قتل عام 67
با اوجگیری جنبش دادخواهی شهیدان و قتلعام شدگان در دهه شصت خامنهای ناگزیر به صحنه آمد و بحث جلاد و ماجراهای دهه شصت را مطرح کرد. این موضوع بیشتر باعث سؤال و کنجکاوی بیشتر جوانانی شد که در دهه شصت نبودند و جستهوگریخته چیزهایی از دهه شصت شنیده بودند؛ البته بسیاری پاسخ واقعیت دهه شصت را در فضای مجازی گرفتند و دانستند دهه شصت دهه صلابت و مظلومیت مجاهدین و منتهای جنایت و رذالت آخوندهای حاکم بود. نتیجه اینکه خامنهای ناگزیر عروسکهای کوکی ولایت را جمعه با کوک دهه شصت به صحنه فرستاد و همگی در نمایشهای جمعه با آهنگی نو، کر دهه شصت سر دادند.
دهه شصت ـ دهه آزمایش
دهه شصت دهه آزمایش بزرگ نیروهای فداکار و مردمی از یکطرف و نیروهای سرکوبگر ولایتی از طرف دیگر بود. یکی در اوج مظلومیت و فدا و شجاعت با عشق به آرمان آزادی و رهایی مردم به میدان آمد و دیگری در منتهای پستی و وحشیگری و قساوت درید و کشت و روی مغول و هر اشغالگر و اجنبی را سفید کرد. به همین علت امروز دفاع از شکنجهگران و قاتلان دهه شصت زیاد مقرون به صرفه نیست. دفاع از جنایتکارانی که با فتوای خمینی خونآشام به دختران مجاهد و مبارز در زندانها تجاوز کردند، خون زندانیان را قبل از اعدام کشیدند و زندانیان بیگناه را بیهیچ دلیل و بهانهیی مثله مثله میکردند، برای تاجران و کاسبان سیاسی صرف نمیکند.
نتیجه اینکه برخی از همان جنایتکاران که تا دیروز خون زندانیان را میکشیدند و بدنهای زرد و پیکر خشک اسیران را با هلهله مرگ بر منافق و خمینی رهبر تیرباران میکردند، امروز در یک تاکتیک فریبکارانه، از 38سال اعدام و شکنجه میگویند. انگار پیشه و پیشینهشان را فراموش کردهاند.
تا آنجا که آخوند صدیقی در نمایش جمعه 19خرداد 96 جیغش درآمد و گفت:
«... جای بسی تأسف است که بعضیها چه جور روشون میشه خودشون در این جریانهای بودند کنار این جریانها بودند مگر از گذشتههای خودتون پشیمان شده اید؟ مگر هویتتون تغییر کرده است؟».
آخوند علمالهدی همین روز در نمایش جمعه مشهد گفت:
«برای اینکه یک اردوکشی از بیدینها درست کنند، بیان دنبال سرشون قدرت را بهدست بگیرند. از منافقین دفاع میکنند. فریاد مقام معظم رهبری بلند میشه، در مراسم سالگرد امام فرمودند، جای شهید و جلاد را عوض نکنید... کسانی که مدعی مدیریت این نظام هستند بیایند از جلادها دفاع کنند آنهم مال سال 60 به صرف اینکه فقط قدرت رو بهدست بگیرند».
دهه شصت ـ مصیبت عظما
عبارت «مصیبت عظما در دهه شصت» مربوط به یکی دیگر از عروسکهای کوکی ولایت در نمایش جمعه است.
چرا مصیبت؟ چرا عظما؟
مصیبت است چون هیولایی که روزی در ماه دیده میشد خیلی زود در همین دهه به چاه افتاد و نقاب از چهرهاش برداشت. مصیبت است چون کابوس و لرزه سرنگونی، خواب و آرام را از آنان ربوده بود و عظما است چون بسیاری از مردم «سادهلوحانه» با آنان تنظیم میکردند.
موسوی جزایری در نمایش جمعه اهواز گفت:
«... گروهکهای بسیاری در دهه ۶۰ فعالیت میکردند؛ بسیاری از مردم هم سادهلوحانه با آنها برخورد میکردند و این مصیبت عظما است.» (1)
شاید اصلیترین شباهت دهه شصت با همین ایام را بتوان در همین دو مؤلفه «مصیبت» و «عظما» دید چون در این ایام آنقدر هیبت و قدرت ولایت فروریخته و مردم از خامنه و گزمه و گرازهایش گزیده و متنفر هستند که باند روحانی برای فریب افکار عمومی و جلب نظر مردم در انتخابات، تمام سرمایه و ارزشهای دیروزش را زیر سؤال میبرد. البته نه در مسیر مردم و نفی ولایت که سراپا در مسیر ولایت و تحکیم نظام و نفی مردم.
این همان کابوس و نگرانی و لرزه دهه شصت است. همان مصیبت عظما؛ زیرا هم سقوط تمام قد ولایت در چاه را دارد و هم حمایت و برخورد «سادهلوحانه» مردم. روزگاری که حتی بسیاری یاران و مزدوران خمینی از او فاصله گرفته و افکارش را به تاریخ و موزه سپردهاند.
آخوند بروجن در نمایش جمعه 19خرداد گفت: «متأسفانه امروز عدهیی که خود را دوستدار امام راحل میدانند زمانی که به تفکرات ایشان میرسند میخواهند امام را در موزه قرار دهند.» (2)
دهه شصت ـ گرای خامنهای
هدف از طرح موضوع دهه شصت از جانب خامنهای و کر هماهنگ عروسکهایش در نمایشهای جمعه علاوه بر مقاومت در برابر توفان جنبش دادخواهی که این بار جلاد را نشانه گرفته است، ایجاد بحران و تقویت فضای امنیتی در شرایط بحران است. این گرای خامنهای به مزدورانش برای خروج از این بنبست بود.
در نمایش جمعه فیروزکوه همین روز (960319) عبدالله اسماعیلی گفت: «رهبری گفتند دهه ۶۰ فراموش نشود؛ چرا رهبری این چنین گرا میدهد؟ جای جلاد و شهید عوض نمیشود؛ با زیر سؤال بردن اعدام منافقین میخواهند جای جلاد و شهید را عوض کنند...»
اولین فرمان رسمی و علنی شلیک به صفوف تظاهرات مسالمتآمیز مردم در روز 30خرداد اولین گرای کشتار و شکنجه تا مرگ بود و جنایتکاران از همان لحظه با پشتوانة همان فرمان و سلسلهای از فتواهای بعدی (از مثله کردن و سوزاندن زندانیان تا تجاوز و قتل و دسیسه و بیحرمتی و شکنجههای آنچنانی) از هیچ جنایتی فروگذار نکردند.
با همان اولین فرمان تعدادی از دختران 15ساله و 16ساله دانشآموز را که در تظاهرات مسالمتآمیز شرکت کرده بودند در حالی که حتی اسمشان را نمیدانستند تیرباران کردند و با انتشار عکس آنان در روزنامه اطلاعات از خانوادهها خواستند بیایند بچههاشان را شناسایی کنند. اینها اسمشان را نگفتند، تیربارانشان کردیم. این در شرایطی است که هنوز خرداد است و مجاهدین یک گلوله هم به سمت جلاد خونآشام شلیک نکردند. سند و روزنامه آن روز از هر شاهد و نوشته و گواهی زندهتر و گویاتر است.
به زبان خمینی و فرهنگ خامنهای در رسانهها جار زدند: بیایید این جلادان دانشآموز را که توسط برادران شهید پاسدار شکنجه و تیرباران شدند شناسایی کنید.
در نمایش جمعه شیراز آخوند جنایتکار بهروشنی خرداد96 را با خرداد60 مقایسه کرده و میگوید:
«جریان خرداد امسال با خرداد1360 مشابه یکدیگر بود و اگر امام راحل در سال1367 با منافقان برخورد قاطع نمیکرد، در این 30سال مدام شاهد عملیات تروریستی بودیم؛ بنابراین همگان باید بدانند که عبور کردن از خط امنیتی، پیامدهای منفی خواهد داشت.» (3)
دهه شصت ـ قتلعام زندانیان
آخوند نمایش جمعه شیراز ضمن اعتراف به بزرگترین جنایت و حکم قتلعام زندانیان توسط خمینی گفت؛ اگر نمیکشتیم تا امروز چیزی از ما نمیماند. پس یا ایهاالناس بدانید که کشتار زندانیان سیاسی عامل بقای ولایت و سرخترین خط امنیتی نظام است و موسوی جزایری در نمایشی دیگر، ضمن اعتراف به مصیبت عظما در دهه شصت گفت:
«نسل جدید باید از آنهایی که میدانند بپرسند تا بدانند که شهید بهجای جلاد و جلاد بهجای شهید معرفی نشود و اظهارنظر بر اساس حدس و گمان نباشد. امام راحل (ره) حکم اعدام اینها را صادر کرد، اما در چه شرایطی این حکم صادر شد؟ آیا انتظار داشتند که جلادها را آزاد بگذاریم؟» (4)
میگوید آن 30هزار زندانی که در همان بیدادگاههای دهه شصت به چند سال حبس محکوم شده بودند جلاد بودند و آنها که کشتند و آنها که فرمان مرگ دادند و آنها که خون زندانیان را کشیدند و آنها که شکنجه و تجاوز کردند «شهید» بودند.
این در حالی است که قائممقام خمینی در همان ایام به صراحت به جلادان و هیأت مرگ خمینی گفت شما زندانیان را فقط و فقط بهخاطر عقیده و آرمانشان کشتید و خودتان هم میدانید هیچ کدام در زندان هیچ جرمی مرتکب نشده و همه زندانیان توسط همان جلادان به جرم فعالیت سیاسی و فروش نشریه به مدتی حبس محکوم شده بودند. آقای منتظری روز 24مرداد در گرماگرم قتلعام زندانیان در دیدار با هیأت مرگ گفت:
«... ما بچهاش را کشتیم، خوب یک عقیدهای داشت خوب برای عقیدهاش چرا اعدامش کردی. تو آقای نیری که این بچه منو محکوم کردی به ده سال، به چه مناسبت، فعالیتی تازهیی کرده بود که اعدامش کردی؟ هیچ جواب نداری بدی. این صاف و پوست کنده.» (5)
ایشان در همان روز 24مرداد 67 طی نامهیی که برای خمینی نوشت برای اولین بار از عبارت «قتلعام» استفاده کرد و تصریح کردند که همه بدون محاکمه کشتار و قتلعام شدند:
بند دوم نامه 24مرداد به خمینی: «اینگونه قتلعام بدون محاکمه آنهم نسبت به زندانی و اسیر (اسیر شماست دیگه) قطعاً در درازمدت به نفع آنهاست و دنیا ما را محکوم میکند و آنان را بیشتر به مبارزه مسلحانه تشویق میکند. مبارزه با فکر و ایده از طریق کشتن غلط است.»
به گواه تمام شاهدان و زندانیانی که از بند رسته و شاهد کشتار بودند اغلب زندانیان در زمان دستگیری دانشآموز بودند؛ برخی از شهیدان بیماریهای سخت و لاعلاج داشتند و بسیاری مدت محکومیتشان تمام شده و در انتظار آزادی بودند. از بند ملیکشهای گوهردشت [کسانی که مدت محکومیتشان تمام شده بود] که بیش از صد نفر و همه منتظر آزادی بودند هفت یا هشت نفر بیشتر زنده نماند؛ همه را کشتند.
مهشید رزاقی (حسین)، داریوش کینژاد، نادر لسانی، بهمن ابراهیمنژاد، مجید مغتنم، همایون نیکپور، محمود فرجیاسکندری، مهدی احمدی، سیدمحسن سیداحمدی، علی بابایی، حمید بخشنده، داود شاکری، مسعود طلوعصفت، داود آزرنگ، سعید گرگانی، یزدان خدابخش، اسماعیل قاضی، یحیی تیموری، شهرام شاهبخشی، حبیبالله حسینی، محمود پولچی، محسن سبحانی، جواد طاهری، حسن دالمن، حمیدرضا امیری، ناصر رضوانی… در حالی به قتل رسیدند که ماهها و سالها از مدت محکومیتشان گذشته بود. (6)
در فرهنگ و ایدئولوژی ولایت فقیه دختران و پسران دانشآموز و بیماران و کسانی که بهخاطر خواندن یک نشریه در بیدادگاه به دو یا سه سال حبس محکوم شده و بعد از هفت سال تحمل شکنجه حلقآویز شدند جلادند اما شکنجهگر و جلاد «شهید» است و مظلوم.
دهه شصت ـ دهه یاس و نگرانی و بیآیندگی نظام
هدف از این همه دجالیت و فریبکاری و نالههای جمعی و روضه دهه شصت چیست؟ چه اتفاقی افتاده؟
آیا علت را باید در گسترش تحریم و شکست برجام و طرحهای نافرجام ولایت در منطقه دید یا در «مصیبت عظما» و نگرانی از سقوط کامل عمود خیمه ولایت؟ آیا نسیم تغییر دوران و پایان دستبازی در منطقه به مشامشان رسیده یا دغدغه حضور فعال مجاهدین بعد از هجرت بزرگ در صحنه داخل و انزوای کامل رژیم در خارج؟
هر چند همه این فاکتورها صحیح و غیرقابل انکار است اما میتوان با نگاهی دوباره به شرایط دهه شصت و نگرانی خمینی از روزمرگی، بیآیندگی و دغدغه ریزش مزدوران و خیزش جوانان، وجه دیگری از واقعیت «مصیبت عظما» را دید و شناخت. خامنهای روز چهارشنبه در دیدار با بسیجیان و مزدورانش در دانشگاهها تحت عنوان «دیدار با جمعی از دانشجویان» گفت:
«... باید خود را در صفوف مقدم مبارزهی ادامهدارِ نظام اسلامی با نظام سلطه قرار دهید و ضمن رصدِ دقیق صحنه درگیری و مبارزه، در قبال آن، احساس مسئولیت انسانی، ملی، اسلامی و بینالمللی داشته باشید... از شکستهای مقطعی بههیچوجه ناامید و مأیوس نشوید... اگر قرار بود که بهواسطه شکستها یا ضربه خوردنها، ناامید شویم، باید در دوران مبارزه یا دوران جنگ تحمیلی مأیوس میشدیم اما در آن مقاطع، هیچگاه از شکستها مأیوس نشدیم زیرا با یأس و ناامیدی نمیتوان به پیروزی دست یافت...» (7)
میگوید صحنه را ترک نکنید، خود را در صفوف مبارزه ادامهدار نگهدارید؛ از انزوای جهانی و شکستهای پیدرپی و نفوذ روزافزون مجاهدین و گسترش شعار نه شیاد ـ نه جلاد و تحریم و... ناامید و مأیوس نشوید اینها شکستهای مقطعی است؛ ما در دهه شصت هرگز از شکستها مأیوس نشدیم و...
آری! نگرانی اصلی حضور و گسترش عنصر مقاومت در صحنه، پیشروی جنبش دادخواهی و انزوای روزافزون در منطقه و جهان است که دیو را یاد دهه شصت و ارزشهای آن دوران ـ کشتار و سنگسار و شکنجه و سلسله و دارـ انداخته است. ترس از ریزش مزدوران و خیزش جوانان است که اراده کردهاند با شعلهور کردن آتش دادخواهی ریش و پیشه و ریشه قاتلان و شکنجهگران را بسوزانند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1-سیدمحمدعلی موسوی جزایری ـ نمایش جمعه اهواز 960319
2- آخوند سعادت فر ـ نمایش جمعه بروجن 960319
3- اسدالله ایمانی امام جمعه شیراز 960319
4- سیدمحمدعلی موسوی جزایری ـ نمایش جمعه اهواز 960319
5-فایل صوتی آقای منتظری ـ ملاقات با اعضای هیأت مرگ در 24مرداد 1367
6-کتاب آفتابکاران ـ جلد چهارم (دشت جواهر)
7-دیدار سه ساعته خامنهای با دانشجویان ـ17خرداد 1396.