۱۴۰۰ دی ۱۳, دوشنبه

عمامه‌داران ریایی در توفان نفرت اجتماعی


                             نابودتان می‌کنیم

امروز جامعهٔ ایران با تمام آحادش دست رد به سینهٔ ماموتها و دایناسورهای عمامه‌دار زده است. دامنهٔ این نفرت اجتماعی به‌قدری فراگیر است که حتی منابع خبری و رسانه‌های سانسورشدهٔ حکومتی نیز آن را کتمان نمی‌کنند. منشأ این نفرت می‌تواند برخاسته از عوامل گوناگون باشد اما آنچه بیش از هر عامل دیگری به چشم می‌خورد این است که روح ایران و ایرانی از استبداد و تحمیل به هر بهانه منزجر است. مضمون انقلاب ضدسلطنتی، مبارزه با سلطنت شاهنشاهی و استبداد برخاسته از آن بود. این روح در نهاد جامعهٔ ایران جاری است. از این رو با استبداد و دیکتاتوری سر ناسازگاری دارد.

نظام ولایت فقیه علاوه بر دارا بودن یک ساختار استبدادی، دارای ویژگی‌های سرکوبگری، دجالیت و صدور ارتجاعی دینی است. مبلغ یک نظام بسته قرون‌وسطایی است. جامعه را می‌خواهد با شلاق و طناب‌دار اداره کند. در تمام شئونات زندگی اجتماعی دخالت می‌کند. با مفاهیمی مانند آزادی، دمکراسی، انتخاب انسان‌ها، جدایی دین از دولت، پلورالیسم، و توسعهٔ سیاسی ضدیت دارد. جامعهٔ آزادیخواه ایران چنین ظلمی را برنمی‌تابد و با آن درمی‌افتد. نسل‌های جوان‌تر ایران با آن‌که در این نظام به دنیا آمده‌اند، بیشتر از سایر نسل‌ها با آن در ستیز هستند.

با ورود اینترنت و شبکه‌های اجتماعی به زندگی امروز، مردم و به‌خصوص جوانان نسبت به تاریخ معاصر ایران و وقایع سانسو رشده در این حکومت بیش‌از‌پیش پی می‌برند. دیگر نمی‌توان گرداگرد افکار آنها زنجیر کشید و با توسل به تازیانه «ایمان قلبی و التزام عملی به ولایت فقیه» را در ذهن و قلب آنها فرو کرد.

محمدرضا فیاض، استاد دانشگاه و وابسته به باند اصلاح‌طلب، در گفتگویی حول تأثیرات فضای سیاسی حاکم بر ایران بر مهاجرت نخبگان، به بخشی از نفرت نسل نخبه و جوان اذعان می‌کند.

«از منظر فرهنگی نیز نسل نخبه و جوان سبک زندگی متفاوتی دارد و نگرش پیشاتمدنی یا پیشامدنی یک صد ساله ایران و سبک زندگی کهن‌سالان که هر روز از تریبونهای مختلف به این جامعه تزریق می‌شود، در تعارض بنیادین و آشکار با روندهای یک صد ساله گذشته جامعه ایران خصوصاً در طبقه شهری نیروی تحصیل کرده و جوانان نخبه است و این موضوع جوان ایرانی را تحریک و عصبی می‌کند» (همدلی. ۱۲دی ۱۴۰۰).

او در پایان گفت‌و‌گویش با این روزنامه از وضع موجود و تعارض آن با خاستگاههای انقلاب ضدسلطنتی ابراز تأسف می‌کند.

«به‌عنوان استاد دانشگاه باید به نسل جوان بگویم که متأسفم شرایط آن‌طور که نسل ما و جوانان انقلاب فکر می‌کردیم، نشد».

این اعتراف برای حکومتی که دجالگرانه تبلیغ و بیان می‌کند که در هلاکت پاسدار قاسم سلیمانی ۱۰میلیون نفر برای تشییع او آمده‌اند، یک سرشکستگی است. برملاکنندهٔ تو خالی بودن این ادعای گنده‌تر از دهان خامنه‌ای است. علامت گویایی است که نسل‌های ایران این حکومت را نمی‌خواهند. فراتر از نخواستن در مواجهه با آن «تحریک و عصبی می‌شوند»! [بخوانید سر به شورش برمی‌دارند و منشی را در پیش می‌گیرند که در فرهنگ منحط و سرکوبگرانهٔ این نظام، محاربه و بغی محسوب می‌شود.]

نفرت از این حکومت و چاره‌جویی برای دفع و براندازی آن اینک به یک تمایل عمومی تبدیل شده است. یک مورد آن ایستادگی در برابر گزافه‌گویی‌ها و اهانت‌های مأموران فاسد تحت عنوان «آمران به معروف و ناهیان از منکر» این رژیم است. نمونهٔ لگد کردن عمامهٔ یک آخوند و حمله به یک آخوند دیگر از سوی یک زن شجاع ایرانی در قم، پیام مشخصی در این زمینه دارد. پیامی که به‌سرعت در جامعهٔ مستعد تغییر ایران منتشر می‌شود و بازخورد دارد.

در واکنش به چنین بازخوردهایی است که آخوند حسینی همدانی، امام نمایش جمعهٔ کرج با استیصال می‌گوید:

«ما چکار بکنیم تا بتوانیم امربه معروف و نهی از منکر را در جامعه توسعه بدهیم مردم واقعاً بتوانند الآن وضعیت یک جوری است که اگر یک کسی بخواهد نهی از منکر بکند همه سرش می‌ریزند می‌گویند آقا به تو چه! تو چرا می‌گی! هیچ اصلاً جرأت نمی‌کند کسی این باید جو آن تغییر بکند، چکار باید کرد که این جو تغییر بکند؟ خودش این یک بحث است. ». (تلویزیون شبکهٔ البرز رژیم. ۱۲دی ۱۴۰۰).

توجه کنید. می‌گوید فضا در جامعهٔ ایران طوری شده است که مأموران حکومتی جرأت ابراز وجود ندارند و بی‌درنگ با واکنش تند اجتماعی مواجه می‌شوند. به‌یقین نسل‌هایی که امروز با عمامه‌داران ریایی با زبان نفرت و انزجار سخن می‌گویند، چندان فاصله‌یی با تبدیل‌شدن این نفرت به یک قهر فراگیر اجتماعی ندارند. قهری که برای کسب توان اثرگذاری، به سمت مسلح شدن کشانده و مقابله با مسببان تیره‌روزی ایران و ایرانی کشیده می‌شود.

به‌نظر می‌رسد که دیگر وقت آن رسیده که «اشک» و «آه» جای خود را به «آهن» و «دشنهٔ فولاد» دهد.

ز اشک و آه مردم، بوی خون آید که آهـــن را

دهی گر آب و آتش، دشنهٔ فولاد می‌گردد.