اصلاح طلب اصول گرا دیگه تمومه ماجرا
نقشها بر سپهر سیاسی ایران
شاید در تاریخ ایران کمتر دورانهایی را چون چهار دهه گذشته سراغ داشته باشیم که سپهر سیاسی این مملکت از منتهای مواضع چپ تا منتهای مواضع راست، انبوهی آمد و شدها و نشانهگذاریها را در خود دیده و ثبت کرده باشد. در چنین مواقعی که بسیاری از این مواضع چپ و میانه و راست در هم تنیده و تمیز آنها از یکدیگر سخت مینماید، پرتوی از یک روشنایی باید یافت تا این تمیز و تشخیص را تبیین کند. تجربه عبور از این سپهر پر نقش و نگار و نشانه در پایان همین چهار دهه گواهی میدهد که چنین پرتوی را فقط میشود از دو منشأ:
«زمان» بهعنوان شاهد همهجانبهٔ تاریخ
و «آرمان آزادی» بهعنوان اصل و آینهٔ تمیزدهندهٔ وفادار و غیروفادار
بر این سپهر افکند.
اکنون که این دو منشأ روشناافکن بر سپهر سیاسی ایران را داریم، میتوانیم انواع نشانهگذاریها یا جای پای مواضع سیاسی و اجتماعی و اقتصادی صاحبان آنها را از دهههای پیشین تا به امروز محک زنیم. طبعاً بررسی این همه نشانه و کشاکش بر این سپهر ۴۰ساله، در یک مقاله و یادداشت نمیگنجد؛ اما میتوان دو منشأ «زمان» و «آرمان آزادی» را دو معیار در یک دستگاه سنجش اصالتها و میزان انطباق آنها با منافع ملی ایران دانست.
پردهبرداری نسلها از سامریهای خدمتگزار ولیفقیه
یکی از این نشانهها در سپهر سیاسی ایران که طی بیش از دو دهه گذشته ظهور و افول داشته، جریانی تحت عنوان اصلاحطلب است. جریانی که هم گذشت «زمان» و هم آینهٔ «آرمان آزادی» نشان دادهاند بیشترین خدمتگزاری را به تحکیم دیکتاتوری ولایت فقیهی داشته است. البته چنین نتیجهگیریای را هم خود «زمان» و «آرمان آزادی» پیش منظر همگان گذاشتهاند؛ وگرنه چه جریاناتی که دنبال این نمود مجسم سامری بهخط شدند و افشاکنندهگان ماهیت ولایی این سامری را تکفیر و تحریم نمودند!
حالا بسیاری جریاناتی که در سپهر سیاسی ایران گذار و گذر داشته و دارند، از بهاصطلاح اصلاحطلبان عبور کرده و دستشان را خواندهاند. باید یادآوری کرد که این روشنگری و تاریکیزدایی و تمیزشدهگی به یمن مواضع روشن و شجاعانه رهبری مقاومت ایران و پایداری پرشکوه نسلهایی که وارثان قتلعام شدهگان تابستان ۶۷ بوده و نیز به یمن قیامهای پیاپی دو دهه گذشتهٔ نسلهای عمیقاً ضدارتجاع آخوندی ــ بهطور خاص قیامها دی ۹۶ و آبان ۹۸ ــ ممکن شده است.
قدرت زمان و مغبونان معترف
اکنون قدرت «زمان» است که بار دیگر پرتواش را به درونمایهٔ این جریان سامری افکنده و معترفان مغبونش را به لبخوانی کارنامهٔ فرجام خود میخواند. این لبخوانی را در آینهٔ تحریم «حداکثری» و قاطع نمایش دوم اسفند توسط مردم اینطور نجوا میکند:
«در غیابِ حداکثری مردم، برخی از احزاب اصلاحطلب از جمله حزب کارگران سازندگی با لیستی مستقل پا به عرصه انتخابات گذاشتند و خواسته یا ناخواسته در معرض انتخاب مردم قرار گرفتند. نتیجه آن برای بسیاری از جمله رؤسای این حزب از پیش آشکار بود: شکست!»(روزنامه شرق، یادداشت سردبیر، ۱۳اردیبهشت ۹۹)
پرتوی دیگر از روشنابخشی «زمان» بر تمامیت این مغبونان خدمتگزار ولایت فقیه و عجین بودن ماهیتشان با قدرتپرستی و «ساختار کلی حکومت»، تمکین ازلیشان به «فرهنگ سیاسی انقلاب اسلامی» است. از آنجا که در سیاست نمیتوان هیچ چیزی را تا ابد پنهان کرد، بدبیاری اینان در آینهٔ این اصل، مکافاتی است که نمیتوانند برخلاف سامریبازیشان، دامنشان را از آن پاک کنند:
«پوستاندازی، تغییری ظاهری است برای حفظ وضعیت موجود و یافتن راهکارهایی برای بازگشت به قدرت به نام مردم. رئیس دولت اصلاحات و برخی از اصلاحطلبان به این نکته آگاهاند که مردم در سیاست با کسی رودربایستی ندارند...جریانهای اصلاحطلب مرزهای چندان روشنی با جریانهای رسمی ندارند. آنان در پی راهکاری برای مشارکت با ساختار کلی حکومت هستند...غلامحسین کرباسچی میگوید «کار سیاسی رودربایستی ندارد»؛ این نهیب به خود نزدیکی به نهادهای رسمی است. آنچه سالها در فرهنگ سیاسی انقلاب اسلامی رایج و پذیرفتنی بوده است».(همان منبع)
عناوین پرطمطراق در زیر کرباس ولایت فقیه
در ادامه مجبور است به اصل و بنیاد تمامیت نظام آخوندی در عرصههای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی بپردازد که جریان اصلاحطلب هم در همان گهواره تربیت یافته است. به اینان گوشزد میکند که اگر چه چند صباحی برای پهن کردن بساط سامریشان، هفتتیرکشی علیه آزادی و آزادیخواهان را غلاف کردهاند، اما هوا برشان ندارد که از اصل و بنیادشان دور نشدهاند و کماکان سر و ته یک کرباساند. برای این یادآوری، کل کارنامهٔ ۴۱ساله حاکمیت ولایت فقیه و دولتهای ادواری آن را با نقل قولی از کتاب «آرمانهای سیاسی» نوشته برتراند راسل باز خوانی میکند:
«هر نظام اقتصادی در پی چهار هدف است:
اول بیشترین تولید و پیشرفت تکنیکی / دوم رسیدن به عدالت توزیعی / سوم ایجاد امنیت برای تهیدستان در برابر فجایع طبیعی و اقتصادی / و دست آخر افزایش امیال آفرینشگرا و کاستن از امیال مالکیتگرا.
با یک محاسبه سرانگشتی میتوان گفت دولتهای ما در رسیدن به هر چهار هدف ناکام بودهاند».(همان منبع)
از آنجا که آخوندها با عقدهگشایی مفرط در سیاستپیشهگی و چپاولگری، جامعه ایران را دچار عمیقترین و گستردهترین فاصلهٔ طبقاتی کردهاند، چنین فسادی در «مالکیتگرایی جریانهای سیاسی» و «سلب مالکیت از مردم» متبلور شده است. بازتاب چنین وضعیتی چیزی جز طرد قاطع هر دو جناح از جانب مردم ایران نیست که موجب شده است پس از ۴۰سال بنبست «در عرصه سیاست»، تازه به ضرورت «تغییر نگرش در راهکارهای اقتصادی» رجوع شود:
«تغییر جدی در عرصه سیاست، از طریق تغییرِ نگرش در راهکارهای اقتصادی امکانپذیر است. پاشنهآشیل همه جریانهای سیاسی، اطاعت از امیال مالکیتگرا است. بررسی کارنامه برخی از مقامات و کارگزاران سیاسی و اقتصادی بیانکننده این نکته است که دولتها در پوشش خصوصیسازی از مردم، سلب مالکیت نیز کردهاند. آنچه بعد از گذشت چهار دهه مردم را از سیاست دلزده کرده، صرفاً گفتمان اصلاحطلبی یا اصولگرایی نیست؛ بلکه گفتمانی است که بر دیدگاههای اقتصادی منفعتگرا چفتوبست شده است».(همان منبع)
وفای به آرمان آزادی، تمیز دهندهٔ مونیستی
چنین مختصاتی از جماعت مغبون اصلاحطلبان که در نمونههای بالا بررسی شد، همان پاسخ «زمان» بهعنوان شاهد همهجانبهٔ تاریخ است که در عرصهٔ غربالگری سیاسی ــ حتی در درون نظام ــ نصیبشان شده است. علت هم در یک اصل و یک واقعیت بیشتر نیست و آن اصل مونیستیِ ضرورت و تقدم «آرمان آزادی» برای ایرانزمین از مشروطیت تا الآن است. هر نیرویی که به این ضرورت و این اصل مسلم پاسخ ندهد، دست به هر رمالیِ سیاسی تحت عنوان اصلاحات در سایهٔ ولایت فقیه هم بزند، کژدم عقربی است که مجبور است در محاصرهٔ آتش طرد و بیداری خلقها، خود را تعیینتکلیف کند و به اصل و گهوارهٔ ولایی قرون وسطاییاش بازگردد.
فردای ایران و ستارگان سرفراز
این تازه بخشی از یک نشانه در سپهر سیاسی ایران است. باشد که در فردای سپیدهدم آزادی، پرتوهایی چونان رنگین کمانهای پس از توفانها و بارشها بر همگان تابیده شود تا مردم و تاریخ ایران گواهی دهند که اصالت ماندگار و وفاداری به آرمان آزادی در عصر ظلام شیخان شقی، چه بهایی داشت و کدام جریانهایی در این سپهر، ستارگان سرفراز ماندند...