صداقت انقلابیون و دورنگی میوهچینان
«در نشستی که ۷ساعت بهطول انجامید مجلس قانونی را به تصویب رساند مبنی بر اینکه جز افراد نظامی هیچکس دیگری حق حمل سلاح ندارد و تا ۴۸ساعت دیگر همهٔ افراد غیرنظامی باید سلاحهای خود را تحویل دهند. کسانی که ایستادگی کنند گوشمالی خواهند دید».
چون این قانون تصویب شد، ستارخان گفت نخست کسی که آن را بکار بندد من خواهم بود.
تاریخ هیجده ساله آذربایجان - احمد کسروی ص ۱۳۴: «ستارخان و همگی دیگران سوگند یاد کردند که به دولت نافرمانی ننمایند. بدینسان نشست با خرسندی و شادمانی به پایان رسید و دولت قانون را با دستور بکاربستن آن به چاپ رسانیده آگهی بس درازی در شهر پراکنده نمود».
اگر چه ظاهر این قانون این بود که جز نیروی نظامی دولت مرکزی هیچ گروهی سلاح نداشته باشه، اما این قانون تا حد بسیاری غیرعادلانه بود چون غیر از مجاهدان که سلاح داشتند و حالا خلعسلاح میشدند، بقیه از یک طرف سلاح خود را میدادند اما از دست دیگر به اسم اینکه نیروی دولتی هستند سلاح میگرفتند و فقط مجاهدان خلعسلاح میشدند.
تاریخ هیجده ساله آذربایجان - احمد کسروی ص ۱۳۶: «در این هنگام نیز حیدرعمواوغلی و دستههای او و دیگر هواداران انقلابیان را از یکسو تفنگ از دستشان گرفتند و از یکسو در شمار سپاهیان (در نظر) گرفته، دوباره تفنگ دادند. پیداست که این رفتار عنوان بهدست دیگران میداد که گردن به قانون نگذارند».
بدینسان شرایط خلعســلاح مجاهــدین آماده شد. ماجرایی که اندوهناکترین داستان تاریخ مشروطه است.
با این زمینهچینی حکومتگردانان تهران، مقدمات اجرای توطئهای علیه ستارخان را چیدند. توطئه این بود که سلاح از کف مجاهدین جانبرکف بگیرند و اگر موقعیت مساعدی باشد خود آنها را قلع و قمع کنند.
دولتی که انقلابیون را نادیده گرفت
در این ماجرا یپرم[s۱] خان(رئیس نظمیهٔ وقت)، پالکونیک(رئیس قوای قزاق)، قوامالسلطنه(وزیر جنگ وقت) و شماری دیگر شرکت داشتند. عینالدوله نیز از پشت پرده بر قضایا نظارت داشت. با وجود آن که ستارخان حاضر شده بود سلاح خود و مجاهدین همراه خود را تحویل دهد. اینها بسیج جنگ میدیدند.
فرماندهی بهنام یفرمخان بود چون روز فرارسید به آهنگ پارک اتابک روانه شده اطراف آن را فراگرفتند.
از آنسو در پارک مجاهدان همچنان در خروش بودند و دستهدسته مردم که نگران ستارخان بودند به آنجا آمده بیرون میرفتند.
ستارخان و باقرخان از جنگ پرهیز داشتند و کمتر گمان میکردند کار به خونریزی کشد.
ارتجاع در کمین انقلابیون
تاریخ هیجده ساله آذربایجان - احمد کسروی ص ۱۴۰: «ستارخان دستور داد نامهای مجاهدان را بنویسند و تفنگها را یکایک گرفته در اتاقی گردآورند. ولی هنوز چند تفنگی گرفته نشده بود که ناگهان ۲عثمانی از کارکنان سفارت به آنجا درآمدند. یکی از ایشان در میان مجاهدان به گفتار پرداخته چنین گفت: "این مجاهدان در راه آزادی تلاشها کردهاند و بیشتر ایشان پدر یا برادر یا پسر خود را از دست دادهاند. تفنگها را نیز در جنگ از دست دشمن بیرون آوردهاند. این رفتار دولت با اینان بیدادگرانه است." دانسته نیست اینان را که؟ به اینجا فرستاد و خود چه میخواستند!».
در این میان دستههایی از مردم تهران نیز فرارسیدند. اینان نیز از راه دیگر به شورانیدن مردم پرداختند.
در این زمان ناگهان از دم در آواز تیری برخاست… مجاهدان پارک آن تیر را نشان جنگ دانسته به یک بار به هم برآمدند و آمادهٔ جنگ ایستادند.
دولت میوهچینان نمیخواستند شکار را از دست بدهد و از فرصتی که برای تضعیف و از پا انداختن ستارخان بهدست آورده بود استفاده نکنند.
آتشباری بر انقلابیون
عصر روز ۱۴مرداد ۱۲۸۹ – در سالروز صدور فرمان مشروطه – پارک اتابک، محل استقرار ستارخان و یاران او، گلولهباران شد.
تاریخ هیجده ساله آذربایجان - احمد کسروی ص ۱۴۲: «در چهار و نیم پس از پیشین، دستور دولت رسید و بهیکبار شلیک و گلولهریزی آغاز شد. توپها غریدن گرفت شصتتیر تگرگ باریدن آغاز نمود. ستارخان در گرماگرم شلیک خواست از پلهها بالا رود و در میان راه ناگهانی تیری به زانویش خورد… بدینسان یگانه قهرمان آزادی از پا افتاد…
مردی که آنهمه جنگهای سخت را دیده و آسوده بیرون جسته بود در اینجا بدترین گزندی یافت».
بعد از ۴ساعت درگیری مجاهدین بهزانو درآمدند. ۶۰تن از افراد حاضر در پارک شهید و زخمی شدند و همهٔ اثاثیهٔ پارک غارت شد.
کشتن و اسارت انقلابیون
تاریخ هیجده ساله آذربایجان - احمد کسروی ص ۱۴۲: «دویست تن از مجاهدان دستگیر افتادند… گذشته از مجاهدان و بستگان ستارخان و باقرخان، بازاریان را که در آنجا بودند گرفتار کرده به زندان شهربانی بردند. تنها ستارخان و باقرخان و پسر دهساله ستارخان را در درشکه نشانده به خانهٔ صمصامالسلطنه بردند... فردای آن روز در کوچههای تهران مجاهدی دیده نمیشد. مردم تهران از پیشآمد سخت افسردگی داشتند و همگی دلسوزی مینمودند و با آن که دولت حکومت نظامی برپا و سختگیری آغاز کرده بود، بازارها را باز نمیکردند».
تلخترین ماجرای تاریخ مشروطه را خواندید.
محاصره و تهاجم به سردار انقلاب و نیروهایش بعد از دعوت او به تهران؛ توطئهای که توسط روس در انقلاب مشروطه به اجرا درآمد.
ادامهٔ ماجراها را در آینده شرح خواهیم داد.