نظری به موقعیت کنونی سازمان
اما قبل از اینکه به ابتلائات خاص این مقطع بپردازیم، اجازه دهید که سریعاً نظری بکنیم و ببینیم که در کجای کار هستیم و تا کجای راه را در راستای انقلاب رهائیبخش و نوین خلقمان در نوردیدهایم. روشن است که بسیار خلاصه میگویم و رد میشوم:
قبلا گفتهایم که ما با فدیههای بسیار ــ همچون موسی ــ یک مرحلهٔ بسیار خطیر کارمان را با موفقیت کامل، پشت سر گذاشتیم. ما همچنین از نظر سیاسی «جانشین» دموکراتیک مورد نظر خود، یعنی شورای ملی مقاومت را با برنامه و خط مشخص تا حدود زیادی به مردم ایران و به جهانیان معرفی کردیم.
در سطح بینالمللی امروز خیلیها میدانند که در ایران بحث بر سر یک گروه چریکی نیست؛ بلکه بحث بر سر نیروی عظیم اجتماعی است با بالاترین درجهٔ محبوبیت و مشروعیت. با سازماندهی و تسلیح کافی. نیرویی که فقط متکی به یک فرد یا گروهی از افراد نبوده و نیست و نخواهد بود. جریانی است که دائماً در زیر شدیدترین و وحشیانهترین دیکتاتوری (مذهبی) قرن بیامان مقاومت کرده است.
نکتهٔ مهمی که هر کس تجربه و بینش سیاسی و اجتماعی داشته باشد، بهوضوح میداند که این بار ما طوری حرکت کردیم که برخلاف زمان شاه، کشت و کشتار خمینی به نتیجهٔ نهائیش راه نخواهد برد. یعنی نمیتواند کل حرکت و اساس موجودیت سازمان را بزیر علامت سؤال بکشد. حتی دشمنان ما نیز میدانند که مجاهدین اکنون خود را در ابعاد بسیار وسیع معرفی و تثبیت کردهاند. در زمان شاه، سازمان چنانکه باید معرفی و شناخته و اجتماعی نشده بود. بعکس در آخرین مقطع رژیم شاه، یک دجالی در پاریس نشسته بود و حاصل خونهای ما و دیگر انقلابیون را درنوفل لوشاتو بیدریغ درو میکرد و به حلقوم خود و دارو دستهاش میریخت. اما این بار اینطور نیست. در عالم محالات، فرض کنیم که همهٔ سازمان نیز این بار از بین برود، فرض کنیم که فقط به تعداد همین خواهران و برادران دانشجو و سمپاتیزانی که الساعه در اینجا گرد آمدهایم، «بذر» داشته باشیم. حتی در سختترین شرایط ممکن نیز همین مقدار «بذر» (در مقایسه با آنچه که بعد از رژیم شاه روئید و رشد کرد) به جنگل بس انبوهتری رهنمون خواهد شد. حال اگر مجموعهٔ توش و توان سازمان در کل کشور را در نظر بگیریم؛ بهطور خلاصه میخواهم بگویم که اگر هرم و ستون فقرات تشکیلاتی کمرشکن نشده باشد؛ آنچه که بهطور سازمانی در آینده احتیاج خواهیم داشت، نوعی بازسازی تشکیلاتی و پر کردن جاهای خالی است. و این یکی از کارهای عظیم و بسیار ضروری یکسال گذشته بود که بر اساس گزارشاتی که توسط برادرمان علی تنظیم شده بود، در آن تا حدود خیلی زیادی موفق بودهایم. در نتیجه میخواهم بگویم که این سازمان از بین رفتنی نیست. مگر اینکه خودش، خودش را خراب کند که البته بحث دیگری است. یعنی اینکه خدای ناکرده خودش از اصولش برگردد و یا فرصتطلبی کند. یا بهجای منافع اساسی و استراتژیکی، در دام مصالح لحظهای بیفتد یا عملاً دگم و غلط برخورد کند و در جایی که لازم است انعطاف به خرج ندهد.
میدانید که در دو سال گذشته با تمام آنهایی که ضدیت با مجاهدین برایشان تقریباً به یک نوع حرفه تبدیل شده بود (آشکارا یا مخفیانه، مستقیم یا غیرمستقیم) بسیار منعطف برخورد کردهایم. اگر چه در بسیاری موارد بهوضوح میدیدیم و میدانستیم که مدعی، سرمایهای جز تخطئهٔ مجاهدین ندارد. این انعطاف نیز در تاریخ جنبشهایی در شرایط ما، واقعاً بیسابقه است. معمولاً کسی که دستاندرکار مقاومت است ــ آن هم مقاومتی تمامعیار و اساساً در سطح سراسری تنها ــ اینقدر که ما حوصله و انعطاف نشان دادیم؛ بردباری به خرج نمیدهند. اغلب شما خوب میدانید که از بالای سازمان با مجموعه نیروهای سازمان تا کجا در این رابطه تحت فشار قرار گرفتهاند. کما اینکه میدانید که خودتان چقدر مسئولانتان و از جمله خود من را برای ابراز واکنشهای جدیتر تحت فشار قرار دادهاید و اصرار ورزیدهاید. هر کس دستی در آتش جنگ کنونی ما با خمینی داشته باشد، میفهمد که جلوگیری از واکنشهای بسیار طبیعی و ضروری و گاه خود بخودی مجموعهٔ نیروهای سازمان تا کجا مشکل است. تاریخچهٔ سایر جنبشها را ورق بزنید، در شرایطی شبیه به ما (دقیقتر بگویم در شرایطی دهها بار سهلتر از شرایط ما) بههیچوجه با مدعی اینقدر که ما سکوت میکنیم و انعطاف نشان میدهیم؛ مماشات نمیشود. اغلب میگویند (خیلی هم تیز و صاف و پوست کنده میگویند): آ قا در شرایط جنگ هستیم؛ دعاوی مطنطن را بگذارید کنار؛ تعارف را کم کنید و بر مبلغ افزائید، یقهٔ ما را ول کنید و پی کارتان بروید، امکانات نامحدود هم نداریم.
اینرا هم لابد میدانید که جنبشهایی در ابعاد ما، در یک فاصلهٔ دو سه ساله شبیه به آنچه ما از سر گذراندهایم بسا اشتباهات و گاف هایی انجام دادهاند که جنجالها برانگیخته. ولی خوشبختانه ما تلاش کردهایم به بهای سختکوشی فوقالعاده و مایه گذاشتن بیشازپیش از تمامی وجوه سازمان و تکتک اعضاء و هواداران آن، یک چنین اشتباهاتی را به حداقل ممکن تنزل بدهیم. هر کس که در عمل دستی در آتش مبارزه و مقاومت و انقلاب داشته باشد خوب میفهمد که این چه وظیفهٔ شاقی است و تا چه حد در عین پراکندگی قوا، مشکل و بغرنج است.. . اینرا هم اضافه کنم که ما بههیچوجه از بردباری و انعطافهایمان و بهایی که در هر قدم برای آنها پرداختهایم پشیمان نیستیم. ما با بهای گوشت و پوست خود، مسئول تجدید امید و اعتماد خلق در زنجیر هستیم که خمینی گزیدگی میرفت تا تمامی مفاهیم و واژهها و معیارهایش را واژگون سازد.
در عینحال تصریح میکنیم که بر سر اصول، بر سر عالیترین مصالح خلق و انقلاب و مقاومت، و بر سر سرنگونی خمینی و آزادی و استقلال و تمامیت میهن، جای هیچ چک و چانه زدنی نیست و در این رابطه حتی در قبال نزدیکترین متحدانمان نیز کمترین انعطافی نداشته و نخواهیم داشت و بهای آنرا نیز هر چه باشد پرداخته و باز هم خواهیم پرداخت. مسأله این است که رنج و خون اسیران و شهیدان و مبارزهٔ رزمندگان ما بایستی به نتایج و ارمغانهای رهائیبخش خود نائل گردد. و علیهذا هیچ مانعی را بر سر راه سرنگونی خمینی و پیشرفت آلترناتیو دموکراتیک انقلابی نمیتوانیم بپذیریم.
اما در مرحله دوم استراتژی چنانکه گفتیم بایستی به یک تلاش عظیم سازماندهی و تجدید سازمان دست میزدیم. بهطور همزمان بایستی گامهای منتهی به تدارک قیام را از وصل ارتباطات تا ابداع و خلق تاکتیکهای نوین پیگیری میکردیم. در غیراینصورت اعمال فرماندهی عملی نبود. فقط تأکید میکنم که انرژی تشکیلاتی لازم برای حل نکته به نکتهٔ این مسأله غولآسا بوده و میباشد. در غیراینصورت دشمن میتوانست ضربات بسیار مهلک بر ما وارد کند، آن هم در فضای اختناق مطلق که طی آن حتی خمینی نمیگذارد نهضت بهاصطلاح آزادی در انتخاباتش شرکت کند. این جماعت از رژیم خواسته بودند که بگذارد در ایام انتخابات روزنامهشان را منتشر سازند. رژیم میتوانست همان چند روز را اجازه بدهد و بعد هم عنداللزوم بهانهای بگیرد و مجدداً روزنامهٔ آنها را تعطیل کند. اما مسأله این نیست زیرا اگر دیوار اختناق مو بردارد تا ترک برداشتن و بعد هم تا فرو ریختن چندان راهی نیست.
بارها تکرار کردهایم که مأموریت تاریخی خمینی سرکوب نیروهای آزاد شده در انقلاب ضدسلطنتی بود انقلاب بر علیه شاه آنچنان نیروی عظیمی را آزاد کرده بود که در صورت برخورداری آن از یک رهبری دموکراتیک و انقلابی، میتوانست جریان تکامل اجتماعی ما را یک جهش کیفی بدهد. اما در عمل بهخاطر سرقت رهبری انقلاب توسط ارتجاع، سرکوب و جنگافروزی در دستور کار قرار گرفت. هر چه نیروی آزاد شده عظیم بود؛ ابعاد سرکوب نیز میباید بزرگتر باشد. تا اینکه پتانسیل سیاسی و اجتماعی آزاد شده از بین برود. یادتان هست که تیراژ مجاهد در این اواخر از نیم میلیون بالاتر رفته بود. جریان انتخابات ریاستجمهوری و انتخابات مجلس را هم بهخوبی به یاد دارید. از نزدیک به یکصد و چهل کاندیدای سازمان در سراسر کشور تاکنون پنجاه و چند نفر اعدام شدهاند. اگر خمینی میخواست ذرهای کوتاه بیاید آتشفشان انقلاب بهسرعت خود او را ذوب میکرد. یا باید به فرض محال ماهیتش عوض می شد یا...
خوب، بیلان آنچه را که سازمان در سومین سال مقاومت در سطح سراسری و در سطح منطقهیی (کردستان) و در سطح بینالمللی انجام داده میگذاریم برای گزارش سالانه.
ضمن یکسال گذشته در چند نوبت نیروهای اجتماعی و هستههای مقاومت را به آزمایش گذاشتیم (هفتهٔ میلیشیا، هفتهٔ صلح، و دو سه هفته مربوط به انتخابات). هیچکدام از اینها خودبهخودی و تصادفی برنامهریزی نشده بلکه مسیر مشخصی را طی میکند.
یک انتقاد مشخص
شما تاکنون با دو انتقاد مشخص از خود محوری، که در جمعبندی نخستین سال مقاومت منتشر شده بود آشنا هستید: کم بها دادن به حمایتهای خارجی و کم بها دادن به ابعاد و ماهیت ضدبشری و سرکوبگر خمینی.
اما امروز مهمتر از هر دوی اینها باید روی مسألهٔ جنگ و کم بها دادن به تاثیرات آن در به تعویق انداختن سقوط خمینی انگشت بگذاریم و در برابر تمام خلق و نیروهای جبههٔ خلق از خود انتقاد کنیم. هر چه جلوتر میرویم بیشتر و بیشتر متوجه میشویم که میبایست از روز اول روی این پارامتر بیشتر و بیشتر انگشت میگذاشتیم.
ممکن است بگوئید بیشتر از آنچه تاکنون کردیم، چه میباید میکردیم. بهخصوص که تا تابستان ۶۱ نیروهای عراقی هنوز در خاک ما بودند. بهطور نسبی ما کار خودمان را انجام دادهایم. منهم امروز قصد ورود در ابعاد اجرایی و عملی قضیه را ندارم. اما از نظر تحلیلی مسأله شایان توجهات بسیار بیشتر بوده و هست و میباشد. خلاصه اینکه خمینی تحولات سیاسی و اجتماعی را تا حدود بسیار زیاد با این جنگ قفل و سدِ نمود و ما این حقیقت را ــ که از روز اول صدها بار گفته و تکرار کردهایم ــ در عمل چنانکه باید جدی نگرفتیم و در عمق پراتیکی آن وارد نشدیم. که فی المثل بهطور مشخص چه باید کرد. البته شما در نخستین اطلاعیهٔ سازمان در زمانی که قضایای جنگ بالا گرفته بود ــ پائیز ۵۹ ــ دیدهاید که پیشبینی شده که این جنگ میتواند جنگ سرنوشت تلقی شود. قبل از این تاریخ نیز استفادههایی را که ارتجاع از زمینهسازی برای جنگ میکرد بارها و بارها مورد اشاره قرار داده بودیم. اما منظور من تعمیق تحلیلی و بالمآل عملی همین حقیقت واضح میباشد. بدیهی است که خمینی با ادامهٔ جنگ، جامعه را عملاً قفل کرد. دقیقتر بگوئیم مانع بروز سریع السیر آثار و کار کردهای مقاومت در سطح و در روی جامعه گردید.
فرض کنید الآن دم درب این خانه یعنی در دو قدمی ما یک درگیری شدید باشد. روشن است که توجهات و حواس همهٔ ما بهسمت آن درگیری میل میکند. یعنی میخواهیم ببینیم که چه خبر است و چند تا مجروح و کشته دارد و...
خوب این یک مثال فوقالعاده ساده بود که البته اصلاً نمیتوان آنرا با همین سادگی به وضعیت جامعه تعمیم داد. منظور این بود که یک ایدهای داشته باشیم تا برویم سر مسألهٔ جنگ ایران و عراق:
اعداد و ارقام هزینههای مربوط به این جنگ را لابد در «مجاهد» دیدهاید خود رژیم میگوید که هزینهٔ رسمی جنگ در سال گذشته متجاوز از ۱۲۵میلیارد تومان بوده است یعنی به نرخ ارز دولتی متجاوز از ۱۵میلیارد دلار، سایر مخارج و اخاذیهای مستقیم و غیرمستقیم را هم که در نظر بگیریم در دو سال گذشته هزینهٔ ماشین جنگی خمینی سالیانه متجاوز از ۲۵میلیارد دلار (به نرخ دولتی) بوده است. میدانید یعنی چه؟ آخر مگر این خمینی دیوانه است؟ بدون اینکه بخواهم در اینجا وارد تجاوز و تقصیر اولیهٔ عراق بشوم فقط اشاره میکنم که: اولاً جنگ از روز اول اجتناب پذیر بود. مشروط بر اینکه خمینی و دارو دستهاش از صدور ارتجاع و تروریسم بهمنظور هرز بردن بخشی از نیروهای شرکتکننده در انقلاب ضدسلطنتی چشمپوشی میکردند. ثانیا پس از نخستین فاز تهاجمی عراق، یک صلح عادلانه پیوسته در دسترس خمینی قرار داشته است. بهویژه از تابستان ۶۱ به بعد که عراق برای عقبنشینی کامل رسما اعلام آمادگی نمود.
خوب، حالا باید پرسید فی الواقع چرا خمینی از صلح عادلانه رویگردان است؟ اما اجازه بدهید قبل از پاسخ به این سؤال یک نکتهٔ بسیار مهم را خاطرنشان کنم.
انقلابیون واقعی عمیقاً میهنپرستند
ضمن صحبت گفتم که نمیخواهم بشرح و تفضیل در مورد متجاوز و یا تقصیر عراق بپردازم. چرا؟ برای اینکه ما در این شرایط عمیقاً بهدنبال منافع میهنی و ملی خلقِ خودمان هستیم. برای اینکه نمیخواهیم با عمده کردن و طول و تفصیل تقصیرات طرف عراقی که اکنون برای صلح آماده است و با او بیانیهٔ صلح امضاء نموده و قرار صلح گذاشتهایم منافع میهنی و مردمی وطن خود را تحتالشعاع قرار داده و شانه به شانهٔ خمینی و همهٔ کسانی بسائیم که در شرایط مشخص حاضر، قلم فرسایی و سخن پراکنی در مورد مسئولیت طرف عراقی را بهترین وسیله برای در بنبست نگهداشتن اوضاع یافتهاند. امری که منافعش مشخصاً و مستقیماً برضد خلق و مقاومت و انقلابخواه ناخواه به جیب خمینی میرود. ما (شورای ملی مقاومت) و ما (مجاهدین) که خود دگم جنگطلبی ضد ملی و ضدمردمی خمینی را شکسته و با افتخار هر چه تمامتر صلای صلح در اقطار عالم دادهایم، آنقدر شجاعت و صداقت و اصالت داریم که با صدای بلند این نکتهٔ نازکتر از مو را نیز در برابر دیدگان خلقمان بگشائیم: نکته این است که در عالم واقع بهخصوص در رابطه با مواضعمان نسبت به امر صلح هیچکس از ما میهنپرستتر و به مفهوم ترقیخواهانهٔ آن ملی و ملتگراتر نبوده است. البته «ملی» و «ملیگرا» نه به مفهوم ارتجاعی و شووینیستی و «هزل » و مبتذل. از آنگونه که در خارج کشور فتنهگران موسوم به قشر بهاصطلاح میانه و تیپ های معلومالحال وابسته یا وابستهگرا ساز آنرا کوک کردهاند. بلکه بهمعنای واقعی کلمه. بهمعنای انقلابی و مجاهدی کلمه. ملی بهمعنای مدافع استقلال سیاسی و اقتصادی و تمامیت ارضی کشور. از لحاظ واژهشناسی دقیقتر بگویم: بمعنی میهن دوستی که حدفاصل مشخصی با ملیگرایی عظمت طلبانهٔ کاذب (شووینیستی)، مثلا از نوع پان ایرانیستی، دارد.
البته یک پیام و یک مکتب و یک ایدئولوژی انقلابی میتواند جهانی باشد و تمامی بشریت را مخاطب قرار داده و بدرجهٔ واقع گرا بودنش همهٔ آحاد نوع انسان را در بر بگیرد و همچنانکه بهطور عقیدتی ما پیام مسیح و محمد را جهانشمول میدانیم.
اما مسأله این است که در دوران تاریخی حاضر یعنی در دنیایی که به مفهوم جغرافیایی دقیقاً مرزبندی شده است، هر عنصر انقلابی و هر عنصر موحد مجاهد خلق عمیقاً میهن دوست و تا هر کجا که ملت گرایی و ملیگرایی محتوای انسانی و ترقیخواهانه دارد؛ ناسیونالیست است. بهعبارت دیگر مصالح و منافع انقلابی و مردمی و عقیدتی ما مقدمتاً در دوران تاریخی کنونی از کانال مصالح میهنی و ملیمان عبور میکند. چنین است که ما بهنام «ایران » و به «خلق ایران » و به «پرچم ایران » و به «نقشهٔ ایران » و «مصالح و منافع ملی ایران » (بهمان معنایی که گفتم) افتخار میکنیم. در غیراینصورت لزومی نداشت که نقشهٔ میهن را در دل آرم سازمان حک کنیم. همین آرمی که «مدارهایی که بر آن نقش خورده سمتگیری تاریخی ــ جهانی و غایت بینالمللی (انتر ناسیونالیستی) پیام رحمت و رهایی را که پیام همهٔ انبیا است تداعی میکند.
راستی «وابستگی چیست » ؟ وابستگی وقتی است که منافعِ میهنی فرع بر منافع اجنبی قرار بگیرد و میدانیم که وابستگی سیاسی، شاه بیت همهٔ انواع وابستگی است.
خوب، خمینی که خودش را از میهنپرستی و ملیگرایی ترقیخواهانه راحت کرده و پشت یک جهان وطنی مبتذل و بیمحتوا آن هم از موضع ارتجاعی و ماقبل سرمایهداری موضع گرفته است. هنر دجالانهٔ او پیوسته در این بوده است که شعارهای مابعد سرمایهداری را از موضع عقبماندگی و فوق ارتجاعی لوث کند. مثل شعار انقلاب فرهنگی. لذاست که از اساس منکر میهنپرستی و ملت گرایی ترقیخواهانه میشود.. .
ما چه میگوئیم؟ ما میگوئیم که در ورای هر داعیه و شعاری، در سیاست و خط مشی روزمره منافع میهنی و ملیمان مقدم بر هر چیز دیگری است.
پاسخ به سؤال
حالا باید دید که ادامهٔ این جنگ در خدمت منافع میهنی و ملی ایران است یا بالعکس. آیا این جنگ برای مردم ایران، برای تمامیت ایران، برای استقلال ایران، برای اقتصاد ایران، برای اجتماع ایران و برای آزادی ایران مفید است یا مضر؟ یادتان هست که در بخش اخیر صحبت، سؤال این بود که خمینی چرا به جنگ ادامه میدهد؟ همچنین یادتان هست که گفتیم با ملیگرایی افراطی که حاصل آن ناچیز شمردن و تجاوز به حقوق سایر ملتها باشد مخالفیم اما تا آنجا که در خدمت ترقی و تکامل است تا مغز استخوان میهندوست و ملیگرا هستیم، حال اگر روشن باشد که این جنگ بر ضدمصالح و منافع میهنی و ملی ایران و مردم ایران است؛ دیگر چه باک که اگر شما مسیر صلح عادلانه را در مینوردید؛ اهل کید و مکر به شما حتی برچسب وطنفروشی بزنند و شما را مقدمین علیه مصالح و باصطلاح ملی و در این رابطه طاغی و باغی نیز بخوانند. آنچه مهم است خلق ایران اصلاً این اباطیل را دربارهٔ شما جدِی نمیگیرند. چرا که هر روز همهٔ مردم با گوشت و پوست خود حس میکنندکه مبرمترین نیاز ملی و میهنی همانا ساقط کردن خمینی و استقرار یک جانشین دموکراتیک است و لاغیر. یادتان هست پس از ملاقات با نایب نخستوزیر عراق و امضاء بیانیهٔ صلح عدهیی چه مسائلی را دامن میزدند.. . این بار همچنانکه در یکی از پیامهای سال گذشته گفتم سرمنشاء را که جستجو کردیم، به جاهایی رسیدیم که مشخصاً رهنمود داده بودند از این فرصت برای سوزاندن مجاهدین باید حداکثر استفاده را برد.
و بعدش هم فغان و فریاد و واویلای مدعیان دست دوم و سوم و چهارم. از منهم هرگاه سؤالی در این باره میشد اغلب شایستهٔ پاسخگویی نمیدیدم. تا اینکه سرانجام در این اواخر یک بار پرسیدم: صرفنظر از اینکه عراق فی الواقع نیازمند و خواهان صلح است، اگر چنانچه برخی میگویند آنقدر توانمندی دارد که میتواند یک رژیمی در ایران سرکار بیاورد از خودش رئیسجمهور و نخستوزیر بگذارد.. . خوب دیگر چرا به سمت ما و به اینجا (این خانه) در پاریس میآید و چرا به سمت جماران نمیرود؟ اما اگر عراق این نکته را دریافته که راه جماران از مقاومت عادلانهٔ مردم ایران، از شورای ملی مقاومت ایران و از سازمان مجاهدین خلق ایران میگذرد این عین واقعیت و ضامن منافع میهنی و ملی ماست و ما نه فقط از عراق بلکه از تمامی دولتها و قدرتهای جهان انتظار داریم که یک روز خواه و ناخواه ضد انقلاب غالب و مغلوب را رها نموده و آزادی و استقلال و تمامیت و مقاومت و تنها آلترناتیو دموکراتیک برای ایران بعد از خمینی را بپذیرد و بهرسمیت بشناسد.
بهخصوص که معلوم است که از نظر ژئوپلتیک و از نظر تعادلقوای بینالمللی و از نظر سوق الجیشی و از نظر عوامل دیگری همچون جمعیت، سابقهٔ تاریخی، عراق نمیتواند یک ایران دستنشانده در کنار خودش داشته باشد. پس این حرفها شوخی است. «هزل» است تا روی «قول فصل» و منافع ملی و میهنی ما را بپوشاند و مرزبندیهای واقعی میان ملی و ضدملی را مخدوش سازد. تا اینکه روی خیلی از حرفهای جدی دیگر سرپوش بگذارد. از جمله اینکه هستند قدرتهایی در جهان که میتوانند و در گذشته هم توانستهاند رژیم دستنشاندهای در ایران بر سر کار بیاورند. و دیگر اینکه این هزلیات و این برچسبها دربارهٔ مجاهدین البته برای راه باز کردن برای شبه آلترناتیو های آن چنینی بسا مفید است.
اینرا هم اضافه کنیم که امروز همین سازمان (مجاهدین) و همین شورا (ملی مقاومت) جدیترین و واقعیترین و عملیترین حافظ و نگاهبان میهنی و ملی ایران است. مطلب لاف و گزاف نیست. این مطلب از نوع دعاوی برخی گروههای سیاسی که مدعی هزلیاتی از قبیل توانمندی برای بسیج میلیونها نفر هستند، نیست. یکی میگوید گروه من، توان بسیج میلیونها نفر را دارد و دیگری مدعی است عرض و طول حزبی که ساختهام، عرض و طول کائنات است و یکی هم فکر میکند همهٔ مردم در انتظار رؤیت جمال او لحظه شماری میکنند. وقتی که تضمین واقعی، عینی، عملی، اجتماعی، تشکیلاتی، سیاسی و نظامی وجود ندارد فایدهٔ این ادعاها چیست؟ اما وقتی که ما میگوئیم تا این تاریخ برای مصالح و منافع ملی، دموکراتیک و استقلال طلبانهٔ ایران تضمینی بالاتر از این شورا و این سازمان وجود ندارد همه میدانند که هزل نمیگوئیم. در غیراینصورت هر کس که مدعی است دست بلند کند. سوگند میخوریم که اگر هر فرد یا سازمان یا آلترناتیو دیگری پیدا بشود که بتواند مصالح میهنی ما را عملاً بیشتر تضمین کند و البته دموکراتیک و مستقل نیز باشد، هر چند هم با ما مخالفت کند در برابرش لااقل با آزادی میهن، زمین ادب ببوسیم و کمر به خدمتش بربندیم.
حالا با این توضیحات دیگر معلوم است که خمینی چرا دشمن صلح است. زیرا در راستای احقاق مصالح میهنی و ملی ایران خودش ذوب و محو میشود. مگر پارسال در آن سند سِری حزب جمهوری اسلامی که در «مجاهد » منتشر شد ندیدید که حضرات به زبان خودشان گفته بودند که اگر ما میخواستیم از خبر صدور انقلاب و دخالت در امور داخلی سایرین بگذریم که از اساس جنگ اجتنابناپذیر میبود.
بنابراین اجازه دهید تکرار کنم منافع مشروع انقلابی و مردمی ما قبل از هر چیز از کانال مصالح میهنی و ملیمان میگذرد. بهعبارت دیگر ما قبل از هر کجای دیگر مسئول خانهٔ خودمان یعنی ایران هستیم. هر حرف درستی هم که داریم اگر جدی است و اگر هزل نیست، اول بایستی اصالت آن را در خانهٔ خودمان به اثبات برسانیم. این بود که در اثنای صحبت گفتم که حالا که عراق خواهان و نیازمند صلح است نباید مسئولیتهای پیشین او را عمده نمود و به این وسیله، مصالح ملی ایران در شرایط کنونی را به نفع خمینی تحتالشعاع قرار داد. به عکس باید دید که در عین استواری بر آزادی و استقلال و تمامیت ایران، در منتهای ایستادگی بر روی مصالح ملی عملاً از چه راههایی میتوان دشمن شماره ۱، ضد ملی و ضدمردمی یعنی خمینی را هر چه سریعتر سرنگون نمود. همچنین باید دید که چگونه میتوان سلاح مشروع و عادلانهٔ «صلح » را در قلب این دشمن نشانه رفت و طلسم جنگطلبی را که سرپوش خفقان است در هم شکست و در همین مسیر بهعنوان یک آلترناتیو (و نه در کسوت یک گروهک) عراق را نیز فعال نمود و به موازات منافع ملی ایران قرار داد و در همین راستا از او و وزن منطقهای و بینالمللیاش در خدمت « صلح و آزادی » برای مردم ایران سود برد.
ارزیابی ماهیت سایر رژیمها و دولتها
گفتیم که ما دقیقاً برخلاف خمینی جنگطلب و سرکوبگر از آغاز با صدور ارتجاع و تروریسم و مداخله در امور داخلی دیگران مخالفت ورزیدهایم. چرا که انقلاب را اصولاً کالای صادراتی نمیدانیم و فکرمی کنیم هر حرفی هم که داریم اگر جدی است و اگر هزل نیست اول باید در خانهٔ خودمان اجرا کنیم. به عبارت دیگر میهنپرستی و ملیگرایی ترقیخواهانهٔ ما ایجاب میکند که در دنیای کنونی خود را مقدم در هر چیز دیگر مقید به نگاهبانی از آزادی و استقلال وطن خود، و نه مسئول رژیمها و دولتهای سایر کشورها بدانیم. مسئولیت در این موارد به عهدهٔ مردم و میهنپرستان و انقلابیون خود همان کشور است. چرا که گفتیم ما باید مقدم بر هر چیز از کانال منافع میهنی و ملی خود عبور کنیم اگر چه بدیهی است که بهطور ایدئولوژیک ما بهعنوان مجاهدین خلق ایران معیارهای خاص دموکراتیک و استقلالطلبانه و عدالتجویانهمان را برای ارزیابی ماهوی هر نیرو و حزب و دولت و نظامی در سراسر جهان داریم و از نظر عقیدتی، آنها را با موازین ضداستثماری خویش میسنجیم. دست آخر نیز معیار اخص فلسفی خود یعنی ”یگانگی و توحید“ را که پوش ایدئولوژیکی کلیهٔموازین پیشین است، وارد میکنیم.
اما مسأله این است که در برخورد با مسائل و تضادهای مشخص سیاسی جه باید کرد؟ ما میتوانیم از حالا تا ابد در داخل یا خارج ایران بنشینیم و فقط حرف بزنیم.. . همچنین میتوانیم ولو بطور واقع گرا یا نه به تشریح و تفسیر جهان و پدیدههای مختلف آن بسنده کنیم و این برای یک محقق صرف یا روشنفکر محض یا واقعهنگار صدیق چیز پسندیدهای است.. .
اما اگر تشریح و توضیح جهان کافی نیست و اگر باید آن را ”تغییر“ نیز داد، دیگر باید عمل و حرکت کرد. همه میدانند که بیعملی و بیحرکتی، هر انقلابی و هر فرد و جریان مسئول را به حد یک واقعه نگار تنزل میدهد؛ چیزی که نیازمند به تشکیل سازمان و اعلام آلترناتیو و به راهانداختن جنبشی با اینهمه شهید و اسیر نبوده و نیست. بهخصوص میدانیم که انقلابیگری، درست از زمانی آغاز میشود که شناختهای واقعی و انقلابی، جامهٔعمل و حرکت بر تن میکند.
اما حرکت کردن و عمل نمودن بهمعنی برخورد کردن با تضادها و تلاش برای حل آنهاست. همینکه وارد مجموعهٔ اضداد شُدید و در برابر مشکلات، مسائل و تضادهای متعدد قرار گرفتید ناگزیر از”اصلی و فرعی کردن“ و تعیین سلسله مراتب اولویت تضادها و مسائلتان هستید. آنگاه اگر قانع شده باشید که مصالح میهنی و ملیتان بهمعنی سرنگون کردن دشمن ضدبشری و استقرار صلح و استقلال و آزادی از اولویت برخوردار است، دیگر مقدم بر هر چیز، مسئول تحقق دمکراسی و استقلال وطن و پیشرفت جامعهتان هستید.
بنابراین اگر اصلی و فرعی سرمان بشود و اگر در برج عاج ننشسته باشیم، واقعیات دنیای پیرامون، واقعیات عددی و کمی و کیفی و بیرونی، اقتضای خاص خویش را دارد:
اقتضایش چیست؟ اول خانهٔ خودتان را باید درست بکنید. آخر شما که نمیتوانید در چند جبهه بجنگید! کسی که میخواهد در ۱۰ جبهه بجنگد فیالواقع فقط شعار میدهد و حرف میزند. فیالواقع حتی برای جنگیدن در یک جبهه هم پای او سفت نیست.. . یادتان هست درگذشته یکی از این جریانهای چپ نمای آ پورتو نیستی مدعی بود که در آن واحد هم با مرتجعین باید مبارزه نمود و هم با بهاصطلاح لیبرالها مبارزه کرد و هر دوی این مبارزه را نیز اصلی میدانست و به اصل و فرع کردن قضایا نیز معتقد نبود و میگفت در آن واحد دو مبارزهٔ اصلی وجود دارد.
خوب، در عمل چه شد؟ در عمل دیدیم که پای جریان مربوطه حتی در مبارزه با مرتجعین نیز سفت نبود و پیوسته بر سربزنگاهها در ”محذوریت خطیر“ قرار میگرفت. حالا هم بحث این است که اگر کسی میخواهد از دریا عبور کند نمیتواند بدون اینکه دل آب را بشکافد و خودش هم خیس بشود، این کار را بکند.
پس وقتی که میگوئیم مسئلهٔ ما ”ایران“ است و به آزادی و استقلال و تمامیت و مصالح میهنی و ملی و وطنمان اولویت مطلق میدهیم، دیگر برای شعارهای بیمحتوا و هزل و تو خالی جایی باز نمیکنیم. به عبارت دیگر اگر کسی در میان ما هست که مقدم بر همه چیز خودش را در رابطه با سرنوشت میهنش مسئول نمیشناسد و فیالمثل در رابطه با کشورها و مردم عراق یا پاکستان و ترکیه و شوروی و افغانستان، ”تورمِ“ احساس مسئولیت دارد، بهتر است سرکارِ خود بگیرد و برود. چنین آدمی اصلاً برای ما جدی نیست. زیرا در عالم واقع، قصد تضاد حل کردن ندارد. خلاصه این طور برخوردها برای مشغولیت و یا برای خودفریبی اگر چه بد نیستند، ولی برای عمل کردن و برای ایفای نقش مسئول، فایدهای ندارند؛ هزل هستند.
داشتم میگفتم که ما از موضع ایران و مصالح میهنی و ملی جامعهٔخودمان صحبت میکنیم. ضمن اینکه از نظر ایدئولوژیک معیارها و ملاکهای خاص خود را برای ارزیابی هر رژیم و دولت و حزب و جریانی داریم اما خود را مسئول و یا قیم سایرین نمیشناسیم.
آخر رابطه بین دو فرد که هر دو عضو یک سازمان هستند با رابطه دو فردی که عضو سازمانهای مختلف هستند، کیفاً متفاوت است. کما اینکه رابطه بین دو حزب در یک کشور واحد با رابطه دو حزب در دو کشور مختلف نیز بنیاداً متفاوت است.
اما از همهٔ اینها متفاوتتر رابطه بین دو دولت و دو کشور با یکدیگر میباشد.
روشن است که همه، با سازمان ما، ایدئولوژی ما و خطوط سیاسی ما – بهعنوان مجاهدین خلق – بیش و کم آشنا هستند و با موضعگیریهای سازمانی ما آشنایی دارند. چنانکه میدانید همین سازمان مجاهدین بهعنوان یک عضو متساویالحقوق، جزیی از شورای ملی مقاومت ایران نیز هست و در عین التزام به کلیهٔمصوبات و تصمیمات دستجمعی شورا، روابط خاص خود با تکتک متحدانش را نیز دارد. از قبیل رابطه مجاهدین با حزب دموکرات و رابطه مجاهدین با جبههٔ دموکراتیک ملی و آقای متین دفتری و یا رابطه مجاهدین با تکتک شخصیتهای عضو شورای ملی مقاومت.
اما همین سازمان مجاهدین و یا انجمنهای هوادار آن به صفت سازمانی خود با بسیاری از احزاب در سراسر جهان نیز رابطه دارند. بدیهی است که رابطه مجاهدین با شورا (به صفت شورا) و رابطه مجاهدین با اعضا شورا (به صفت گروهی و شخصی هر یک از اعضا) با رابطه مجاهدین با احزاب مختلف در سراسر جهان، بنیاداً متفاوت است. فیالمثل رابطه سازمان مجاهدین خلق ایران با حزب سوسیالیست فرانسه و یا حزب لیبرال انگلیس و یا حزب کمونیست ایتالیا یا سازمان آزادیبخش فلسطین.. .
حال اگر همین مجاهدین در ارتباطات بینالمللی خود با احزاب و کشورها و دولتهای مختلف به اصول و معیارهای عقیدتی یا سیاسی خود پشت پا بزنند و خلاصه مواضعشان- مواضع مجاهدین – به وسیلهٔ یک حزب یا دولت یا کشور خارجی دیکته بشود، در اینصورت دیگر مجاهدین سازمان مستقلی نیستند و رابطهشان با احزاب و دولتها و کشورهای خارجی، رابطه سالم، میهنی، ملی و استقلالطلبانه نیست و در اینصورت باید گفت که ”وابسته“ هستند. چرا که نه بر حسب آرمانهای میهنی و ملی مردم ایران بلکه در راستای منافع اجنبی (خواه فرانسه، یا انگلیس یا عراق و.. . ) موضع گرفته و حرکت میکنند، اما اگر همین مجاهدین در روابط خارجی و ارتباطات بینالمللی خود مصالح میهنی خود را پیش بردهاند و مضمون رابطه آنها همان کارها و چیزهایی بوده که میدانید – یعنی تلاش تمام عیار برای نفی شاه و خمینی و اثبات یک ایران و آلترناتیو دموکراتیک و مستقل، در اینصورت مجاهدین را بایستی نگاهبانان مصالح میهنی و مردمی خلقشان شمرد. پس این، مضمون رابطه مجاهدین چه با احزاب مختلف در کشور کانادا و چه با دولتهای مختلف اروپایی و یا عربی است. این امر هم که حزب سوسیالیست حاکم فرانسه یا حزب کارگر و حزب لیبرال یا حزب محافظهکار انگلیس با عناصر مسلمان و میهنپرست و ترقیخواه و مجاهد خلق چه اختلافنظرهای عقیدتی و سیاسی دارند، برای ما مطلب ثانوی است. چرا که در اینجا بحث بر سر رابطه بین یک سازمان ایرانی و احزابی در کشورهای خارجی است. چرا که مسئلهٔ ما پیگیری مصالح میهنی و انقلابی – دموکراتیک خودمان است.
اما گذشته از همهٔ اینها در دنیای واقعی، رابطه”دولت با دولت“ و ”کشور با کشور“ نیز مطرح است که مضمون آن پیگیری مجموعهٔمنافع سیاسی و اقتصادی و امنیتی و نظامی و فرهنگی هر یک از طرفین در ارتباط با یکدیگر میباشد.
حالا میخواهیم نتیجه بگیرم که شورای ملی مقاومت و مسئول آن در مجموعهٔمعادلات و تعادلقوای منطقهای (منطقهٔ خلیجفارس و خاورمیانه) و بینالمللی بهمثابه یک ”آلترناتیو“ یعنی پا درجای یک ”دولت“ یعنی بهمثابه دولت موقتی در تبعید عمل میکند. یعنی بهترین شیوه و صورت بندی سیاسی و جامعترین و مثمرثمر تر ین شیوه برای احراز مصالح میهنی و منافع ملی ایران – ایرانِ شاه زده و خمینی گزیده- در تاریکترین بحبوحهٔ تاریخش را در این فرمِ عمل یافته است. در غیراینصورت تشکیل شورا به اعلام برنامهٔدولت موقت و مشخص نمودن مسئول این دولت از اساس بیهوده و هزل و نابجا بود. والا امضاء بیانیه و تصویب قرارداد صلح با عراق لازم نبود. بگذریم که اگر ما اصولاً آلترناتیو معرفی نمیکردیم، خلأ موجود دقیقاً بوسیلهٔ ضد انقلاب غالب یا مغلوب پر میشد و تنها چیزی هم که مطرح نبود، وظیفه و مسئولیت نگاهبانی و حراست از مصالح میهنی و ملی ایران بود. درست به همین دلیل، من پیوسته تأکید کردهام که یک روز تاریخ ایران و نسلهای آینده از تکتک اعضای شورای ملی مقاومت بهخاطرپایداریشان در نگاهبانی و پرچمداری مصالح
میهنی وطنمان در یکی از سختترین دورانهای حیاتش تقدیر خواهند نمود.
خلاصه کنم مضمون رابطه ما با عراق و هر دولت و کشور دیگر همان راستای رابطه”دولت با دولت“ است که توجه به مصالح ملی ایران در آن، از اولویت تام و تمام برخوردار است. با این تأکید که یکی از نخستین اصول ابتدایی رابطه دولت با دولت – یا دقیقتر بگویم رابطه آلترناتیو (شورای ملی مقاومت) با سایر دولتها عدم دخالت در امور داخلی یکدیگر است. والا هر شقی غیر از این مورد قبول ما نیست. بهخصوص که میدانید اگر رابطه وابستگی با طبیعت سازمان و آلترناتیو دموکراتیک – انقلابی ما سازگار بود، خوب دیگر این همه مبارزات با رژیمهای شاه و خمینی ضرورتی نمیداشت و امروز نیز مرزبندیهای اینچنین قاطعی با طیف ضد انقلاب مغلوب و سرسپرده نمیداشتیم.