۱۳۹۷ آذر ۲۸, چهارشنبه

شصت‌و پنجمین محکومیت بین‌المللی

سخن روز

روز دوشنبه ۲۶آذر ۹۷ اجلاس رسمی مجمع عمومی ملل ‌متحد در نیویورک که عالی‌ترین مرجع بین‌المللی است برای شصت‌وپنجمین بار، قطعنامهٔ محکومیت رژیم آخوندی را به تصویب رساند. این قطعنامه که با ۸۴رای مثبت به تصویب رسید در بالاترین سطوح سیاسی و دیپلماتیک انعکاس داشت و واکنشهای زبونانهٔ رژیم را هم برانگیخت.


چرا سخنگوی وزارت‌خارجه رژیم در این رابطه از «استفاده ابزاری» نام برد؟
آیا این محکومیت تاثیر سیاسی دارد؟ به چه صورت؟

رژیم تا امروز ۶۴بار دیگر هم محکوم شده. پس محکومیت این‌بار چه تاثیری دارد؟
استفاده ابزاری از حقوق بشر؟! 
قاسمی، سخنگوی وزارت‌خارجه رژیم، در واکنش به محکومیت جدید رژیم در مجمع عمومی سازمان ملل ‌متحد به‌علت نقض حقوق‌بشر، چنین حرفی زد اما وی پیش از این گفته بود: «این قطعنامه بدون در نظر گرفتن واقعیات موجود ایران، مبتنی بر نگرشی گزینشی... و با اهداف سیاسی تهیه و تصویب شده است»!

وقتی قاسمی می‌گوید «با اهداف سیاسی»، یعنی انکار واقعیت جنایات ضدبشری رژیم!

یعنی می‌خواهد ادعا کند که گویا یک جناح مدره در رژیم وجود دارد و اینها دارند تلاش می‌کنند که وضعیت حقوق‌بشر را بهبود بدهند.
محکومیت رژیم چه تاثیری دارد؟ 
اما به هر حال سؤال این است که: این شصت‌وپنجمین محکومیت رژیم است. این قطعنامه‌ها چه تأثیری بر رژیم دارند؟ زیرا چیزی که دیده می‌شود این است که رژیم هم‌چنان به جنایات خودش ادامه می‌دهد.

قطعنامه‌های پیشین در همان حد خودشان طبعاً تاثیر مشخصی داشته و دارند اما البته نباید انتظار داشت که با این محکومیتها رژیم به کلی دست از سرکوب و جنایت بردارد؛

سرکوب و اختناق برای این رژیم مثل خون و اکسیژن یک ضرورت حیاتی است!

همین که ۶۵بار است که این رژیم در جامعه جهانی به‌عنوان یک رژیم ناقض حقوق‌بشر شناخته می‌شود، باعث می‌گردد:

- از یک طرف معامله با این رژیم را برای مماشاتگران سخت و پرهزینه کند

- و از طرف دیگر دست رژیم را در سرکوب و اعدام بیشتر می‌بندد.

اینها همه ناشی از تاثیر همان محکومیتهای قبلی است. آن محکومیتها هم بنا شده بر خون ۱۲۰هزار شهید و رنج و شکنجه‌ای هست که مردم ایران متحمل شدند.

تفاوت این محکومیت با محکومیتهای قبلی؟
قطعنامه محکومیت رژیم این‌بار یک تفاوت عمده با محکومیت‌های قبلی دارد:

قعطنامه‌های قبلی در دنیایی تصویب می‌شدند که وجه غالب در آنها سیاست مماشات بود. سیاست مماشات هم برای رژیم به‌عنوان یک ضربه‌گیر اساسی عمل می‌کرد و ضرب سیاسی این‌گونه قطعنامه‌ها را می‌گرفت.

اما اکنون که سیاست مماشات مغلوب شده، دیگر رژیم آن ضربه‌گیر پیشین را ندارد. برای همین هم هست که قاسمی تأکید می‌کند بر «استفاده ابزاری و سیاسی از این قطعنامه»!

اگر حرفش را ترجمه کنیم در واقع می‌گوید این قطعنامه و محکومیت ناشی از آن:

اول: تاثیر سیاسی روی نظام دارد.

دوم: اهرمی برای فشارهای بعدی به رژیم خواهد بود.

یعنی اعتراف به این‌که تاثیر مادی و عملی(ابزاری) دارد.

تاثیر عملی یعنی چه
اگر نگاهی به وضعیت تمامیت رژیم بکنیم، تاثیر عملی این قطعنامه و این‌گونه ضربات به رژیم بهتر روشن می‌شود.

در حال حاضر رژیم به‌قول روحانی در شرایط سخت و بحرانی قرار دارد. خودشان می‌گویند در یک گردنه سخت هستند.

از یک طرف قیامی هست که اکنون به یکساله‌گی رسیده و در این مدت رژیم نتوانسته آن را مهار کند و هر روز از یک جا زبانه می‌کشد. حتی کارگران فولاد را شاهد هستیم که ر‌ژیم مجبور شد بعد از ۳۷روز به سرکوب و دستگیری شبانه کارگران رو بیاورد که برایش خیلی خطرناک است.

اولین سؤال این است که این کار را چرا در این ۲ماه نکرد؟ چون می‌داند این کار شاید در بهترین حالت چند روزی آب روی آتش باشد، اما بعد با شدت و رادیکالیسم بیشتر شعله‌ور می‌گردد. اما به‌رغم این، مجبور شد. چون در مقابلش بحرانی جدی قرار دارد به نام «قیام».

از طرف دیگر رژیم با یک انزوای بی‌مانند جهانی روبه‌روست. خروجی این انزوا هم شدیدترین تحریمهای تاریخ این حکومت است.

تحریم و قیام در کارکرد با همدیگر یک فصل‌مشترک دارند. یعنی هر کدام‌شان، آن دیگری را تشدید می‌کند.

آیا چنین پدیده‌ای تصادفی و گذراست؟ به‌هیچ‌وجه. حرف قیام که روشن است: «دیگه تمومه ماجرا!»، «آخوند باید گم بشه!» و... پس رژیم در مورد قیام امکان هیچ مانوری ندارد.

در مورد جامعه جهانی هم خامنه‌ای روز ۲۱آذر بحث از یک «نقشه» و طراحی کرد و گفت: «نقشه اینها این است که بلکه بتوانند به‌کمک تحریم و به‌کمک‌ کارهای ضدامنیتی و اینها در جمهوری اسلامی در کشور... دودستگی و اختلاف و جنگ داخلی و مشکلات ایجاد کنند هدفشان این است... مقصودشون این بود که ما در تابستان به سراغ ایران می‌رویم و نقشه‌های ما در ایران تحقق پیدا خواهد کرد یعنی همین اختلاف و دعوا و این بکش تو خیابان و آن رو بیار توی عرصه و این گروه با آن گروه، با آن گروه جنگ راه بیاندازیم، دعوا راه بیاندازیم».

روشن است که ترس اصلی از اعترضات اقشار به جان آمده از به خیابان آمدن آنها و از نقش مجاهدین و کانونهای شورشی(آنجا که به اقدامات ضدامنیتی اشاره می‌کند) در سمت دادن به این وضعیت انفجاری است.

با این وجود رژیم در حساب و کتابهای خودش روی کند کردن مواضع بین‌المللی علیه خودش یا حداقل ایجاد شکاف در جامعه جهانی حساب می‌کند چرا که این امر برایش ضروری و حیاتی است.
 آیا رژیم می‌تواند در مواضع غرب شکاف بیاندازد؟ 
طبعا رژیم در این زمینه تلاشش را می‌کند چرا که راه‌کارهای دیگری ندارد به همین علت روی حتی یک حلقه ضعیف هم اگر پیدا کند،‌ حساب بازمی‌کند، یعنی روی اروپا!

به‌هرحال رژیم ناگزیر است بر روی تتمه سیاست مماشات در اروپا حساب کند. رژیم تلاش می‌کند شاید بتواند روی این مسأله مانور کند آن هم با این هدف که بین اروپا و آمریکا بر سر تحریمها شکاف انداخته تا شاید بتواند از فشاری که روی خودش وارد می‌شود اندکی بکاهد.

اما پارادوکس داستان اینجاست که آخوندها اگر می‌خواهند اروپا را هر چه بیشتر در جبهه خودشان بیاورند ‌ لازمه‌اش این است که به قوانین و اصول پایه‌ای اروپا احترام بگذارند یعنی اقدامات تروریستی نکنند،‌ به حقوق‌بشر احترام بگذارند و...

اما اینها دقیقاً مواردی است که پایه‌های نظام ولایت روی آنها بنا شده. در حقیقت زیرساخت رژیم ولایت‌ فقیه همین تروریسم و... است و ذره‌ای کوتاه‌آمدن از آنها مساویست با فروریختن این بنای متزلزل.

برای همین شاهد هستیم در اوج مذاکره با اروپا بر سر برجام،‌ یکباره دست به چند فقره توطئه تروریستی علیه گردهمایی مجاهدین در پاریس و بعد هم در دانمارک و... می‌زند.

تا جایی‌که همان اروپایی که قرار است جلوی تحریمهای آمریکا را بگیرد، خودش مجبور می‌شود علیه رژیم خط تحریم را در پیش بگیرد.

یا در زمینه حقوق‌بشر. به‌ویژه چون دولتهای اروپایی می‌دانند اگر مقداری در این زمینه کوتاه بیایند،‌ به‌شدت زیر فشار افکار عمومی‌ خودشان قرار می‌گیرند و این می‌تواند روی نتیجه انتخابات اروپایی‌ها تاثیر منفی بگذارد. از این نظر، میدان مانور اروپایی‌ها هم در این مورد خیلی محدود است.

همان‌طور که میدان عمل رژیم هم محدود است یعنی آخوندها اینجا هم گرفتار تناقض ماهوی خودشان هستند. به این شکل که چون می‌دانند اگه مقداری به حقوق‌بشر احترام بگذارند(که ماده‌اش هم یعنی کوتاه‌آمدن ولو یک گام از سرکوب) ضربه به موجودیت خودشان زده‌اند،‌ به همین علت است که به هیچ‌وجه نمی‌توانند ذره‌ای روی حقوق‌بشر مانور بدهند!

همین ۲روز گذشته شاهد هستیم که کارگران فولاد اهواز را که تنها حق و حقوق‌ خودشان را می‌خواهند، دستگیر می‌کند. تا جایی‌که وزارت‌خارجه آمریکا موضع می‌گیرد.

با این وضعیت، وقتی این قطعنامه هم علیه نقض حقوق‌بشر رژیم تصویب می‌شود، باز هم دست رژیم در پیشبرد خط حساب روی اروپا برای ایجاد شکاف با آمریکا بسته‌تر می‌شود.

چند روز پیش علی خرم گفته بود: «اگه ما می‌خواهیم با اروپا کار کنیم، دیگه طرح بمب‌گذاری تو گردهمایی مجاهدین و این چیزها برای چیه!؟» یعنی دست می‌گذارد درست روی همان پارادوکس رژیم.

معنی صحبتهای خامنه‌ای که گفته آمریکا به کمک مجاهدین خط و نقشه‌اش را پیش می‌برد، چیست؟
چسباندن مجاهدین به آمریکا روشن است که یک ضدتبلیغ رژیم برای مخدوش کردن خط براندازی مجاهدین است.

چرا که به‌طور قانونمند این دو را نمی‌توان به همدیگر ربط داد، چرا؟

چون دو خط مختلف است.

خط مجاهدین، براندازی رژیم است.

خط آمریکا، تغییر رفتار رژیم است. و این را هر ناظر بی‌غرضی به‌روشنی می‌داند و قرائن آن را می‌بیند.

البته سوزش رژیم و حرف اصلی خامنه‌ای این است که چرا جامعه جهانی و آمریکا هر روز به خط مجاهدین نزدیک‌تر می‌شوند!

حرفش هم این است که این وضعیت بحرانی را مجاهدین برای رژیم به وجود آوردند. ‌ محمدجواد لاریجانی در رابطه با مراحل مقدماتی همین قطعنامه گفت: «جاوید رحمان در گزارش خود رسماً از مجاهدین به‌عنوان فعالان حقوق‌بشری حمایت کرد!».

چندی پیش هم عفو بین‌الملل در یک گزارش بی‌سابقه و مفصل، به قتل‌عام ۶۷ پرداخت و در این گزارش حدود ۴۰۰بار نام مجاهدین برده شده. گزارشی که پایه و اساسش خون ۳۰هزار مجاهد و مبارز سربدار هست.

بنابراین وقتی خامنه‌ای حرف از نقشه‌ای‌ می‌زند که در ابعاد جهانی علیه رژیم به‌وسیله مجاهدین در حال پیش‌رفتن است، منظورش دقیقاً ابراز وحشت و نگرانی از همین نقش کیفی مجاهدین در تحولات خطوط سیاسی مربوط به ایران است و بس!