۱۳۹۶ اردیبهشت ۲۱, پنجشنبه

بن‌بست خامنه‌ای در نمایش انتخابات

گفتگو با احسان امین الرعایا

سوال: روز جمعه 15اردیبهشت، مناظره دوم رژیم بین شش کاندیدای نمایش انتخابات رژیم برگزار شد و آن را سرهم‌بندی کردند. خیلی شنیده می‌شود و روشن هم هست که این مناظره‌ها همه نمایشی و کنترل شده به حساب می‌آیند. در همین مناظره‌یی که برگزار شد، چه چیزی توجه شما را بیشتر جلب کرد؟


احسان امین‌الرعایا: به نظر من آن چیزی که بیشتر توجهات را جلب می‌کرد، خفت، خواری و بزدلی آخوند روحانی و معاونش در این صحنه بود. آنها در صحبت‌هایشان همَ و غم خودشان را مصروف این کرده بودند که کلمه‌یی و حرفی نزنند که برای ولی‌فقیه و دار و دستة ولی‌فقیه ناخوشایند باشد. یعنی کلمه‌یی و حرفی را حتی غیرمستقیم در مورد آخوند رئیسی نگفتند. حتی به تلویح، حتی به اشاره و حتی پوشیده در مورد سوابق هولناکش که همه او را می‌شناسند که از مسئولان اصل قتل‌عام مجاهدین و قتل‌عام زندانیان سیاسی در سال 67 بوده، حتی کلمه‌یی در این مورد نگفتند. البته روشن است که چرا و روشن است که چرا سکوت می‌کنند. چرا که خودشان پیوسته از مقامات بالای همین رژیم بودند و پیوسته مدافع و توجیه کننده این کشتارها. از جمله همین آخوند روحانی در آن موقع در سال 67 معاون فرمانده کل قوا بود و از مهره‌های کلیدی نظام قتل‌عام. حتی اینها در این مناظره‌یی که مورد سؤال شماست، جرأت این را به خودشان ندادند که در مورد سوابق کثیف این پاسدار قالیباف هم یک کلمه بگویند. قالیباف، رئیس نیروی انتظامی بوده و در همین مقام نقش خیلی کثیف و نقش خیلی سرکوبگرانه‌یی در مقابله با قیام دانشجویان و مردم تهران در سال 78 داشته است. بساط شکنجه‌هایی که او وقتی که رئیس نیروی انتظامی بود، در همین نیرو برپا کرده بود. یا سوابق همین یکی دو سال و حتی چند ماه اخیرش که پرونده‌های خیلی مفصل و بزرگی از دزدی‌های شهرداری و زمین‌هایی که به غارت بردند و خیلی موارد دیگر. اینها اصلاً حاضر نشدند که به این موارد نزدیک بشوند و به‌طور کلی لال شده بودند.

بنابراین، این‌که شما می‌گویید مناظره حالت قلابی و حالت نمایشی داشت، با این همه از جهاتی، خطوطی را از کارکرد واقعی بازیگران قدرت و عوامل اصلی قدرت در رژیم ولایت‌فقیه نشان می‌داد. از جمله همین‌هایی که اسم خودشان را اصلاح‌طلب گذاشتند، در این مناظره خوب نشان داده شد که واقعاً چاکران ولایت‌فقیه هستند و شریک دزد و دشمن قافله. آنها این‌طور خودشان را نشان دادند. کسی که اسم خودش را اصلاح‌طلب می‌گذارد، کسی که واقعاً اصلاح‌طلب هست، حرف اولش باید نفی ولایت‌فقیه باشد، نه این‌که مجیز این هیولا را بگوید.

بنابراین من می‌خواهم در پاسخ به سؤال شما این نتیجه را بگیرم که مناظره‌ها آنچه را که از نظر سیاسی نشان داد این بود که هر دو جناح که نمایندگانشان در این نمایش تلویزیونی دیده می‌شدند، هر دو جناح همدست هستند در پایمال کردن حقوق‌بشر و آزادی مردم ایران، در سرکوب آزادی‌های اساسی در ایران، در مکیدن خون مظلومان و محرومان و سرکوب‌شده‌ها از جمله همین جان‌باختگان معدن آزاد شهر و در آزادی‌کشی و در همة این جنایتهایی که در این سه چهار دهه بر ایران تحمیل شده است.

سوال: انتخاباتی که رژیم می‌خواهد برای انتخاب دوازدهمین رئیس‌جمهور رژیم آخوندی در روز 29اردیبهشت ماه برگزار کند، آیا باید این را در عداد نمایشات قبلی دانست؟ و آیا تکرار همانهاست؟ یا نه با انتخابات قبلی تفاوت دارد؟ و اگر تفاوت دارد، وجوه تمایز این انتخابات با انتخابات قبلی در چیست؟

احسان امین‌الرعایا: من می‌توانم سه ویژگی یا سه تفاوت را توضیح بدهم: یکی این‌که این انتخابات و این واقعه وقتی برگزار می‌شود که قبل از این در فاصله چند ماه اخیر، انتقال بزرگ اعضای مجاهدین از لیبرتی به‌صورت موفق و پیروز صورت گرفته است. یک انتقال امن و سازمان‌یافته و جمعی؛ و این واقعه مهمی است. ببینیم معنی آن در معادله بین مردم و رژیم چیست؟ معنی آن این است که آلترناتیو دموکراتیک پابرجا و استوار باقی ماند و ارتقا پیدا کرد. یعنی آن خطری که زیر فشار حملات و توطئه و دسیسه‌هایی که خامنه‌ای تدارک دیده بود و بارها هم اقدام کرده بود با موشکبارانها، باید از بین می‌رفت، الآن آن خطر هم‌چنان هست و در موضع و در موقعیت تهدید کننده موجودیت رژیم است. چرا؟ چون ما داریم در مورد معادله بین رژیم و جامعه صحبت می‌کنیم. تهدید موجودیت رژیم از هیچ جایی جز جامعه ایران متصور نیست که موجودیت رژیم و حیات این رژیم را تهدید کند. تمام وحشت آخوندها هم از همین جاست؛ و این خودش را در نیروی جایگزین و آلترناتیوش متبلور می‌کند. بنابراین، این انتخابات به‌خصوص با ظاهر شدن آخوند رئیسی جلاد که عنصر اصلی هویتش قتل‌عام کننده مجاهدین است، صورت مسأله رژیم را رو آورده است. این یک ویژگی.

ویژگی دوم این است که هژمونی ولایت‌فقیه به خطر افتاده است. یعنی یک تهدید مبرم متوجه هسته‌ی اصلی قدرت در این رژیم شده است. اجازه می‌خواهم قدری توضیح بدهم. می‌دانیم که خامنه‌ای زیر فشار تحریمهای بین‌المللی و از ترس مقاومت و قیام مردم ایران، از برنامه بمب‌سازی اتمی کوتاه آمد، لااقل برای یک دوره. اگر ‌چه یک عقب‌نشینی نسبی است، اما بهرحال یک اهرم از اهرم‌های سه‌گانه را بر زمین گذاشت و از دست داد. وقتی می‌گوییم اهرم‌های سه‌گانه، منظور یکی اهرم سرکوب جامعه ایران، دوم جنگ‌افروزی و سلطه‌جویی در منطقه -که همین الآن هم به آن مشغول است، در سوریه در یمن، در… - و سوم برنامه‌ی اتمی که این آخری را به ناچار از دست داد. این از دست دادن، به همین نسبت به سلطه و هژمونی‌اش ضربه زده است. بنابراین نیاز دارد و برایش ضروری است که آرایش جدیدی را در رژیم ایجاد کند که یا این حفره را پر کند یا با آثار و تأثیر سوء آن مقابله کند و آن را مهار کند. به‌عنوان مثال اگر بخواهم بگویم معنی مادی این به خطر افتادن هژمونی چیست، این است که ما شاهد یک فرآیند تجزیه در اردوی ولی‌فقیه هستیم. نمونه تازه‌اش همین آخوند ناطق نوری که از آخوند روحانی حمایت می‌کند. در حالی‌که همین ناطق نوری همین الآن بالفعل سمت و منصب رسمی در بیت خامنه‌ای دارد. معنی تجزیه در اردوی ولایت‌فقیه یعنی همین. قبل از این پاسدار علی لاریجانی که رئیس مجلس است و همه چیزش مدیون خامنه‌ای بوده، به آخوند روحانی متمایل شده است. خود آن سردژخیم قضاییه، یعنی صادق لاریجانی، به‌رغم همه تیغ و تیغ‌کشیهایی که می‌کند، آن هم از این بابت موقعیت مستحکمی ندارد. کما این‌که وقتی داشتند هیأت‌رئیسه خبرگان را تعیین می‌کردند، او خواستار این بود که عضو هیأت‌رئیسه بشود و خودش را کاندید کرد، ولی با مهندسی‌ای که خامنه‌ای کرد، او را راه ندادند. یعنی این‌قدر برایشان قابل تکیه نبود. ترتیباتی دادند که او کنار گذاشته شود و کنار گذاشته هم شد. این روند تجزیه گرایشی رو به گسترش هم دارد. بنابراین خامنه‌ای باید جلویش را با همین ترتیباتی که گفتم، بگیرد. یعنی یک تجدید آرایش سیاسی در کل رژیم. این خواسته‌ی خامنه‌ای است. اما این‌که بتواند یا نتواند موضوع دیگری است.

اما یک ویژگی و تفاوت دیگر به‌عنوان سومین ویژگی این است که رفسنجانی مرده و او کسی بود که به‌عنوان یک وزنة تعادل در رژیم در بالای هرم، پیوسته حمایت می‌کرد. اثرگذاری‌اش این بود که از جناح مغلوب رژیم، از همین دار و دستة روحانی، حمایت بکند. ولی او الآن دیگر نیست و طبعاً خلأ وی تأثیرات خاص خودش را دارد. این سه تفاوت و این سه ویژگی را می‌شود در مورد این واقعه اخیر توضیح داد.

سوال: اشاره کردید به این‌که آخوند رئیسی صورت مسأله‌ی رژیم را رو آورده است؛ منظور چیست؟

احسان امین‌الرعایا: چون هویت این رئیسی و مشخصه‌اش این است که قتل‌عام کننده مجاهدین و زندانیان سیاسی است و هم‌چنانکه شاهدیم از هنگامی که کاندیدا شده، آنچه که در رسانه‌های و در نشریات رژیم دیده می‌شود، آنها دارند در مورد دفاع از رئیسی می‌گویند و می‌نویسند، اما دفاعشان از او در واقع حمله به مجاهدین است. می‌خواهند از او دفاع کنند و می‌خواهند بگویند که چرا این انتخاب اصلح ما است، پس می‌روند به آلترناتیو این رژیم حمله می‌کنند. بنابراین، به این معنی است که می‌گوییم آخوند رئیسی صورت مسأله‌ی رژیم را رو آورده است. یعنی خامنه‌ای بقای خودش را در رو آوردن کسی می‌بیند که اصلاً ویژگی و رسالتش این بوده و به این شناخته می‌شود که مقابله کننده با مجاهدین است.

سوال: چرا خامنه‌ای آخوند رئیسی را با این سابقه جنایت وارد این صحنه کرده‌ است؟ چون بسیار روشن است که بین مردم خیلی دافعه ایجاد می‌کند. آیا این برای خامنه‌ای پوشیده بود و این را محاسبه نکرده بود؟ یا برای آوردن رئیسی چه محاسبات دیگری داشت؟

احسان امین‌الرعایا: بله، این سؤال مهم نمایش انتخابات اخیر است. از نظر تاریخی به‌صورت قانونمند، نظام ولایت‌فقیه به اقتضای ماهیت و روند رشدش میوه و نتیجه‌اش همین جلاد است. یعنی ماهیت و پروسه‌ی رشدش اقتضا و ایجاب می‌کند که چنین کسی را بیرون دهد. بنابراین رو آمدن رئیسی جای سؤال و تعجب ندارد. اگر نبود و اگر کسی دیگر متفاوت با او و یا متضاد با او رو می‌آمد، جای سؤال داشت که چطور نظام ولایت‌فقیه توانسته یک کسی را متفاوت با ماهیت خودش بیرون بدهد. از یاد نبریم که این ولایت‌فقیه نوزایی خودش را در سال 67 در جریان قتل‌عام سال 67 انجام داد. ولایت خامنه‌ای هم از دریای خون مجاهدین بود که سربرداشت و نتیجه‌اش هم همین است. از آنجا رسید به همین آدمخواری که اسمش رئیسی است. سنگ بنای این قضایا را هم خود خمینی گذاشت و به این‌جا رسید. به چه معنی؟ به این معنی که ولایت‌فقیه را بر یک قدرت پرستی جنون‌آمیز بنا کرد. یعنی همه چیز فدای قدرت. در شورای بازنگری قانون اساسی در سال 68، طبق نامه‌یی که خمینی نوشته بود، باید چند اصل را بازنگری می‌کردند. از جمله مهم‌ترین آنها این بود که شرط مرجعیت را از رهبری رژیم بردارند. این شورا چند هفته قبل از مرگ خمینی شروع و چند هفته بعد از مرگ خمینی تمام شد. وقتی که می‌خواستند این کار را بکنند، آخوند موسوی اردبیلی سؤال کرده بود که: «اینکه شرط مرجعیت را برمی‌داریم، خب تا کجا کوتاه بیاییم؟ یعنی هر آخوندی که آمد، ما او را رهبر کنیم» ؟! در همان جلسات، آخوند مشکینی که رئیس شورای بازنگری بود، گفته بود که برای این‌که ما کسی را رهبر کنیم، اگر فقیه داشتیم، خب فقیه را رهبر می‌کنیم، اگر نبود، عدول المؤمنین، اگر نبود فستاق‌المؤمنین. طبق لغت‌نامه فسق کننده و فاسق یعنی لات و هرزه و تبهکار. - همه این موارد در کتاب مشروح مذاکرات نوشته شده و روی اینترنت هم هست. بعضی از این کلمات را هم در داخل گیومه دارم عرض می‌کنم- حالا از آن فاسق‌ترین که مورد نظر مشکینی بود، رسیدند به جلادترین، که همین است. می‌خواهم بگویم که این جوهر حقیقی ولایت‌فقیه است. بنابراین تعجبی ندارد. این از نظر تاریخی.

اما از نظر سیاسی: خامنه‌ای اگر بتواند و توانش را داشته باشد و اگر زورش برسد، می‌خواهد رژیمش را یکپارچه کند و این پاسخی است به بقای رژیم. پاسخی به همان که گفتم هژمونی‌اش به خطر افتاده است. بنابراین کسی را آورده است که به مجاهدکشی شناخته شده است. به قتل‌عام شناخته شده است و چون این‌طور است، این تضمین دارد که همیشه به خامنه‌ای وفادار باقی بماند. چون این جلادها وضعیت‌شان این‌طور است. اگر نافرمانی کنند، مثل سعید امامی، کشته می‌شوند، یا این‌که تا آخر به اربابشان که ولی‌فقیه است وفادار باقی می‌مانند. این ویژگی آخوند رئیسی یعنی قتل‌عام کردن مجاهدین، این ویژگی و سابقه‌اش، یک چسبندگی بین او و سر رژیم ایجاد کرده و خامنه‌ای از این بابت مطمئن است که او مادام‌العمر خواهد بود. اینها همه محاسبات خامنه‌ای است. اما این‌که رژیم حول محور چنین جلادی بتواند خودش را ترمیم کند، جواب این است که خیر. این از محالات است. از قضا اگر این را محور خودشان قرار بدهند، رژیم به مراتب شکننده‌تر با میدان مانور بسیار بسیار بسته و ناچیز و غیرقابل دفاع می‌شود و این به اضعاف روی سرشان خراب خواهد شد. البته همه اینها که دارم می‌گویم در شقی است که هم‌چنانکه اشاره کردم خامنه‌ای بتواند از پس اولین چالش، یعنی بیرون آوردن آنچه که خودش می‌گوید «انتخاب اصلح، یعنی رئیسی» از صندوقها بربیاید. بنابراین چه از نظر سیاسی و چه از نظر تاریخی این را توضیح دادم.

سوال: در ارتباط با همین موضوع یعنی آمدن رئیسی ما شاهدیم که رژیم در واقع خودش و رسانه‌هایش و مقاماتش، سکوت نزدیک به سی ساله‌ی رژیم مشخصاً بر سر قتل‌عام زندانیان سیاسی را کنار گذاشته است و به این موضوع می‌پردازد. چرا این کار را می‌کند؟

احسان امین‌الرعایا: بله، خامنه‌ای با یک «هژمونی به خطر افتاده» مواجه است. این مطالبی که به وفور الآن در رسانه‌های حکومتی دیده می‌شود که سکوت چندین و چند ساله را در مورد قتل‌عام شکسته است، فکر می‌کنم به این خاطر است که رژیم برای دفاع از «بقای به خطر افتاده » خودش و آرایش سیاسی جدیدی که می‌خواهد به‌وجود بیاورد، ضرورتاً نیاز به این دارد که به آلترناتیو دموکراتیک همین رژیم حمله و هتاکی کند. این پاسخ کوتاهی است به سؤال.

از هنگامی که رئیسی جلاد را کاندید کردند، مطالب متعدد و بسیار پر حجمی را در مورد مجاهدین منتشر کردند. اگر بخواهیم موضوعات اساسی آن را ببینیم که چیست، سه موضوع است:
یکی این‌که می‌گویند چون مجاهدین به‌ عملیات فروغ جاویدان دست زدند و چون می‌خواستند تهران را تسخیر و رژیم را سرنگون کنند و چون یک لیست طولانی از انواع جعلیات و دروغ‌ها در این نوشته‌هایشان به مجاهدین نسبت داده‌اند، بنابراین می‌گویند چون مجاهدین این کارها را کرده‌اند، پس آخوند رئیسی که مرتکب قتل‌عام شده، رئیسی که هزاران زندانی را قتل‌عام کرده، کار درستی کرده است. چون با مهم‌ترین تهدید موجودیت ما مقابله کرده است. این یک حرف آنها.

یکی دیگر این است که می‌گویند می‌خواهیم با پروژه تطهیر مجاهدین مقابله کنیم. این را هم به کرات گفته‌اند.

سوم این‌که می‌گویند نباید نسبت به اقدامات و توطئه‌های مجاهدین غفلت داشته باشیم و این هشدارشان ناظر بر شرایط حاضر هست. یعنی دارند از یک تهدید بالفعل صحبت می‌کنند. دیگر این‌جا بحث در مورد سوابق و تاریخچة گذشته مجاهدین نیست. در مورد سال 67 نیست. دارند در مورد امروز و اکنون صحبت می‌کنند که مبادا نسبت به اقدامات مجاهدین غفلت بکنیم. اگر غفلت بکنیم با وضعیتی مثل سوریه و عراق مواجه می‌شویم. پس این سه حرف را می‌زنند.

حالا سؤال این است که مخاطب‌شان کیست؟ یعنی این حرفها و این مطالب بسیار پر حجم، این همه استدلال، این همه نمونه، این همه عکس و سوابق، برای چه اینها را دارند منتشر می‌کنند؟ چه کسی را می‌خواهند قانع کنند؟ چه کسانی را می‌خواهند توجیه کنند؟ جناح رقیب‌شان در داخل رژیم قاعدتاً نمی‌تواند مخاطب این حرفها باشد. چون آنها خودشان مقامات همین رژیم بودند و خودشان سال‌هاست که در موضع توجیه و دفاع از قتل‌عام‌ها دارند نقش ایفا می‌کنند. پس آنها نیستند. مردم ایران هم که نمی‌توانند باشند، یعنی هر چقدر هم که رژیم از این توضیحات بدهد، صد برابر بیشتر هم توضیح بدهد، باز هم نمی‌تواند ذهن مردم را به پذیرش یک چنین جلادی قانع کند. وانگهی هر کسی هم که مجاهدین را نشناسد، حتی اصلاً هم نشناسد، با چنین حرفهایی که مجاهدین عملیات کردند و به رژیم زدند و… که بیشتر حمایت‌شان به مجاهدین جلب می‌شود. پس مردم ایران هم نمی‌توانند مخاطب باشند. مخاطب واقعی از قضا نیروهای خلص خود رژیم هستند. دارد آنها را خطاب قرار می‌دهد. خواننده این مطالب آنها هستند. یعنی می‌خواهد آنها را هوشیار کند. یعنی می‌خواهد صورت مسأله اصلی را جلوی اینها بگذارد. به چه معنی؟ یعنی اولاً به آنها بگوید که ببینید یک دشمن اصلی وجود دارد، این سوابق، این لواحق، این هم تهدید. یک دشمن اصلی وجود دارد که تهدید سرنگونی است و اگر غفلت کنیم، اگر سستی به‌خرج دهیم، چنین سرنوشتی داریم؛ و اینها را هم مفصلاً توضیح داده‌اند که هر ذهن غافلی هوشیار شود که ما در چنین وضعیت و موقعیتی هستیم، هوشیار باشید، آن کسی هم که آنجا نشسته دشمن اصلی و تهدید سرنگون کننده است. این اولاً.

ثانیاً می‌خواهند بگویند که انتخاب اصلح آن کسی است که با این تهدید مقابله کرده است. یعنی آخوند رئیسی. از قضا دارند به تصریح هم می‌گویند که کسی اصلح است که توانسته است این کارها را بکند. بنابراین این انتخابات صورت مسأله‌ی اصلی رژیم را رو آورده است که عبارت است از بقای رژیم، عبارت است از هژمونی به خطر افتاده خامنه‌ای و عبارت است از آلترناتیو دموکراتیک این رژیم.

سوال: می‌دانیم که خامنه‌ای سردمدار و نفر یک این رژیم و تصمیم‌گیرند‌ه این رژیم است. این چطور است که او به عواقب بین‌المللی آوردن آخوند رئیسی فکر نمی‌کند. چون شاهد هستیم خیلی از کارهایی که در سطح بین‌المللی انجام داده است- به‌طور مشخص توافق اتمی با کشورهای 1+5 برای بهبود رابطه رژیم با غرب- خود خامنه‌ای پشت این اقدام بوده است، حالا دارد همین را خراب می‌کند. نظر شما چیست؟

احسان امین‌الرعایا: همین‌طور است. قاعدتاً این زیانهایی که اشاره می‌کنید، از نظر خامنه‌ای دور نبوده و چیز پوشیده‌یی نیست. اما این ضررها را پذیرفته تا از هژمونی به خطر افتاده خودش دفاع بکند. وقتی که ما در مورد یک قدرت حاکم صحبت می‌کنیم، باید از یک منطقی استفاده کنیم که سیاست را توضیح بدهد. باید از یک منطقی استفاده کنیم که معادلات قدرت از آن پیروی کند. در مورد قدرت حاکم هیچ اولویتی برایش مهم‌تر از این نیست که همان قدرت خودش را حفظ کند. هیچ اولویتی بالاتر از این نیست. در وهله اول هم بستن شکافها و خنثی کردن تهدیدها، تهدیدهای داخلی خودش. این برایش مهم‌تر از هر چیزی است. بنابراین این‌که عواقب بین‌المللی برایش دارد، بله، این عواقب را می‌داند، این عواقب را می‌پذیرد تا از تهدیدها و خطرهای مهم‌تر و عاجل‌تر جلوگیری کند.

سوال: در شرایطی که در آن قرار داریم، خامنه‌ای برای این‌که خط خود را پیش ببرد و خلاصه انتخابات را آنطوری که می‌خواهد شکل بدهد و مهندسی کند، چه کارهایی متصور است که انجام دهد.

احسان امین الرعایا: روش‌های ولایت‌فقیه، روش‌های شناخته شده‌ای در این رژیم است و سالهاست که به همین صورت کارش را پیش برده است، یعنی بسیج نیروهای اخص خودش با اهرم اصلی آن یعنی سپاه پاسداران . او باید باید نیروهای خودش را در این جهت متمرکز کند و سوق بدهد. خوب است اشاره کنم به واقعه تروری که هفته گذشته در نهم اردیبهشت در استانبول اتفاق افتاد که صاحب یک گروه رسانه‌یی بزرگ را ترور کردند؛ یعنی آقای سعید کریمیان که توسط سپاه پاسداران صورت گرفت. این خودش از آن جمله وقایعی است، از آن روش‌هایی است که برای بسیج نیروهای خلص رژیم کارکرد دارد. به چه معنا؟ معمولاً به این صورت است که اگر ‌چه علی‌الظاهر، فقط علی‌الظاهر، آن عملیات را به‌عهده نمی‌گیرد- این را از روی نمونه‌های سالها قبل که خودم گزارشهای آن را دیدم، می‌گویم- اما شرح دقیق و جزیی عملیات را به پاسداران و بسیجیان و حزب‌الهی‌هایشان می‌دهند که بخوانند، برای این‌که روحیه بگیرند، تا قدرت نظام را به آنها القا کنند که ما چقدر قدرت داریم که می‌توانیم ترور کنیم. آنهم به این صورت که این تیم عملیاتی رژیم رفته چه کار کرده، چطور شناسایی کرده، تقسیم کارشان چطور بوده، چه موانعی را پشت سر گذاشته، همه را خیلی ریز با آب و تاب بسیار در بولتنهای داخلی خودشان می‌نویسند تا آن پاسداران و بسیجیان و نیروهای خلص رژیم به این صورت برای آن کاری که ولی‌فقیه می‌خواهد، بسیج شوند، یعنی بیرون آوردن به قول خودشان انتخاب اصلح از صندوق‌های رأی.

سوال: مقاومت ایران اعلام کرده که این انتخابات بایستی تحریم بشود، سؤال این است که چرا می‌گوییم تحریم. مقاومت ایران به‌عنوان نیروی سرنگون کننده این رژیم با اساس و بنیاد این رژیم مخالف است و هیچ چیزی را در این رژیم مشروع نمی‌داند. بنابراین چه کار دارد به انتخابات رژیم که حالا بخواهد آن را تحریم کند؟

احسان امین الرعایا: تحریم انتخابات از نظر ما عبارت است از نفی تمامیت رژیم، یعنی در جوهر خودش فراخوانی است به سرنگونی رژیم ولایت‌فقیه. بیانی که مجاهدین و مقاومت ایران دارند، بیان کامل آن این است که تحریم انتخابات، رأی من سرنگونی. رژیم می‌خواهد این‌طور جلوه بدهد که اگر می‌بینید نکبت و فساد و تباهی همه مملکت را گرفته، خب اشکال ندارد، به آن یکی جناح رو بیاوریم. یعنی پاسخ این بحران، پاسخ این اوضاع فاجعه‌بار را در درون خودش سوق می‌دهد و تبلیغ و القا می‌کند که همه چیز در درون حکومت باید جستجو بشود. در حالی که به‌طور واقعی، پاسخ واقعی، قبل از هر چیز عبارت است از نفی این رژیم و پاسخ واقعی در بیرون این رژیم و در کنار زدن این رژیم است. کل این رژیم عبارت است از یک اقلیت منفور ناچیز که خودشان می‌گویند ما 4درصدی هستیم. خودشان در همین جنگ و جدال باندی که با هم دارند، بارها می‌گویند که ما 4درصدی هستیم. اعتراف می‌کنند. البته همین را هم مبالغه می‌کنند، چون دوبرابر کرده‌اند. واقعیت‌شان بیشتر از 2درصد نیست. بنابراین می‌خواهند با این نمایشات انتخاباتی همین منفوریت و همین وضعیتی را که فاقد پشتوانه هستند، آن را بپوشانند و تحریم از قضا می‌خواهد همین واقعیت را برملا کند.

سوال: شما اشاره می‌کنید که اینها اقلیتی هستند که بر میهن ما حاکم هستند و مطرح می‌کنید که این انتخابات، یک انتخابات فرمایشی و نمایش است. اگر این چنین است که یک اقلیتی هستند و یک انتخابات فرمایشی هم هست، خب، حالا تحریم بکنیم یا نکنیم، مگر چه تأثیری در وضعیت این اقلیت دارد؟

احسان امین الرعایا: باید ببینیم که چرا رژیم و شخص خامنه‌ای این همه اصرار دارد بر این‌که آن نمایشی که می‌خواهند ارائه کنند، آن آرایشی که می‌خواهند جور کنند، به قول خودشان تبدیل شود به یک مشارکت گسترده، به قول خودشان یک حماسة حضور، حضور حداکثری. هر بار هم این کار را می‌کنند، با ضریب زدن، با مهندسی، با انواع تقلب‌ها، که یک عدد و رقم‌های بالایی را ارائه کنند. آنها دنبال چه سودی هستند؟ چرا این همه تلاش می‌کنند؟ چه منفعتی می‌برند؟ ما باید به این جواب بدهیم. آخر یک دیکتاتوری، آنهم یک دیکتاتوری با این درجه از سرکوبگری، یک استبداد مذهبی چه نیازی به انتخابات دارد؟

در اصل باید به این سؤال این‌طور جواب بدهیم که برگزاری این انتخابات یکی از مهم‌ترین مکانیزم‌های تأمین اقتدار برای ولایت‌فقیه است. اگر ‌چه انتخابات نمایشی است، اگر ‌چه پوشال است، اگر ‌چه قلابی است؛ با این حال همین جار و جنجالی که به‌پامی‌کنند، همین ترتیبات سیاسی و حکومتی و همین تبلیغاتی که راه می‌اندازند؛ همین برایشان یکی از مهم‌ترین مکانیزم‌های تأمین اقتدار است. منظور از کلمه اقتدار هم به‌معنی قدرت فیزیکی که قوای نظامی، مثل سپاه پاسداران، قوای امنیتی و از این قبیل که تبلیغ می‌کنند، نیست، بلکه آن هژمونی و سلطه‌یی است که از طریق آن جامعه ستم‌زده یا حداقل بخشی از جامعه ستم‌زده را به آن تحمیل می‌کنند، وادارش می‌کنند که سهیم شود در باورها، در آیین‌ها، در سنت‌ها، عقاید و در همه این جار و جنجالها و نمایشات رژیم. اقتدار که می‌گویم به این معنی است. این نکته اخیر که توضیح دادم در واقع مضمون نظریة آنتونیو گرامشی است، فیلسوف ایتالیایی که در دهه 1940 درگذشت. او مفهوم هژمونی را ارائه کرد و تأکیدش این است که قدرت مسلط یک طبقه فقط در قلمرو نهادهایی مثل ارتش، یا نهادهای امنیتی، سیاسی و مانند اینها که مرتبط هستند با دولت، فقط به این قلمرو محدود نیست، بلکه خیلی گسترده‌تر است و تمامی زندگی روزمره، تمای سنتها و آیین‌ها و از این قبیل را در برمی‌گیرد. به این معنی می‌گویم که اقتدارشان را تأمین می‌کنند. به‌عنوان مثال در کره شمالی وقتی که دیکتاتور قبلی مرده بود- منظورم پدر دیوانه‌یی که همین الآن هست- برای روزهای متمادی اینها مردم را وادار می‌کردند که در میدانهای بزرگ گربه کنند. آن موقع این خبر، یک خبر قابل توجهی بود. روزها و روزها مردم باید به میدانهای بزرگ می‌رفتند و گریه می‌کردند. عکسها و فیلم‌هایش را هم دیدیم. اگر هم کسی خوب گریه نمی‌کرد و به اندازه لازم گریه نمی‌کرد، عواقب امنیتی برایش داشت. این هم یکی از آن ابزارهای تأمین اقتدار برای دیکتاتوریهاست. نظام ولایت‌فقیه هم این چیزها را دارد، مثل نماز جمعه، مثل تلویزیون و مطبوعات‌شان، مثل راهپیمایی‌ها و چیزهایی که در روز قدس و 22بهمن و این‌جور چیزها راه می‌اندازند. این ترتیباتی است که اقتدار رژیم را می‌خواهند با آن نمایش دهند. البته بیداری مردم و مخالفت آنها در این مدت بسیاری از این ابزارها را به شکست کشانده است که احتیاجی به توضیح نیست. مثلاً تلویزیون حکومتی چه وضعیتی در ایران دارد؟ یا این جمعه‌بازارها در ایران چه وضعیتی پیدا کرده است؟ انتخابات هم یکی از همین ابزارهاست. برای همین می‌خواهند از آن استفاده کنند و استفاده هم می‌کنند. یعنی برای نشان‌دادن اقتدار سیاسی و ایدئولوژیک‌شان. بنابراین مردم ایران با سلاح تحریم همین مکانیزم را هم به میزان زیادی تابحال خنثی کرده‌اند و به شکست کشانده‌اند و انشاءالله که از این به بعد هم این را روی سر خود رژیم خراب کنند.

سوال: سؤال دیگری که مطرح است این است که بعضی‌ها برای این‌که ضرورت تحریم را زیر علامت سؤال ببرند و آن را نفی کنند، این‌طور استدلال می‌کنند که بین بد و بدتر، بد را انتخاب می‌کنیم. بهرحال این بد بهتر است از آن بدتر. در این باره چه نظری دارید؟

احسان امین الرعایا: این ادعا، این فرمول و این بیان خودش ترفند حفظ نظام است. هر کسی که می‌گوید من می‌خواهم بین بد و بدتر، بد را انتخاب کنم، دارد با فریبکاری، تلاش خودش را در حفظ نظام می‌پوشاند. این‌که گفتم فریبکاری، بهتر است بگویم که واقعاً این چند کلمه‌ی معدود، مملو است از فریبکاری. چند نمونه و چند وجه آن را می‌گویم:
یکی این‌که انگار رأی دادن در نظام ولایت‌فقیه، در نمایش انتخابات، یک امر تعیین‌کننده است. مثلاً یکی بگوید برای این‌که آن کسی که بدتر است روی کار نیاید، پس بروم به آن بد رأی بدهم که یک هوا از آن یکی بهتر است، انگار رأی دادن تعیین‌کننده است. آخر چه کسی می‌گوید که رأی دادن در نظام ولایت‌فقیه تعیین‌کننده است. این را تعادل‌قوا در درون نظام، بسته به این‌که تحولات داخلی و بین‌المللی و منطقه‌یی چه تأثیری بر رژیم گذاشته است، تعیین می‌کند که این آخوند یا آن آخوند سر کار بیاید. در حالی‌که هر دوتایشان هم همدست هستند و در پایه‌یی‌ترین خطوط رژیم حرفشان یکی است. اگر رأی مردم تعیین‌کننده بود، اصلاً چارچوب این رژیم، چارچوب دیگری بود. پس این یک فریبکاری.

یک فریبکاری و حقه‌بازی دیگر هم در همین سه چهار کلمه این است که این‌طور ژست می‌گیرند که ما داریم جلوی آن نفری که بدتر هست را می‌گیریم. ولی همین‌ها یک چیزی را می‌پوشانند. پس خود شما هم دارید به آن نفر بد رأی می‌دهید- رأی که گفتم اصلاً در این رژیم موضوعیت ندارد - ولی دارید تمایل‌تان را به آن نفر بد ابراز می‌کنید، پس این یعنی حفظ نظام. این، آن چیزی است که این نفرات آن را می‌پوشانند.

یک وجه دیگر هم این است که با این فرمول بد و بدتر می‌آیند بین دو جناح تفاوت و تمایز اساسی قائل می‌شوند. انگار که این دو جناح تفاوت‌های خیلی زیادی دارند که ما باید برویم اوضاع را تغییر بدهیم تا این یکی‌ها بیایند، چون خیلی تفاوت خواهد کرد! نخیر، اصلاً چنین چیزی نیست. اصلاً این خبرها نیست. این هم اصلاً نیاز به بحث و فحص، نیاز به استدلال ندارد. البته اینها دعوای قدرت دارند و نمی‌خواهیم این را نفی کنیم. خیلی هم از نظر سیاسی مهم است. اما در سرکوب و له کردن آزادی‌ها و حقوق اساسی ملت ایران، هر دو همدست هستند. ما داریم از یک تجربه‌یی صحبت می‌کنیم که پشت سرمان است. به چه معنا؟ به این معنا که از 38سالی که این رژیم حاکم است، بیست سال آن را همین به‌اصطلاح «بدها» دولت را در اختیار داشتند. یعنی همین به‌اصطلاح معتدلین یا اصلاح‌طلبان حکومتی و از این دست. یعنی هشت سال رفسنجانی، هشت سال خاتمی، چهار سال هم این شیاد اخیر یعنی روحانی- حالا اگر آن دوران 10ساله‌ی طلایی امام جلادها را در نظر نگیریم- خب، از این 38سال آیا در این بیست سال یک قطره آزادی دادند؟ آیا یک قطره حقوق‌بشر، یک قطره دموکراسی دادند؟ یا نه، بدتر از آن به‌اصطلاح «بدترها» مسابقه دادید و بدتر از آنها کردید؟ جمله‌یی از هنری کیسینجر، متفکر آمریکایی و وزیر پیشین امور خارجه، در یادم است که در مورد اصلا‌ح‌طلبان رژیم گفته بود که: اینها آدمکشانی هستند که فشنگ‌هایشان تمام شده است، تفاوت‌شان فقط در همین است». بنابراین من نمی‌گویم بد و بدتر که مثلاً این بد است و آن یکی بدتر. من می‌گویم که هر دوی آنها خوب هستند، هر دو جناح خوب‌اند آنهم برای لای جرز، برای سرنگون شدن.

سوال: جناح‌ها و باندهای مختلف رژیم، حتی همانهایی که در این به‌اصطلاح انتخابات شرکت کردند، همه یک وجه مشترکی دارند و آن هم حفظ و بقای این نظام است. ولی در عین‌حال ما شاهد این دعواها و جدال‌های طولانی در داخل همین رژیم هستیم، در این رابطه چه توضیحی می‌توانید بدهید؟

احسان امین الرعایا: چون که وقت کم است من به اختصار می‌گویم چون موضوعی است که یک مقدار احتیاج به بحثهای مفصل‌تر دارد. من تیتروار می‌گویم:
منازعة درون قدرت بر سر سهم جناح‌ها از قدرت و غارت و خلاصه بر سر لحاف ملا است؛ آنها بر سر سهم‌شان از قدرت و سهم‌شان از دارایی و ثروت ایران کشمکش دارند. اما اگر بخواهیم عمیق‌تر این منازعه را ببینیم که چیست؛ از نظر سیاسی یعنی معطوف به معادلة قدرت که عبارت است از نیاز حیاتی ولایت‌فقیه برای تک پایه کردن خودش. از نظر طبقاتی عبارت است از تضاد بین یک سر قرون‌وسطایی که این رژیم دارد، با یک بدنه سرمایه‌داری. از نظر حقوقی عبارت است از تضاد بین نهاد ریاست‌جمهوری با نهاد ولایت‌فقیه که اینها از نظر حقوقی دائماً بر سر اختیارات و… در کشمکش هستند. از نظر اجتماعی عبارت است از تعارض بین جامعة به‌شدت ناراضی با یک استبداد مذهبی حاکم.

سوال: تا 29اردیبهشت و تا نمایش انتخابات رژیم چند روز بیشتر باقی نمانده است. چشم‌انداز را چطور ارزیابی می‌کنید؟

احسان امین الرعایا: در مورد این‌که کدامیک از اینها رئیس‌جمهور می‌شوند و اگر بشوند چه پیامدهایی خواهد داشت، باید بگویم اگر آخوند روحانی رئیس‌جمهور رژیم بشود، این یک شکست کمرشکن برای عمود خیمة نظام است. اگر آخوند رئیسی، رئیس‌جمهور نظام بشود، بحران عظیمی را روی سر کل نظام آوار می‌کند، به ترتیبی که توضیح داده شد. من جمله‌یی را از محمد جواد ظریف، وزیر خارجه همین رژیم، نقل می‌کنم. او سه روز پیش در یک سخنرانی گفته بود که ببینید صدام حسین و میلوسویچ و قذافی که سرنگون شدند، اینها فکر نکنید که آدم‌های عاقلی نبودند، خیر، آدم‌های عاقلی بودند ولی اشتباه محاسبه کردند و شما ببینید که بعد از این اشتباه محاسبه الآن در کجا هستند. او این سخنرانی را در دانشکده روابط بین‌المللی کرده بود، ولی بسیار روشن است که مخاطب این حرف‌ها دانشجوها نیستند، بلکه عمود خیمه‌ی نظام است. دارد به او می‌گوید که: ببین، با سر به زمین می‌خوری. عین جمله‌اش این است: «این (یعنی سرنوشت آن نمونه‌ها) نشان می‌دهد که اشتباه محاسبه چقدر می‌تواند خطرناک باشد».
البته خامنه‌ای مجبور است که اشتباه کند، از حرفهای ظریف که بگذریم، چون او دارد هشدار می‌دهد که این اشتباه را نکن، وگرنه با سر به زمین می‌خوری مثل میلوسویچ. اما واقعیت چیست؟ واقعیت این است که خامنه‌ای مجبور است که این اشتباه را بکند. راه دیگری ندارد. در واقع از ترس مرگ دارد خودکشی می‌کند.