اعتیاد در بین جوانان و نوجوانان
امروز دیگر بر کسی پوشیده نمانده است که بحرانهای اجتماعی میهن اشغال شده، تماماً معلول حاکمیت آخوندها و سیاستهای غارتگرانه و ضدمردمی آن در نزدیک به 4 دهه گذشته میباشد.
در این میان یکی از سیاهترین صفحات ننگین این حاکمیت ضدانسانی، اختصاص به پدیده خانمانسوز اعتیاد و گسترش سرسامآور مواد مخدر خصوصاً در میان کودکان و دانشآموزان میهن دربند دارد، بهخصوص کودکان حاشیهنشین شهرها که رابطه مستقیمی بین فقر و بیخانمانی آنها، با شیوع اعتیاد دارد.
در تأیید این نکته روزنامه حکومتی ایلنا 5خرداد 96 این چنین اعتراف میکند که: «هر جا حاشیهنشینی گسترش پیدا کند به همان اندازه اعتیاد در کودکان و نوجوانان نیز گسترش پیدا میکند، زیرا این اقشار جامعه در معرض آسیبهای اجتماعی بالایی قرار دارند. نباید این موضوع را نادیده بگیریم که عامل ۹۰ درصد گرایش نوجوانان به اعتیاد وضعیت نامناسب خانوادهها است».
در یک نمونه دیگر خبرگزاری حکومتی ایسنا 14خرداد95 اینگونه اذعان میکند: «ساختار فقر و حاشیه نشینی در مناطق آسیب دیده جامعه و معضل فراگیر اعتیاد که مانند یک طاعون و بیماری در سراسر کشور فراگیر شده و برنامههای بلندمدت و کوتاه مدت و عزمی راسخ برای پیشگیری از این معضل خصوصاً در مناطق آسیب دیده و حاشیه نشین کشور مشاهده نمیشود و اصلیترین قربانیان این معضل کودکان هستند».
واضح است که ابعاد فقر دامنگیر اکثریت مردم و آسیبهای ناشی از آن، بسیار فراتر از اعتراف رسانهها و مهرههای رژیم است چرا که در نتیجه سیاستهای ضدمردمی چپاول و غارت مردم و توزیع ناعادلانه ثروت در حاکمیت قرونوسطایی ولایتفقیه و افزایش فاصله طبقاتی عملاً طبقه متوسط جامعه نابود و به سوی اقشار فقیر و کم درآمد رانده شده است، آن چنان که بهدلیل فقر مفرط، هماکنون جمعیت بزرگی از مردم توانایی تهیه سرپناهی در شهرها ندارند و مجبورند به حاشیه شهرها و کلانشهرها پناه بیاورند.
ابعاد عظیم و غیرقابلتصور این پدیده شوم تا بدانجا گسترش یافته است که عباس آخوندی وزیر راه و شهرسازی دولت آخوند روحانی به صراحت اعلام کرد: «حدود ۱۸ میلیون نفر از ۵۵ میلیون نفر جمعیت شهری معادل یک سوم شهروندان ایران حاشیه نشین هستند».
گستردگی این پدیده شوم و وسعت بیسابقه اپیدمی اعتیاد در زنان، جوانان و دانشآموزان و نونهالان میهن چنان ابعادی به خود گرفته که رئیس انجمن مددکاری کشور مجبور میشود این چنین اذعان کند: «دانش آموزانی که در سنین نوجوانی هستند، بیش از سایر افراد در معرض خطر ابتلا به اعتیاد قرار دارند. گروههای قاچاق و توزیع مواد مخدر، دانشآموزان را در هدف خود قرار میدهند چرا که نوجوانان میتوانند تا سالها، منبع درآمدی برای آنها باشند.»
در توصیف شرایط دردناک دانشآموزان خبرگزاری تروریستی قدس موسوم به تسنیم 24شهریور 95 این چنین اعتراف میکند: «برخی از سازمان های مردم نهاد مدعی میشوند که 73درصد از کودکان مبتلا به اعتیاد، پسر و 27درصد از آنها دختر هستند. از لحاظ وضعیت تحصیلی نیز 31 درصد از آنها به سن مدرسه نرسیدهاند، 36درصد مدرسه نرفتهاند، 20درصد ترک تحصیل کردهاند و 13درصد در حال تحصیل هستند که اغلب در مقطع دبیرستان درس میخوانند».
همچنین روزنامه حکومتی ایلنا 5خرداد 96 بهنقل از رئیس مرکز توسعه پیشگیری سازمان بهزیستی رژیم مینویسد: «اکنون دیگر کسی نمیتواند منکر اعتیاد دانشآموزان باشد و این موضوع بسیار آشکار است و دانشآموزان معتاد پذیرفته شدهاند. خوشبختانه اکنون دیگر همانند گذشته دانشآموزان معتاد از مدارس اخراج نمیشوند و با تلاش عوامل آموزش و پرورش به سوی درمان و بازپروری باز گردانده میشوند و مشاوران درمان با آنها در ارتباط نزدیک هستند».
در همین جا باید خاطرنشان کرد که پلیدترین وجه این فاجعه، زمانی روشن میشود که بدانیم این رژیم بهطور مستقیم و یا غیرمستقیم از طریق باندهای پاسداری- آخوندی، عامل اصلی توزیع مواد مخدر میباشد. در تأیید این نکته کافی است یادآور شویم که سرکرده کمیته مستقل مبارزه با مواد مخدر در مجمع تشخیص مصلحت نظام در ارتباط با گردش مالی مواد مخدر از ابتدای سرقت انقلاب ضدسلطنتی تا امروز این چنین اعتراف میکند: «بهجرأت میتوانم بگویم که از اول انقلاب تا الآن حتی یک درصد هم به اقتصاد مافیای مواد مخدر در کشور خسارات وارد نشده و روزانه 110 میلیارد تومان از پول مردم در راه مواد مخدر از بین میرود». (سایت حکومتی موسوم به برترینها 16اردیبهشت 96)
-سایت حکومتی موسوم به ایران 22فروردین 96 تحت عنوان پدیدهای شوم به نام اعتیاد دانشآموزان چنین اعتراف میکند: «دانشآموز معتاد یا معتاد دانشآموز؟» «آیا واقعاً تفاوتی هست بین این دو جمله؟ «دانشآموز معتاد» یعنی آن که درصدی از دانشآموزان ولو اندک، معتادند و عامل آن هم کاستیهای آموزشی یا پرورشی است. بنابراین نگاهها و هزینهها باید در این محدوده متمرکز شود. اما «معتاد دانشآموز» این پدیده را تابعی از دامنه اعتیاد در جامعه میداند و نگاهها و هزینهها را برای رفع معضل به جای دیگری فرامیخواند.
هر چه هست، حالا بعد از سالها حرفهای درگوشی در مورد اعتیاد درصدی از دانشآموزان، این موضوع از سوی آموزش و پرورش اعلام شده و به نوعی رسمیت یافته است. چند ماه پیش مدیرکل دفتر پیشگیری از آسیبهای اجتماعی آموزش و پرورش گفت ۱۳۶ هزار نفر از دانشآموزان در معرض خطر ابتلا به مصرف مواد مخدر هستند و از این تعداد ۳ هزار و ۶۰۰ نفر حداقل یک بار مصرفکننده مواد مخدر بودهاند.
چه چیزی نوجوان دانشآموز 14 یا 15ساله را به مصرف مواد ترغیب میکند؟ استرس شب امتحان یا سرریز آسیبهای خانوادگی و اجتماعی در مدارس؟ آیا خانوادههایی که کمتر در معرض آسیب هستند و والدینی که خود مصرفکننده مواد مخدر نیستند هم باید از ترس معتاد شدن فرزندشان در مدرسه به خود بلرزند؟ سوداگرانی که هر روز بهدنبال بازارهای جدیدی هستند، چگونه در مدارس نفوذ میکنند؟ و دهها پرسش دیگر که پاسخ بسیاری از آنها را بهتر از ما میدانید.
همین منبع در ادامه اضافه میکند مدیر کل دفتر مراقبت در برابر آسیبهای اجتماعی وزرات آموزش و پرورش بهتازگی درباره برخورد با دانشآموزانی که مواد مصرف میکنند، اعلام کرده: «مدارس حق اخراج دانشآموزان معتاد را ندارند و در این زمینه بهصورت فعال کوشش میشود تا دانشآموزان در معرض خطر، شناسایی و درمان شده و خدمات مددکاری به آنها ارائه شود.»
این سایت حکومتی در توضیح این مصوبه جدید در آموزش و پرورش بهنقل از دستاندرکاران آموزش کودکان اینگونه اذعان میکند: «آموزش و پرورش بهدلیل محدودیت در منابع مالی به سختی از پس آموزش سنتی خود برمیآید چه برسد به اینکه برای پیگیری و آگاه سازی در رابطه با آسیبهای اجتماعی کودکان را پرورش دهد. وزارتخانه درگیر کسری بودجه و مطالبات معلمان و بازنشستگان است و دیگر فرصتی برای پرورش جدی کودکان خانوادههایی با مشکلات معیشتی و فرهنگی ندارد».
و نهایتاً اینگونه نتیجهگیری مینماید: «آیا جامعه خوبی برای رشد کودکان ساختهایم یا آنها را در یک چرخه معیوب گرفتار کردهایم؟ خانواده مجبور است نقش معلم مدرسه را برای فرزندش بازی کند؛ به او دیکته بگوید و برایش کاردستی درست کند. مدرسه هم تلاش میکند مسئولیت پدر و مادر را به جا بیاورد. کودک را امر و نهی کند یا کاستیهای عاطفیاش را جبران کند. هر دو نهاد پا در کفش هم کردهاند و تلاش میکنند کاستی دیگری را جبران کنند اما این یکی پول ندارد، آن یکی حوصله».
-سایت حکومتی موسوم به برترینها 16اردیبهشت 96 تحت عنوان زنگ خطر اعتیاد، حاشیه نشینی، فقر و... بهنقل از مشاور وزیر کشور مینویسد: «آنچه وضعیت اعتیاد را در کشور بحرانی کرده است، زنانه و حتی کودکانه شدن اعتیاد است. مسألهای که آمارهای رسمی آن را تأیید میکند. تحقیقات میدانی و آماری نشان میدهد اعتیاد و حاشیه نشینی، اصلیترین مسائلی است که شرایط جامه را بحرانی کرده است. بر اساس روایت وزیر کشور، حدود 60 درصد از زندانیان بهصورت مستقیم و غیرمستقیم، 50 درصد طلاقها و 46 درصد سرقت ها بهدلیل اعتیاد است.
در پایان دولت اصلاحات، بهعنوان جانشین رئیس ستاد مبارزه با مواد مخدر، حداکثر 10هزار معتاد صنعتی را به دولت نهم تحویل دادیم؛ در آن زمان قیمت مواد مخدر هر کیلویی 170 میلیون تومان بود؛ اما 8سال بعد چشم باز کریم و دیدیم دولت دهم هنگام تحویل ستاد رسماً 335هزار معتاد صنعتی، با قیمت کیلویی 9 میلیون تومان را به دولت یازدهم تحویل داد.
تا سال 89، تعداد کارتن خوابهای شهر تهران 2هزار نفر بود اما پایین آمدن قیمت مواد مخدر کار به جایی رسید که حالا بیشتر از 15هزار کارتن خواب که بیش از 3هزار نفر از آنها زن هستند، در سرما و گرمای تهران روزگار میگذرانند.
یقینا آمار معتادان قطعی کشور کمتر از ۲.۵ میلیون نفر نیست و با در نظر گرفتن مصرفکنندگان تفننی قطعاً به 4 میلیون نفر خواهند رسید. حدود 15سال پیش طی تحقیقی متوجه شدیم که 90 درصد افرادی که تحصیلات عالی نداشته و زیر دیپلم بودند، به اعتیاد گرایش پیدا میکردند اما طی دهه گذشته شاهد مصرف مواد مخدر میان افرادی با تحصیلات عالیه هم هستیم.
آنچه وضعیت اعتیاد را در کشور بحرانی کرده است، زنانه و حتی کودکانه شدن اعتیاد است. مسألهای که آمارهای رسمی آن را تأیید میکند. بر اساس گزارش ستاد مبارزه با مواد مخدر، 3هزار و 600 دانشآموز در کشور تجربه مصرف مواد مخدر داشته و حدود 250 دانشآموز میان آنها به مرحله اعتیاد رسیدهاند. البته عددها وقتی بحرانی میشوند که از 136هزار دانشآموز در معرض خطر ابتلا به اعتیاد روایت میکنند.»
-سایت حکومتی موسوم سلامت نیوز به 14اردیبهشت 96 تحت عنوان جامعه پایانی بر اعتیاد زیر 18سالهها مینویسد: «آمارهای رسمی گواهی میدهند که سن شروع اعتیاد در کشور به 14ـ 15سال رسیده است، اما برخی منابع غیررسمی نیز این رقم را تا 12سال کاهش دادهاند؛ این چند سال تفاوت میان آمارهای رسمی و غیررسمی، چه درست باشد و چه غلط، میشود آن را نادیده گرفت و سرجمع به این نتیجه رسید که اعتیاد در کشورمان به نوجوانها رسیده است.
نوجوانهای معتاد در مجموع به دو گروه تقسیم میشوند؛ اول، دانشآموزان معتاد که خماری و نشئگیشان را پشت میز و نیمکت میگذرانند، اما هنوز ترک تحصیل نکردهاند و دوم نوجوانهای بدسرپرست یا بیسرپرست معتاد که یا بیسوادند یا سالهاست درس و مشق را کنار گذاشتهاند و خیابان شده است، مدرسهشان. بهدلیل همین تفاوتهاست که ساز و کار درمان این دو گروه در برنامه جدیدی که سازمان بهزیستی، وزارت بهداشت، وزارت آموزش و پرورش و ستاد مبارزه با مواد مخدر تهیه کردهاند با یکدیگر فرق میکند.
از آمار کلی نوجوانهای معتاد در ایران، رقم دقیقی در دست نیست. آخرین آماری که در این زمینه وجود دارد شمار دانشآموزان معتاد است که برای نخستین بار در زمستان سال گذشته، از سوی مدیرکل دفتر پیشگیری از آسیبهای اجتماعی آموزش و پرورش مطرح شد.
نادر منصور کیایی در آن زمان گفت 136هزار نفر از دانشآموزان در معرض خطر ابتلا به مصرف مواد مخدر هستند و از میان آنها، 3600نفر دستکم یکبار مواد مخدر مصرف کردهاند.
این آمار، تا حدی نزدیک به همان آماری بود که پیش از این ستاد مبارزه با مواد مخدر درباره وضعیت اعتیاد دانشآموزان اعلام میکرد که نشان میداد حدود یک درصد جمعیت ۱۳.۵ میلیون نفری دانشآموزان کل کشور اعتیاد دارند، اما این ارقام فقط مربوط به همان گروه از نوجوانهاست که به مدرسه میروند و گروه جاماندهها از تحصیل و ترک تحصیلکردهها در آن نمیگنجند و با این حساب میشود تخمین زد که رقم واقعی نوجوانهای معتاد باید بیشتر از ارقام اعلام شده باشد».