد به وحدت و یگانگی، از گسستگی به همبستگی، از صعوبت به سهولت، از تلخی و تلخکامی به شیرینی و شیرین کامی، می رسیم.
پس ”قدر“ ، مقطع اندازه گذاری و تعیینتکلیف و سمت و سو گرفتن است. سمت و سو گرفتنی که یک آن و یک لحظه اش به بیش از هشتاد سال و تمام عمر آدمی می ارزد.
بارها دیده اید که برادران جدیدالورود خودمان، وقتی برای نخستین بار سوگند وفا و مجاهدت می خورند، در مقام قیاس می گویند که مفهوم جدیدی از زندگی را درمی یابند که با قبل از آن، سراپا متفاوت است. می گویند که زندگی حقیقی آنها پس از پیوستن به مجاهدین آغاز شده است و می گویند که این شرافت و کرامت را با هیچ چیز معاوضه نمی کنند. بی گمان لیله القدر وصل و تعهد مجاهدی، مطلع فجر رهایی را درپی دارد.
راستی که رزم آوران آزادی و مجاهدان خلق، اکنون در همه قرارگاهها قدر بزرگ ملتی اسیر را رقم میزنند که مبتنی بر رزم و رنج آنهاست و به طلوع فجر آزادی و صبح پیروزی خلق ستمدیده منتهی می شود.
از طرف دیگر، تغییر و قدر و اندازه گذاری تغییرات، و سرفصل داشتن این تغییرات شتاب گیرنده، سنت لایزال کارگاه پرجوش و خروش تکامل است. پس همه تحولات و تغییرات در تمامیت و کلیت خود نیز اندازه گذاری شده و دارای سرآمد معین هستند. این، روندی از تحولات و دگرگونیهای تکاملی است که از ابتدای خلقت و ابتدای تکامل به طور مستمر جریان دارد. هر پدیده یی را با سمت و سویی که باید به جانب آن روان باشد، انطباق می دهد...
از روایات معتبر برمی آید که سوره قدر به خاطر همین اندازه گذاری و دینامیسم اندازه ها، و این که به انطباق تکاملی و جهشها و اندازه هایی اشاره دارد که» بهتر از هزار ماه «است، سوره انطباق و اجتهاد و از رموز جوان ماندن و سرشاری اسلام انقلابی در برابر رویکرد قشری و ارتجاعی است.
علی قدر انسان
راستی چرا می گوییم مولای متقیان، قدرمجسم بنی نوع انسان است؟ چون که او شاخص غلبه انسان بر تقدیر کور است. شاخص غلبه انسان بر شیطان، غلبه انسان بر جاهلیت و ارتجاع، غلبه انسان بر نمی توان و نباید و شاخص «می توان و باید» است.
بنی بشر در روزگار صباوت و کودکی خود، پیوسته اسیر نبایدها و نمی توانها، اسیر نظامات ضدمردمی و سرکوبگر و اسیر کششهای خودبه خودی و محکوم به تن دادن به تعادل قواست.
نخستین ویژگی
اما اولین ویژگی مولای متقیان (پیشوای تقواپیشگان) حرکت ضدخودبه خودی و سرفراز و استوار انسان در برابر سمت و سو و کششهای خودبه خودی و تعادل قواست. از این بابت است که می گوییم مولای متقیان راهبر اهل تقوا و ایمان و» قدر مجسم انسان «است.
دوشب پیش (در 19رمضان) شمشیر زهرآلود اشق الاشقیا، لاجوردی زمان، ابن ملجم، فرقش را شکافت و او خروشید که فزت و رب الکعبه: به خدای کعبه رستگار شدم و بعد چنگی از خاک برگرفت و زیرلب زمزمه کرد:
منها خلقناکم و فیها نعیدکم و منها نخرجکم تاره اخری...
از خاک آفریده شدید و به خاک بازمی گردید و دگربار از آن برانگیخته خواهید شد...
آن گاه به فرزندش حسن اشاره کرد که نماز ناتمام مجاهدان و مسلمانانی را که به او اقتدا کرده بودند به پایان برساند.
حسن علیهالسلام چنین کرد. و حالا در بامداد روز بیست و یکم در لحظاتی هستیم که او آخرین وصایای خود را به فرزندانش و به مجاهدانش به پایان می برد...
اشاره یی به احد
علی در جنگ احد زخمها برداشت. برخی گفته اند 60 زخم، 70زخم و حتی 83 زخم هم نوشته اند...
وقتی که نبرد در فاز اول به شکست منتهی شد، خدا به پیامبرش فرمان داد تا به مقاومت برخیزد و دیگر بار به نبرد بشتابد.
الذین استجابوا لله و الرسول من بعد ما اصابهم القرح للذین احسنوا منهم و اتقو اجر عظیم
آنانی که به خدا و پیامبرش لبیک گفتند و دعوتش را پس از ضربات و زخمهایی که به ایشان رسیده بود، اجابت کردند، بر آنانی که در این میان نیکی و تقوا پیشه کردند، اجری عظیم رواست.
الذین قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لکم فاخشوهم فزادهم ایماناً و قالو حسبناالله و نعم الوکیل.
کسانی که به آنها گفته شد همه علیه شما هستند، همه از شمال و جنوب و شرق و غرب علیه شما بسیج کرده اند، یادتان می آید که در مرحله مبارزه افشاگرانه سیاسی چگونه همه اراذل و اوباش خمینی و جبهه متحد ارتجاع و بعد هم جبهه متحد ارتجاع و استعمار علیه شما بسیج کرده بودند. پس، بترسید و جا بزنید. اما جز بر ایمان اینها افزوده نشد و گفتند خدا برای ما کافیست و چه تکیه گاه خوبی است...
مجاهدین از همین جا آموخته اند. گفتند ما جا نمی زنیم و» نه «می گوییم: نه به خمینی، نه بدار و دسته اش، نه به متحدانش.
در نبرد احد، پیامبر دو پرستار را برای رسیدگی به زخمهای علی معین کرد. مدتی بعد هردو برگشتند و گفتند فایده یی ندارد، ز خمها فراتر از آن است که بشود به آن رسیدگی کرد. پیامبر خودش عازم دیدار علی شد و وقتی رسید، دید که سرپا ایستاده و دوباره زره و دوباره شمشیر... پیامبر یک به یک این زخمها را با دست خودش مس کرد و دعا خواند:
فانقلبوا بنعمه من الله و فضل لم یمسسهم سوء و اتبعوا رضوان الله و الله ذوفضل عظیم
این طور نبود که گشت و گذار ایام علیه اینها باشد، ابداً. چرخیدند و گردیدند و حرکت کردند به جانب نعمتی از خدا و فضلیتی -فضیلت ایستادگی و مقاومت، فضیلت شرافت-آن چنان که هیچ بدی به آنها نرسید چون که خشنودی خدا را جستجو می کردند ولا غیر. خدا صاحب امتیاز و برتر و صاحب فضیلت عظیم است.
انما ذلکم الشیطان یخوف اولیاءه فلاتخافوهم و خافون ان کنتم مؤمنین
همانا که شیطان آدمهای خودش و نفرات خودش را می ترساند و زبون و ذلیل می کند، مبادا بترسید -مبادا از مرتجعین بترسید، مبادا از نیروهای ضدتکاملی بترسید و جا بزنید -اگر ایمان دارید فقط از من (از خدا) بترسید.
این همان ویژگی اول مولای متقیان و قدر مسلم و مجسم انسانیت، امیرالمؤمنین است. اهل جا زدن، اهل کوتاه آمدن و تابع تعادل قوا نیست.
کسی نیست که به خاطر زیاد بودن دسته و عده و عده ارتجاع و استعمار و به خاطر دودودم زیاد آنها، تبلیغات زیاد آنها و به خاطر تاخت و تاز مستمر آنها، جا بزند و کوتاه بیاید. کوهها ممکن است بجنبند اما او نمی جنبد.
نخستین ویژگی شاخص تقوا این است که ضدتسلیم شدن در برابر تعادلقوا و حرکت خودبه خودی است. اسیر غرایز کور یا نظامات جبار، با شاخص می توان و باید نمی خواند. چرا؟ چون او پیام مجسم پیروزی نوع انسان است. به قول شما مجاهدین و رزم آوران ارتش آزادی (عالمی هم «واو») وارفته بشوند، علی و مجاهدان رکابش باک و بیمی ندارند و به ریش و ریشه مدعی می خندند.
خبر و نشانه بزرگ
وقتی به علی درود می فرستیم و زیارت می کنیم، می گوییم» نبأ عظیم «و» آیت کبری «...
» خبر بزرگ «، کدام خبر بزرگ؟ خبر پیروزی فرزند انسان بر تقدیر و جبر کور، بر دشمنان تکامل، بر اهل ظلمت و تباهی، بر ر ژیم ضدبشری و» نشانه بزرگ «، نشانه پیروزی و بهروزی، نشانه درهم شکستن زنجیرها، بشارت مطلع الفجر، فجر رهایی و صراط مستقیم...
صراط مستقیم
وقتی که هربار در نماز می خوانیم که اهدنا الصراط المستقیم، یک مفهوم مجرد انتزاعی نیست. از امام صادق پرسیدند» صراط مستقیم «و این که می گوییم ما را به راه راست هدایت کن یعنی چه؟ گفت این بهمعنی پیشوای مفترض الطاعه است. پیشوای واجب الاطاعه که از انحراف به چپ و راست محفوظتان می دارد و شاخصش علی است.
اوصاف مقاومت کنندگان
و کاین من نبی قاتل معه ربیون کثیر فما وهنوا لما اصابهم فی سبیل الله و ما ضعفوا و ما استکانوا والله یحب الصابرین
قرآن می گوید: چه بسیار پیامبرانی بودند که گروندگان و اصحاب کمال و تکامل در رکابشان جنگیدند و هرگز به خاطر آن چه در راه خدا به آنها رسید، سست نشدند. به خاطر شهیدان و رنجهایشان و آن چه از جسم و عمر و جانشان و عواطفشان که نثار کرده بودند، هرگز دچار سستی نشدند و گرد خواری و ذلت و درماندگی هرگز بر آنها ننشست...
خدایا، هم چنان که در بیست و یکسال گذشته در حق مجاهدین روا داشتی، باز هم تا به ابد هیچ گاه گرد ذلت و خواری و پریشانی را بر پیشانی مجاهدین و بر دامان آنها مپسند. (آمین رزمندگان)
چه شرافتی بالاتر از این که به رغم صدوبیست هزار شهیدتان، به رغم همه خطرات گذشته و آینده، هم چون پیشوایتان علی هیچگاه گرد خواری و پریشانی و گرد استیصال و درماندگی ندیدید و انشاءالله که نبینید...
والله یحب الصابرین
و خدا دوست دارد مقاومت کنندگان را.
شاخص حرکت با تعادلقوا خمینی و دار و دسته او هستند. بنگرید که در زمان شاه چه می کردند. چرا آن موقع فتوای جهاد علیه شاه نمی داد، اما به مجاهدین که رسید هزار هزار کشت و قتل عام کرد. لعنت بر این شجره خبیثه ابن ملجم که بر ایران حاکم است.
شرافت و زبان حال مقاومت
و ما کان قولهم الا ان قالوا ربنا اغفرلنا ذنوبنا و اسرافنا فی امرنا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین.
کسانی که در رکاب رسولان بودند، زبان حالشان جز این نبوده و نیست که خدایا کم و کسری هایم را ببخش، کم و کسری ها و زیاده روی و زیاده خواهی ها و نکرده های ما را جبران کن و ببخش (بدهکار بودند، نه طلبکار) و قدمهایمان را ثابت و استوار گردان و ما را بر حق ستیزان مرتجع پیروزی بخش و یاری کن.
ابوتراب
یکی دیگر از خصوصیات پیشوای ما که اهل تمکین به تعادلقوا نبود، خاکی بودن او بود. در عین قدرت و صلابت، خاکی بود. پیامبر به او لقب ابوتراب داد یعنی» خاکی «
یاللعجب، با این قدرت، با این صلابت، با این توانمندی که ملائک هفت آسمان را به سجده کشانده، ابوتراب بود. خاکی خاکی بود. مجاهدینش هم همین سنخ اند و زبان حالشان می بایست همین باشد که خدایا نکرده های ما را ببخش و جبران کن. گامهایمان را استوار کن و ما را بر این دجالان و مرتجعان حاکم بر وطنمان نصرت ده.
فاتیهم الله ثواب الدنیا و حسن ثواب الاخره والله یحب المحسنین.
پس خدا پاداش نیک دنیا و نیک فرجامی آخرت را به آنها داد و خدا نکوکاران را دوست دارد.
در سوره حشر ویژگی دیگری از مولای ما را بازگو می کند. آیات سوره حشر در مورد غنایمی است که مسلمانان برایش جنگی نکرده و اسبی نتازیده اند (مثل فدک). بنابراین به خواست رسول خدا تقسیم می شد و به هرکس که نیازمند بود، می داد.
فدا از سر نیاز
والذین تبوّؤ الدار و الایمان من قبلهم یحبون من هاجر الیهم و لایجدون فی صدورهم حاجتاً مما اوتوا
... و آنان که از قبل در خانه ایمان جای گرفته اند، آنان را که به نزد ایشان هجرت کرده اند، دوست می دارند و از آن چه به آنان داده می شود رشکی به دل ندارند برخلاف تنگ نظران و اهل بخل، که وقتی به دیگری چیزی می رسد دچار حرص و آز و حسد می شوند، از آن فضیلت و دارایی و از آن جایگاه و موقعیتی که پیامبر به دیگری می داد گزیده و دچار حرص و آز نمی شدند. مؤمنان و مجاهدان حقیقی و در رأسشان علی وقتی به دیگری چیزی می رسید یا دیگری به جایی و چیزی می رسید، صفا می کردند ...
و یؤثرون علی انفسهم ولو کان بهم خصاصة
دیگران را بر خود مقدم می دارند هر چند که خود نیازمند و تنگدست باشند.
در حاشیه قرآن نوشته که بینوایی به سراغ پیامبر و یارانش آمد. گرسنه و مستمند بود. پیامبر گفت که امشب یکی از شما باید او را سیر کند. علی دستش را گرفت و با خود برد. می گویند که رمضان هم بود و چون در خانه چیزی نبود با فاطمه بچه ها را فریفتند و زودتر خواباندند تا هم غذای بچه ها و هم افطار خود را به مستمند بدهند...
نمی دانم چه مشیتی بود که حتی یکبار سیر غذا نخورد. از این همه نعماتی که در جهان است و از آن کشورهای بزرگی که از مصر تا آن سوی ایران و سند تحت حاکمیتش بود، چیزی حتی در حد یک وعده غذای سیرکننده هم برای خودش برنداشت.
اگر به دیگر تضادهایی که علی در آن روزگار جهل و بردگی حل کرده بنگریم، این بذل غذا در عین گرسنگی و نیاز که برای علی چیزی نیست.
آن جا که گفت حق و حقوق مردم را اگر در کابین زنان هم باشد از حلقومتان بیرون می کشم.
آنجا که گفت تقسیم نامتساوی بیت المال نداریم.
راستی که چقدر برای خودش دشمن خرید. آن قدر که دهه های متوالی آخوندهای زمان در همه مراسم و نشستها و جلساتشان، مثل همین امروز رژیم که با مرگ بر منافق شروع می کند، با لعنت و سب علی شروع می کردند. ارتجاع هار و وحشی 56سال در همه جا به سب و لعن علی با همان شعارهای اللهاکبر -معاویه و یزید رهبر -مرگ بر علی و مجاهدان و هوادارانش (تنوره می کشید. اما علی سر سوزنی اهل کوتاه آمدن در برابر ارباب جاهلیت و ارتجاع و بوزینگانی که بر منابر پیامبر جست و خیز می کردند، نبود.) راستی امروز باید بر این منبرها، رادیو و تلویزیون و رسانه ها و سایتهای حکومتی و وزارتی را هم افزود!
باز هم در تفسیر مقدم داشتن دیگران بر خود در عین حاجت و فدای از سر نیاز، در خبر است که در یکی از جنگها هفت مجاهد رکاب پیامبر زخمی و مجروح در گوشه یی افتاده بودند. در صحرای بدون آب. وقتی سرانجام اندکی آب رسید، هرکس به دیگری تعارف کرد تا هر هفتتن به شهادت رسیدند. تشنه لبان رفتند و آب باقی ماند.
راستی خوشا که در انقلاب مریم این سقف فدا بالا و بالاتر گرفت. مردانی که خانه و خانواده و زنانشان را ترک کردند، نه این که غریزه یی نداشتند، نه! برای آرمانی بس بالابلندتر بود...
سلام بر مجاهدین و رزم آوران ارتش آزادی. انقلاب مریم گوارای نسل شما باد، که مدار جدیدی است از پرهیزکاری و تقوا و سرساییدن به خاکپای مولای متقیان و فدای خانمان برای آزادی خلق اسیرمان در ایران.
و من یوق شحّ نفسه فاولئک هم المفلحون
پس آن که بخل و حرص و آز و تنگ چشمی خود را مهار کند، غلبه بکند، نگه بدارد، تقوا پیشه کند، این بشارت رستگاری است و همانا آنان رستگارند.
والذین جاؤ من بعد هم یقولون ربنا اغفرلنا و لاخواننا الذین سبقونا بالایمان و لا تجعل فی قلوبنا غلا للذین آمنوا ربنا انک رئوف رحیم.
و کسانی که در پی آنان آمده اند زبان حالشان چنین است و می گویند خدایا بر ما و بر برادرانمان که در ایمان و گرویدن بر ما پیشی گرفته اند، ببخش و بیامرز و در دلهایمان هیچ غل، گزیدگی، آزردگی، خصومت، عداوت و کینه یی نسبت به آنان که ایمان آورده اند باقی مگذار. پرودگارا همانا که تو رئوف و مهربانی.
پس علی تابع ایدئولوژی» اول من «و» اول برای من «نبود. ایدئولوژی او این بود که در رنج و فدا و جانبازی و پاکباختگی اول، اما در آسایش و دریافت آخر از همه... این است آن نبأعظیم و آیت کبری و صراط مستقیم به دور از انحراف... با هرنماز، با هرنیاز، با هرحمد: اهدنا الصراط المستقیم.
دعا
خدایا، ارتش آزادی را، مجاهدین را، به راه رادمردی، به راه یگانگی، به راه علی، به راه تقوا و ایمان هدایت کن.
شاخصمان اوست که: می توان بر دنیای بهیمی چیره و پیروز شد. می توان در دل شب تیره و تار مطلع فجر را نشانه رفت و به جانبش تاخت.
وقتی که چشمها را برهم گذاشت، امام حسن درباره شهادت او گفت:
همانا مردی دیده بر هم گذاشت که اولی ها نظیرش را نیافتند و آخریها مانندش را نخواهند دید. در همان شبی دیده برهم گذاشت که موسی بن عمران و عیسی بن مریم چنین شده بودند و قرآن نازل شده بود.
سلام خدا و سلام همه فرشتگان او و سلام پیامبرانش و سلام بندگان صالحش و همه شهیدان و صدیقین و همه مجاهدان بر تو باد ای امیر مؤمنان و فرمانده تاریخی مجاهدان.
خدایا،
پرتوی از حیدر کرار، پرتوی از آن صف شکن، پرتوی از فاتح خیبر را بر صفوف مجاهدان و ارتش آزادی ستان بتابان (الهی آمین).
خدایا،
آنها را با ذوالفقار علی، این سلاح برتر در نبرد آخرین با ارتجاع، در مصاف با مرتجان حاکم یاری کن (الهی آمین)
خدایا،
به حق امیرالمؤمنین حیدر، به حق علی مرتضی و به حق فاطمه زهرا، مریم رئیس جمهور برگزیده این مقاومت، منادی انقلاب و رهایی این نسل و سمبل همبستگی و اتحاد این ملت را در کنف حمایت و عنایت خودت بگیر. پیام او را و راهش را که راه پاکیزگی و رهایی است و راه اخلاص و یگانگی است، نصرت و اعتلا ببخش (الهی آمین).