ستارگان شبکوب و راهگشا، مرزبندی جنبش و ضدجنبش در دوران ما
مسعود رجوی - سخنرانی در سالگرد شهادت ۶۰مجاهد خلق - ۱۲اردیبهشت ۱۳۶۳
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
وَالسَّمَاء وَالطَّارِقِ {۱} وَمَا أَدْرَاک مَا الطَّارِقُ {۲} النَّجْمُ الثَّاقِبُ {۳} إِن کلُّ نَفْسٍ لَّمَّا عَلَیهَا حَافِظ
سوگند به آسمان و ستارهٔ شبکوب. ستارهٔ راهگشا و پیشتاز ــ و چه دانی که چیست آن اختر شبگرد و شبکوب؟
ــ اختری تابان، اخگری فروزان ــ هیچ نفس و پدیدهای نیست مگر اینکه بر او نگاهبان و حافظی است و در مراحل مختلف تکاملش گامبهگام تحت نظارت و نگاهبانیها و قانونمندیهای ویژهیی قرار دارد.
بنام خداو
بنام خلق قهرمان ایران
بنام انقلاب نوین ایران
بنام صلح ــ بهنام آزادی
بنام موسی و بهنام اشرف
بیاد بیش از ۶۰زن و مرد شهید مجاهد که ۲سال پیش در چنین روزی در نقاط مختلف تهران رایت افتخار و مجاهدت را با سرخی تمام برافراشتند. در راس همهٔ آنها یکی از والاترین فرماندهان و مسئولان ما محمد ضابطی قرار داشت که شاید بعضی از شما او را میشناختید.
در بین این ۶۰تن زن و مرد مجاهد، مادر ۵۷سالهٔ ما ایران ازهدی (بازرگان) نیز بود. همینطور شماری دیگر از برجستهترین مسئولان و فرماندهان سازمان در این میان بودند؛ مانند قاسم باقرزاده، حمید جلال زاده، زکیه محدث، فضلالله تدین، فاطمه مهدوی، فاضل مصلحتی، مهری خانبانی، حسین جلیلی، مریم شفائی و دهها زن و مرد قهرمان و مجاهد دیگر همچون حسن صادق، احمد کلاهدوز و حسن رحیمی و خدیجه مسیح از خانوادهٔ کبیر مصباح و همچنین خواهر شهید موسی یعنی مهین خیابانی و تقی اوسطی بشهادت رسیدند.
کسانی که بهحق برجستهترین مصادیق ستارگان پیشتاز رهائی، یعنی ستارگان شبکوب و راهگشا در دوران ما هستند.
آیاتی را که برایتان از سورهٔ طارق خواندم به همانجا ختم نمیشود:
« سوگند به آسمان و هر آنچه آسمانی و دارای ارزش متعالی است »
سوگندی که خودش مقدمهٔ سوگند به ستارگان راهگشا و پیشتازی است که طالع آفتاب تابان را نوید میدهند. سپس این ردیف سوگندها چنین ادامه مییابد:
وَالسَّمَاء ذَاتِ الرَّجْعِ {۱۱} وَالْأَرْضِ ذَاتِ الصَّدْعِ {۱۲} إِنَّهُ لَقَوْل فَصْل {۱۳} وَمَا هُوَ بِالْهَزْلِ {۱۴} إِنَّهُمْ یکیدُونَ کیداً {۱۵} وَأَکیدُ کیداً {۱۶} فَمَهِّلِ الْکافِرِینَ أَمْهِلْهُمْ رُوَیداً {۱۷}
ــ سوگند به آسمان دارای بازگشت و باراندار، بازنده، رویاننده و حیاتبخش.. . ــ و زمین شکافپذیر، زمینی که رودها و دریاها در دل او نهفتهاند، همین زمینی که رودها و دریاهایش با فعل و انفعالاتی که میدانید بهصورت دوجانبه و بازگشت پذیر (و نه یکجانبه و عقیم و بیراندمان) بارانی را که از آسمان میآید تدارک میکنند.
آسمانی که بارنده است، بارانی که پیوسته نشانهٔ رحمت و رهایی و رویش و بالندگی و حیات بوده است. همین بارانی که امروز از صبح میبارید و حالا هم نم نمک ادامه دارد. و زمینی که شکافپذیر است. کشش و گنجایش این باران را هم دارد. صلب، سخت، تغییرپذیر و بدون تحول نیست. اگر عوامل و شرایط بخصوص، از قبیل آفتاب و باران و.. . برایش فراهم شود؛ آنچه را که پروردنی است، هر بذری را که مستعد باشد در دامن خود خواهد پرورد. همچنانکه بارانی را که از آسمان میآید در دل خود جا میدهد و در دور تکاملی بعدی آنرا ببالا برمی گرداند. داستانی که هر روز آنرا در زندگی طبیعی بچشم ملاحظه میکنیم.
کما اینکه داستان انسان و اجتماع آنرا که تحت قانونمندیها و نگاهبانیها و محافظتهای ویژهٔ خودش در حرکت است مشاهده میکنیم. ــ اینها « قول» ها و تبیینات «فصل » یعنی جدا کننده و تمیز بخشنده است.
یعنی جهانی که در آن بهسر میبریم بهرغم شلوغی ظاهری و بهرغم آن که گاه ممکن است بیحساب و کتاب بهنظر برسد، تحت حاکمیت نظم بسیار دقیقی است که مشخصاً آنرا نگاهبانی و محافظت میکند. بهطوریکه بدون آن نظم، همهٔ رشتهها از هم میگسلند و چیزی بر جای نخواهد ماند. سنگ روی سنگ بند نخواهد شد و خلاصه مرزهای « وجود » و «لاوجود » در هم خواهد ریخت.
وَمَا هُوَ بِالْهَزْلِ. این تبیینات هزل و ابتذال نیست. شعارهای خمینی گونه، بیمحتوا و مضحک که هیچ پشتوانهٔ واقعی نداشته باشد نیست.
قرآن، سپس این قانونمندیها و نگاهبانیهای طبیعی را، بلافاصله به جامعه تسری میدهد: ــ آنهم یکیدون کیدا: مکر و حیله میورزند، تا آنجا که بتوانند.
شما در زندگی خودتان آزمودهاید. سازمان هم در زندگی گذشتهاش آزموده است. تقریباً از لابلای بسیاری پیچ و خمها رد شدهایم. بنابراین میدانیم که این کیدها چی هستند. تازه کید و مکر و تاکتیکها و فنون نظامی یک بعدش است. کید و مکرها و فتنههای بزرگ سیاسی نیز بر سر شما جاری شده و باز هم خواهد شد. اما: ــ «و اکید کیدا » من هم (یعنی خدا میگوید) کید خواهم ورزید، کید ورزیدنی.
با تأکید بر اینکه تمامی آن کید و مکرهای موضعی بر علیه روند تکامل جامعه و فرد، بر علیه ندای صلح و آزادی و بالاخره بر علیه هر ارزش تکاملی و آسمانی و تمامی ارزشهای خداگونهٔ متعالی است و در زمین و زمینهای که توان پذیرش این ارزشها را دارد در مجموع و بهطور استراتژیک بجایی نخواهد رسید. ــ پس حقیقت ستیزان (کافران) را مهلت بده. مهلتی کوتاه و نه چندان دراز.. .
میبینید که داستان، داستان امروز خود ما هم هست:
زمین و تاریخ و فرهنگ و جامعهٔ مجاهدپروری که به ما امکان میدهد در دامنش ستارگان شبکوب و راهگشا و پیشتاز ــ از قبیل ۶۰ شهید امروزمان ــ را پرورش بدهیم و خونهای طیب و طاهری که به بالا و به آسمان جامعه و تاریخمان میروند و بعد باز میگردند.
آسمانی که دارای بازگشت (در یک ارتباط متقابل با زمین) است. حامل باران است. پیام رحمت و رهایی دارد. عقیم و نازا نیست.
این است داستان خونهایی که بهصورت امواج آزادی، بهصورت طوفان مقاومت و بهصورت رایت پیروزی دو مرتبه باز میگردد. البته در این مسیر و در این رفت و برگشت یا بهتر بگوئیم در این کنش و واکنش خبری از «دور و تکرار» نیست. بلکه هر چه هست «ارتقاء و تعمیق و تکامل» است که «قول فصل» را محقق میکند. جدایی طبیعی، ضروری و اجتنابناپذیر «خبیث از طیب » را و تکامل مرزبندیهای انقلاب را عملی میسازد. مرزها را از حالت درهم ریخته و مخدوش خارج میکند و جریان «تمیز و شناخت» را به نشانهٔ اعتلاء اجتماعی و فردی انسان بالا و بالاتر میبرد.
همچنانکه در جریان گردش و رفت و بازگشت « فصول » معلوم میشود که هر بذر و دانهٔ موجود و کشت شده در زمین چه هویت و ماهیتی داشته است؟ چه میوهای دارد؟ و راه به کجا خواهد برد؟
در جریان تکامل مبارزاتی و اجتماعی نیز بایستی محقق شود که هر کس در کجاست و در دل چه داشته و به کجا راه میبرد.. .
هیچیک از این واقعیات هزل و ابتذال نیستند. سخن از واقعیت سرسخت است. به سرسختی مقاومتی که شما در دل خاک میهنتان پیش برده و باز هم پیش خواهید برد.
قانونمندیها همچون سد سدیدی هستند که بهسادگی نمیتوان از آنها عبور نمود.. . متقابلاً حقیقتستیزان و منکران حقایق و قانونمندیها، کید و مکر میکنند. همه چیز و همهٔ وسایل را علیه شما بکار میگیرند تا اینکه «هزل » هر چه دامنگیرتر بشود. تا اینکه «فصل» و سرفصل محقق نشود. تا اینکه آنچه باید روشن بشود و آن حقیقت مردمی و مبارزاتی که بایستی فروزان و ظلمت سوزان بر کرسی حاکمیت قرار بگیرد حتیالمقدور در محاق بماند.
و میدانید که دوران ما، دوران کید و مکرها و ترفندهای بزرگ است. دوران فتنهها، دروغها و مانورهای بزرگ. به چه بزرگی؟ به بزرگی بهتان اسلامیت و اسلام بازی خمینی، بهتان انقلاب بهاصطلاح اسلامی که بهای آن را چه در برابر جوخههای اعدام، چه در اتاق های شکنجه، چه با گرانی و فقر و بیکاری و آوارگی، و چه با یک میلیون کشته و زخمی جنگی پرداخته و باز هم باید بپردازیم.
کیدها و فتنههایی به بزرگی «هزل» نمودن یک ایدئولوژی انقلابی و سوء استفادهٔ ارتجاعی از آن و کید ورزیدن با آن و پنهان کردن مطامع فردی و فرقهای در پشت آن.
کیدها و فتنههایی به بزرگی «ضدامپریالیست نمایی» جبههٔ متحد ارتجاع و «مستضعف گرایی» خمینی. خدایا اینها چه کیدهایی بود؟
بله روزگار، روزگار فتنههای بزرگ است. البته وقتی که معما حل شد، مشکلی وجود ندارد و همه چیز ساده است. اما لااقل شما که در همین جمع حاضرید بیش و کم شاهد بودهاید و یا شنیدهاید که کید و مکر و فتنهٔ آنگونه اسلام پناهی و ضدامپریالیست نمایی و مستضعف گرایی برای نسل ما به چه بهایی تمام شد، تا اینکه معمای آن، بهطور ایدئولوژیکی و سیاسی و اجتماعی حل بشود:
ــ آیا مبالغه است اگر بگویم یک قلم از آن بهایی که نسل ما پرداخته، چندین ده میلیون ساعت کار است؟
ــ چقدر میلیشیا در کوچه و خیابانهای مختلف کتک خورده تا بتواند پرچم دمکراسی واقعی در برابر دیکتاتوری را در اهتزاز نگهدارد؟
ــ چند دههزار از ماها به زندانها رفتهاند؟
ــ چند دههزار در برابر جوخههای اعدام قرار گرفتند؛
ــ چه فراقها و جگر سوختگی هایی را مادران و پدران تحمل کردهاند.
ــ چه در بدریها و آوارگی هایی را پذیرا شدهایم؟
ــ چقدر این بچههای اتحادیه در کشورها و شهرها و کوچه و خیابانهای مختلف کار توضیحی و تبلیغی کردهاند. حال اینکه مطابق آماری که اخیراً به من دادهاند ۹۵٪ آنها پولشان قطع شده وپاسپورتشان نیز تمدید نمیشود و بایستی با کار یدی زندگی خود و حوایج سازمانشان در خارج از کشور را بچرخانند.
ــ بگذارید از بهای موسی و اشرف و ضابطی و سوسن و ... صحبت نکنم. اینها را خدا خودش باید برای مجاهدین محاسبه کند.
بله بهایی که برای حل این معماها و شکستن طلسم آنگونه فتنهها و کید و مکرها پرداختیم این بود والّا بدون این بها و خون بها سر «فصل» ورق نمیخورد و «هزل» و «ابتذال» آنگونه اسلام پناهی و ضدامپریالیست نمایی و مستضعف گرائی، هنوز تا سالیان سال ادامه میداشت. پس طلسم این کید و مکرها و فتنهٔ این هزلیات بسادگی و بهرایگان درهم نشکسته، بهای خودش را طلبیده و باز هم خواهد طلبید.
دیروز عید جهانی کارگران بود. راستی چقدر کار شد تا مستضعفگرایی کاذب بهشتی و خمینی و امثالهم افشاء بشود و این کید و این طلسم، باطل گردد؟ راستی برای اجتماعی کردن و جا انداختن شعار کلیدی «مرگ بر خمینی» چقدر کار کردهایم، چقدر شکنجه شدهایم و چه مقدار خون دادهایم و در این رابطه، چه کسانی به چه میزان به ما کمک کردهاند و به چه میزان از چپ و راست سنگاندازی و اشکال تراشی کردهاند و هر چه توانستند از جلو و از پشت به مجاهدین خنجر زدند؟
مگر نبود که فیالواقع تودهٔ مردم زحمتکش در اوایل به اینکه خمینی برای آنها کاری بکند، دل بسته بودند؟ در فرمالیسم و ظاهرپردازی خشک و ناب روحانیت ارتجاعی نیز همهٔ ظواهر آماده بود. یادتان هست چه نمایشها و عوامفریبیهایی داشت و از چه زمینههایی برای گول زدن مردم استفاده میکرد؟ میدیدید که ظاهراً در یک خانهٔ خیلی ساده، پیرمردی هشتاد و چند ساله که مرجع تقلید هم هست نشسته و دورش هم چند تا پتو انداخته و دائم دم از مستضعفین میزند. ولی بهای آن را همهٔ زحمتکشان و کارگران و اصولاً تمام مردم ایران از هر قشر و طبقهیی پرداختهاند.
ملاحظه میکنید که برای در آمدن از این کید و هزل، خلق ما چه بهایی پرداخته و چه میزان کار و انرژی مصرف شده است؟ منظورم استثناء کردن هیچ قدمی اعم از سیاسی یا نظامی یا اجتماعی یا صنفی و.. . نیست. از آنروزی که رفتیم در قم و شهادتین گفتیم و در مقابل گفتیم که آقا این از اَشهد گفتن ما، شما هم تکلیف آزادی را مشخص کنید، صدایش را هم ضبط کردیم و روزنامهها هم، روز بعد نوشتند که خمینی در دیدار با مجاهدین گفت که: اسلام به هیچ چیز بیشتر از آزادی عنایت ندارد.
بله از روز شهادتین گفتن را حساب بکنید تا همین امروز که بایستی خواهران و برادرانمان در سلولهای یک نفرهٔ اوین، گاه ۴۰ ــ ۳۰نفر روی پای یکدیگر در صف انتظار و نوبت اعدام بایستند. این را شخصاً از این خواهری که تازگی از ایران آمده و از زندان فرار کرده بود شنیدم.
براستی آیا در جنبشهای رهائیبخش در سراسر جهان، در تاریخ معاصر، نیروئی، جنبشی و یا سازمان دیگری هست که به اندازهٔ ما کید و مکر و فتنه بر سرش ریخته باشند.
مرور مختصری در ذهنتان بکنید، از روز مارک «مارکسیست اسلامی» تا روزی که به شهید بنیانگذارمان محمد حنیف در دادگاه اول، برخلاف سایر کادرهای مسئول سازمان، حکم اعدام ندادند. بلکه ابد دادند تا اینکه وسوسهٔ زندگی را در او به آزمایش بگذارند. «زیر اعدام» زمان، وقتی طول میکشد، یک ماه یا دو ماه، به سائقهٔ صیانت ذات و بهدلیل اینکه انسان بههرحال جانش را دوست دارد هر کسی هم که باشد، وسوسههای حیات برایش رخ مینماید. اگر تجربه کرده باشید بعد از مدتها گرسنگی میبینید که بوی یک تکه نان معمولی هم چقدر نشئهآور است. در چنان شرایطی (زیر اعدام) نیز هر چیز، هر چیز که بوی زندگی و حیات بدهد، از نور آفتاب تا جوانههایی که در بغل دیوار نمناک گلی سلولتان بیرون زده باشد، تا صدای پرندهای که میشنوید، همهاش به طرز اجتنابناپذیر، میل به زندگی را زمزمه میکند. در یک چنان شرایطی بود که شهید بنیانگذارمان را بردند و به او پیشنهاد دادند و گفتند دیگران را اعدام خواهیم کرد، اما شما در صورتی که در تلویزیون بیائید و سه موضوعی را که ما میخواهیم بگوئید عفو خواهی خورد و بهجای اعدام، مشمول حبس ابد میشوی. بعد از مدتی هم حکم ابد تبدیل خواهد شد به چند سال. و بالاخره بعد از گذشت مدتی سرانجام آزاد میشوی. اما آن سه موضوعی که از تو میخواهیم در تلویزیون بگویی اینهاست:
۱ ــ بگو که ما را عراق فرستاد (اگر یادتان باشد در آنموقع داستانهای شط العرب و اروندرود و اینطور چیزها در دستور رژیم شاه بود و مقام امنیتی رژیم شاه هم که در مورد سازمان مصاحبه کرد اصل حرفش انتساب مجاهدین به عراق بود)
۲ ــ بگو که مبارزهٔ مسلحانه به هیچوجه با اسلام قرابتی ندارد (آخر از دید ساواک و رژیم شاه اسلام مذهب تسلیم بود)
۳ ــ بگو که دعوا و تضاد اصلی بین اسلام و سایر مکاتب و بهخصوص مارکسیسم است (چون که رژیم شاه میخواست دعوا و مرزبندی اصلی بین اسلام و مارکسیسم و خلاصه بین ایدئولوژیهای مختلف باشد تا دعوای بین خلق و ضدخلق، بین انقلاب و ارتجاع و بین دیکتاتوری و آزادی تحتالشعاع قرار بگیرد) مثل این جریانهای مشکوکی که الآن بهخصوص در خارج کشور تلاش میکنند دعوای اصلی را تبدیل به دعوای مذهبی و لامذهبی بکنند تا به این وسیله، برای افراد و جریانهای ناآگاه مرزهای انقلاب و ضد انقلاب مخدوش بشود. طبعاً این یک نقطهنظر و موضعگیری فوقالعاده ارتجاعی است.
داشتم راجع به پیشنهادات ساواک به آموزگار و شهید بنیانگذارمان میگفتم. شما از جوابهای او و از شهادتش مطلعید. بعد هم دیدید که در سراسر دوران شاه تبلیغات رژیم او، حول همان سه محور بود که بر علیه ما انجام میگرفت.
در زمان خمینی مارک «مارکسیست اسلامی» تبدیل شد به «منافق» و «التقاطی» . خمینی همان بود که در پاریس در مصاحبه با روزنامههای اینجا مارک شه پرداختهٔ «مارکسیست اسلامی » را محکوم میکرد اما در ایران هنوز از گرد راه نرسیده او وایادیش برچسب منافق و التقاطی را علیه ما بکار بردند. بعد برچسب گروهک آمریکایی منافقین، اختراع شد. بعد صحبت کردن از آزادی، تبدیل به جرم شد. بعد هم طاغی و یاغی و.. . تا آنجا که حاکم شرع رژیم آمد در تلویزیون و در منتهای بیشرمی حتی «عزیز» (مادر رضاییها) را بعد از تقدیم ۴ شهید در دورهٔ شاه آشکارا تهدید به مرگ کرد و افزود اینکه داری نفس میکشی خیلی باید شکرگزار باشی.. .
خوب، این کید و مکرهایی است که همه با آن آشنا هستید، سؤالی که نمیدانم تابهحال به ذهن شما هم خطور کرده یا نه، این است که فی الواقع آیا سازمان یا جریانی بود که به اندازهٔ مجاهدین اینقدر از بام تا شام مورد حمله و هجوم باشد؟ آن هم با استفاده از وسایل تبلیغاتی سنتی و مدرن از منبر و محراب گرفته تا مطبوعات و رادیو تلویزیون تا جلسهٔ مجلس تا جلسهٔ دولت و سخنرانی خمینی و تا قبرستان و...
همهتان شاهد بودید که در تمامی این موارد چگونه شعار مرگ بر منافق ورد زبان همهشان بوده و میباشد! شگفتتر اینکه بعد از سی خرداد و بعد از شروع مقاومت سراسری، پشت جبههٔ خمینی در خارج کشور، یعنی ضدانقلاب مغلوب و همچنین جریانهای فرصت طلب، درست در بحبوحهٔ شرایطی که شما تمامعیار در حال جنگ و مقاومت هستید؛ اغلب در حرفهایشان چیزی برای گفتن الّا حمله و هجوم به مجاهدین ندارند. حال آن که معمولاً رسم بر این است که وقتی کسی در حال جنگ است و قدرت را هم هنوز بهدست نگرفته، یک مقداری رعایتش را میکنند و اگر توانستند کمکش میکنند. آخر پروبالش زیر تیغ است و هنوز دولت حاکم هم نیست. ولی میبینید که علاوه بر بقایای رژیم شاه، چنین مینماید که خیلی گروهها و جریانهای و عناصر، اگر علیه شما نگویند و ننویسند، روزشان به شب نمیرسد. ظاهراً در دیار غربت این هم یکی از تفننهاست. بهجای دست مریزاد؛ البته ما هم حرفی نداریم و هر کس آزاد است که هر چه میخواهد دلش را روی ما خالی بکند. منتها نمیدانم بعضیشان چرا آنقدر نازک نارنجی هستند! گاه وقتی ناگزیر چند کلمه جوابشان را میدهند دیگر واویلاست و گویی که کائنات در هم ریخته، بگذریم که اگر دل خالی کردن روی مجاهدین، مشکلی را از کسی حل میکند، میتواند کماکان هیچ آداب و ترتیبی نجسته و هر آنچه دلش بخواهد بر زبان و بر قلم بیاورد. برای ما چیز جدیدی نخواهد بود.
یادم هست در سال۵۹ چندی بعد از سخنرانی خمینی که دفاتر و ستادهایمان را در کل کشور بستیم، ساعت ۲ و۳ بعد از نصف شب نیز اگر رادیو را روشن میکردیم، باز هم مشغول تبلیغ علیه «منافقین» ! بود که بدتر از کفارند.
راستی آیا کاری بود که بر علیه مجاهدین انجام نشده باشد؟ در این روزها بهخاطر اختناق مطلق سیاسی در داخل کشور، در خارجه فضای تنفس سیاسی بیشتر است. باز هم شما شاهد هستید. براستی آیا تاکنون هیچ نیروی مخالف و اپوزیسیونی که با قدرت خونآشام حاکم در جنگ است و خودش در حاکمیت نیست، دیدهاید که بهطور نسبی به اندازهٔ مجاهدین تحت فشار و تحت هجوم بوده باشد؟ آن هم انواع فشارها و تهاجمات، از نظامی گرفته تا سیاسی تبلیغاتی و از اعدامها گرفته تا تبلیغات رنگارنگ.
ضمنا توجه میدهم که اکثریت قریب به اتفاق خواهران و برادران مجاهد ما که میجنگند و یا شهید میشوند و یا به زندان میافتند و شکنجه میشوند؛ در مقیاسها و معیارهای معمول، کادرهای برجسته و ارزندهای هستند و نه آدمهای صفر و ساده. یعنی قبل از هر چیز به اعتبار آگاهی و اندیشهٔ روشنشان به مبارزه و سازمان پیوستهاند. آیا دشمنان و مخالفان مجاهدین فکر نمیکنند چرا با وجود آنهمه تبلیغات، ذرهیی خلل و خدشه در عزم و ارادهٔ انقلابی و رزم و مقاومت حماسی و ایمان و اعتقاد مجموعهٔ این نیروهای آگاه بهوجود نمیآید و انسجام و استحکام سازمان ما نیز پیوسته بیشتر میشود؟ آن هم این میزان مخالفت و تبلیغات و کید و مکر، از هر رقمش، از نوع بهاصطلاح پرولتاریایی چپنمایانهاش تا نوع دست راستی سلطنت طلبانه. از نوع بهاصطلاح ملیگرانه تا نوع دموکراتیک مآبانهاش.
حقیقت این است که هر چقدر فشار، و هر چقدر که کید و مکر اضافه شد؛ مطابق همان قانونمندی هایی که هر پدیدهیی را حفاظت و نظارت میکند؛ این پدیده را هم، این انقلاب را هم، و این مقاومت را هم عمیقتر، مطّهرتر و پاکیزه دامن تر کرده است. بهنحوی که متقابلاً میتوان پرسید: به نسبت ما و در حدِ و حدود ما، در تاریخ کدامیک از جنبشهای رهائیبخش، نیرو و جریان و سازمانی با این گسترش از یکسو و با این اشکالات ارتباطی و پراکندگی از سوی دیگر، به این حدِ متحد و منسجم باقیمانده است؟ شما امروز اینجا هستید، خواهران و برادرانتان در اقصی نقاط ایران و جهان بهسر میبرند، در همین حال هستههای مقاومت و بخشها و نهادهای مختلف سازمان به انجام وظایف روزمرهشان مشغولند. پس در حالی که ما خیلی گسترده و پراکندهایم و امکانات گردهمآیی و نشستهای وسیع و دائمی نداریم و امکاناتمان هم خیلی زیاد نیست و از هر سو نیز تحت شدیدترین فشارها هستیم، با اینهمه از لحاظ یکدستی و یکپارچگی و انسجام ــ آن هم در مواجهه با بغرنجترین آزمایشات نمونه ایم. در ابعاد ما جنبش دیگری را در دنیای معاصر نمیتوان از این جوانب ممتازتر تلقی کرد. إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ وَمَا هُوَ بِالْهَزْلِ.
مگر همین تهاجمات و فشارها، بسیاری را نابود و از صحنه اخراج نکرد و به اردوی دیگر پرتاب ننمود؟
اما آیا فتنهها و کید و مکرها تمام شده؟ نه! البته خیلی از کید و مکرهای بزرگ از جمله اسلام پناهی کاذب خمینی را به سنگینترین بهای ممکن، در هم شکستیم.. .
اما جریان فتنهها و ابتلائات و آزمایشات، پایان ناپذیر است. زیرا مقصد تکامل بسیار متعالی است. اگر در این جهان پایانی بر تکامل ما مترتب بود، آنوقت لوازم آن نیز که همین ابتلائات و فتنههای پایان ناپذیر باشد زائد و بلامفهوم مینمود. در واقع دیگر نیازی به ما نبود و سخن گفتن از انسان آگاه و آزاد و مسئول، موضوعیت نداشت.. . گفتم که نسل ما ــ مشخصاً نسل مجاهد خلق ــ کید و مکر و فتنهٔ عظیمی همچون اسلام پناهی کاذب خمینی را اساساً در هم شکسته است. باور کنید که خمینی روی موج کم اهمیتی سوار نشده بود. تا همین اواخر بعضی جاها فکر میکردند (و شاید هنوز هم در بعضی نقاط عالم فکر کنند) که در ایران خبری هست و خمینی کاری کرده.. . خلاصهٔ کلام اینکه فتنهها و کید و مکرها تمام نشدهاند نباید تمام هم بشوند. اگر چه جوهرشان واحد است اما پیوسته در اتوار گوناگون ظاهر میشوند و ما را میآزمایند. از همان زمان مصاحبهٔ تلویزیونی مقام امنیتی رژیم شاه تا امروز، و بعد هم در آینده.