سخنرانی تبلیغاتی حسن روحانی در همدان و کرمانشاه (در روز دوشنبه 18 اردیبهشت) تفاوت و چرخش چشمگیری را نسبت به اظهارات و موضع او در مناظرة دوم (در روز جمعه 15 اردیبهشت) نشان میدهد. در آن مناظره بهشدت کنترل شده، همه طرفها، بهخصوص روحانی و حریف اصلی او ابراهیم رئیسی بهطور کاملاً آشکاری تلاش کردند خطوط قرمز نظام را رعایت کنند و وارد مسائل حاد که از جاهای حساسی سر در میآورد، نشوند. اما روحانی در سخنرانیاش در همدان، پاشنه آشیل آخوند رئیسی، جلاد قتلعام67 را هدف قرار داد و گفت: «مردم ایران اعلام میکنند آنهایی که در طول ۳۸سال فقط اعدام و زندان بلد بودند را، قبول ندارند».
وی سپس با حمله شدیدتری افزود:
«شما آنها را نمیشناسید، من آنها را میشناسم. آنها روزی در جلسهیی تصمیم گرفتند که در تهران و در پیادهرو دیوار بکشند. آنها میخواستند پیادهرو زنانه و مردانه ایجاد کنند همانطور که در محل کارشان بخشنامه تفکیک جنسیتی را ایجاد کردند».
روحانی چند ژست آزادیخواهانه را هم چاشنی تهاجم خود کرد و از جمله گفت: «شرایط امنیتی به دانشگاه بازنگردد. ما نمیخواهیم ۱۶ آذر سخنرانی در دانشگاه ممنوع باشد».
روحانی در کرمانشاه، بر غلظت این چاشنی افزود و گفت: «دوران خشونتطلبان پایان یافته است؛ شما میخواهید آزادی را از مردم بگیرید» و در حالیکه سنگ جوانان را بهسینه میزد، گفت: «دعوا بر سر آن است که عدهیی از آزادی جوانان نگرانند؛ چرا حرف دلتان را که در جلسه خصوصی گفتید، بهجوانان نمیگویید؟ چرا نمیگویید که جوانان برای کشور فرصت نیستند و تهدیدند؟».
معنی و علت بیان این حرفها چیست؟ اولین معنی، موقتی و شکننده بودن آتشبسی است که در مناظره شاهد آن بودیم و اینکه باید در انتظار آتش متقابل حریف باشیم.
ثانیاً ، این اعترافها از زبان رئیسجمهور نظام که طی تمام 4دهة گذشته عهدهدار بالاترین مناصب امنیتی و سیاسی بوده، بسیار قابلتوجه است؛ از جمله اینکه کارنامه رژیم طی 38سال گذشته «فقط اعدام و زندان» و زنستیزی و تلاش برای اجرای آپارتاید مطلق جنسی تا حد دیوارکشی در پیادهروها، بوده است.
اما روحانی در این اعترافها و فاشگوییها، نه فقط ماهیت این نظام پلید و اندیشه متعفن حاکم بر آن را برملا نموده، بلکه به پای خودش هم شلیک کرده است؛ کما اینکه نتوانسته کتمان کند که در بالاترین جلسات نظام که اینگونه بحثها و اتخاذ تصمیمها مطرح بوده، او هم شرکت داشته و به همین روال در تمام طرحها و برنامههای سرکوبگرانه، تروریستی و جنایتکارانه رژیم، از جمله در قتلعام67، در قتلهای زنجیرهیی، در سرکوب ضدانسانی زنان و اعمال سیاست آپارتاید جنسی و غیره... بهعنوان دبیر شورای عالی امنیت رژیم نقش اصلی را داشته است.
همچنانکه روحانی به روی خودش نمیآورد که یکی از جلادان67 را در کابینه خودش دارد که همان آخوند پورمحمدی است و نیز خودش از اولین کسانی بود که پس از انقلاب57 طرح اعدام در ملأ عام و در نمایشهای جمعه را مطرح نموده و گویا فراموش کرده است که اولین مجری خشن و بیرحم حجاب اجباری ادارات بوده است. روحانی همچنین در حالی از آزادی و از ضرورت فضای باز و آزاد، بهخصوص در دانشگاهها دم میزند که همه میدانند چه کسی در تیر 78 چگونه فرمان سرکوب دانشجویان را صادر کرد.
بنابراین باید پرسید چرا روحانی وارد چنین میدان مینی شده و خود را در معرض آتشباری متقابل باند رقیب قرار داده است؟ برای یافتن جواب باید ببینیم در فاصله برگزاری مناظره دوم در روز جمعه تا این سخنرانیها در روز دوشنبه چه واقعهیی رخ داده که روحانی را ناگزیر از تاخت و تاز در این میدان مین کرده است؟ مهمترین واقعه در این فاصله زمانی، گوشمالی شایانی است که کارگران و معدنچیان داغدار و بهجانآمده معدن آزادشهر به او دادند. روحانی با ژست همدردی با معدنکاران و خانوادههای آنها به محل حادثه رفته بود تا به خیال خود از داغ و مصیبت آنها چیزی به کیسه تبلیغات انتخاباتی خود بریزد؛ اما ظاهراُ گز نکرده پاره کرده بود و حساب شدت و حدت خشم و کینه انباشته کارگران را نکرده بود و ناچار در حالی که رگباری از فحش و دشنام بر سر و روی او و رگباری از مشت و لگد بر خودرو ضدگلولهاش میبارید، گوش و دم بریده فقط توانست جانش را به در برده و زبونانه فرار کند.
آنچه روز یکشنبه 17 اردیبهشت 96 در محل معدن زغالسنگ یورت روی داد، در تاریخ 38ساله رژیم بیمانند و بیسابقه است؛ هیچگاه، هیچ مقام رژیم در مدار رئیس جمهور، با چنین خفت و تحقیری مورد تهاجم مردم و هدف خشم و انزجار آنان قرار نگرفته است. اگر چه تمامیت رژیم هدف غیظ و کینه کارگران بود و اگر چه روحانی تلاش کرد پای بسیج را که مدیریت معدن یورت را به عهده داشت به میان بکشد[1] اما نک و نالهای روحانی به جایی نرسید و او بهدلیل حضورش در صحنه، آماج مقدم این آتشفشان خشم قرار گرفت؛ بهویژه که حریف نیز با استفاده از فرصت، روحانی سیلی خورده را با پسگردنیهای خود مورد شماتت قرار میداد.[2]
روحانی که احساس میکرد بر اثر واقعه معدن و ضربهیی که از دست معدنکاران خورده، در رقابتهای انتخاباتی در موقعیت ضعیفی قرار گرفته، چاره و راه جبران را در تهاجم به رقیب و ضربه زدن به پاشنه آشیل او یافت، ولو اینکه ترکشهای این آتشباری به خودش هم اصابت کند.
روشن است که این آتشباری، از سوی باند خامنهای بیپاسخ نخواهد ماند و حریف نیز روحانی و باند او را آماج حملات خود قرار خواهد داد و آتش بحران درونی رژیم چنان که پیشبینی میشد بیشتر از پیش زبانه خواهد کشید. اما از آنچه که تاکنون پیش آمده، نتایج مهمی میتوان گرفت:
اولاً به اقتضای مرحله پایانی رژیم، آتشبس بین باندهای مافیایی حاکم، موقت و شکننده است و اصل بر تضاد و تخاصم فزاینده است.
ثانیاً آنچه در این جریان شاهد آن بودیم، نمود و مصداقی است از اینکه بحران و نارضایتی اجتماعی چگونه به درون رژیم میریزد و بحران درونی حاکمیت را تشدید میکند و شکافهای موجود در آن را عمیقتر میسازد.
ثالثاً وقایع پیدرپیای نظیر ریزش ساختمان پلاسکو، سیل ویرانگر و پر فاجعه آذربایجان و فاجعه معدن آزادشهر را نبایستی حادثههای منفردی دید، بلکه هر یک از آنها با اثر آشکار انگشتان تبهکار این رژیم، بهمثابه پیش لرزههایی است که از یک زمینلرزة عظیم و یک سونامی مهیب اجتماعی و کن فیکون شدن بنیانهای پوسیده و موریانه خورده این رژیم خبر میدهند. صدای غرشهای زیرزمینی این سونامی را گوشهای سنگین عناصر رژیم نیز شنیدهاند؛ ببینید:
«صدای انفجار معدن یورت مهیب بود اما وحشتناکتر از آن شنیدن صدای اعتراضی بود که تا امروز، هم به آن بیتوجهی میشد و هم کتمان!.»[3]
[1] «مدیریت معدن یورت در اختیار یک نهاد بود، مسئولان این معدن چرا مهر سکوت برلب زدهاند؟». سخنرانی روحانی در ارومیه - 18 اردیبهشت96
[2] «پس از اعتراض خود جوش کارگران در مراسم روز کارگر، کاروان حسن روحانی با مشتها و اعتراضات صریح کارگران خشمگین معدن زمستان یورت گلستان مواجه شد. (که میگفتند) تا حالا کجا بودی؟!» – روزنامه وطن امروز 18 اردیبهشت
وی سپس با حمله شدیدتری افزود:
«شما آنها را نمیشناسید، من آنها را میشناسم. آنها روزی در جلسهیی تصمیم گرفتند که در تهران و در پیادهرو دیوار بکشند. آنها میخواستند پیادهرو زنانه و مردانه ایجاد کنند همانطور که در محل کارشان بخشنامه تفکیک جنسیتی را ایجاد کردند».
روحانی چند ژست آزادیخواهانه را هم چاشنی تهاجم خود کرد و از جمله گفت: «شرایط امنیتی به دانشگاه بازنگردد. ما نمیخواهیم ۱۶ آذر سخنرانی در دانشگاه ممنوع باشد».
روحانی در کرمانشاه، بر غلظت این چاشنی افزود و گفت: «دوران خشونتطلبان پایان یافته است؛ شما میخواهید آزادی را از مردم بگیرید» و در حالیکه سنگ جوانان را بهسینه میزد، گفت: «دعوا بر سر آن است که عدهیی از آزادی جوانان نگرانند؛ چرا حرف دلتان را که در جلسه خصوصی گفتید، بهجوانان نمیگویید؟ چرا نمیگویید که جوانان برای کشور فرصت نیستند و تهدیدند؟».
معنی و علت بیان این حرفها چیست؟ اولین معنی، موقتی و شکننده بودن آتشبسی است که در مناظره شاهد آن بودیم و اینکه باید در انتظار آتش متقابل حریف باشیم.
ثانیاً ، این اعترافها از زبان رئیسجمهور نظام که طی تمام 4دهة گذشته عهدهدار بالاترین مناصب امنیتی و سیاسی بوده، بسیار قابلتوجه است؛ از جمله اینکه کارنامه رژیم طی 38سال گذشته «فقط اعدام و زندان» و زنستیزی و تلاش برای اجرای آپارتاید مطلق جنسی تا حد دیوارکشی در پیادهروها، بوده است.
اما روحانی در این اعترافها و فاشگوییها، نه فقط ماهیت این نظام پلید و اندیشه متعفن حاکم بر آن را برملا نموده، بلکه به پای خودش هم شلیک کرده است؛ کما اینکه نتوانسته کتمان کند که در بالاترین جلسات نظام که اینگونه بحثها و اتخاذ تصمیمها مطرح بوده، او هم شرکت داشته و به همین روال در تمام طرحها و برنامههای سرکوبگرانه، تروریستی و جنایتکارانه رژیم، از جمله در قتلعام67، در قتلهای زنجیرهیی، در سرکوب ضدانسانی زنان و اعمال سیاست آپارتاید جنسی و غیره... بهعنوان دبیر شورای عالی امنیت رژیم نقش اصلی را داشته است.
همچنانکه روحانی به روی خودش نمیآورد که یکی از جلادان67 را در کابینه خودش دارد که همان آخوند پورمحمدی است و نیز خودش از اولین کسانی بود که پس از انقلاب57 طرح اعدام در ملأ عام و در نمایشهای جمعه را مطرح نموده و گویا فراموش کرده است که اولین مجری خشن و بیرحم حجاب اجباری ادارات بوده است. روحانی همچنین در حالی از آزادی و از ضرورت فضای باز و آزاد، بهخصوص در دانشگاهها دم میزند که همه میدانند چه کسی در تیر 78 چگونه فرمان سرکوب دانشجویان را صادر کرد.
بنابراین باید پرسید چرا روحانی وارد چنین میدان مینی شده و خود را در معرض آتشباری متقابل باند رقیب قرار داده است؟ برای یافتن جواب باید ببینیم در فاصله برگزاری مناظره دوم در روز جمعه تا این سخنرانیها در روز دوشنبه چه واقعهیی رخ داده که روحانی را ناگزیر از تاخت و تاز در این میدان مین کرده است؟ مهمترین واقعه در این فاصله زمانی، گوشمالی شایانی است که کارگران و معدنچیان داغدار و بهجانآمده معدن آزادشهر به او دادند. روحانی با ژست همدردی با معدنکاران و خانوادههای آنها به محل حادثه رفته بود تا به خیال خود از داغ و مصیبت آنها چیزی به کیسه تبلیغات انتخاباتی خود بریزد؛ اما ظاهراُ گز نکرده پاره کرده بود و حساب شدت و حدت خشم و کینه انباشته کارگران را نکرده بود و ناچار در حالی که رگباری از فحش و دشنام بر سر و روی او و رگباری از مشت و لگد بر خودرو ضدگلولهاش میبارید، گوش و دم بریده فقط توانست جانش را به در برده و زبونانه فرار کند.
آنچه روز یکشنبه 17 اردیبهشت 96 در محل معدن زغالسنگ یورت روی داد، در تاریخ 38ساله رژیم بیمانند و بیسابقه است؛ هیچگاه، هیچ مقام رژیم در مدار رئیس جمهور، با چنین خفت و تحقیری مورد تهاجم مردم و هدف خشم و انزجار آنان قرار نگرفته است. اگر چه تمامیت رژیم هدف غیظ و کینه کارگران بود و اگر چه روحانی تلاش کرد پای بسیج را که مدیریت معدن یورت را به عهده داشت به میان بکشد[1] اما نک و نالهای روحانی به جایی نرسید و او بهدلیل حضورش در صحنه، آماج مقدم این آتشفشان خشم قرار گرفت؛ بهویژه که حریف نیز با استفاده از فرصت، روحانی سیلی خورده را با پسگردنیهای خود مورد شماتت قرار میداد.[2]
روحانی که احساس میکرد بر اثر واقعه معدن و ضربهیی که از دست معدنکاران خورده، در رقابتهای انتخاباتی در موقعیت ضعیفی قرار گرفته، چاره و راه جبران را در تهاجم به رقیب و ضربه زدن به پاشنه آشیل او یافت، ولو اینکه ترکشهای این آتشباری به خودش هم اصابت کند.
روشن است که این آتشباری، از سوی باند خامنهای بیپاسخ نخواهد ماند و حریف نیز روحانی و باند او را آماج حملات خود قرار خواهد داد و آتش بحران درونی رژیم چنان که پیشبینی میشد بیشتر از پیش زبانه خواهد کشید. اما از آنچه که تاکنون پیش آمده، نتایج مهمی میتوان گرفت:
اولاً به اقتضای مرحله پایانی رژیم، آتشبس بین باندهای مافیایی حاکم، موقت و شکننده است و اصل بر تضاد و تخاصم فزاینده است.
ثانیاً آنچه در این جریان شاهد آن بودیم، نمود و مصداقی است از اینکه بحران و نارضایتی اجتماعی چگونه به درون رژیم میریزد و بحران درونی حاکمیت را تشدید میکند و شکافهای موجود در آن را عمیقتر میسازد.
ثالثاً وقایع پیدرپیای نظیر ریزش ساختمان پلاسکو، سیل ویرانگر و پر فاجعه آذربایجان و فاجعه معدن آزادشهر را نبایستی حادثههای منفردی دید، بلکه هر یک از آنها با اثر آشکار انگشتان تبهکار این رژیم، بهمثابه پیش لرزههایی است که از یک زمینلرزة عظیم و یک سونامی مهیب اجتماعی و کن فیکون شدن بنیانهای پوسیده و موریانه خورده این رژیم خبر میدهند. صدای غرشهای زیرزمینی این سونامی را گوشهای سنگین عناصر رژیم نیز شنیدهاند؛ ببینید:
«صدای انفجار معدن یورت مهیب بود اما وحشتناکتر از آن شنیدن صدای اعتراضی بود که تا امروز، هم به آن بیتوجهی میشد و هم کتمان!.»[3]
[1] «مدیریت معدن یورت در اختیار یک نهاد بود، مسئولان این معدن چرا مهر سکوت برلب زدهاند؟». سخنرانی روحانی در ارومیه - 18 اردیبهشت96
[2] «پس از اعتراض خود جوش کارگران در مراسم روز کارگر، کاروان حسن روحانی با مشتها و اعتراضات صریح کارگران خشمگین معدن زمستان یورت گلستان مواجه شد. (که میگفتند) تا حالا کجا بودی؟!» – روزنامه وطن امروز 18 اردیبهشت