۱۳۹۹ اردیبهشت ۳۱, چهارشنبه

محمد قرائی:‌‌ تاسیه روی شود هرکه دراوغش باشد



اخیرا در میناب بندرعباس پدری بخاطر فقر و ناداری سه فرزند دلبندش را به دار می آویزد.
کاربری، ویدیوی دلخراش این حادثه تکاندهنده را در صفجه تویتری خودش درج کرده است. دیدن فیلم جگر آدم را به آتش میکشد.




قطرات اشک بر چشم، خیره برآسمان پر رعد و برق شهر، خطاب به خودم و همه مردم ایران قسمتهایی از شعر بیاد ماندنی نیما یوشیج را زمزمه میکنم
آی آدم ها
                              آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید
نان به سفره جامه تان بر تن
یک نفر در آب می خواند شما را
موج سنگین را به دست خسته می کوبد
باز می دارد دهان با چشم از وحشت دریده
سایه هاتان را ز راه دور دیده
آی آدم ها...
این تابلوی وحشتناک در حاکمیت نکبتی آخوندها نه اولین است و نه میتواند آخرین صحنه دهشتناک مردم جان به لب رسیده ایران باشد. بقول خسرو گلسرخی شهید، بر میهنم و بر مردمم چه رفته است؟! تصور اینکه پدری فرزندان و جگرگوشه هایش را یکی پس از دیگری بخاطر فقر و ناچاری از سقف آویزان کند بسیار هولناک است. صفحه حوادث رسانه های رژیم را که بنگری مملو از این اخبار تکاندهنده است که حاکمیت ولی فقیه برمردم ستمدیده ایران تحمیل کرده است. نمونه ها فراوانند:.
 خودکشی دختر۱۱ ساله محروم کردستانی بخاطر فرارازازدواج اجباری.
 لعن و نفرین برحاکمیت ارتجاعی و قرون وسطایی آخوندی که نونهالان و آینده سازان میهن در زنجیر را ناشکفته، پرپر میکنند..
خودکشی دختر۱۱ساله ایلامی
 در رسانه های حکومتی آمده بود خانواده دختر پس ازخودکشی فرزندشان بخاطرنداشتن پول دفن و کفن مجبور شده اند جسد عزیزشان را در منزل بخاک بسپارند.
اخبار فجایع رسیده از میهن اسیران تمامی ندارد. آخوندها در غرقاب بحرانهای خودساخته، چاره برون رفت را در انواع سرکوب و کشتار مردم جستجو میکنند. مبارزان و مجاهدان مردم در شکنجه گاهها و در غل و زنجیرند. محرومان و زحمتکشان در دام ویروس کشنده کرونا بکلی رها شده اند. در این گیرودار نفس گیر، ملاها برای ضربه زدن به آلترناتیو دموکراتیک خود و به قصد تاخیر در سرنگونی محتوم، دگر باربریده مزدورانش را به صحنه فرا خوانده است. میگویند پیشوای آزادی مردم ایران یکبار گفته بود به توپچی یک عمر جیره و مواجب میدهند تا سر بزنگاه شلیک کند. بیچاره شب پرستان عمامه بسر و بیچاره تر، دم و دنبالچه ها و بریده مزدوران پیشانی سیاهش را بنگر.
 مقام عظمای ولایت از مخفیگاهش در تهران از اینکه مجاهدین در جای جای ایران در حال یارگیری هستند بخود می پیچد. آنگاه در ینگه دنیا توابان تشنه بخون و شاعرکان وامانده به شاه و شیخ دخیل می بندند برای ادامه حکومت ننگین آخوندهای غارتگر و آدمکش.
 بخشی ازمزدوران قطارشده را ازنزدیک و بخوبی می شناسم و می شناسیم. واماندگان در آخر خط دریوزگی، چونان شغالان و کفتاران برای دست یازیدن به نواله ای، هیاهو میکنند. لئوتولستوی خالق کتاب جنگ و صلح در جایی مینویسد: " فرق انسان و سگ در آن است که اگر به سگی غذا بدهی، هرگزتورا گازنخواهد گرفت" شاعر بی مقدار و قافیه باخته اسماعیل یغمایی اخیرا بایکی از رادیوهای معلوم الحال در استکهلم مصاحبه ای داشت و بی محابا مشغول لجن پراکنی علیه فرزندان رشید مردم ایران و مجاهدین خلق بود. میگفت مرا وابسته به وزارت اطلاعات رژیم آخوندی میکنند و نتیجه میگرفت که در فردای بقدرت رسیدن مردم و مقاومت لابد مرا محاکمه خواهند کرد. راست گفته اند که سگ داند و پینه دوز که در انبان چیست. دوستی که صحبتهای این جماعت را از سیمای آزادی دیده بود میگفت باورش سخت است که آدمیزاده تا کجا میتواند سقوط کند.
گفتم قطعا دوری آگاهانه از مردم و مقاومت لاجرم آدمی را به دامن نحس شیخ و شاه پرتاب میکند که کرده است. از ویژگیهای این جماعت دون پایه دشمنی هیستریک با مجاهدین خلق ایران است. همجنسی وهمزبانی با جنایات آخوندهای پلید و نمک پاشیدن به زخم خونچکان مردم ستمدیده ایران است. آنها کاری با کشتار همزمان مردم ایران توسط ویروس ولایت و کرونا اساسا ندارند. آنها سرگردانی کودکان کار در خیابانهای آلوده شهرهای ایران را نمی بینند..
برای آنها خودکشی و خودسوزی زنان ستمدیده میهن براثر جور و جهل ملاها اهمیتی ندارد. دوستم آهی کشید و تکرار کرد رذالت و فرومایگی تا کجا؟
گفتم دوست گرامی، جهان حساب و کتاب دارد و قانونمند است. از نشانه های قطعی سرنگونی رژیم آخوندی یکی هم سوزاندن مهره های ریز و درشتش در داخل و خارج مرزهاست. بدوستم گفتم این امر را باید به فال نیک گرفت و از بیرون زدن مار و مور و ملخ های خزیده در سوراخهای تنگ و نمور باید استقبال کرد. دورانی بود که بعضی ها هم آش معاویه را میخوردند و هم نماز علی را میخواندند.
آن دوران، دیگر سپری شده است. چه خوش بود گرمحک تجربه آید به میان تاسیه روی شود هرکه در او غش باشد.