در روزهای اخیر، یک نگرانی و وحشت عمیق بهمجموعه نگرانیهای رژیم اضافه شده و رسانههای رژیم را پر کرده است و آن، نگرانی از فضای بینالمللی در جهت طرد و منزوی ساختن رژیم و نهایتاً تغییر آن است.
در کانون این ابراز نگرانیها، نامه شکایت غلامعلی خوشرو سفیر رژیم در سازمان ملل بهدبیرکل مللمتحد قرار دارد. وی در این نامه سوز و گداز بسیار کرده که چرا وزیر خارجه آمریکا صحبت از ضرورت تغییر رژیم ایران کرده است؟ اشاره او بهاظهارات تیلرسون در یک جلسه استماع در مجلس نمایندگان در تاریخ 25خرداد یعنی دو هفته قبل است.
محتوا و لحن نامه سفیر رژیم، بسیار ضعیف و تدافعی و در واقع بیشتر گلایه و سوز و گداز است. از جمله در آن تصریح شده که «اظهارات (تیلرسون) نقض صریح قرارداد ۱۹۸۱الجزایر و دیگر تعهدات ایالات متحده آمریکاست که این کشور را متعهد بهسیاست عدم مداخله مستقیم یا غیرمستقیم، سیاسی یا نظامی، در امور داخلی ایران دانسته و تأکید شده است که آمریکا در آینده نیز باید چنین تعهداتی را دنبال کند و بهآن پایبند بماند».
البته ابراز وحشت مهرهها و رسانههای رژیم، منحصر بهمورد یاد شده نیست. طی روزهای اخیر شاهد موضعگیریهای نیکی هیلی سفیر آمریکا در سازمان ملل، بیانیه 265تن از نمایندگان پارلمان اروپا، شماری از برجستهترین سناتورها و نمایندگان کنگره آمریکا و سخنگوی کاخ سفید و بسیاری از رسانههای بینالمللی هستیم که هر کدام بهبیانی بهموضوع تغییر رژیم اشاره کردهاند که این اظهارات واکنش پر غیظ و وحشتآلود مهرهها و رسانههای رژیم را بهدنبال داشتهاند.
اگر چه ولیفقیه ارتجاع و گماشتگان او مدعیاند که آمریکا و جامعه بینالمللی همواره خواستار تغییر رژیم بودهاند، اما واقعیت بهکلی خلاف آن است؛ یکی از پایههای نگهدارنده رژیم، سیاست غرب مبنی بر مماشات با این رژیم و باج دادن بهآن، از یک سو و تحت فشار قرار دادن و بستن دست و پای مقاومت ایران بهمثابه تنها آلترناتیو و جایگزین سیاسی رژیم و تنها نیروی سرنگون کننده آن، از سوی دیگر بوده است که ماجراهای آن از قرار دادن در لیست تروریستی تا بمباران قرارگاههای ارتش آزادیبخش تا 17ژوئن و انواع توطئهها... نیاز بهشرح و تکرار ندارد.
اما با پایداری شگرف اعضای مقاومت و سختکوشی مثال زدنی آنان و پرداخت بهایی بس سنگین، پردههای فریب در مورد وجود یک بخش میانهرو و مدره در این رژیم یک بهیک کنار رفت و این توهم که روزی این افعی کبوتر بزاید و فاشیسم مذهبی تروریستی حاکم بر ایران بهیک عضو مسئول جامعه بینالمللی تبدیل شود، جای خود را بهدرک سرشت تغییر ناپذیر و اصلاحناپذیر رژیم ولایت فقیه داد. این آگاهی و درک، بهیمن تلاشهای مقاومت ایران، از پایین یعنی از افکار عمومی شروع شد، سپس با جذب شخصیتهای حامی مقاومت ایران ادامه یافت و آنگاه بهپارلمانها راه یافت و سپس بهبحث روی میز دولتها و وزارت خارجهها تبدیل شد. بدیهی است باز هم برای آن که این درک، بهسیاست رسمی تبدیل شود راه درازی طی شد و حاصل آن امروز این است که برای اولین بار یک مقام رسمی، یعنی وزیر خارجه آمریکا تغییر رژیم را بهعنوان سیاست رسمی ایالات متحده اعلام میکند.
البته روشن است که این حرف اگر چه جدی است ولی بهمعنی آن نیست که بلافاصله اجرایی و عملی شود و اصلاً چنین انتظاری هم نیست؛ تغییر رژیم و سرنگونی آن منحصراً بر عهده مردم و مقاومت ایران بوده و خواهد بود؛ کمااینکه خود رژیم هم بارها اذعان کرده که خطر و تهدید سرنگونی نظام از داخل است، نه از بیرون مرزها؛ اما مهم و تعیین کننده این است که موانع خارجی و بینالمللی که تاکنون جلو تحقق ارادة ملی و عمل مقاومت سازمانیافته ایران برای سرنگونی رژیم را گرفته بود، از پیش پا برداشته شده است. این همان واقعیتی است که رژیم را چنین دچار وحشت کرده است.
مسأله مهم بعدی این است که موضعگیری و اعلام سیاست وزیر خارجه آمریکا آیا در صحنه بینالمللی رد و دفع شده است یا مورد قبول قرار گرفته و جذب شده است؟ در خود آمریکا بهرغم وجود یک جبهه نیرومند علیه رئیسجمهور و دولت او، این سیاست مورد استقبال قرار گرفته است؛ شاخص آن، تصویب تحریمهای فلجکننده جدید توسط سنای آمریکا برخوردار از اکثریت دو حزبی قاطع، با 98رأی مثبت در برابر تنها 2رأی منفی است. در همین رابطه نشریه پولیتیکو (4تیر 96) نوشت: «در حالی که واشینگتن، سیاست رسمی خود در مورد رژیم ایران را تدوین میکند، مقامات ارشد و متحدان کلیدی دونالد ترامپ خواستار گامهای جدیدی برای سرنگون کردن دولت شبهنظامی مذهبی حاکم بر تهران میشوند و چنین مسیری را تنها راه متوقف کردن رفتار خطرناک این رژیم میدانند».
در خارج از آمریکا، شاخص همسویی اروپا، بیانیه 265تن از نمایندگان پارلمان اروپاست که در آن، این نمایندگان خواستار لیستگذاری سپاه پاسداران، محکومیت نقض حقوقبشر و قتلعام زندانیان سیاسی و جلب همه دستاندرکاران بهدادگاه بینالمللی شدهاند. در سطح منطقه نیز تقریباً عموم کشورها که در یک ائتلاف سیاسی و نظامی وسیع علیه نظام ولایتفقیه بهعنوان عامل اصلی جنگافروزی و بحران و تروریسم گردهم آمدهاند، مشوق و حامی این سیاست بوده و هستند.
روشن است که اگر رژیم از یک پایگاه گسترده اجتماعی در داخل کشور، از انسجام در درون خود و یا از متحدانی قابل اتکا در منطقه و جهان برخوردار بود، برخوردش با اظهارات وزیر خارجه و سایر مقامهای آمریکا بهکلی متفاوت بود. اما افزون بر همه اینها واقعیت تعیینکننده، تغییر دوران است که در جمیع جهات، متغیرها و شاخصهای خود را دارد که در سیاست غرب خود را از انتقال سوزن قطار سیاست از مماشات بهقاطعیت و در داخل کشور با شتاب گرفتن بیامان تحولات و در داخل رژیم با بههم خوردن تعادل رژیم بر اثر شکست ولیفقیه در نمایش انتخابات و تزریق زهر شقه در سراپای رژیم خود را نشان میدهد.
در کانون این ابراز نگرانیها، نامه شکایت غلامعلی خوشرو سفیر رژیم در سازمان ملل بهدبیرکل مللمتحد قرار دارد. وی در این نامه سوز و گداز بسیار کرده که چرا وزیر خارجه آمریکا صحبت از ضرورت تغییر رژیم ایران کرده است؟ اشاره او بهاظهارات تیلرسون در یک جلسه استماع در مجلس نمایندگان در تاریخ 25خرداد یعنی دو هفته قبل است.
محتوا و لحن نامه سفیر رژیم، بسیار ضعیف و تدافعی و در واقع بیشتر گلایه و سوز و گداز است. از جمله در آن تصریح شده که «اظهارات (تیلرسون) نقض صریح قرارداد ۱۹۸۱الجزایر و دیگر تعهدات ایالات متحده آمریکاست که این کشور را متعهد بهسیاست عدم مداخله مستقیم یا غیرمستقیم، سیاسی یا نظامی، در امور داخلی ایران دانسته و تأکید شده است که آمریکا در آینده نیز باید چنین تعهداتی را دنبال کند و بهآن پایبند بماند».
البته ابراز وحشت مهرهها و رسانههای رژیم، منحصر بهمورد یاد شده نیست. طی روزهای اخیر شاهد موضعگیریهای نیکی هیلی سفیر آمریکا در سازمان ملل، بیانیه 265تن از نمایندگان پارلمان اروپا، شماری از برجستهترین سناتورها و نمایندگان کنگره آمریکا و سخنگوی کاخ سفید و بسیاری از رسانههای بینالمللی هستیم که هر کدام بهبیانی بهموضوع تغییر رژیم اشاره کردهاند که این اظهارات واکنش پر غیظ و وحشتآلود مهرهها و رسانههای رژیم را بهدنبال داشتهاند.
اگر چه ولیفقیه ارتجاع و گماشتگان او مدعیاند که آمریکا و جامعه بینالمللی همواره خواستار تغییر رژیم بودهاند، اما واقعیت بهکلی خلاف آن است؛ یکی از پایههای نگهدارنده رژیم، سیاست غرب مبنی بر مماشات با این رژیم و باج دادن بهآن، از یک سو و تحت فشار قرار دادن و بستن دست و پای مقاومت ایران بهمثابه تنها آلترناتیو و جایگزین سیاسی رژیم و تنها نیروی سرنگون کننده آن، از سوی دیگر بوده است که ماجراهای آن از قرار دادن در لیست تروریستی تا بمباران قرارگاههای ارتش آزادیبخش تا 17ژوئن و انواع توطئهها... نیاز بهشرح و تکرار ندارد.
اما با پایداری شگرف اعضای مقاومت و سختکوشی مثال زدنی آنان و پرداخت بهایی بس سنگین، پردههای فریب در مورد وجود یک بخش میانهرو و مدره در این رژیم یک بهیک کنار رفت و این توهم که روزی این افعی کبوتر بزاید و فاشیسم مذهبی تروریستی حاکم بر ایران بهیک عضو مسئول جامعه بینالمللی تبدیل شود، جای خود را بهدرک سرشت تغییر ناپذیر و اصلاحناپذیر رژیم ولایت فقیه داد. این آگاهی و درک، بهیمن تلاشهای مقاومت ایران، از پایین یعنی از افکار عمومی شروع شد، سپس با جذب شخصیتهای حامی مقاومت ایران ادامه یافت و آنگاه بهپارلمانها راه یافت و سپس بهبحث روی میز دولتها و وزارت خارجهها تبدیل شد. بدیهی است باز هم برای آن که این درک، بهسیاست رسمی تبدیل شود راه درازی طی شد و حاصل آن امروز این است که برای اولین بار یک مقام رسمی، یعنی وزیر خارجه آمریکا تغییر رژیم را بهعنوان سیاست رسمی ایالات متحده اعلام میکند.
البته روشن است که این حرف اگر چه جدی است ولی بهمعنی آن نیست که بلافاصله اجرایی و عملی شود و اصلاً چنین انتظاری هم نیست؛ تغییر رژیم و سرنگونی آن منحصراً بر عهده مردم و مقاومت ایران بوده و خواهد بود؛ کمااینکه خود رژیم هم بارها اذعان کرده که خطر و تهدید سرنگونی نظام از داخل است، نه از بیرون مرزها؛ اما مهم و تعیین کننده این است که موانع خارجی و بینالمللی که تاکنون جلو تحقق ارادة ملی و عمل مقاومت سازمانیافته ایران برای سرنگونی رژیم را گرفته بود، از پیش پا برداشته شده است. این همان واقعیتی است که رژیم را چنین دچار وحشت کرده است.
مسأله مهم بعدی این است که موضعگیری و اعلام سیاست وزیر خارجه آمریکا آیا در صحنه بینالمللی رد و دفع شده است یا مورد قبول قرار گرفته و جذب شده است؟ در خود آمریکا بهرغم وجود یک جبهه نیرومند علیه رئیسجمهور و دولت او، این سیاست مورد استقبال قرار گرفته است؛ شاخص آن، تصویب تحریمهای فلجکننده جدید توسط سنای آمریکا برخوردار از اکثریت دو حزبی قاطع، با 98رأی مثبت در برابر تنها 2رأی منفی است. در همین رابطه نشریه پولیتیکو (4تیر 96) نوشت: «در حالی که واشینگتن، سیاست رسمی خود در مورد رژیم ایران را تدوین میکند، مقامات ارشد و متحدان کلیدی دونالد ترامپ خواستار گامهای جدیدی برای سرنگون کردن دولت شبهنظامی مذهبی حاکم بر تهران میشوند و چنین مسیری را تنها راه متوقف کردن رفتار خطرناک این رژیم میدانند».
در خارج از آمریکا، شاخص همسویی اروپا، بیانیه 265تن از نمایندگان پارلمان اروپاست که در آن، این نمایندگان خواستار لیستگذاری سپاه پاسداران، محکومیت نقض حقوقبشر و قتلعام زندانیان سیاسی و جلب همه دستاندرکاران بهدادگاه بینالمللی شدهاند. در سطح منطقه نیز تقریباً عموم کشورها که در یک ائتلاف سیاسی و نظامی وسیع علیه نظام ولایتفقیه بهعنوان عامل اصلی جنگافروزی و بحران و تروریسم گردهم آمدهاند، مشوق و حامی این سیاست بوده و هستند.
روشن است که اگر رژیم از یک پایگاه گسترده اجتماعی در داخل کشور، از انسجام در درون خود و یا از متحدانی قابل اتکا در منطقه و جهان برخوردار بود، برخوردش با اظهارات وزیر خارجه و سایر مقامهای آمریکا بهکلی متفاوت بود. اما افزون بر همه اینها واقعیت تعیینکننده، تغییر دوران است که در جمیع جهات، متغیرها و شاخصهای خود را دارد که در سیاست غرب خود را از انتقال سوزن قطار سیاست از مماشات بهقاطعیت و در داخل کشور با شتاب گرفتن بیامان تحولات و در داخل رژیم با بههم خوردن تعادل رژیم بر اثر شکست ولیفقیه در نمایش انتخابات و تزریق زهر شقه در سراپای رژیم خود را نشان میدهد.