صفحات مجازی آن چنان هم که میگفتند و میگویند مجازی نیست.
سرخ میشوند، و ما از دورها با چهرهای کبود، مات و خیره به صفحه! خیلی هم واقعی هستند! آنچنان فریاد را به آسمان بلند میکند و خشم تنها واکنش که اشک چاره نیست! سؤال پشت سؤال در ذهن میچرخد. آیا اینچنین است که باید؟. یعنی چهل سال کشتار و سرخی به خون نشسته چهره میهن کافی نیست.
یعنی که هیچ حساب و کتابی وجود ندارد؟ هیچ کس پاسخگو نیست؟ و بازهم سؤال. این بیعدالتی مادون همه ارزشهای انسانی است. انسانی که به صفت اشرف مخلوقات رسید. اینان چه کسانی هستند؟ و بازهم عکس و فیلم، پیکر است که در خون غوطه میخورد. تصاویری که جهان را تکان داد. چشم به چشمان سیاه و زیبای نیکتا خیره میشود. نوجوانی که با آرزوهایش به در خون نشست، و بعد زنی که برای کمک بهسوی جوانی میشتابد که غرقه در خون است. میخواهد دردش را کاهش دهد. بهسوی جوان میشتابد شال گردنش را باز میکند و قصد آن را دارد که آن روی زخم گلوله بندد و ناگهان تیری از سلاح نابکاری جانش را میگیرد. خبرها میرسد. پرستار، کارگر، دانشآموز، کولبر، کارمند! همه از دیوصفتی و ددمنشی حکایت دارد. ایران بازهم خونفشان میشود.
راستی اینان چه کسانی هستند. بدون هیچ شکی از خمیرمایه همان کسانی در خدمت هیتلر میلیونها نفر را در کورههای آدم سوزی سوزاندند. دیکتاتوری که برای سرنگون کردنش جهانی متفق شد. اختلافات ایدئولوژیک را کنار گذاشتند و حول محور سرنگونی دیکتاتوری هیتلر همه نیروهایشان را به کار گرفتند. در جنگ جهانی دوم بیش از ۶۰ میلیون نفر جان خود را از دست دادند. از این که چرا جنگ طولانی شد میتوان نوشت. ولی مهمترین آن سیاست مماشات چمبرلین نخستوزیر وقت انگلیس بود. او فکر میکرد اگر با هیتلر از در جنگ وارد نشود، انگلستان را حفظ خواهد کرد. دقیقا برخلاف چنین خوشخیالی هیتلر به انگلیس اعلام جنگ داد. حال جهان ۴۰ سال است که به خیال نرم کردن حکومتی که هزاران بار از هیتلر خطرناکتر است، مدارا کرده است. و مدارا هم میکند. در مبارزه با دیو بنیادگرائی مردم ایران به اتکا به خودشان باید که این مبارزه به پیش ببرند. واقعیت سخت و دردناکی است که باید پذیرفت. اگر بنابراین بود که هر ظلمی را پذیرفت و به شرایط تن داد، انسان هنوز در دوران عصر حجر باید به سر میبرد. خونخواران شناخته تاریخ چون نرون و ضحاک در مقابل ولیفقیه و جنایاتش رنگ میبازند.
بعد از قیام اما هم ایران و هم جهان در دورانی دیگری به سر میبرند. رژیم بهخوبی میداند که توان مهار کردن اوضاع را ندارد و در اوج استیصال برای اینکه شورش به شهرهای دیگر کشیده نشود، اینترنت را قطع میکنند و خبرها به شکل محدود میرسد.
در چه تبوتابی انسان میماند. اولین روزی که اینترنت باز شد ناگهان پرده از اوج جنایت رژیم برای بار دیگر برداشته میشود. ایران خونفشان میشود.
در روزهای بعد به تعداد آمار شهدا افزایش مییابد. تصاویر جدید پخش میشود. دستگیریهای بیرویه از مردم که به ده هزار نفر میرسد.
میزان جنایات و اخباری که در مورد مردم اعمالشده ر بهراحتی میتوان در رده جنایت علیه بشریت را قرار داد. همه دستاندرکاران این جنایت باید در دادگاههای بینالمللی محاکمه شوند.
اما این تمام داستان نیست
پیامی میرسد از آشنائی! آنچنان پرانرژی و دلگرم کننده که حیرت به انسان دست میدهد.
"سلام نت تهران وصل شد بیمارستانهای تهران پر از نیروی انتظامی هستش حتی درگیری بین پرستارها و دکترها با پلیس برای جلوگیری از بردن زخمیها نت همراه وصل نیست صادقیه ستارخان آریاشهر بانکها همه سوخته دوستی از شهریار خبر داد ما فقط تونستیم به یکی دوتا از بیمارستانها بریم و کمک پولی برسانیم در یک مورد نزدیک بود یکی از بچهها دستگیر بشه چون میخواست فیلم بگیره ازهمون بیمارستان امام حسین. تو صادقیه بچهها همون شب گل کاشتن مشغول شعار دادن بودیم ۴تا۵ بانک رفت هوا درود برهمه این عزیزان! میخواستیم ازشون فیلم بگیریم اجازه ندادن ماهم اطاعت کردیم فهمیدم داستان چیه از کانونهای شورشی بودن مردم کاملا استقبال میکنند و یه شوروشوق و انرژی خاصی پیدا کردن! جو بسیار پلیسی پادگانها پراز بازداشتی بیمارستانها پر از زخمی آمار کشتهشدهها بسیار بیشتر از اونچه که اعلام میشه و استقبال مردم بی نظیر"!
بازهم نشانهای دیگر: خانمی از خارج از کشور با خواهرش در شیراز تماس میگیرد و به آنان میگوید: "بیرون نروید برایتان خطرناک است. خواهر این خانم میگوید: چه می گوئی! بعد از چهل سال این فرصت را پیدا کردیم که این حرامیان را به زبالهدان بفرستیم. نهتنها خودم بلکه به همه میگویم بیایند و با بچههایشان هم بیایند. خفت و خواری بس است."
مردم به ترس نه گفتهاند و برای رسیدن به آزادی قیام کردهاند. دهها پیام این به همین شکل میرسد، که مردم آماده هستند برای قیام دوباره و دوباره!
این همان نسلی است که قیام کرده تا ریش و ریشه حکومت ولیفقیه را از جا بکند و حاضر به پرداخت بها است. این همان نسلی است پاسدار سلامی را وادار میکند تا آرزوی مرگ کند. و رژیم را مجبور میکند که از ترس بیآبروئی جهانی ضد تظاهرات بگذارد. خبرنگاران خارجی را برای شاهد بودن شوکت و بزرگی نظام اسلامی دعوت میکند. در همان تظاهرات خبرنگار از مردی سؤال میکند که تو ناراحت شدی وقتی مردم شعار "مرگ بر خامنهای" میدهند. آن مرد در جواب میگوید: "نهتنها ناراحت نمیشوم بلکه خوشحال میشوم. من برای کسانی ناراحت میشوند که با گلوله اینها کشته شدهاند." خبرنگار از دو خانم میپرسد: "بعضی میگویند رژیم سی در صد بیشتر هوادار ندارد، این درست است؟ آنان جواب میدهند رژیم اصلا هوادار ندارد. هر کس که با رژیم است از خودشان است."
در مقابل جنایت بیحدوحصر رژیم مردمی قیام کردهاند که هر روز از روز قبل مصممتر قدم در راه مبارزه برای سرنگونی گذاشتهاند و آن روز دیر نیست. ققنوس از آتش سر بلند خواهد کرد.