۱۳۹۷ دی ۳۰, یکشنبه

خوانشی نو از انقلاب مشروطیت شماره ۴۱-- قسمت --دوم


                            نگرانی استعمارگران و چاره‌جویی ارتجاع 
تاریخ هیجده ساله آذربایجان - احمد کسروی ص ۱۰۹: «روسیان هم‌چنان از ستارخان و باقرخان گله‌مند بودند و بودن ایشان را در تبریز به زیان خود می‌شمردند… تلگراف‌هایی در این‌باره میانهٔ لندن و پترسبورگ آمد و شد می‌کرده… چنان که در یکی گفته می‌شود: پیروان ستارخان و باقرخان به همراهی فدائیان قفقازی که با یفرم‌خان هستند می‌خواهند به بانکهای روس و انگلیس تازند».


تأسف اینجاست که علاوه بر روس و انگلیس، مخبرالسلطنه والی آذربایجان هم به این نتیجه رسیده بود که باید ستارخان را به هر نحوی هست از تبریز دور کنند!

در تلگرام‌هایی که قبل از عزیمت ستارخان به تهران بین سفارت انگلیس و وزیر خارجه‌ٔ آن کشور ـ سِر ادوارد گری ـ مخابره شده، از اصرار روس به رفتن ستارخان و باقرخان به تهران، و قبول انگلیس، و پافشاری دولت مرکزی بر رفتن آن دو به تهران سخن به میان آمده است.

تلگراف از طرف جرج بارکلی به ادوارد گری در تاریخ ۱۳مارس ۱۹۱۰ – ۲۳اسفند ۱۲۸۸: «با کمال افتخار راپرت می‌دهم که یادداشتی به دولت ایران فرستاده‌ام و تقاضای وزیر مختار روس را که راجع به اخراج ستارخان و باقرخان از تبریز و خلع اسلحه‌ٔ پیروان آنها بوده تأیید نمودم».

تلگرام‌های متعددی هم در ماه اسفند از طرف اولیای حکومت به ستارخان و باقرخان رسید که در همهٔ آنها از سردار و سالار می‌خواستند که هر چه زودتر به‌سوی تهران حرکت کنند از جمله از عضدالملک(نایب‌السلطنه) و مستشارالدوله(رئیس مجلس) و معزالسلطان(سردار محیی).

مهدیقلی هدایت، والی آذربایجان هم بودن ستارخان و باقرخان را در تبریز تاب نمی‌آورد و از ستارخان گله‌ها می‌نمود!

در این ایام، قشون دولتی نیز که برای سرکوبی شورشهای اردبیل و شهرهای دیگر آذربایجان به این استان آمده بود به عامل فشاری برای دورکردن ستارخان از تبریز و رفتن او به تهران تبدیل شد. این قشون به فرماندهی یپرم‌خان از روز ۲۶بهمن ۱۲۸۸، وارد تبریز شده بود.

چون یپرم‌خان تا ۲۲فروردین در تبریز مانده بود، شایع شده بود که آنها هم برای وادار کردن سردار و سالار به رفتن به تهران در تبریز معطل شده‌اند. البته مخبرالسلطنه والی آذربایجان به صراحت گفته بود که: «لازم بود تا اردو در شهر است (ستار و باقر) را روانه‌ٔ تهران کنیم. مجلس شورای ملی، انجمن و اردو به پند و به تهدید آخر آنها را راضی کردند که به طرف تهران حرکت کنند». معلوم بود که فشاری از همه طرف در کار بوده که اینها از تبریز دور بشوند. اما چرا ستارخان به این سفر تن داد؟

به این خاطر که نمی‌خواست بهانه‌ای برای دخالت خارجی در ایران پیدا بشود.

چاره‌جویی در محاصره ارتجاع و استعمار
تاریخ هیجده ساله آذربایجان - احمد کسروی ص ۱۱۱: «ستارخان… چون دانست روسیان در آن باره پافشاری دارند و خود دولت آن را خواسته است، خرسندی داده به بسیجِ راه پرداخت. همچنین سالار آن را پذیرفت».

تاریخ هیجده ساله آذربایجان - احمد کسروی ص ۱۱: «باری، روز بیست‌وهشتم اسفند در تبریز یکی از روزهای پرجوشی بود. تبریزیان دو تنی را که در سخت‌ترین روزهای گرفتاری پشت و پناه خود شناخته و آن‌همه مردانگی و دلیری از ایشان دیده بودند و از جان خود بیشتر دوست می‌داشتند، به تهران می‌فرستادند.

آنان که از آینده بیمناک بودند، بر این رفتن ایشان افسوس می‌خوردند ولی چون چاره نبود شکیبایی می‌نمودند.

پس از نیمروز بازارها بسته و کوچه‌های سر راه همه پر از تماشاچی شده بود، دسته‌های یفرم‌خان از سواره و پیاده رده بسته… در ساعت پنج یفرم‌خان، سردار بهادر و دیگر سردستگان به خانهٔ سردار آمدند. درشکه آماده بود. سردار با پسر ۱۰ساله‌اش بر آن نشستند. درشکه با شکوه بسیار راه افتاد.

حمایت مردمی انقلابیون و نگرانی استعمار
به هر شهری آگاهی می‌رسید مردم به جوش و جنبش می‌افتادند. زنجان به پیشواز باشکوهی برخاست و ۳روز میهمانی‌های بزرگی دادند. پیدا بود ایرانیان ارج جانفشانی‌های ستارخان را نیک می‌شناختند.

تاریخ هیجده ساله آذربایجان - احمد کسروی ص ۱۲۹: «در تهران، همین‌که آگاهی رسید که از تبریز بیرون آمد‌ه‌اند، همگی مردم با شور و خروش به بسیج پیشواز و پذیرایی برخاستند. این جوش مردم، روسیان را بر آن داشت که به آمدن ایشان به تهران نیز خرسندی نداده به بیرون کردن از ایران بکوشند و این خواهش را از دولت کردند.

سپهدار می‌ترسید سردار و سالار در تهران در برابر جاه‌طلبی‌های او مانعی ایجاد کنند و مردم را گرد خود جمع کرده، به مبارزه اقدام کنند. این بود که از علمای نجف خواستند که از سردار و سالار برای زیارت عتبات دعوت کنند.



حیله ارتجاع و هوشیاری انقلابیون
در قزوین تلگراف آخوند خراسانی و آخوند مازندرانی به سردار و سالار رسید که در آن درخواست کرده بودند قبل از رفتن به تهران برای ”آستان‌بوسی شاه ولایت و زیارت عتبات عالیات” به نجف بروند؛ ولی سردار و سالار سفر به نجف را به بعد از سفرشان به تهران موکول کردند. در نیمه‌ٔ فروردین ۱۲۸۹ سردار و سالار در میان استقبال پرشور مردم تهران وارد آن شهر شدند. ستارخان در پارک اتابک و باقرخان در عشرت‌آباد مستقر شدند.

برخلاف عشق و علاقه‌ای که مردم به سرداران انقلاب خود داشتند، دولتیان به قدرت رسیده، آنها را مزاحم خود می‌دیدند. هر دو دسته‌بندی که در مجلس وجود داشت، از اعتدالی و انقلابی، معروفیت و محبوبیت مجاهدین را نمی‌توانستند تحمل کنند. تقی‌زاده از سیاست انگلیس پیروی می‌کرد و ”یک رو به سوی آزادیخواهان و یک رو به سوی لندن” داشت. تقی‌زاده با سیاست انگلیس پیوند داشت در دشمنی با مجاهدین می‌کوشید.

تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۸۰۹: «تقی‌زاده… با رفت و آمدی که به لندن می‌کردند و هم‌چون کبوتر دوبرجه‌ گاهی در آنجا و گاهی در اینجا می‌زیستند، ناچار می‌بودند که پیروی از سهش‌های مردان سیاسی انگلیس نمایند».

تقی‌زاده و امثال او که یک رو به سوی آزادیخواهان و یک رو به سوی لندن و پترزبورگ داشتند پس از فتح تهران، برای ایجاد دودستگی و تفرقه در راستای سیاست روس و انگلیس دست‌به‌کار شدند.

 حسن نیت انقلابیون و جنگ قدرت
ستارخان وقتی به تهران وارد شد و اختلافات و تفرقه‌های بین اعتدالی‌ها و انقلابی‌ها را مشاهده کرد دست‌به‌کار شد که بین آنها آشتی برقرار کند. گویی که این ایجاد تفرقه و تحریک گروهها علیه همدیگر، برای پیش‌بردن نقشه‌ای طرح‌ریزی شده بود.

تاریخ هیجده ساله آذربایجان - احمد کسروی ص ۱۳۰: ” این کشاکش از سرچشمه‌ٔ دیگری آب می‌خورد و نیرومندتر از آن بود که او بتواند از عهده‌ٔ جلوگیری برآید”.

اولین اقدام عملی دستهٔ انقلابی قتل سیدعبدالله بهبهانی در شب ۲۴تیر ۱۲۸۹ بود.

تاریخ هیجده ساله آذربایجان - احمد کسروی ص ۱۳۱: «اگر چه کشندگان نام به نام شناخته نشدند، ولی بی‌گمان از دستهٔ حیدرخان عمواغلی بودند و این خونریزی را با دستور تقی‌زاده کردند. حیدرعمواوغلی که ما آن‌همه ستایش‌های به‌جا از کاردانی و دلیری او کردیم، این زمان در تهران، افزار دست تقی‌زاده گردیده به این کارهای ناشایست برمی‌خاست».

بهبهانی، کسی بود که در ابتدای جنبش بازرگانان همراه طباطبایی در دوران مظفرالدین شاه، از سران جنبش تهران بود. بنابراین قتل او باعث اعتراض بازاریان و گروه‌های بسیاری از مردم تهران شد.



بهانه ارتجاع و دست‌بستگی انقلابیون
وقتی بهبهانی به‌قتل رسید همه آن‌را به پای تقی‌زاده بستند. فردای آن شب مردم بازارها را بسته علیه تقی‌زاده به اعتراض پرداختند. تقی‌زاده از ترس مردم بلافاصله از تهران بیرون رفت و از راه گیلان به استانبول روانه شد. اما قتل بهبهانی در شدت بخشیدن به دودستگی‌ها مؤثر افتاده بود چنان‌که شب ۹مرداد، چند تن از مجاهدان معزالسلطان (سردار محیی) که به اعتدالیها وابسته بود، ۲تن از وابستگان دستهٔ انقلابی به نام‌های علی‌محمدخان تربیت و سیدعبدالرزاق را کشتند.

علی‌محمدخان تربیت به کمیته‌ٔ ستار گیلان وابستگی داشت. او و سیدعبدالرزاق در فتح قزوین و تهران در کنار مجاهدین گیلان علیه عوامل استبداد جنگیده بودند. ”تربیت” از بستگان تقی‌زاده بود.

روز ۲۳تیر کابینه‌ٔ مستوفی‌الممالک که ائتلافی از اعتدالیها و انقلابی‌ها بود به مجلس معرفی شد.

کابینه‌ٔ مستوفی مجاهدان را عامل این ترورهای سیاسی می‌شمرد. بنابراین اولین وظیفه‌ٔ خود را خلع‌سلاح مجاهدین اعلام کرد... اعضاء کابینه‌ٔ مستوفی عبارت بودند از: فرمانفرما(وزیر داخله)، قوام‌السلطنه(وزیر جنگ)، حسینقلی نواب(وزیر خارجه)، دبیرالملک(وزیر عدلیه)، حکیم‌الملک(وزیر مالیه)، شهاب‌الدوله(وزیر پست و تلگراف).

از سمت و سویی که وقایع پیدا می‌کرد، یعنی ابتدا ایجاد دودستگی‌ها، بعد ترورهای سیاسی دو دستهٔ اعتدالی و انقلابی و بعد مطرح کردن خلع‌سلاح مجاهدان، به‌خوبی می‌شود نتیجه گرفت که آن دسته‌بندی‌ها برای خلع‌سلاح مجاهدین و تضعیف قطب انقلاب بوده است.

تاریخ هیجده ساله آذربایجان - احمد کسروی ص۱۳۳: «نمایندگان روس و انگلیس بر آن بودند که از همهٔ مجاهدان ابزار جنگ را بگیرند و آنان را پی کار خود فرستند.

تو گفتی آن کشاکش و دسته‌بندیها تنها از بهر این بود که… مردان غیرتمند و دلیر را که به چشم بیگانگان خار بودند، آلوده گردانند و از دیده‌ٔ مردم بیاندازند و در میان ایشان تخم کینه و دشمنی بکارند

و سپس انقلابی و اعتدالی دست به هم داده به کندن ریشه‌ٔ ایشان همداستان گردند».

کم‌کم نیات درونی از پرده بیرون آمد. روز دهم مرداد وزیر خارجه‌ٔ ایران با وزیر مختار روس در خصوص خلع‌سلاح مجاهدین به توافق رسیدند.

کتاب آبی - ادوارد براون: نقل از تاریخ هیجده ساله ص ۱۳۳: «وزیر خارجه آهنگ دولت را دربارهٔ گرفتن تفنگ از دست مجاهدان با وزیر مختار روس به گفتگو گذاشت. من نیز با ایشان بودم. موسیو باکلوفسکی آهنگ دولت را نیک‌خواهانه به راست داشت… ولی من بیشتر گرفتن ابزار جنگ از دست مجاهدان را سپردم».

۲روز بعد مجلس شورای ملی از ۸تن از مجاهدان و سران بختیاری دعوت کرد که در مجلس حاضر شوند.