۱۳۹۶ اردیبهشت ۲۹, جمعه

ا ”تحریمی‌ها“--کارزار هزار اشرف برای آزادی و حق حاکمیت مردم و تحریم انتخابات

”یک واقعیتی است که دهه شصتی‌ها، یک جمعیت تعیین کننده ایران هستند.
الان سرنوشت ایران دست همون دهه شصتی هاست“.
(اسحاق جهانگیری)
”مردم باید بدانند که افراد با آرای خاکستری
نقش اثرگذاری در نتیجه انتخابات دارند“.
(سلحشوری نماینده مجلس رژیم)
”بعضی از این رأی‌های خاکستری بسیار تحول‌خواه‌تر و اصلاح‌طلب‌تر از آنهایی هستند که می‌خواهند رأی بدهند“.
(روزنامه حکومتی وقایع اتفاقیه)
*

در آخرین روزها و ساعتهای تبلیغات انتخاباتی آخوندها هستیم. در واقع میشه گفت بمبارون تبلیغاتی آخوندها به اوج خودش رسیده،
از طرفی این روزها یک ترم جدید در رسانه‌های حکومتی دیده میشه که قبلاً حداقل به این صورت دیده نشده بود و اون صحبت از پدیده‌ای به اسم آرای ”تحریمی‌ها“ست و اهمیت اون.
این کلمه ”تحریمی‌“ها هم از اون عبارتهاییست که قبلاً هم درباره‌اش کم و بیش گفتگو شده، اما هیچ‌وقت تا این اندازه که این روزها درباره‌اشون داره صحبت میشه، آن‌هم از زبان حکومتی‌ها و رسانه‌های حکومتی و با این حجم و صراحت، نشنیده بودیم!
دراین نوشته می‌خواهیم ببینیم داستان این تحریمی‌ها چیست و آرائشون چقدره؟ که این روزها این همه درباره‌اشون بحث و فحص میشه! و اصلاً اینها کیا هستند و آرائشون چه اهمیتی داره؟ چون تا اونجایی که از اسمشون بر میاد اینها توی این سالها اصلاً رأی ندادن که حالا بخواهیم ببنیم آرائشون چقدره؟
واقعیت این‌که همچین پدیده‌ای در جامعه ایران از همون فردای 30خرداد سال 60 شکل گرفت و در تمامی این سالها هم وجود داشته و حالا هم باندهای رژیم هر کدومشون به نوعی دارن به وجود همون پدیده اذعان می‌کنن!

چند نمونه‌اشو با هم ببینیم:
سایت ایران خبر (رژیم) روز 24اردیبهشت 96 از قول محمدامین رضازاده مدیرکل سیاسی وزارت کشور نوشت: ”۳۲ درصد در انتخابات شرکت نمی‌کنند“.
این یعنی یک سوم ایرانیان!
خبرگزاری بلومبرگ هم طی گزارشی در روز 24اردیبهشت 96 و از قول خبرگزاری حکومتی ایرنا اعلام کرد: ”یک نظرسنجی نشان می‌دهد بیش از یک سوم (مردم) می‌گویند رأی نخواهند داد“ !

روزنامه حکومتی وقایع اتفاقیه روز 25اردیبهشت 96 نوشت: ”نگرانی بیشتر ما، رأی‌های خاکستری است که وجود دارند... در سال 84، نزدیک به 19 میلیون نفر رأی ندادند“برای درک اهمیت این عدد 19 میلیون نفر خوبه بدونیم که سال 84 رژیم نتونست بیشتر از 17 میلیون رأی برای رئیس‌جمهور انتخاب! شده‌اش، مهندسی کنه! یعنی فرضا اگه یک سیستم دموکراتیک توی این مملکت حاکم بود، اون 19 میلیون تحریمی می‌تونستند نامزد فرضی خودشونو رئیس‌جمهور کنن!
همون روزنامه در همون روز از قول یکی از عناصر باند روحانی به اسم عباس عبدی در گفتگو با یکی از روزنامه‌های صبح تهران نوشت: ”برحسب تجربه... می‌توان گفت اصلاح‌طلبان حدود 25 درصد و اصول‌گرایان حدود 15 درصد آرای کل مردم را به‌صورت قطعی دارند. ... به احتمال فراوان و به‌طور معمول حدود 20 تا 30 درصد مردم... در انتخابات شرکت نخواهند کرد... و بقیه مردم بخش خاکستری رأی‌دهندگان هستند که می‌شوند حدود 35 درصد کل جمعیت که نزدیک به نیمی از رأی‌دهندگان احتمالی هستند“. با حساب و کتاب عباس عبدی که مطابق هم هست با آمار منتشره وزارت کشور در همون سال، فقط 40 درصد مردم در کادر باندهای حکومتی وارد انتخابات شده بودند و 60 درصد باقیمونده در شمار همون تحریمی‌ها و کسانی بودند که رایشون به رنگ هیچکدوم از باندهای نظام نبود! (حتماً در نظر دارید که اون 40درصدی هم که متشکل از25% اصلاح‌طلبان و 15%درصد اصول‌گراهاست، یک عدد کاملاً ، مهندسی شده هستند و نسبت به واقعیت صحنه اجتماعی ایران، در ضریب‌های 7 یا 8 ضرب شده‌اند!)
باز هم همون روز فردی به اسم سلحشوری، نماینده مجلس آخوندی خطاب به افراد با آرای خاکستری گفت: ”مردم باید بدانند که افراد با آرای خاکستری، نقش اثرگذاری در نتیجه انتخابات دارند“.
اینهمه نکته و مطلب درباره ”تحریمی‌ها“ و ”رای خاکستری‌“ها و قدرت تاثیر‌گذاریشون، هر ناظری رو کنجکاو می‌کنه که: حالا این رأی خاکستریها یا به قول مقامات رژیم، این تحریمی‌ها واقعاً چه کسانی هستند؟
جوابو باز هم بذارید در همین روزنامه‌ها دنبال کنیم.
همون روزنامه وقایع اتفاقیه در روز 25اردیبهشت 96 اومده و به نوعی این تحریمی‌ها رو آدرسشونو داده و گفته:
بعضی از این رأی‌های خاکستری، بسیار تحول‌خواه‌تر و اصلاح‌طلب‌تر از آنهایی هستند که می‌خواهند رأی بدهند.
یعنی به زبون ساده، تحریمی‌ها دنبال اصلاحات نبوده و خیلی از اصلاح‌طلب‌ها جلوتر یا به فرهنگ سیاسی خیلی چپ‌تراند یعنی خلاصه دنبال تغییراند!
و سرانجام در کمال تعجب باز هم همون روز 25اردیبهشت، اسحاق جهانگیری معاون اول روحانی در گفتگو با رادیویی به اسم ”رادیو جوان“ اومد و آدرس دقیقتری از این جماعت تحریمی‌ها داد و گفت: یک واقعیتی است که دهه شصتی‌ها، یک جمعیت تعیین کننده ایران هستند الآن سرنوشت ایران دست همون دهه شصتی هاست.
خب دیگه با این حرف ظاهراً نیازی به ادامه معرفی تحریمی‌ها و قشر خاکستری جامعه باقی نمی‌مونه.
جماعتی که همیشه توی این مملکت معروف بودن به ”دهه شصتی‌ها“ و توی هیچ انتخاباتی هم شرکت نکردن و همیشه انتخابات رژیمو تحریم کردن و نه به رنگ این باند در اومدن و نه به رنگ اون یکی باند! و اساساً هم خواهان تحول و اصلاحاتی فراتر از خواسته‌های اصلاح‌طلبان درون رژیم هستند، یعنی به زبان ساده، دنبال تغییر هستند و نه اصلاح! یعنی خلاصه به نوعی میشه گفت براندازند! حالا شاید بنا‌ به تعبیر خامنه‌ای، دنبال براندازی نرم! هستند!
این دریوزگی و به‌دنبال رأی، پشت در خانه ”تحریمی‌“ ها رفتن، خاص باند روحانی نیست! چرا که خیلی زودتر از اونها، اون یکی باند، توسط خود همین علی خامنه‌ای وارد شد و در گدایی رأی از تحریمی‌ها گفت: حتی مخالفان نظام هم وارد انتخابات بشوند! و در روز 18اردیبهشت باز هم خامنه‌ای وارد شد و خواستار شرکت ”همه “ در انتخابات شد.
و به این ترتیب همگی این روزها به نقطه‌ای رسیدند که بیایند و دم بگیرند که: این تحریمی‌ها رو هر طور شده بیارید پای صندوق!
تا جایی‌که روزنامه حکومتی شرق روز 24اردیبهشت 96 نوشت: محمدرضا خاتمی در تبریز گفت: تحریمی‌ها را پای صندوق رأی بیاورید!
نگاهی به آمار رسمی دولتی که نتیجه انتخابات دوره‌های قبلو کنار هم چیده، به‌رغم این‌که تموم آمار و عدد و رقم‌هاش ساختگی و حداقل 10 برابر بزرگتر شده هستند به خوبی حضور محسوس تحریمی‌ها رو در جامعه ایران نشون میده.


شما با یک نگاه به همین آمار تحریف شده می‌تونید بفهمید که در تمامی این ده - دوازده دوره انتخابات، بین 30 تا گاهی اوقات 50 درصد دارندگان حق رأی، در انتخابات شرکت نکرده‌اند. باز هم توجه دارید که این عدد و رقم‌ها مهندسی شده‌اند و حقیقتشون خیلی خیلی متفاوت با اعداد واقعیست.

***
حقیقتی که جلوی چشم ماست اینه که از فردای سی خرداد 60 تا حالا رژیم هرگز جرأت نکرده آمار واقعی شرکت کنندگان در انتخاباتشو اعلام بکنه، همونطور که آمار واقعی تحریم کنندگان رو هم هیچ‌وقت اجازه نداده علنی بشه! و طبعاً آماری هم که اعلام کرده تماماً غلو شده و مهندسی شده‌اند!
اینو از کجا میشه فهمید؟
از لابلای برخی حرفهای سران و سرکردگان رژیم که گاهی اینور اونور از دستشون در میره و از دهنشون یه چیزی می‌پره!
مانند همین حرف اخیر قالیباف که گفت: حکومت، حکومت 4 درصدیهاست! خب این حرفو کسی گفت که همین الآن هم شهردار تهرانه، از سرکردگان جنگ ضدمیهنی و از سران جنایتکار سپاه پاسدارانه که به اعتراف خودش با چوب و چماق در خیابونها دنبال کشتن تظاهر کنندگان ضدحکومتی و دانشجویان مخالف بوده و تا حالا هم سه بار کاندیدای ریاست‌جمهوری باند حاکم شده! یعنی این عدد به یاد موندنی ”4 درصد“ رو خودشون گفتن و نه منابع اپوزیسیون و مقاومت!
البته فقط قالیباف نیست که در بحرانی‌ترین لحظات جنگ و جدال باندی بر سر کرسی ریاست جمهوری، چنین اعتراف ناخواسته‌ای کرد، سال‌ها پیشتر از قالیباف، مهندس بازرگان قبل از فوتش مصاحبه‌یی کرده بود او هم که اولین نخست‌وزیر نظام بود که آخوندها تحملش می‌کردند و هرگز هم معاند نظام نبود و خودش همچنین ادعایی نداشت، برگشت و گفت: تنها 5 درصد مردم ایران طرفدار این رژیم‌اند!
یعنی 95 درصد به قول بازرگان یا به قول قالیباف 96 درصد مردم، مخالف این نظام‌اند. ولی خب چون اون 4-5 درصد حاکم، به‌شدت مسلح و به‌شدت بیرحم‌اند و ”سلاح و چوبه دار و کهریزکو“ با هم استفاده می‌کنند، رأی و نظر مردم به جز برخی موارد استثنایی، عمدتاً فرصت بروز و ظهور پیدا نمی‌کنه!
چرا که خود رژیم به خوبی و از سال‌ها قبل به اقلیت بودن خودشون اشراف دارن و به همین علت هم هست که تلاش میکنن با تشکیل انواع و اقسام نیروهای سرکوبگر، مهار جامعه رو سفت و محکم نگهدارند تا کنترل مردم از دستشون در نره!
یکی دیگه از مواردی که رژیم از زبان عناصر شناخته شده خودش به اقلیت بودن باند حاکم در جامعه ایران اذعان کرده، صحبتهای حسن رحیم‌پور ازغدی از سرپاسدارهای جنگ ضدمیهنی و عضو شورای به‌اصطلاح انقلاب فرهنگی رژیمه که در سال 92 و در جریان یک جلسه سخنرانی در تلویزیون حکومتی بیان کرد.
ازغدی که تلاش می‌کرد با عدد و رقم! و مستند حرف بزنه اونروز گفت: تعداد خانوارهایی که در جنگ ضدمیهنی، می‌جنگیدند یک چند صد هزار خانوار یعنی حدود 200-300هزار خانوار بودند. بقیه مردم حتی برای تشییع جنازه پاسدارها هم نمی‌اومدند یا به سختی میومدند! این سخنرانی نوارش هست و همه می‌تونن روی اینتر نت ببیننش!
خب تعداد کل خانوارهای ایران در اون سال کمتر از 10 میلیون خانوار بوده، یه چیزی حدود 9 میلیون و ششصد هزار خانوار. یعنی درصد طرفداراهای رژیم در اون مقطع که مقطع مرگ و زندگی هم براشون بود، یه چیزی حدود دو سه میلیون نفر یعنی حتی کمتر از 3 درصد جمعیت کل ایران بوده! (سیصد هزار خانوار 5نفره میشه یک میلیون و پانصد هزار نفر که با اغماض میشه دو برابرش کرد و گفت سه میلیون! عددی)

جمعیت ایران در سال 1365= 50 میلیون نفر




خب اینها عدد و رقم‌های اعلام شده خود رژیمه! مال مخالفان نظام و براندازها! نیست! شاید گفته شود که: طرفدار رژیم با کسی که برای رژیم حاضر باشه بجنگه کمی تفاوت داره
میتونه همینطور باشه، ولی باز هم شما نمی‌تونید اینو بیشتر از 100% بهش اضافه کنید یا حتی 200 درصد! یا 300درصد! گرچه که اگر حتی دو برابر و سه برابرش هم که بکنید باز میشه یه چیزی حدود 7-8-10 درصد!
خب اون بقیه‌اش؟ یعنی 90 درصد بقیه ملت چی؟
ملاحظه می‌کنید که با پدیده ظاهراً شگفت‌انگیزی روبه‌رو هستیم! یک اکثریت خاموش و تحریم کننده نظام! که تحت سیطره خونین دیکتاتوری یک اقلیت به‌شدت سرکوبگر قرار داره.
یعنی وقتی از عرصه تبلیغات انتخاباتی به پهنه اعداد و ارقام و کمیت‌های واقعی وارد می‌شویم، ناگهان متوجه می‌شویم که همه چیز به شکل دیگری دیده میشه!
چرا که اصلاً دیکتاتوری یعنی همین!
شدت سرکوب و دیکتاتوری و این همه گشت سرکوبگر و نیروهای چپ و راست امنیتی و اطلاعاتی و نظامی و انتظامی هم برای همینه که این تعادل ناپایدار بین اون اقلیت سرکوبگر حاکم و این اکثریت تحت ستم جامعه‌ رو به نفع دیکتاتوری حفظ کنه!

***
و حالا چرا بعد از این همه سال اینها یادشون افتاده که برن سراغ این قشر عظیم خاکستری جامعه یا به قول خودشون تحریمی‌ها؟
چون حقیقتاً این بار وضعیت قطب‌بندی درونی باندهای حاکم به شکلیه که برای تقسیم مجدد قدرت و ثروت، هیچکدومشون در توازن قوای موجود، در نقطه‌ای نیستند که بتونن دعوا رو با تکیه فقط به قوای خودشون تعیین‌تکلیف کنن. و به این علته که اینطوری دست گدایی به سمت کسانی دراز کردند که:
سالیان ساله دارن سرکوبشون می‌کنن،
بچه‌هاشونو هزار هزار اعدام می‌کنن، زندان می‌کنن،
از زندگی اجتماعی در حالی که دارن مالیات هم میدن، محرومشون می‌کنن.
یا لایه‌های غیرسیاسی ترشو از امکان برابر دسترسی به موقعیت‌های اجتماعی و حتی یک زندگی معمولی و خیلی خیلی عادی محروم می‌کنن!
و حالا شب انتخابات به یاد ”از یادرفته‌ها“ افتادن!
اکثریتی که گرچه باند روحانی و شخص خامنه‌ای از هر دو سو آنها را به شرکت در انتخابات و دادن رأی به عناصر باندهای حکومتی دعوت می‌کنند، اما خود روحانی و خامنه‌ای هم به خوبی می‌دانند که پس از 38سال حاکمیت اعدام و شکنجه و سرکوب، نمی‌توان آن اکثریت تعیین‌کننده را که تمامی زندگی خود را برای برقراری حاکمیت ملی و مردمی هزینه میهنشان کرده‌اند، از راه طی شده بازگرداند.
”تحریمی‌ها“ در تمامی این سالیان، با صبر و آرامشی شگفت، و با پذیرش تمامی رنج و محرومیت‌های اجتماعی، تلاش کردند خود را از آلوده شدن به نجاست نظام فاشیستی حاکم، برکنار نگهدارند.
”تحریمی‌ها“ در تمامی این سال‌ها، نه تنها خود را از آلوده شدن به بازیهای حکومتی آخوندها دور نگه‌داشتن بلکه هم‌چون خونی پاک در رگ‌های جامعه (در حد توان خود) به پاک نگه‌داشتن پیرامون خود نیز کمک کردند.
در تمامی این سال‌ها دیدن خانواده‌هایی که فرزند یا حتی گاه چند فرزند یا بستگانشان توسط دیکتاتوری آخوندها کشته شده و حتی از دریافت جنازه عزیزان خود نیز محروم بوده‌اند، همیشه برای اکثریت همسایگان و دوستان و آشنایانشان، احترام برانگیز بوده.
احترامی که زندانیان سیاسی و خانواده و بستگان آنها در جامعه داشته و دارند، بخشی از هویت پدیده‌ای است که امروزه با عنوان ”تحریمی‌ها“ مورد خطاب قرار می‌گیرند.
این روزها، غوغای کر کننده تبلیغات حکومتی گرچه گوش فلک را کر کرده، اما تک مضرابی که با اجتماعی شدن عبارت ”تحریمی‌ها “ به گوش همگان رسید، نوای دیگری بود که هر شنونده‌ای را به کمی اندیشیدن دعوت میکنه. اندیشیدن به کسانی که اکثریت این جامعه رو تشکیل میدن، یا حداقل از چنان کمیتی برخوردار هستند که حتی رهبران نظام هم به وجودشون و اهمیت اجتماعی و تاثیرگذاریشون معترفند!
کسانی که به بهای محرومیت خود و خانواد‌اشون در تمامی این سال‌های سیاه، از حمایت این رژیم درحد دادن حتی ”یک رای“ سفید و بی‌نام یا حتی ”دشنام! “ به اون، خودداری کردند. و در این مسیر طولانی و پر سنگلاخ و گاه آلوده به خارمغیلان تهمت‌ و هرزه‌درایی‌های لات و لومپنهای بسیجی محل، نه گول شعر و شعارهای به‌اصطلاح روشنفکران حکومتی را خوردند، نه از تهدید‌های دولتی جا زدند و نه در جوال برخی احزاب اپوزیسیون نما برای حمایت از ”بد“ در مقابل ”بدتر “ رفتند.
و به این ترتیب، جزیره آزاد شده هویت خویش را به دیگر جزایر مشابه هموطنان آزاده خویش پیوند دادند تا امروز که در هیبت هویت حقیقی جامعه ایران، نقش تعیین کننده‌اشان مورد تایید دشمنان حکومتی‌شان هم قرار گرفته!
این هویت عظیم و تحریم کننده که خواهان تغییر است، به علت همین گستردگی اجتماعی ممکن است در پیچ و خم تحولات سیاسی، و در عبور از بسترسازیهای حکومتی، به ابتلا بیفتد اما به علت همان سابقه دیرینه خود در مرزبندی با این نظام، نشان داده هرگز جذب این نظام نخواهد شد سهل است به چوب زیر بغل جناح‌های آن هم تبدیل نمی‌شود چرا که:
”تحریمی‌ها“ تغییر و دگرگونی می‌خواهند و به همین علت، نه فقط دل‌هایشان که چشم و گوش‌شان هم به جای دیگری دوخته شده، نه به بوق‌های حکومتی!
***
کاش خمینی می‌بود و این روزها را می‌دید!
کاش بود و می‌دید که نه کشتن، نه به فضاحت‌بار ترین شکل کشتن!
نه تمام‌کش کردن جوانان مجروحی که از همه دنیا و لذاتش، آزادی مردم و میهن خود را می‌خواستند!
نه نابود کردن گاه تمامی اعضای یک خانواده!
یا بدنام کردن مخالفان و تکفیر و تقتیل و ”ضرب حتی الموت “ زنان و مردان آزادیخواه این میهن، چه نتیجه‌یی برای او و بازماندگانش در جماران و پاستور ذخیره کرد!
”تحریمی‌ها“ را،
که گرچه در گذر سختی و سالیان، بسی فرسودند اما شگفتا که نکاستند بلکه افزون شدند!
راستی این چه داستانی است؟.