ای گل تو دوش داغ صبوحی کشیدهای ما آن شقاقیم که با داغ زادهایم
شوربختانه مجاهد صدیق و والامقام سیّد محمد سیّدی کاشانی با کوله باری غنی از ۵۳ سال مبارزه شورانگیز درراه آزادی مام میهن، در آلبانی به یاران جانیش بدرود گفت و به ابدیت پیوست و همه را در سوگی بس سنگین فروبرد.
بدین ترتیب نهتنها ایرانزمین بلکه جهان یکی از اسطورههای جاودان نبرد برای آزادی و رهایی از قید جهل و جبر و ستم را از کف داد . در توصیف ارزشهای مبارزاتی و عقیدتی این انقلابی بزرگ سخنهای بسیار گفتهشده است که در پیام خانم مریم رجوی به زیباترین و عالیترین نحو به آن پرداختهشده است. مجاهد پاکبازمان در جمع مجاهدین به دلیل اینکه از پیشتازان و پیشگامان مبارزه بود به "بابا" معروف گشته بود. وی در خانوادهای مرفه و فرهنگی نشو و نما کرد و تحصیلات عالیه دانشگاهیاش را با درجه فوقلیسانس فیزیک از دانشگاه تهران و کارشناسی نفت به پایان برد.
بابای عزیزمان به دلیل عشق و علاقه وافرش به موسیقی در همان سنین جوانی در کلاس آواز استاد مهرتاش که از هنرمندان موسیقی و تئاتر ایران بود حضور یافت و ردیف آوازی را نزد این هنرمند نامدار و پیشکسوت آموخت. عشق وصفناپذیر او به خلق محرومش و نیز سودای آزادی که در سر و جان میپرورانید او را بالاخره به هسته اولیه سازمان مجاهدین خلق ایران پیوند داد. از سوی حنیف، بنیانگذار کبیر به عضویت در سازمان درآمد و از همان لحظه تاریخی این انتخاب عظیم و سرنوشتساز در زندگی خویش تا واپسین دم حیات پرفروغ و پرافتخارش، بر پیمان وفای خویش پای فشرد و هیچ عاملی حتی جسم رنجور و ناتوانش نیز نتوانست کوچکترین خللی در عزم جزم مبارزاتیاش ایجاد کند.
در یک نیمنگاه زندگی مبارزاتیاش را میشود بهاینترتیب خلاصه کرد:
شش سال مبارزه مخفی در کادر سازمان مجاهدین، فرماندهی عملیات نخستین در سال ۱۳۵۰ آنهم بعد از دستگیریهای گسترده اعضای مجاهدین، سپس هفت سال و نیم شکنجه و اسارت در زندانها و شکنجهگاههای مخوف شاه خائن، و چهل سال نبرد بیامان با دیکتاتوری خونریز ولایتفقیه و شرکت فعال در همه نبردها و کارزارهای نظامی، سیاسی، فرهنگی و غیره. در این کارنامه درخشان، همرزمی، همگامی و همدلی شورانگیز و عمیق او با مسعود رجوی که از سال ۱۳۴۹ در نزد فدائیان فلسطینی در الفتح آغازشده بود و سپس در زندانهای اوین و قصر ادامه یافته و تا پایان زندگی پرافتخار مبارزاتیاش به اوج رسیده بود به چشم میخورد.
توفیق دیدار ایشان در اوایل سالهای ۱۳۶۰ برای اولین بار نصیبم گشت و از همان لحظه نخست بذر مهر و محبت و مودت این مجاهد پاکباز خوش در دلم نشست. بابای عزیزمان با همان متانت و پاکدلی و صفایش مرا بسیار نیکو مینواخت و من هم مجذوب و شیفته منش انقلابی اما بس انسانی و عارفانه او واقعشده بودم. او به دلیل عنصر انقلابیگریاش درکی مسئولانه ولی درعینحال زیبا و عمیق از موسیقی داشت. به دلیل آشنایی با موسیقی و ذوق سلیم و حس قوی و توان زیباییشناسی در موسیقی و برخورداری از گوش موزیکالیته خوبش همیشه به دنبال فراهم آوردن زیباترین قطعات موسیقی ایرانی و کلاسیک بود. او آنها را در شکل پوش نواری موسیقی باذوق و سلیقه خودش جمعآوری میکرد و در اختیار مجاهدین قرار میداد تا درک و شناخت آنها را از موسیقی ارتقا بدهد. به دلیل آشنایی با سرودهای مبارزاتی فلسطینیها که مدتها نزد آنها آموزش نظامی هم فراگرفته بود به نقش و تأثیر این قبیل سرودها در ارتقای روحیه مبارزاتی بهخوبی واقف شده و سعی میکرد که در دوران اسارت در زندانهای شاه از این امر به همراه سایر مجاهدین دربند به نحو احسن بهره بگیرد. در این دوران طولانی سهمگین و سیاه اسارت، به همراهی سایر برادران مجاهد دربندش ازجمله سعید محسن و مهدی ابریشمچی که بیش از سایرین سرودهای فلسطینی را خوب آموخته بود و با صدای خوشش آنها را در زندان سر میداد برخی از این سرودها را نیز به فارسی برگردانده و توانسته بود ماهرانه متون مبارزاتی و مجاهدینی مطلوب خود را با این ترانههای انقلابی در هم آمیزد و تلفیق نماید.
آقای مهندس یزدان حاج حمزه از هم بندهای او در زندان اوین نقل میکرد که مجاهدین در زندان روزانه حداقل ۱۶ ساعت کار و آموزش تشکیلاتی، ایدئولوژیکی، سیاسی و ورزش و غیره داشتند. شبها بعد از فراغت از کار و پس از صرف شام دورهم جمع شده و به خواندن ترانه و سرودها و شعرخوانی با مضامین انقلابی و مبارزاتی میپرداختند. آنها این کانون فرهنگی مبارزاتی زندان را اصطلاحاً کافه بابا مینامیدند و در آنجا مجاهد سیدی کاشانی مدیریت هماهنگی و برنامهریزی این برنامه ارتقای روحیه و رفاه هم بندان خود را در دست داشت و خود نیز به ساختن و پردازش چند کار ازجمله سرود زخون و غیره پرداخته بود.
- نقش بیبدیل بابا در احیا و بازسازی سرودهای مجاهدین:
در ورای همه ارزشهای مبارزاتی و ایدئولوژیک مجاهد خلق سیدی کاشانی باید بر نقش و رسالت و تأثیر بسیار شگرف و ارزشمندی که او در طول سالیان برای بازسازی و آفرینش سرودها و ترانههای مقاومت و بخصوص سرودهای بجا مانده از دوران اسارت در شکنجهگاههای ساواک شاه تأکید خاص نمود. بعد از سرنگونی رژیم دیکتاتوری آریامهری بابا بهعنوان مسئول نهاد ترانه و سرود سازمان مجاهدین خلق ایران برای بازسازی و حفظ و اشاعه سرودهای انقلابی مجاهدین کمر همت گماشت. او با یاری موسیقیدانان آزاده و استادان نامداری ازجمله زندهیادان مرتضی حنانه، علی تجویدی، حبیبالله بدیعی، پرویز یاحقی،فریدون ناصری، جواد معروفی، سیروس شهردار، لشکری، ملکی، شوریده و بسیاری دیگر از هنرمندان برجسته که به دلیل امنیتی از ذکر نامشان پرهیز میکنم توانست کلیه آثار مربوطه را با بهترین کیفیت ممکن تولید و بهصورت مجموعههایی از ترانهها و سرودهای مجاهدین در ابعاد بسیار گسترده در سطح ایران در اختیار مردم آزادیخواه میهن قرار دهد. شایانذکر است که استاد محمد شمس موسیقیدان جوان و پرآوازهای که بعد از قیام بهعنوان رهبر ارکستر رادیو و تلویزیون به کار اشتغال داشت بادل و جان و نبوغ هنریش از همان دیرباز با این مجاهد نستوه در انجام این امر انقلابی فعالیتی بلا وقفه داشته است و بسیاری از این سرودها و ترانهها مرهون همکاری او با بابای عزیزمان است.
نکته حائز اهمیت اینکه مجاهد سیدی کاشانی به دلیل برخورداری از ذوق سلیم و شناخت دقیق از این هنر بدیع و مدیریت موشکافانهاش و با سختکوشی و علاقه بیکرانش در پیشبرد این امر و مسئولیت خطیری که بدوش میکشید، توانست با موفقیتی ستایشانگیز این آثار را به زیباترین نحو و با مدد برجستهترین موسیقیدانان نامدار ایران و با بهکارگیری ارکسترهای بزرگ سمفونیک و گروه همسرایان حرفهای به صورتی خارقالعاده احیا و حفظ و اشاعه نماید که حقیقتاً باید از آن بهعنوان فصلی نوین در دیباچه موسیقی ایران یادکرد. ضمن ادای احترام به سایر نیروهای چپ آن روزگاران که در همان زمان سرودهای خود را هم ضبط و پخش میکردند، سرودهای مبارزاتی این سازمانها فقط با یک پیانو و یک گروه کوچک کر به صورتی خیلی ابتدایی و ساده اجرا میشد که در مقایسه با سرودهایی که بابا به عمل میاورد درست مثل یک اتود مشقی در مقابل یک سمفونی عظیم بود! نگارنده همیشه از همان اوایل ارائه سرودهای مجاهدین در حیرت بودم که این کیفیت بالای هنری در این موسیقی چگونه در آن شرایطی که همهچیز ازمیانرفته بود توسط مجاهدین به این زیبایی و عظمت خیرهکننده امکانپذیر شده است! برایم همیشه این سؤال نیز مطرح بود که چرا دیگر سازمانهای مبارز و انقلابی، سرودهایشان را اینچنین قدرتمند و پرشکوه و حماسی تهیه و تنظیم نمیکنند!؟ بعدها پس از آشنایی با بابای نازنینمان متوجه این موضوع مهم شدم که عنصر هدایتکننده و مدیر مدبر و پراحساس و عاطفهای چون اوست که درواقع این مسیر سخت را اینچنین با درایت و ابتکار خاص خودش و باپشتکاری تحسینبرانگیز بهپیش برده است. ازاینرو باید بر این واقعیت که این انقلابی پرشور، ضامن و درواقع عامل اصلی بروز چنین تحول شگرفی در این موسیقی مبارزاتی بوده است صحّه گذاشت و درواقع تکوین و تکامل این امر وامدار اوست. بهجرئت میتوان گفت که این مجموعه سرودها خود، در زمره بزرگترین آثار موسیقیایی یکصد سال گذشته در ایران است و در سطوح جهانی نیز امری ستودنی است . درود بر او که این راه و مسیر را علیرغم سختیهای زیاد و فقدان امکانات مالی یک جنبش که در زیر سهمگینترین ضربات خونبار رژیم هنرش و انسان ستیز قرار داشته اینچنین به کمال رسانده است.
نگارنده که بنا به پیشنهاد ایشان مسئولیت خواندن و نوازندگی در اجرای ترانه بهار بزرگ از ساختههای جاودانه استاد شمس را متقبل شدم، در جریان یک کار فشرده بس سنگین بسا بیشتر به روحیه انقلابی و منش والای این مرد بزرگ پی بردم. او گشادهدست و بی توقع اما بسیار دقیق و موشکاف و حساس بود. علیرغم تنگناهای مالی که همیشه سازمان با آن مواجه بود، او هیچگاه حاضر نبود که از کیفیت کار به هیچ قیمت کوتاه بیاید و از این نظر دست آهنگسازان و تنظیمکنندگان را باز میگذاشت که در کادر امکانات موجود بهترین خلاقیتهایشان را در کارها جاری کنند. این کار فقط از یک انقلابی مسئول و آگاه همچون بابا عملی بود و بس. بدین سبب سازمان ذیصلاحترین مسئولش را در این کارزار پیچیده و سخت برای این امر اختصاص داده بود و بابای عزیزمان البته با خونجگر ولی با عشق و شیدایی به کارش این آثار را از یک سرود اولیه و ابتدایی به یک سمفونی بزرگ به بار مینشاند. او خوشبختانه علیرغم بیماری جانکاهش در بهار امسال به شرح کاملی از این فعالیتها در کتابی با عنوان سمفونی مقاومت پرداخته که خود اوج تواضع انقلابی و بیریایی و پاکبازیش را در آنجا نیز به نمایش گذاشته است. حقا که وجود انسانهای پاکبازی همچون او و سایر همرزمان مجاهدش مایه افتخار ایران و ایرانی است که چنین فرزندانی برای از میان برداشتن حکومت جبار ولایتفقیه بپا خاسته و دهها سال از عمر گرانمایهشان را فدای آرمان مقدس آزادی نمودهاند.
بابای مجاهدین را سال گذشته برای آخرین بار در آلبانی زیارت کردم . جسم رنجورش بیش از هرزمان به دلیل بیماریهای گوناگون و ۱۴ سال پایداری افتخارآفرین در اشرف و لیبرتی بسا ناتوانتر شده بود. اما در اراده استوار او و نشاط انقلابیش ذرهای خلل ایجاد نشده بود. با همان مهر و محبت همیشگی ما را پذیرا شد و از من خواست که نواختههایم را مرتباً برایش بفرستم. من هم با همین انگیزه بهکرات قطعاتی را مینواختم و تقدیمش میکردم و او نیز با همان صفا و قلب مهربانش مرا مورد مهر و لطف خویش قرار میداد.
فقدانش بس سخت و جانسوز است. قلب بزرگش به لطافت باران بهاری و شفافیت و زلالی چهره پرنور و مهربانش بود. کلامش گرم بود و بیریا و تهی از هرگونه ناخالصیهای ممکن. او از جنس نور بود و نوا. در قلب مهربانش ترنم عشق به خلق و رهبری محبوبش را میشد به زیبایی شنید. او ساده بود و صمیمی و از پیشگامان و پیشتازان موحد صف مقدم مبارزه علیه دو دیکتاتوری شاه و شیخ . اما هرگز بارقهای جز ملاطفت و دوست داشتن و فدا و تواضعی ستایشانگیز در وجود مهربانش و در ضمیرملکوتیش دیده نمیشد. بابا صریح بود و بیپرده نقطهنظر و انتقاد منطقیاش را مثل شمشیری برّان بیان میکرد . اما به دنبالش بارانی از رحمت،محبت و لطف و عشق را بر سر انسان میبارید و سیرابت میکرد. پیوستن بانو مرضیه به مقاومت را او خیلی خوب و بیش از خیلیهای دیگر درک و فهم میکرد و قدرش را میدانست . بانو مرضیه هم برایش احترامی عمیق قائل بود و پیوسته ستایشگر مبارزات او و فعالیتهای درخشانش در تدوین این موسیقی مقاومت بود.
حال بابای پاکباز و همیشه در گرهگشایی پیشقدم و به قول خودش نوکر مردم، بهسوی جاودانه فروغها شتافته و به دریای رحمت حق پیوسته و جاودانه شده است. او سمبل یک مجاهد از تبار حنیف و مکتب رهاییبخش مریم بود و با نگاه و دلوجانی سرشار از مهر و شوق و آشنایی و به زلالی چشمههای برآمده از دلسنگهای کوهستان برف خیز. بابا را هرگز نمیتوان رفته انگاشت. همیشه با ماست زندهتر از همیشه . شبنم زلال و پاک وجودش به اقیانوس ناپیدا کران هستی آفرین پیوست.چون نیک بنگریم بابای عزیزمان در قلب هر مجاهد و هر انقلابی در هر گوشه از جهان که برای آزادی میجنگد زنده و حضور دارد. او در ترانه و سرودهایی که آنها را چون جان شیرین دوست میداشت جاودانه و جاری است. بابا همچون باغبانی مهربان که این گلستان زیبا و همیشه سرسبز سرودها و ترانههای مجاهدین را ببار آورده در عطر جادویی این آثار تا هر زمان که مبارزهای برعلیه استبداد و ظلم و استثمار جریان دارد زنده و پویا است. کاش ما نیز بتوانیم با دریادلان اینچنین پیوند یابیم همچون شقایقی که با داغ زنده است. با او که به جوانان پیام امید و ایستادگی در مبارزه را میداد تجدیدعهد میکنیم که راه پرافتخارش را با تمام وجود و با قلبی مهربان و عشقی عظیم به خلق و آنگونه که او به مجاهدین و رهبری و امر انقلاب دلبسته بود با زیباترین ملودیهایی که او را به وجد میاورد ادامه دهیم و آنی از پا ننشینم.
با تسلیت به دلهای سوخته و داغدار مسعود و مریم رجوی و خانواده گرامیاش و همه مجاهدان و مبارزان و مردم شریف ایران که فرزندی آهنین عزم و دریادل را نثار درخت آزادی کردند.
تسکین غم سنگیندلهای بیقرار و جگرسوخته را از درگاه جهان خواهانم
دلتنگ همیشگیش
حمیدرضا طاهرزاده
اول دی ماه ۱۳۹۷