۱۳۹۶ خرداد ۷, یکشنبه

چپ و راست جامعه ایران











تحریم نمایش انتخابات و شعار نویسی گسترده
”باور کنید دایناسورها قبل از انقراض «باورشان» هم نمی‌شده است که قرار است
              منقرض شوند“ ! 
”دایناسور وجودمان را متقاعد كنیم كه باید تغییر کنیم. وگرنه منقرض خواهیم شد“
”وقتش رسیده است که برویم توی خانه و دررا هم پشت سرمان ببندیم و مرور کنیم که در ٢٠سال گذشته چه کردیم؟! “
این جمله‌ها بخشی از جمعبندی‌های رسانه‌یی باند مغلوب نظام است که این روزها در 
                         رسانه‌هایشان به وفور به چشم می‌خورد.
***
”20درصد واجدان شرایط جامعه کشورمان کجایند، چه می‌گویند و چه می‌خواهند“
”اینان تحت هیچ شرایطی به بازی وارد نشده، تن به تبلیغات آن‌چنانی نداده و نمی‌دهند
در حالی که به مراتب بیش از من و شما دارای عرق ملی و دلواپس ملک و ملتند“
          ”اینان، ما رای‌دهندگان را بازی خورده می‌دانند و می‌شمارند“

این جملات هم، تعریف تحریم کنندگان انتخابات است از زبان یک روزنامه حکومتی.

***
داستان چیست؟ 
نمایش انتخابات اخیر به‌رغم همه نکاتی که در متن و حاشیه‌اش داشت، و به‌رغم تمام عدد و رقم سازیهای نجومی و مهندسی لو رفته آن، ولی ”سر“ یک داستان متفاوت با تمامی دیگر داستانهای این نظام را هم بازکرد: داستان پدیده‌ای به اسم ”تحریمی‌“ها را! 
جماعتی که در بدترین شرایط 25درصد و گاه نیز تا نزدیک به 50درصد جامعه ایران را شامل می‌شوند. جماعتی که از کمی پس از اولین رفراندوم نظام جدید، آرام آرام خود را از بازیهای انتخاباتی آخوندها کنار کشید و سرانجام از فردای سی خرداد سال 1360یکسره به کسوت اپوزیسیون سرسخت و استوار نظام در آمد.
هسته مرکزی این جماعت با کم و کیفی که دارد، آن‌چنان قدرقدرت است که در هیچ شرایطی فریب بازیهای انتخاباتی آخوندها را نخورده و در تمامی ادوار انتخاباتی آخوندها، حضور خاموش خودش را به رخ کشیده. جماعتی که سرانجام در این دوره از انتخابات، آخوندهای هر دو باند رژیم ناگزیر از اعتراف به ”وجود“شان شدند.
آخرین یا شاید جدیدترین نکته درباره این بخش از موجودیت جامعه ما را می‌توان در روزنامه حکومتی جهان صنعت به تاریخ اول خرداد 96دید که بخشی از آن به این شرح است: ”طبق آمار اعلام شده واجدان شرایط رای‌دهی که 56میلیون نفر اعلام شد با کسر 41میلیونی که رأی دادند، از 15میلیون نفر دیگر نباید به سرعت عبور کرد.
این بخش مهم یعنی 8/26درصد واجدان شرایط جامعه کشورمان کجایند، چه می‌گویند و چه می‌خواهند. به عبارت دیگر جمعیتی برابر با طرفداران رئیسی- به گردونه گزینش رئیس مملکت‌شان نیامدند و در صحنه انتخابات نبودند... در این میان باید پرسید و کنجکاو شد بقیه یعنی 20درصد واجدان شرایط چرا نیامدند و چرا طی حداقل یک‌ماهه اخیر هیچ توصیه و تذکری بر آنان اثرگذار نبود و نشد؛ آنان در کجای جامعه سیاسی قرار دارند؟ اینان تحت هر شرایطی به بازی وارد نشده، تن به تبلیغات آن‌چنانی نداده و نمی‌دهند در حالی که به مراتب بیش از من و شما دارای عرق ملی و دلواپس ملک و ملتند و نتوانستند خود را وارد این ماجرا کنند و ما رای‌دهندگان را بازی خورده می‌دانند و می‌شمارند“.

این نوشته قصد ندارد وارد تحلیل و یا حتی تدقیق شناخت این پدیده اجتماعی بسیار گسترده شود، بلکه تنها می‌خواهد به یک قیاس ساده اقدام کند، قیاس بین آنان‌که از روز اول در برابر دیکتاتوری و فاشیسم مذهبی آخوندها ایستادند و به‌رغم تمامی بگیر و ببندهای حکومتی به آن پشت کردند با آنان‌که از روز اول کمر به خدمتکاری نظام جبار حاکم بستند و از تمامی مواهب! آن بهره ور شدند.

اولی در موقعیت مضروب و مقتول و محروم از حقوق اجتماعی قرار گرفت و دومی یعنی باند حاکم و ایادی‌اش (از هر دو جناح) در مقام ضارب، قاتل و صاحب اختیار ملک و ملت، به کرسی ولایت و صدرات و... نشست و دست در خون اولی کرد! 

در تمامی این سه چهار دهه، اولی‌ها محکوم بوده و دومی‌ها حاکم! 

و امروز اولی‌ها به عاملی تعیین‌کننده در تحولات اجتماعی ایران تبدیل شده‌اند آن چنان که در بزنگاه انتخابات درونی آخوندها، از طرف هر دو باند درونی نظام مورد دعوت و موضوع تطمیع آنها برای بالا بردن کمیت رای‌شان قرار گرفته‌اند! 

در نقطه مقابل، آن دسته دوم که همیشه هم بواسطه یکی از باند‌هایش پیوسته در موضع حاکمیت قرار داشته، در نقطه‌ای قرار گرفته که روز به روز بیشتر ”آب“ می‌رود! تا جایی‌که بخش فربه‌ترشان الآن به 4درصد‌ی‌ها مشهور شده و آن یکی باند، تعدادش حتی از این‌هم کمتر است! و هر کدامشان تنها به مدد ترساندن ملت از برادرخوانده‌اش! است که می‌تواند برای خود ”فرجه“ بقا بخرد! 

واقعیت این است که به‌اصطلاح ”اصول‌گرایان“ که هسته مرکزی نظام حاکم را تشکیل می‌دهند، به‌شدت فرسوده و در انظار اجتماعی به‌غایت منفور شده‌ و در کلیت خود، از درون دچار چنددستگی و انشقاق در حد تلاشی شده.

واقعیت آن است که این‌ها به‌شدت از گردونه تحولات اجتماعی ”پرت “ افتاده‌اند، قدرت و ثروت باد آورده آن‌چنان مستشان کرده که تا دیرگاهی اساساً خود را محتاج ”خدا “ ! هم نمی‌دانستند اما این روزها برای عقب نماندن از رقیب، حاضر به هر کاری هستند گرچه که دیگر فایده‌ای ندارد.

یکی از همین جماعت در روزنامه حکومتی شرق روز 2خرداد امسال نوشت: ”چهار سال پیش هم رأی اصول‌گرایان روی هم رفته ١٥‌ میلیون بود، کلاً درجا می‌زنیم“ (منظورش همین آمار و ارقام مهندسی شده است) منظور نویسنده اصول‌گرا!؟ این است که در این 4سال میزان آرای اجتماعی‌شان تفاوتی نکرده. بعد هم اضافه کرده: ”وقتش رسیده است که برویم توی خانه و در را هم پشت سرمان ببندیم و مرور کنیم که در ٢٠سال گذشته چرا کرور‌کرور اصول‌گرایان دست به دست هم داده‌ایم تا «اصولگرایی» را شخم بزنیم و به روزگار امروزش بیندازیم“ بگذریم که اصول‌گرایی از اول هم ”مالی“ نبود و اسم رمز یک دسته چاقوکش جلوی دانشگاه تهران بود که توسط باند حاکم و زیر سایه رسیدگی‌های آن‌چنانی خمینی، به دیگر شهر‌ها گسترش یافت و اینی شد که اکنون می‌بینید! 
یک نظریة پرداز دیگر این باند در مصاحبه با اعتماد 31اردیبهشت گفته: ”اصولگرایی دچار بحران هویت شده است؛ اثرات این بحران در ساختار و رفتارها هم خود را نشان می‌دهد... باید امکان ارتباط با نسل نو فراهم آید“ ! 

این اعتراف به شکست و ورشکستگی و این اذعان به پرت بودن از جامعه به‌ویژه منزوی بودنشان در رابطه با نسل نو، البته پژواک مستقیم تمامی جنایتهایی است که این نظام در حق! جوانان دهه پیش و پیشتر کرد، جوانان امروز، فرزندان سرکوب شدگان دیروزند.

و حالا خطاب به رژیم آخوندی باید گفت زمان در حال گذر از تغییرات کمی به کیفی است، باور ندارید به‌نوشته یکی از دوستان خودتان در یک رسانه هم خونتان به اسم صمت در تاریخ 16اردیبهشت همین امسال نگاه کنید.

صمت (samat) -16اردیبهشت، نوشت: ”مدیریت دایناسورها:‌ ممکن است هر یک از ما بگوییم که شرایط فعلی خیلی هم خوب است اما باور کنید دایناسورها قبل از انقراض «باورشان» هم نمی‌شده است که قرار است منقرض شوند. دایناسوری که باورش نمی‌شود دنیا عوض شده است و خودش نیز باید عوض شود. چه باید کرد؟ مهم‌ترین تغییراتی که در بیرون شما در حال رخ دادن است را بشناسید و سپس از خودتان بپرسید مهم‌ترین تغییری که باید انجام دهم چیست؟ کاهش دسترسی به آب، افزایش گرمای زمین، افزایش سرعت اینترنت، کاهش نیاز به تحرک فیزیکی، افزایش فروش الکترونیکی، افزایش تجارت فرامرزی، گردش آزاد کالا، سرمایه، ایده و نیروی انسانی فراتر از مرزها و… همه و همه بخشی از تغییراتی هستند که ما باید به آنها توجه کنیم و سپس دایناسور وجودمان را متقاعد کنیم که باید تغییر کنیم. وگرنه منقرض خواهیم شد.