۱۳۹۶ خرداد ۹, سه‌شنبه

رحمان کریمی: سالی که نکوست از بهارش پیداست

 قصد داشتم مقاله یی در باره انتصابات رژیم که خودشان بنا به طبیعت دجال مآبانه شان نام انتخابات بر آن گذاشته اند و ماهیت به شدت شیادانه روحانی مقاله یی بنویسم که یکی از دوستان نه چندان نزدیک، متن مصاحبه رضا پهلوی را برایم ایمیل کرد.






هر چند این بابا همراه با پدر تاجدارش! از صحنه سیاسی ایران برای همیشه به بیرون پرتاب شد اما ما به زمانه یی بسرمی بریم که بعضی ها دوست دارند خود را وقیح تر از آخوندهای حاکم در معرض دید عموم به نمایش درآورند. تعجب می کنم که تا کنون کسی در دور و بر این خوش خیال خام به او نگفته است که ملتی که بالا بیاورد دیگر آن را نخواهد خورد.
 رضا پهلوی مصاحبه یی داشت با خبرگزاری آشویتد پرس که بسیار قابل تأمل و سئوال برانگیز است. پیشترها که من سابقه سیاسی ام (نمی گویم مبارزه سیاسی چون کوهواره های مجاهد خلق پیش رو دارم) بیش از سن و سال خود شازده هست، به عنوان یک جمهوریخواه (البته نه از نوع دیکتاتوری آن) بر این تصور بودم که ایشان از عملکردها و سرنوشت پدر و پدر بزرگ خود درس ها آموخته. عقل سلیم هم همین حکم را می کند؛ اما بنظر می رسد که مشاوران و معلمان ایشان با توجه به مجموعه همه جانبه دوران فاشیستی ملایان، متذکر شده اند که: قربان! شما به یُمن بیست و چند میلیارد دلار ناقابل که از کدّ یمین وعرق جبین پدر و پدر بزرگتان به شما رسیده است و رشد تصاعدی و تزایدی هم تا کنون داشته است؛ همین حالا هم برای خودتان بهترین و بی دغدغه ترین سلطنت را در امینت خارج کشور دارید. دیگر چه لطفی دارد خودتان را با این ملت قدر ناشناس به درد سر بیاندازید. لطف پادشاهی در صلابت و هیبت و قدرت و حکومت است و بس. شما هم دیدید این مشاوران وفادار دلسوز که خیلی هم بصیرت سیاسی دارند، درست می گویند اما از آنجا که آرزو بر جوانان عار نیست، باورت شده است که از منتخبان احتمالی آینده ایران هستی!! براین اساس در مصاحبه، «فرمایشات ملوکانه» صادر کردید که جایگزین کردن رژیم روحانیون با رژیم «پادشاهی پارلمانی».
 شازده جان! صفت تخصیصی پارلمانی برای پادشاهی نه نشانه پایبندی به اصل آزادی و دموکراسی و حقوق مدنی و حق حاکمیت مردمی ست و نه از این قبیل؛ زیرا رژیم های به شدت سرکوبگر استبدادی هم پارلمان دارند. پدر و پدربزرگتان نیز پارلمان داشتند که ما جز صدای احسنت احسنت از آن چیزی دیگر نشنیدیم. در پارلمان وحوش معمم و مکلا، صدای دعوای دو جناح با هم می آید اما از پارلمان ابوی سرکار دریغ بر یک صدای نق نقو.
 از تغییر بنیادی رژیم و اینکه قابل استحاله نیستند، صحبت کرده اید. ما جمهوریخواهان نیز به تأیید زیر آن امضای درشت می گذاریم؛ اما متعاقبا حول اینکه این تغییر چگونه می تواند رخ دهد، «فرمایشات ملوکانه» آمده است که: «میراث پدر و پدربزرگش در تضاد آشکار با این سیستم تندرو، قدیمی، واپسگرا، مذهبی افراطی و به شدت سرکوبگر است».
 شازده جان! عجب آب سردی روی این پیرمرد ریختی که دارم از سرما می لرزم. ما را باش که فکر می کردیم تو از نسل جوان هستی و حتما مراتب و مراحل لااقل سلطنت پدر تاجدار را به دقت مطالعه کرده یی که گرفتار چه فرجامی شد؛ یعنی شما می فرمایید که نه پدرتان سرکوبگر بوده و نه پدربزرگتان؟ دایره اطلاعات شهربانی، رکن دوم ارتش، دادستانی ارتش و بعد ساواک، پدر من را پیش چشمم آورد با آن که بعد از کودتای بیست و هشتم مرداد 1332 فقط چپ اندیش آزادیخواهی بدون وابستگی حزبی و سازمانی بودم و حتا به تیرکمان هم علاقه یی نداشتم. می دانی چه آزادیخواهان برومندی کارشان به دست پدربزرگ و پدرتان، تباه و خراب شد؟. اینجا دیگر جای آمار شهیدان فدایی خلق و مجاهدین خلق و خیل زندانیان سیاسی که هنوز آثار شکنجه های مهیب ساواک روی بدنشان هست وحتا توده ایها امثال روزبه و سیامک و مهندس عُلوی نیست که حقیقتا تومار بالا بلندی ست. می دانی پدرت با ملیون چه کرد؟ بیاد بیاور دکتر فاطمی ها را. شازده! این پدر تاجدارت بود که طالقانی و منتظری را نزدیک به هفت سال در دژ برازجان زندانی می کرد اما خمینی که آن بلوای پانزده خرداد 1342 براه انداخت را با احترامات فائقه به ترکیه تبعید کرد تا بیاید نجف و از آنجا به مدد امداد های غیبی سر پدرت را زیر آب کند؛ و بعد از آن پانزده هزار آخوند مفتخوار را به نام اوقاف حقوق بگیر ساواک کرد. دم از حقوق بشر زدن که یک بیان کلی ست و مفهوم عینی و تجربی سیاسی را در خود ندارد، کافی نیست. ضمنا مگر پادشاهی آنهم در ایران پدیده یی نو است که برای رژیم فاشیست های کنونی صفت «قدیمی» بکاربرده اید؟
 کسی که می خواهد پادشاه مشروطه باشد یعنی اعمال قدرت و نفوذ در کار دولت برگزیده ملت نکند، در قبال اپوزیسیون جامعه اش باید بی طرف باشد و نه اینکه هر گاه فرصتی پیدا کرد، دقیقا همان اپوزیسیون همیشه فعال و در صحنه را «نامناسب» معرفی کند. از قدیم گفته اند: سالی که نکوست از بهارش پیداست.
 شازده جان! ما که بی خود و بی دلیل در آخر صف مقاومت سرفراز ایران، گام نمی زنیم.