۱۳۹۸ آبان ۲۹, چهارشنبه

اینک رستاخیز ایران و مخاطبانش


رستاخیز ایران و مخاطبانش

رستاخیز ایران و مخاطبانش ----- «به رستاخیز آزادی به‌پا خیز
                                           
                   درایران  شور آزادی برانگیز»
                  ایران برای رستاخیزش چه کم دارد

ملتی که همیشه در سایهٔ استبداد زیسته است، همواره به جانب رستاخیز آزادی و در آستانهٔ تحول و تحقق آن ا‌ست؛ رستاخیزی که از آرزوها و رؤیاها و تمناهای به‌پای‌دارندگانش تغدیه می‌کند. پس چنین ملتی روزی باید با رستاخیز سرنوشت خویش روبه‌رو گردد. رستاخیزی که خود، مهیای ظهورش کرده است.

آن روز و روزهای احیاکنندهٔ این رستاخیز ملی کی است؟ آیا همین روزها نیست؟ مگر این روزهای ایران‌زمین چه چیزی از احیاگری رستاخیز تاریخی‌اش کم دارد؟ مگر آن افق و فلق در دسترس که باید ملتی را به هم رساند و پیوند دهد، از چنین ظلامی نباید بگذرد که ملت ایران دهه‌های متمادی گذشته  و اکنون در آستانهٔ ورق زدن تیره‌گی به روشنایی است؟

به‌راستی این روزها در ایران‌زمین چه می‌گذرد؟ سخنگویان اول این تفسیر و معنا، گل‌گون‌نام‌ها و سیماهای گل سرخ ایران‌ هستند که در هر قله‌ای از قیامهای سراسری، خود را از اوج‌های وصال به محبوب آزادی در دامن محبت خلق و تاریخشان می‌افکنند. گل‌گون‌شیفته‌گانی که اینک لیست بلندشان از عدد ۲۰۰هم گذشته است؛ ولی این خلق بپاخاسته را سر بازایستادن نیست.
سیری در سفرنامهٔ خودمان
ما ملتی هستیم که از سفر طولانی بیش از یک قرن در تکاپوی وصال محبوب آزادی می‌آییم. سفری از قله‌ای به قله‌ای. از پس هر قله‌ای، فرازی فراتر از پیش را فتح کرده‌ایم. سفری که از دامنه‌های قبل از مشروطیت آغاز شد، از قله مشروطیت و آنچه از ارزش‌ها، مفهوم انسانیت، دموکراسی، فرهنگ و هنرش آفرید، به قلهٔ جنبش بزرگ جنگل پریدیم. قلهٔ بعدی را با پیشوایی مصدق والاتبار و گامی بلند در یافتن استقلال و نبرد سنگین با ارتجاع و استعمار طی نمودیم. آنگاه به ۳۰خرداد ۶۰ رسیدیم که تلاقیِ با آزادی از مصاف با «مهیب‌ترین نیروی ارتجاعی تاریخ ایران» باید می‌گذشت. بهایی بس سنگین از پیمودن این قله به قلهٔ قیام ۸۸ پرداختیم. ولی در این فدیه‌ها و پرداخت‌ها، عمق یافتیم، ریشه دواندیم و با اصالت تاریخی‌مان پیوند ناگسستنی یافتیم. در قیام دی ۹۶ توانستیم پرده‌های فریب سیاست‌پیشه‌گان بازی‌گر با خون و رنج سفر دیرینه‌مان را کنار بزنیم و باز به کانون اصالت تاریخی‌مان بر گرد محبوب آزادی، پیوند یابیم و همبسته شویم. از پس این قیام بود که به‌جانب رستاخیز در تقدیرمان سیر و سلوک ملی و سراسری داشته‌ایم تا دردهای مشترک را با ندا و درمان مشترک پاسخ دهیم:

همراه شو عزیز / تنها نمان به درد / کاین درد مشترک / هرگز جدا جدا درمان نمی‌شود!
پاسخ بقایمان در کجاست؟
اکنون دهه‌هاست که «درد مشترک» نبود آزادی با فغان و آه مشترک نبود زندگی و معیشت به هم آمیخته گشته است. جلاد بازآمده از قرنهای کهن، حتی تنفس و تأمین معیشت مردمان را هم تاب نیآورده و عرصه را بر گلو و نای و سفره و نیاز طبیعیِ زیستن، به نبرد برای بقا بدل کرده است. اما آنچه را هرگز نتوانست به بند و انقیاد کشد، اختیار خیزش و شورش در مسیر تلاقی با محبوب آزادی است. از این رو بوده و باشد که در ۲دهه گذشته، هر جنبش صنفی در ایران، لاجرم راه به دادخواهی بر سر حق آزادی برده و می‌برد؛ چرا که تمام جلوه‌های معمول زندگی توأم با خورد و خوراک و پوشاک و تدارکات در لای قیچی استبداد و استثمار، در بند و گرفتار سیاست سلطه‌گری شده است. حالا تمام مادیات و معنویات ایران‌زمین در گرو وصال به محبوب آزادی است. از این رو:

دشوار زندگی / هرگز برای ما / بی‌رزم مشترک / آسان نمی‌شود!
پافشاری بر ضرورت آزادی، پاسخ به این تلخکامیِ زنده‌بگوری
از این رو،‌ این روزها تلاقی‌مان با محبوب آزادی در میدانهای شهرهای ایران است. اکنون دشوار زندگی با رزم مشترک، پاسخ می‌گیرد. ما با تکیه به سفری که قله‌هایش را یادکردیم، به آگاهی تاریخیِ ضرورت آزادی و پرداخت بهای آن رسیده‌ایم. ما برای رسیدن به رستاخیز رهایی ملی ایران‌زمین، باید بهای ضرورت آزادی را در مرحله‌ای که هستیم، بپردازیم. همهٔ ملت‌های دیگر هم‌چنین کرده‌اند. چرا؟ زیرا دژخیم سربلند کرده از اعصار کهن تاریخ و تکیه زده بر ستونهای مذهب و جنسیت، بهای حق مسلم و اولیهٔ آزادی و برابری و رفاه مشترک را سنگین کرده است. به زندگی و سرنوشت هر ملتی که گرفتار استبداد و ارتجاع و استعمار بوده است، می‌نگریم، آینه‌ای در مقابل داستان مملکت و مردم ما است که گرفتار انواع ارتجاع و استبداد بوده‌اند. در ۴۰سال گذشته، دژخیم ولایت‌مدار هر روز بهای زندگی و حق آزادی را سنگین و سنگین‌تر کرده است. همبستگی و اتحاد ما اکنون بسا بیش از تمام قیامهای پیشین، یک ضرورت انسانی و ملی و میهنی شده است. این بهایی است که حتی با داغ جگرهایمان باید بپردازیم تا از آن، ضرورت آزادی و رهایی از ظلام ولایت فقیه را رقم بزنیم. این روزها در ایران‌زمین چنین سرنوشتی شکوهمندی دارد رقم می‌خورد. تک‌تک ما برای رقم زدنش، به آینده ایران و نسل‌های جدیدش و نیز به تاریخ پشت سرمان که سفری تاریخی را با رنج‌ها و فدیه‌هایش پیموده‌ایم، و به سرنوشت کنونی خودمان پاسخگو هستیم و مسئولیت و تعهد داریم. این روزها با پاسخ ملی به ضرورت آزادی روبه‌رو هستیم.
رسانهٔ صدای ما چیست و کجاست؟
این روزها ما باید خودمان صدایمان را به جهان برسانیم. رساندن این صدا به سراسر ایران و به جهان، بخشی از ضرورت اتحاد و همبستگی ملی ما است که جلادان ولایت‌مدار تمام تلاششان را می‌کنند که ما بی‌صدا و بی‌فریادرس بمانیم. این روزها حتی برخی بنگاههای خبری و رسانه‌ای منطقه‌ای و جهانی هم که آزادی مردم ایران و استقلال کشورشان را برنمی‌تابند، صدای رسا و جان‌فشانی مردم ایران برای آزادی و علیه استبداد و استثمار شیخان ریایی را بازتاب نمی‌دهند و سانسور می‌کنند! این‌ها قبل از هر چیز به سوگند خبرنگاری و قلم خودشان پشت کرده و برخی هم از بانک‌های منافع و ارتشای آخوندی، تغذیه می‌کنند. بگذار چنین کنند! در پیشگاه ملتی که از پس ۴۰سال سلطهٔ چنین سیاست داخلی و رسانه‌ای خارجی، عزم شورش و برهم‌زدن نظم ریایی کرده است، چنین بنگاه‌هایی عرض خود می‌برند و آبروی ناداشته نزد خلق‌های ستمدیده و نسل‌های بالنده را به ثبت می‌رسانند!

کیفیت نیل به جانب رستاخیز آزادی و رهایی ملی، آن‌چنان برهم‌زنندهٔ نظم رایج و عادت شده است که کیفیت آرزوها و مبانی انسانی همگان را محک می‌زند. منادیان فرهنگ و هنر و روشنفکران که باید روشنابخشنده‌گان مسیر آزادی و برابری و حقوق‌بشر باشند، در این آزمایش ملی، مخاطبان جامعه و مردمانی به‌پاخاسته در راستای تحول و تحقق رستاخیز آزادی هستند.

 قرون‌وسطای ما و بهایی که باید بپردازیم
اکنون بهایی که باید بپردازیم، قیمت عبور از تجسم قرون‌وسطای اروپا بر پیکر جامعهٔ ایران است. ایران به آستانهٔ چنین تحول تاریخی و دگرگون‌ساز رسیده است. در این دهه‌های تجسم قرون وسطا، بهای بسا سنگین پرداخته‌ایم؛ از قتل‌عام‌ها عبور کرده‌ایم؛ از قتل‌های زنجیره‌ای گذشته‌ایم؛ از گشتهای ارشاد برباددهندهٔ زندگی و خانمان مردم و تعدی به ناموس ایرانیان عبور کرده‌ایم و هنوز در نبردیم؛ از چپاول سرمایه و دارایی ایران و هزینه کردنش در ممالک نیابتی ملایان عبور کرده‌ایم و هنوز گرفتار آنیم؛ از مزارآبادهای ایران‌زمین و خراب‌آبادهای زندگانی و عشق‌های انسانی گذشته‌ایم و هنوز گرفتاریم؛ از زن‌ستیزیهای مادون تمدن بشری گذشته‌ایم که حرمت و کرامت انسان را آماج تفکر ضدبشری ولایت فقیه نموده و چه خانواده‌ها و کانون‌های گرم زندگی و جانهای گرامی را نابود کرده است! از به انحطاط کشاندن و تباهی مناسبات انسانی و اقتصادی در جامعهٔ ایران گذشته‌ایم که هدف اصلی ولایت‌مداران برای کشیدن رمق جامعه جهت تضمین سلطه‌گری ابدمدت بر ایران و ایرانی بوده است.

اکنون ما بهای عبور از تجسم چنین قرون‌وسطایی را می‌پردازیم تا رستاخیز ملی یا همان «رنسانس» در تقدیر ایران و ایرانی را مژدهٔ طلیعهٔ خجستهٔ آزادی و برابری بخشیم.
حسرت‌های ایران و مخاطبان الآن
هر بار که تاریخ معاصرمان را ورق می‌زنیم، با حسی آمیخته به حسرت و دریغ به خودمان می‌گوییم ای کاش مردمی که در زمان مشروطیت بودند، چنین و چنان می‌کردند تا ایران اینجور گرفتار دیکتاتوری‌ نمی‌شد. وقتی به جنبش جنگل و میرزا کوچک‌خان می‌رسیم باز با همان حسرت و دریغ می‌گوییم ای کاش مردمی که در آن زمان بودند چنین و چنان می‌کردند تا میرزا تنها نمی‌ماند و آن فاجعه رخ نمی‌داد. وقتی به مصدق می‌رسیم خیلی بیشتر از گذشته با حسرت و دریغ و آه زمزمه می‌کنیم که‌ ای کاش نیرویی مردمی و آماده‌ای می‌داشت تا تنها بماند که شاه و شیخ دست در دست هم آن بلاها را سر او و سر ایران بیاورند!

خمینی هم همان نسخه‌های سرکوب آزادیها را برای خلقمان پیچید. منتها این بار بود در برابرش نیرویی جان برکف، دادخواه آزادی که فریاد زد «آزادی خجسته آزادی» و «یک قدم از حقوق خلقمان کوتاه نمیاییم» و ایستاد و ایستاد و قیمت داد تا جایی که دیو استبداد مذهبی را در مسیر نابودی‌اش قرار داد.
تبسم بر لب ایران‌زمین باشیم!
به خروش این روزهای ایران‌زمین نگاه کنید؛ این همان موقعیتی است که مردم ما در تجربه و سیر زندگی این ۴۰ساله به آن دست یافته‌اند تا با آن نیروی جان برکف و پیشتاز، یک بار برای همیشه رستاخیز ایران به‌معنای تحول و تحقق آزادی و برابری را محقق کنند. پس:

کمک کن پرده از این شب برانداز

کمک کن تا که این مرز گهربار

رها سازیم از شیخ تبردار

نخارد کس نخارد پشت ایران

مگر جز ناخن انگشت ایران

بیا بازو به بازو، پشت در پشت

به هم سازیم موج جنگل مشت

کمک کن سبز گیلان، ای خراسان

کمک کن ای لـرستان، آذرستان

کمک کن ای بلوچ، ای فارس، ای کُـرد

کمک کن وارثـان کاوه، ای گُـرد

کمک کن خوبدستان، ترکمانا

کمک کن ای شما، ای پیر و برنـا

کمک کن تا که این مرز گهربار

رها سازیم از شیخ تبردار

به رستاخیز آزادی بپاخیز

در ایران شور آزادی برانگیز

کمک کن تا شکوه و فخر این خاک

دراندازیم بر ایوان افلاک

رسول و ناجیِ این سرزمین باش

تبسم بر لب ایران زمین باش...

خبرها را از تلگرام مجاهد دنبال کنید