مقدمه
تولید انبوه کتاب و فیلم و مقاله و یاوهسرایی وقفهناپذیر رژیم آخوندی و عوامل و مزدورانش در داخل و خارج کشور علیه مجاهدین نشاندهنده ترس و وحشت بیپایان رژیم از قیام و سرنگونی و از یگانه جایگزین دموکراتیک و مستقل است. فهرستی که سازمان مجاهدین در اختیار دارد شامل ۵۱۹کتاب و ۱۶۹فیلم تا دیماه ۱۳۹۷ است، با سیلی از اکاذیب دیوانهوار و غیظ و کین حیوانی و پایانناپذیر نسبت به برادر مجاهد مسعود رجوی.
چندی پیش کمیسیون امنیت و ضدتروریسم شورای ملی مقاومت اعلام کرد که تنها در ۸ماه اول سال ۹۷ رژیم آخوندها و شبکه خبرنگاران دوست نظام با دریافت پول کلان، ۱۸پروژه لجنپراکنی را در رسانههای غربی به اجرا در آوردهاند. توئیت جواد ظریف و اظهارات سفیر رژیم در لندن پس از بسته شدن حسابهای اینترنتی رژیم که سعی داشتند ورق را علیه مجاهدین بهویژه در آلبانی برگردانند، جای تردید باقی نگذاشت.
تروریسم و شیطانسازی، تلاش اصلی حکومت آخوندی علیه مجاهدین بوده و پس از اعلام دوران آمادهباش سرنگونی، شدت و حدت یافته است. چند دوجین از قدیمیها و مستخدمان جدید نیز در رسانههای آخوندی به کار گرفته شدهاند. از لطفالله میثمی، احمدرضا کریمی، عبدالله شهبازی،سیروس علی نژاد، سردژخیم آخوند حسینیان، محمود رضوی، تبرائیان، سردژخیم آخوند ری شهری، دژخیم صادق کوشکی، دژخیم عزت شاهی و جواد منصوری تا مزدورانی از قبیل ابراهیم و مسعود خدابنده. همچنین بسیاری مزدوران خرده پا در داخل ایران و مزدوران پیشانی سیاه و افشاء شده در خارج کشور که در رسانههای رژیم و سایتهای اطلاعات آخوندها مستمراً مصرف میشوند.
یک هفته پس از سرفصل تحریمها در ۱۳آبان ۹۷، وزارت اطلاعات آخوندها از طریق عوامل و مزدوران و سایتهای زنجیرهیی خود از باز پخش کتابی به نام «زمان بازیافته» خاطرات سیاسی بهمن بازرگانی عضو سابق مرکزیت مجاهدین خبر داد. کسی که گویا استراتژی مبارزه مسلحانه مجاهدین را او نوشته است(!)
این کتاب که در سال ۱۳۹۲ تهیه شده و با نام «زمان نویافته» از جمله در «دو ماهنامه سیاسی-راهبردی» اصلاحطلبان نظام از اسفند ۹۵ مورد مصرف قرار گرفته بود، شامل طرفهها و اخبار دست اول از ۵۰سال پیش در داخل سازمان و همچنین از زندان شاه در ۴۶سال پیش است (!)
عجبا کتابی که در سال ۹۲ تهیه شده پنج سال و اندی بعد با نام «زمان بازیافته» موضوع معرفی و نقد و بررسی قرار میگیرد تا در پیشانی آن بگوید: «دغدغه اعضای اولیه و هستهٔ مرکزی سازمان مجاهدین خلق، مسأله آزادی نبود و آنها بسیار خودشیفته بودند» (بهمن بازرگانی-۶دی ۱۳۹۷-ایبنا).
یکی از آن خبرهای طرفه و دست اول در این کتاب این است که گویا مجاهدین در همان ریل وزارتی «قتلهای مشکوک» در درون خودشان، در تابستان۱۳۵۱ در زندان قصر تصمیم گرفتند ناصر سماواتی را که در خدمت سردژخیم ساواک پرویز ثابتی به تلویزیون رفته و علیه سازمان مصاحبه کرده بود، خفه کنند. بهگفته بهمن بازرگانی قرار بود «با ریسمانی که بافته بودند خفهاش کند». «اکثر اعضای مرکزیت قصر بهویژه موسی خیابانی در این باره خیلی تند و تیز بودند. موسی میانه خوبی با من نداشت و موقع صحبت با من سعی میکرد با من چشم تو چشم نشود».
اینجاست که بهمن بازرگانی در نقش فرشته نجات از انجمنهای نجات وزارت اطلاعات سر میرسد و مانع انجام جنایت میشود تا جایزه حقوقبشر دریافت کند!
کاش همین فرشته نجات در زمان کشتن کشیشهای مسیحی و بمبگذاری در حرم امام رضا و آتش زدن کعبه هم که خمینی و خامنهای به مجاهدین نسبت دادند، سر میرسید و مانع میشد!
ترهات و تحریف و دستبردهایی از این قبیل، قبل از هر چیز نیازمندی اطلاعات آخوندها را به لجنپراکنی علیه مجاهدین نشان میدهد. به این ترتیب نسل جوان، مانند اصلاحطلبان درون نظام، اکنون به گواهی مُرداری از نیم قرن پیش، باید باور کنند که اگر هم این رژیم، رژیم بدی باشد، مجاهدین بدتر هستند. خلاصه اینکه رژیم آخوندی بهتر است!
به این منظور مرداری که چند سال بیشتر با مجاهدین نبوده و قبل از سال ۱۳۵۰بریده است، بایستی در «زمان بازیافته» بازسازی و رنگآمیزی و با ارتقاء دادن او به مسئول گروه سیاسی سازمان، به بازار فکری نظام عرضه شود. ظاهراً ارتقاء دادن لطفالله میثمی به مقام بنیانگذاری کفایت نکرده و اکنون نوبت دیگری است.
به گفته بهمن بازرگانی، مجاهدین از همان زمان محمد حنیفنژاد، باطنی و اسماعیلی مسلک با «انضباط خیلی منسجم و دیسیپلین قوی حسن صباحی» و البته خشونتطلب، خودشیفته، مستبد و توتالیتر بودهاند:
-«در درون سازمان حنیفنژاد این بنیان را گذاشته و در کله کادرهای سازمان این را کاشته بود که سازمان همه چیز آنهااست یعنی مهمتر از دین و وطن و شرافتشان است».
-«سازمان سنت روابط دموکراتیک نداشت که بگوییم اینجا چرا غیردموکراتیک برخورد کرد. در این سازمان اگر کسی دموکراتیک برخورد کند باید غیرعادی بدانیم و تعجب کنیم».
-«در آن جزوه نقد ایدئولوژی سازمان نوشته بودم...که پذیرش مرگ در ریشهها برمی گشت به استعدادهایی که در بعد عاطفی وجودمان داریم و مشترک با حیوانات است. این بخش در تقابل کامل با نظرات رسمی سازمان بود».
-«سازمان مجاهدین نمونه کاتولیکی است یعنی یک الگوی کاتولیکی که بدون رهبری سازمان مفهومی ندارد و بدون سازمان ایدئولوژی مفهومی ندارد. سازمان مجاهدین این طور نیست که سازمانی دموکراتیک یا نیمه دموکراتیک باشد تبادل نظر از پایین به بالا از بالا به پایین باشد. از اول همه چیز از بالا به پایین بود».
-«واژه انتخاب یا انتخابات در سازمانهایی که کار مخفی میکنند اعم از مجاهدین یا فداییها نمیتوانست دموکراتیک باشد و واژه انتخاب یا انتخابات کاملاً گمراهکننده است و ربطی به دموکراسی ندارد».
-«در همان سلول چهار نفره در زمستان سال پنجاه... چرا محمد حنیف به فکر تبدیل سازمان به جبهه نمیافتد؟ در واقع انگار در روابط قبیلهای یکی بیاید و از پلورالیسم و کثرتگرایی بگوید این با گروه خون روابط قبیلهای نمیخواند. این سازمان چون دموکراتیک نبود نمیتوانست تبدیل به جبهه هم بشود و هر کسی که مارکسیست میشد میبایستی به هژمونی غیردموکراتیک مذهبیها گردن بنهد».
-رجوی «کاری با واقعیت و حقیقت و ایدئولوژی و ملیت نداشت. در همان حال کاری میکرد که تمامی افرادی که به هر نحوی که میتوانند جایگزین او شوند کنار بزند. یعنی کنار گذاشتن همه اعضای قدیمی سازمان مجاهدین و غیره و آوردن زنان. من کاری به پس از انقلاب ندارم و هر چه میگویم مربوط است به پیش از آن»!
بهمن بازرگانی البته پنهان نمیکند که بریده بوده و اذعان میکند در زندان « زخم معده را بهانه کردم و تا جایی که ممکن بود خودم را کنار کشیدم». وزارت البته از طریق اطرافیان میخواهد رهبری را به گردن او بیندازد اما او با غمزه شتری! طاقچه بالا میگذارد:
سؤال مصاحبه گر: انگار اطرافیانتان میخواستند رهبری را به گردن شما بیندازند اما شما دلتان نمیخواست.
جواب بهمن بازرگانی: من اصولاً در این زمینهها آدم اکتیوی نبودم (!)
در جای دیگر تصریح میکند: «ظاهراً با مجاهدین بودم ولی زندگی خودم را داشتم و جداگانه بودم».
آش آنقدر شور است که مصاحبهگر میگوید: «اینطور که توصیف میکنید در زندان، انگار از همه چیزی میخواستید کنارهگیری کنید پس وقتتان را چطور میگذراندید....».
از سوی دیگر مصاحبهگر پنهان نمیکند که درباره مجاهدین از کتاب سه جلدی وزارت اطلاعات آخوندها ایده گرفته است:
-«در کتاب سهجلدی تاریخ سازمان مجاهدین آمده است جاهایی درگیری خیابانی میشد مردم عادی را که به اشتباه فکر میکردند چریک نیست بلکه دزد هست و مقابل آنها میایستادند، با تیر میزدند. چون آن چریک فکر میکرد که باید در مسیر هدف هر مانعی را برداشت» (!)
بهمن بازرگانی هم ناخواسته «شبکه خبرنگاران دوست نظام» را لو میدهد و به مصاحبهگر که از ماترک آخوند خاتمی است، میگوید: «ببین امیر.... رابطه نسل شما با خاتمی فرق میکند با رابطه نسل ما با رهبرانمان و آرمانمان».
و اینهم اظهار لحیه بهمن بازرگانی در بارهٔ انقلاب کوبا و چهگوارا و سیاهکل و چریکهای آمریکای لاتین و دلخوری از اینکه چرا مبارزه مسلحانه در ایران تبدیل به یک حماسه شده بود:
-«کاستریسم که در واقع نوعی ماجراجویی انقلابی بود برای نسل ما بیشتر کشش داشت... خود چهگوارا هم بر این مبنا در بولیوی شروع کرد که نتوانست و... خب ما از سال 48 تا 55در ماجراجویی انقلابی سبک کاسترو و چهگوارا(سیاهکل) و چریکهای آمریکای لاتین(جنگ چریکی شهری با مرکزیت تهران) در تجربه عملی به این نتیجه رسیدیم که این راه را کنار بگذاریم اما در سال 55هنوز عدهی زیادی مخالف این بودند. یعنی مبارزه مسلحانه تبدیل به یک حماسه شده بود...».
کتاب حاضر که اکنون قسمت اول آن منتشر میشود به کوشش برادر مجاهد عباس داوری برای مصون داشتن تاریخچه سازمان مجاهدین خلق ایران از دستبرد ارتجاع و عوامل آن گردآوری شده است. او از تمامی آنچه بهمن بازرگانی ادعا کرده، مطلع است و علاوه بر آن با همه شاهدان وقایع گفتگو کرده است. بهمن بازرگانی میگوید «عباس داوری با تأکید بر سابقه کارگریش، جزو مرکزیت زندان قصر بود».
این کتاب در گفتگو و مصاحبه با برادران مجاهد، ضبط و سپس پیاده و از گفتار به نوشتار تبدیل شده است