در کرانه های خونین و تب دار تابستان ۱۳۶۷ فرزندان خورشید از نسل مجاهدین خلق ایران اما اسیر دیو جماران، در آزمایشی شکوهمند و هدفدار در یک انتخاب ناگزیر بین مرگ و زندگی در اوج بی رحمی و شقاوت قتل عام شدند.
قتل عامی که در ردیف هولوکاست معرفی شده است. جرم قتل عام شدگان، زدن دست رد به سینه خمینی و دژخیمانش بود که بی باک و گردن فراز در انتخاب بین زندگی با پذیرش ندامت و بندگی و یا انتخاب بین کلمه مجاهد و منافق، مجاهد را برگزیدند و به همین خاطر غرورآفرین سربدار شدند. به این ترتیب در یک بزنگاه تاریخی و سیاسی نام بلند مجاهد خلق را با مقاومتی حماسی و پرشکوه به خون خود آذین بستند و نشان دادند که خورشیدِ در اسارت هم خورشید است و این چنین یک رخداد تراژدیک را به برگی سرخفام از تاریخ سیاسی میهن مبدل نموده و دژخیمان و آدمکشان خمینی جنایتکار را تا ابد خوار و سرافکنده ساخته و ژرفای عشق و ایمانشان به آزادی و سازمانشان را ترسیم نمودند.
دژخیم جماران سرمست از کشتار سرسخت ترین مخالفانش می پنداشت که نسل مجاهد خلق تمام شده است غافل از اینکه خون سرخ این شهیدان در رگ های مجاهدین و وجدان بشریت همچنان خواهد جوشید و تا روز اجرای عدالت هیچ یک از آمران و عاملان این جنایت از آن خلاصی نخواهند داشت و مهمتر آنکه مقاومت ایران در طی همه این سال ها هرگز در برابر این جنایت خاموش نبود و با پیگردهای مستمر در بستر ارتباطات قوی تشکیلاتی و مردمی، با برگزاری دادگاه ها در کشورهای مختلف، نشر اخبار قتل عام در نشریه مجاهد، ایران زمین و سایر نشریه های خارج کشوری سازمان، سیمای مقاومت و رادیو صدای مجاهد و مجامع بین المللی لحظه به لحظه تمامی جنایات آخوندی را بر آنتن خبرگزاری ها می نشاند. اما فاشیزم دینی طی سه دهه گذشته برای جلوگیری از جوشش خون این شهیدان بویژه در پناه سیاست مماشات تلاش های فراوانی به عمل آورده است که به موارد مهم آن در زیر اشاره می شود:
۱- مخفی نگه داشتن جنایت از طریق ایجاد جو ارعاب و سرکوب
از مهمترین تلاش رژیم طی سال های گذشته فعالیت گسترده برای پنهان نگه داشتن این قتل عام بود که آنرا از طریق ایجاد جو ارعاب و سرکوب خانواده های قتل عام شدگان به پیش می برد تا به خیال خام خودش اسناد و مدارک و دستنوشته ها و پیام های آن عزیزان از بین برود. پیکر بی جان این قهرمانان را دزدید و در گورهای دسته جمعی شبانه و مخفیانه بدون دادن آدرس محل دفن آنان به خانواده ها و با زیر پا گذاشتن همه قوانین شناخته شده انسانی و مذهبی و بین المللی دفنشان کرد به این تصور که این حماسه را به تاریکخانه تاریخ بسپارد.
وقتی ترفندهای رژیم در این زمینه ناکآرآمد شد با زمینه سازی های جدیدی توسط عوامل و مزدورانش درصدد به انحراف کشیدن اذهان داخلی و بین المللی از این جنایت ضد بشری برآمد.
۲- مرتبط دانستن این قتل عام با عملیات فروغ جاویدان
در حالیکه به گواهی همه زندانیان، رژیم از موضع ضعف و درماندگی در مقابل نسل مجاهد بویژه بعد از تشکیل ارتش آزادیبخش در سال ۶۵ تصمیم به این جنایت گرفته بود و قتل عام هیچ ربطی به عملیات فروغ جاویدان نداشت ولی رژیم و لابی هایش تلاش می کنند که این کشتار را به واکنش رژیم به عملیات فروغ جاویدان که لرزه سرنگونی را بر آخوندها افکند نسبت بدهند و رژیم را از این جنایت علیه بشریت در ببرند و مجاهدین را مقصر این کشتار معرفی کنند اما با در نظر داشتن ادامه قتل عام مجاهدین، کشتار نیروهای غیرمذهبی و غیرمجاهد و مارکسیست که هیچ نقشی در عملیات فروغ جاویدان نداشتند بطلان این استدلال سخیف را ثابت می کند.
۳- ایجاد تشکیک در آمار قتل عام شدگان
این ماموریت از همان آغاز به تواب مصداقی واگذار شد. کسی که در زندان به گفته خودش تواب شد و در بازجویی ها نزدیکترین دوستان و حتی نامزد خودش را لو داد که منجر به اعدام آنان گردید و در ادامه همکاری با گروه ضربت برای شکار مجاهدین به بیرون فرستاده می شد و در سرفصل قتل عام ۶۷ نیز انزجارنامه نوشت. او تلاش دارد با به زیر علامت سوال بردن تعداد قتل عام شدگان که از سوی سازمان مجاهدین اعلام شده بود (و از جانب برخی از ریزشی های رژیم حتی بیشتر هم ذکر شده بود) ایجاد تشکیک درباره گزارش ها و افشاگری ها و دادگاه های مردمی و اقدامات مجاهدین در رابطه با قتل عام سال ۶۷ کند تا توجهات را از جنایت هولناک قتل عام به آمار قتل عام شدگان منحرف سازد.
وزارت اطلاعات تصور می کرد می تواند با پر کردن دست مصداقی و پشتیبانی از وی او را مدافع خون قتل عام شدگان جا بزند تا یک سازمان و تشکیلات انقلابی همچون سازمان مجاهدین را دور بزند غافل از اینکه خون این شهیدان صاحب دارد و یک سازمان و تشکیلات انقلابی بزرگ پشتوانه خون شهیدان است.
رژیم که بارها از حربه اسلام علیه اسلام و انقلاب علیه انقلاب استفاده کرده بود حالا دورخیز کرده تا بوسیله یک تواب از حربه قتل عام علیه قتل عام استفاده کند. از اینجاست که ایستادن در برابر این توطئه به عنوان بخشی از مبارزه با رژیم آخوندی ضرورت پیدا می کند. در واقع افشای ایرج مصداقی جدای از افشای رژٰیم آخوندی نیست چونکه از یک جنس هستند ولی مصداقی تلاش می کند ماهیت واقعی امروز خود را در زرورق «فعال سیاسی» و «زندانی سیاسی سابق» بپیچد و پنهان کند.
۴- توصیه به فراموشی سپردن قتل عام ۶۷
وزارت اطلاعات، بعد از قیام سال ۸۸ و همزمان با گسیل برخی از اصلاح طلبان وزارتی به خارج کشور مانند ابراهیم نبوی، آنها را با سناریوهای مشخص علیه مجاهدین بسیج کرد. ابراهیم نبوی در مصاحبه با دهقانپور مجری وقت صدای امریکا با وقاحت گفت:”آقا دهه ۶۰ که سی سال ازش گذشته دیگه اصلا کسی یادش نیست. سال ۶۷ را، اصلا به یاد کسی نیار اون سال ها رو ولش کن تمام شد و رفت ... » که با طنین فریادهای نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم ایرانیان این طرح وزارت اطلاعات هم سوخت و از دور خارج شد.
مصاحبه با سعید شاهسوندی و مصداقی و برخی از مزدوران دیگر در رادیو تلویزیون های فارسی زبان مانند بی بی سی در مورد قتل عام و تلاش برای مینیمزه کردن و هدایت آن به سمت دلخواه وزارت اطلاعات از دیگر تلاش های شکست خورده وزارت اطلاعات بود. آن خون های پاک به هیچ مزدور وزارت اطلاعات و هیچ شارلاتانی اجازه کوچکترین سواستفاده را برای هیچ زمانی نخواهد داد. هیچکس تا ابد قادر نخواهد بود خون شهیدانی که پای یک آرمان مقدس ریخته شده را کمرنگ، مصادره و یا از دست صاحبان اصلی آن برباید.
۵- اوج گیری جنبش دادخواهی
خانم مریم رجوی در سال ۹۵ همزمان با اوج گیری اعتراضات داخلی از یک طرف و ضربه به سیاست مماشات از طرف دیگر جنبش دادخواهی را اعلام کرد که در مدت کوتاهی به یک جنبش بین المللی تبدیل شد.
در چنین بستری پس از یک تاخیر ۳۰ ساله انتشار فایل صوتی آقای منتظری بار دیگر باعث شد قتل عام سی هزار زندانی در سال ۶۷ اوجی تازه بگیرد و گوشه های جدیدی از این جنایت بی سابقه را برملا کند که زنده یاد خانم عاصمه جهانگیر گزارشگر ویژه سازمان ملل در مورد ایران آنرا در گزارش خود به شورای امنیت وارد کرد. این یک موفقیت بزرگ برای مقاومت ایران و مردم ایران بود.
رژیم جنایتکار آخوندی که طی سال های گذشته قافیه را بر خود تنگ می دید بار دیگر برای مقابله و ادامه سانسور خبری، مزدورانش را به صحنه فرستاد تا کارزار قتل عام ۶۷ را از مسیرش منحرف و یا کند سازد. اصلی ترین وظیفه ایرج مصداقی در خارج از کشور همین موضوع بوده است.
ایرج مصداقی همان توابی که از سال ۶۰ سوار بر ماشین پاسداران و کمیته چی ها، به عنوان عضو دستگاه سرکوب، برای شکار و دستگیری مجاهدین به خدمت وزارت اطلاعات درآمده بود اکنون در ادامه خدمتگزاریش در خارج کشور با سوار شدن بر ماشین های گشت و قطار سیاسی وزارت اطلاعات، همان نقش را به شکل دیگری بازی می کند.
تشویق به توبه و تواب سازی و انزجار نویسی در زندان، دفاع از تئوری تسلیم طلبانه و ذلیلانه در مقابل جلاد، تلاش اطلاعاتی پیگیر برای پیداکردن مسعود رجوی تحت عنوان «مسعود رجوی کجاست»، تلاش برای جداکردن مجاهدین از اشرف و آلبانی، تشویق نفرات مختلف برای رفتن به سفارت رژیم جنایتکار آخوندی در عراق، تلاش برای درست کردن سناریوی «درگیری درونی بین مجاهدین» برای دربردن جنایت خامنه ای و مالکی در قتل عام دهم شهریورماه اشرف، نسبت دادن قتل و سوزاندن صورت مزدورِ راه بلد این حمله به مجاهدین، درست کردن حساب های مجعول به نام اعضای شورا، دلخوری از انتقال امن مجاهدین از لیبرتی به اشرف سوم در آلبانی، داشتن کینه خمینی گونه نسبت به مسعود رجوی و مجاهدین، اظهار ناراحتی از اینکه چرا طی سال های گذشته فقط ۶ مجاهد اعدام شده است با نتیجه گیری دموکرات شدن رژیم ولایت فقیه و اینکه مجاهدین دیگر تهدیدی برای رژیم نیستند، استفاده از کلمات و فرهنگ آخوند پورمحمدی و رازینی از عاملان قتل عام در مورد مجاهدین از جمله “فرقه» خواندن مجاهدین، وجود شکنجه و اعدام در مجاهدین و ... در ادامه سوار بودن او در ماشین گشت سیاسی وزارت اطلاعات تا همین امروز می باشد.
۶- شگرد جدید اطلاعات آخوندی
وزارت اطلاعات همزمان با اوج گیری جنگ گرگها، در یک طرح جدید برای سفیدسازی برگ سوخته اش یعنی ایرج مصداقی دست به توطئه جدیدی می زند. یکی از مهره های جنایتکار قتل عام به نام حمید نوری (عباسی) درسوئد دستگیر می شود. ایرج مصداقی به فرموده، وارد این پرونده شده و با هوچیگری و شارلاتانیسم نوع آخوندی، تلاش می کند با انحصاری کردن ورود به پرونده حمید نوری همه را سوار قطار وزارت اطلاعات بکند که خودش رانندگی آن را به عهده دارد. بنابراین بیرون انداختن ایرج مصداقی از پرونده حمید نوری (عباسی) که اکنون در بازداشت پلیس سوئد می باشد یک وظیفه انقلابی و در راستای دادخواهی خون قتل عام شدگان ۶۷ برای رسیدگی جدی عاری از هرگونه زد و بند ضروری می باشد.
مصداقی از یک طرف بارها در مصاحبه با تلویزیون وزارت اطلاعات (میهن تی وی) خودش را یک فرد تنها در حد یک تحلیلگر معرفی می کند ولی وقتی به حمید نوری می رسد صحبت از تیم و دوستانم می کند! او در مصاحبه با کیهان لندن مدعی می شود که هزینه های این پروژه را دوستانم تامین می کنند و حاضر به معرفی آنها نیستم! یعنی می خواهد بگوید گمنام هستند؟!
با کمی دقت به سیاست و خط رژیم طی سال های گذشته در مقابله با تنها آلترناتیو دموکراتیک و مردمی و مجاهدین خلق ایران متوجه می شویم رژیم برای پیش بردن سیاست هایش علیه دشمن اصلیش از هیچ جنایتی فروگذار نمی کند.
در مقایسه با سناریوهایی چون بمبگذاری حرم امام رضا به نام مجاهدین تا کشتن کشیش های شریف مسیحی و قطعه قطعه کردن آنان فقط برای مقصر جلوه دادن مجاهدین تا برپا کردن بلوا و آشوب در مکه و به خاک و خون کشیدن آن به نام مجاهدین تا پیشنهاد ۱۵۰ میلیون دلار رشوه به وکیل صدام حسین و یا بمباران حلبچه را به گردن مجاهدین انداختن مشخص است که سناریوی استفاده از کارت حمید نوری در دعواهای باندی و جناحی، یک صدم هم به حساب نمی آید.
۷- کمرنگ کردن مرزهای سرخ مقاومت با مزدوران شاه و شیخ
بخش دیگری از خط وزارت اطلاعات که از طریق ایرج مصداقی طی این سال ها به پیش می رود کمرنگ کردن مرز سرخ بین مقاومت سرخ فام و عوامل شیخ و شاه و قاتلان مردم ایران بوده است. (بویژه در زمینه قتل عام شدگان سال ۶۷). نگاهی گذرا به عملکردهای مصداقی (البته نه ادعاهایش) این موضوع را به خوبی اثبات می کند.
تماس با مزدور غلامحسین بلندیان، معاون وزارت کشور در دوران وزارت آخوند مصطفی پورمحمدی از عاملان قتل عام، تماس تلفنی با مجید قدوسی از شکنجه گران زندان اوین و از عوامل اجرایی دست اندر کار قتل عام، به طورعلنی و آشکار تلاشی است برای برداشتن مرز بین قربانی و جلاد (که می تواند حکایت از استمرار رابطه او از دوران زندان تا کنون نیز باشد). در گذشته موارد متعدد دیگری هم بوده که بازجویان زندانیان و یا توابین را برای جاسوسی و نفوذ در خارج کشور مورد استفاده قرار داده و قرارشان را از همانجا چفت می کرده اند.
به صحبت های مصداقی با بلندیان گوش کنید، در طول صبحت هایش با قاتلان وی نیشش تا بنا گوش باز است، آنچنان دوستانه و رفیقانه با بلندیان دم خور است که گویی با فامیل و دوست صمیمی اش راجع به یک موضوع خنده دار صحبت می کند، به طوری که بلندیان او را به ناهار دعوت می کند. با قدوسی به لحن بسیار مسخره ای توام با خنده از او دعوت می کند که در دادگاهی شرکت کند و از خودش دفاع کند!؟ و این درحالی است که هرگز هیچ رابطه مسالمت آمیزی بین جلاد و قربانی نیست. ولی مصداقی می خواهد این فرهنگ را جا بیندازد که سر میز ناهار کنار جلاد و شکنجه گر می توان نشست و با او خندید و صحبت کرد و قبحی وجود ندارد و آن جنایات را هم می توان نادیده گرفت.
کدام مدافع حقوق بشر میتواند اینگونه به لوث کردن و تخریب ارزش ها بپردازد و مرز سرخ های مبارزه را در میان دیگران مخدوش کند؟ کدام قربانی و زندانی شکنجه شده حاضر است مرز بین جلاد و قربانی را درهم بریزد؟
شرکت در یک برنامه مشترک تلویزیونی با یک مزدور شناخته شده وزارت اطلاعات به نام مسعود خدابنده که قبلا مصداقی در تاریخ اول خرداد ۹۸ در تلویزیون سعید بهبهانی او را «یک چهره امنیتی رژیم» معرفی کرده بود را چگونه باید تحلیل کرد؟!
انجام مصاحبه با یک عضو تیم ساواک شاه که کارش شکار مجاهدین و فداییان بود، به نام پرویز معتمد تحت عنوان «جنگ و گزیز ساواک با چریک افسانه ای حمید اشرف» هدفی جز این نداشت که از زبان این قاتل بنویسد: «خشونت، خشونت می آورد» و این تز را جا بیندازد و جای ظالم و مظلوم و قاتل و قربانی را عوض کند. این همان تزی است که سال هاست لابی های رژیم دلیل خشونت و سرکوب این رژیم وحشی را مقاومت و دفاع مجاهدین ازخودشان معرفی می کنند که در سال ۶۰ دست به دفاع مسلحانه از خودشان زده بودند، در حالیکه در همین قیام آبان ۹۸ صحت خطوط استراتژی مجاهدین توسط مردم در کف خیابان ها در بیش از ۱۶۵ شهر شورشگر به اثبات رسید.
حال آنکه موضع گیری های غلیظ مصداقی علیه خامنه ای (نه باند اصلاح طلب رژیم) که از موضع دود و دم و گل آلود کردن آب جهت ماهیگیری برای وزارت اطلاعات می باشد کسی را نمی فریبد.
نقطه آغاز کجاست؟
هیچکس یک شبه، به این درجه از مزدوری نمی رسد. او شغل کثیف همکاری با اطلاعات آخوندی را از دوران قتل عام با خودش در پیش گرفته است. او در کتابش وقتی روزهای آخر قتل عام را ترسیم می کند، برای ماست مالی کردن این تعهد نوشته است: «بعضی اوقات ناصریان نام کسانی را که نزدیک دادگاه بودند پرسیده و آنها را به دادگاه می برد. برای کسی که نوشتن انزجار را پذیرفته بود (که مصداقی خودش بارها اعتراف کرده است که پذیرفته و نوشته است) رفتن به دادگاه می توانست خطرناک باشد. چرا که ممکن بود مساله همکاری اطلاعاتی را پیش بکشند و این به منزله ی پایان کار بود.» - کتاب نه زیستن و نه مرگ، جلد سوم صفحه ۱۶۳
سپس ادامه می دهد: “من و "م - پ" نیز معجزه آسا از مرگ رهیده بودیم. امروز تکیه ی اصلی هیئت روی همکاری اطلاعاتی بود». - همان کتاب صفحه ۱۷۷
حالا روشن می شود که نقطه آغاز کجاست و مصداقی چه مراحلی را باید طی کرده باشد تا به این نقطه رذالت و مزدوری رسیده باشد.
رژیم ملایان همواره با مکانیسم های خاص آخوندی که بر اساس مکر و فریب و دروغ بنا شده خطش را پیش می برد و با همین مکانیسم خبرگزاری ها و افراد و جریان های بسیاری را عضوگیری کرده و به خدمت می گیرد تا قتل عام ۶۷ را علیه صاحب خون های آن یعنی سازمان مجاهدین خلق ایران بچرخاند.
همچنان که رژیم در سال های ۷۰ به بعد تلاش کرد از طریق مزدورانی مانند: کریم حقی و شمس حائری و ... برگ حقوق بشر را علیه سازمان مجاهدین برگرداند و در این مسیر به هر دروغ و دغلی متوسل شد اکنون بار دیگر وزارت اطلاعات، خام خیالانه تلاش می کند که همین خط را علیه مجاهدین درباره قتل عام سال ۶۷ با کارگردانی مصداقی می تواند به پیش ببرد.
بنابراین هر کس و یا هر جریانی، هر خبرگزاری و یا رسانه ای درباره قتل عام سال ۶۷ حرف بزند ولی از سازمان مجاهدین و شهدایش که اصلی ترین صاحب آن هستند نام نبرد و یا بخواهد آنرا دور بزند بدون شک در حال خوشرقصی برای اعضای جنایتکار هیات مرگ است و به یقین، مطابق میل آنها عمل می کند. به این ترتیب مردم و مقاومت ایران این خیانت را هرگز نخواهند بخشید و روزی نخ وصل این گونه اقدامات خائنانه رسوا و آشکار خواهد شد.
در جریان دستگیری حمید نوری (یا عباسی) ایرج مصداقی وارد صحنه شده و مدعی شده که او این مزدور را طی یک عملیات جیمزباندی و چند وجهی توانسته توسط پلیس سوئد دستگیر کند تا با پوش دفاع از زندانیان سیاسی و قتل عام شدگان خط وزارت اطلاعات را پیش ببرد.
او در منبر هفتگی اش در تلویزیون وزارت اطلاعات سعید بهبهانی، دستگیری حمید نوری را با دستگیری روح الله زم مقایسه کرده و آنرا حتی پیچیده تر دانسته!؟ و احمقانه تر آنکه آنرا مهمتر از دستگیری آیشمن بوسیله اسراییل معرفی می کند! راستی چرا او کار خودش را با سیستم های اطلاعاتی شناخته شده ای مثل اسراییل مقایسه و بزرگتر جلوه میدهد؟! این پیام برای کیست؟ درست است که او بسیار خودشیفته می باشد ولی همه این داستان را با خودشفتگی و حماقت نمی توان تفسیر کرد، بلکه او خودش را می خواهد نماینده یک سیستم اطلاعاتی قویتر از اسراییل هم نشان بدهد. مصداقی بارها از سیستم اطلاعاتی قوی ملاها صحبت کرده است و تا بخواهید آن را بزرگ جلوه داده است.
واقعیت چیست؟
واقعیت این است نام شهیدان تابستان ۶۷ بر سینه تاریخ ایران هک شده است. آنها با عشق به سازمان مجاهدین و رهبری آن در راه آزادی مردم ایران جان پاک خود را فدا کردند و حتی بسیاری از آنان در آخرین کلامشان به سازمان مجاهدین و مسعود درود فرستادند و با گامی استوار مرگ را بر ندامت و سازش ترجیح دادند و شک نیست که هویت سیاسی و تعلق سازمانی آنان مجاهد خلق است. بنابراین دست کثیف خائنان و جنایتکاران از خون شهیدان قتل عام ۶۷ کوتاه باد و باید گفت:
«ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست» «عِــــرض خود می بری و زحمت ما می داری»
بنابراین هراس آنان از دستآوردها و پیروزی های سازمان مجاهدین بسیار قابل فهم است زیرا با سرنگونی نظام آخوندی و با برافتادن پرده ها، کارنامه کثیف و خائنانه این دست از مزدوران بر همگان آشکار خواهد شد. تجارتخانه بسیاری که با پوش «فعال حقوق بشر» و «زندانی سیاسی سابق» همچون زالو از خون شهیدان و مردم ایران ارتزاق می کنند فرو خواهد پاشید.
جنایتکاری مثل حمید نوری همچون دیگر جنایتکاران که سال ها قبل از مصداقی، بارها توسط سازمان مجاهدین خلق ایران افشا شده اند محاکمه خواهند شد اما آنچه ما در انتظارش هستیم فرا رسیدن محاکمه یکایک سران حکومت آخوندی و پادوها و عوامل و عناصر خائن است که هر یک پرونده ایی قطور از جنایت و خیانت در حق مردم ایران دارند.
بی گمان شعله های خشم جوانان و کانون های شورشی در کف خیابان های ایران که این روزها به خوبی شاهد آن هستیم و تا کنون بیش از سیصد گل سرخ و هزاران تن مجروح تقدیم آزادی مردم ایران کرده اند سرانجام استبداد مذهبی را به زیر خواهد کشید و آن روز شاهد محاکمه تمامی خیانتکاران و جنایتکارانی که ۴۰ سال روزگار مردم ایران را تلخ و تباه کرده اند خواهیم بود و به یقین آن روز بسیار نزدیک است.