قیام ایران-2
قسمت دوم: مهمترین قیامهای دهه ۷۰
در قسمت پیشین این نوشته گفته شد: قیامهای سالهای اخیر مردم ایران، ادامه و نتیجه منطقی مقاومت و خیزشهای مستمر اجتماعی سالهای گذشته بوده و در بستر آن حرکتها شکل گرفتهاند.
پس از حرکتهای اعتراضی دهه ۶۰ که خمینی تمامی آنها را به خون نشاند و با شلیک مستقیم به تظاهرکنندگان ۳۰خرداد ۶۰ و اعدامهای پس از آن، راهی جز مقاومت قهرآمیز و قیام و انقلاب برای مردم باقی نگذاشت، مردم هم راه صحبت کردن با خمینی را آموختند: شورش و قیام!
نبرد در سکوت مطلق!
تمامی سالهای دهه ۶۰ آکنده از مبارزه و قیام بود اما سر و صدای مهیب جنگ ضدمیهنی اجازه نمیداد که غریو اعتراضهای مردم ایران به گوش نه جهانیان! بلکه حتی به گوش هموطنانشان در یک استان آنطرفتر برسد!
بزرگترین قیام قهرآمیز کارگری ایران در سکوت مطلق!
در این مورد میتوان از اعتصاب قهرآمیز و ۲۰هزار نفره کارگران ذوبآهن اصفهان در سال ۱۳۶۳ یاد کرد که در شماره پیش به آن اشاره شد. در آن واقعه، کارگران اعتصابی، برای آزاد کردن همکاران بازداشتشده خود ناگزیر از گروگان گرفتن مزدوران اطلاعاتی خمینی شدند اما این ماجرا مطلقاً در هیچ رسانهای بازتاب نیافت و هیچکس خبردار نشد که در اصفهان چه خبر است و در کارخانه ذوبآهن اصفهان چه غوغایی برپاست؟ و کارگرها چه پیروزیهایی در مقابله با خمینی به دست آوردهاند؟!
ایستادگی کارگری در برابر جنگ ضدمیهنی باز هم در سکوت مطلق!
در شهر صنعتی اراک نیز وضع تقریباً مشابه اصفهان بود.
در مرداد سال ۱۳۶۴ اعتصاب ۳۰۰۰نفر از کارگران ماشینسازی اراک، یک واقعه مهم اجتماعی و یک قیام آموزنده کارگری بود. کارگران اراکی در مقابله با پاسداران خمینی، یک حرکت مهم اعتراضی پیروزمند بهوجود آوردند. در آن واقعه، کارگران ماشینسازی اراک در اعتراض به اضافه شدن ساعت شیفت کاری، خط تولید کارخانه را به کنترل خود در آورده و مانع از ورود عوامل رژیم به کارخانه شدند تا نهایتاً حرف خود را به کرسی نشاندند. پاسداران حکم کرده بودند کارگران با اضافه کردن ساعت شیفتهای کاری و اضافه کردن شیفتها بهصورت فوقالعاده، برای پاسداران ادوات جنگی و مهندسی بسازند؛ اما کارگران در مقابله با سیاست جنگ ضدمیهنی خمینی و در دفاع از ساعت کار اعلام شده و رسمی، از همراهی با پاسداران سر باززدند و از تغییر خط تولید و تغییر ساعت کار خودداری کردند. کارگران برای به کرسی نشاندن حرف خود، کلیه خطوط تولید را به کنترل درآوردند و نهایتاً کار را به جایی رساندند که پاسداران ناگزیر از لغو برنامه اعلامشده خود شدند. اما آن اعتصاب پیروزمند و اشغال خطوط تولید کارخانه و پیامدهای آن نیز هیچ بازتاب رسانهای جدی پیدا نکرد، در حالیکه آن حرکت کارگری، یک واقعه مهم سیاسی نیز بود: ایستادگی عملی در برابر جنگ نامشروع و توسعهطلبانه خمینی!
از این دست حرکتهای اعتراضی در آن سالها کم نبود اما بهعلت سانسور حاکم بر رسانهها و نبود امکان ارتباط جمعی، هیچیک از آن حرکات که هر کدامشان، حقیقتاً یک پیروزی تاریخی برای کارگران و دیگر اقشار جامعه ایران بود، هیچ بازتاب اجتماعیای پیدا نکرد.
در سالهای دهه ه۷۰ که جنگ خارجی تمام شده بود، شعلههای آتش نبرد بین مردم و رژیم آخوندها بیشتر زبانه کشد.
قیام اسلامشهر و گلشهر تهران ۱۳۷۱
خیزشهای انقلابی مردم در دهه ۷۰
دهه ۷۰با خاموش شدن آتش جنگ خارجی(جنگ خمینی و عراق)، آتش نبرد مردم با آخوندها بهسرعت شعله کشید. گرچه خمینی با کشتارهای وسیع در سالهای ۶۰ و قتلعام ۶۷ تلاش کرده بود توان هر گونه حرکتی را از مردم ایران سلب کند اما با استمرار مقاومت پرتوان سراسری، مردم نیز متقابلاً حرفهایی برای گفتن داشتند و از همان اوایل سال ۱۳۷۰ قیامهای شهری خود را آغاز کردند.
مهمترین قیامهای شهری آن دوره که اساساً ویژگی «قهرآمیز» داشتند عبارتند از:
- ۲۴مرداد ۷۰ قیام ۳۰هزار نفره مردم زنجان
- ۲۶فروردین ۱۳۷۱ قیام کوبنده مردم شیراز
- ۳۰اردیبهشت ۱۳۷۱ تظاهرات قهرآمیز مردم اراک
- ۹خرداد ۷۱ قیام سترگ مردم مشهد و تصرف مسلحانه کلانتریهای ۳ و ۴ مشهد توسط جوانان رزمنده خراسان
- ۱۹خرداد ۱۳۷۱ تظاهرات قهرآمیز مردم دلاور بوکان و کشته و مجروح شدن دهها تن
- ۱۲مرداد ۱۳۷۳ قیام قهرآمیز مردم قزوین
- ۱۲بهمن ۱۳۷۲ قیام قهرآمیز مردم زاهدان و ایرانشهر، خاش، زابل، بیرجند و تربت جام
- ۱۵فروردین ۱۳۷۴ قیام قهرآمیز اهالی «اسلامشهر» تهران و بستن راه «تهران-ساوه»
برای درک سطح و عمق آن خیزشهای اجتماعی کافیست یادآوری شود که فرضاً تنها در یک نمونه در جریان سرکوب خیزش انقلابی مردم اسلامشهر، پاسداران خمینی که خیابانها را از دست داده بودند(حاکمیت روی زمین و در خیابان، تماماً در دست جوانان قهرمانی بود که با کوکتل و انواع وسایل مشابه، تمامی نمادهای رژیم را نابود کرده بودند)، سرانجام از هلیکوپتر توپدار برای سرکوب مردم استفاده کردند.
ویژگی قیامهای دهه ۷۰
تقریباً تمامی قیامهای دهه ۷۰، ۲ویژگی یکسان داشتند:
- اولا جنبه قهرآمیز داشتند.
- ثانیا متأثر از مقاومت مسلحانه مجاهدین خلق و شیوههای انقلابی بهکار رفته در انقلاب ۵۷ بودند.
نگاهی سریع به آن قیامها، هویت سیاسی آن حرکتها را بهخوبی نشان میدهد:
از ۲۴مرداد سال ۱۳۷۰ تا ۱۵فروردین سال ۱۳۷۴ حداقل ۹قیام شهری نسبتاً بزرگ در زنجان، شیراز، اراک، بوکان، مشهد، زاهدان، اسلامشهر تهران، ارومیه و قزوین رخ داد که سکوت حاکم بر جامعه را درهمشکست.
در شیراز و اراک و اسلامشهر تهران، شعارهای تند براندازانه هم شنیده شد. تمامی آن قیامها بیاغراق قهرآمیز بودند.
قیام مشهد
روز ۹خرداد سال ۱۳۷۱ پس از آن که مأموران شهرداری مشهد اقدام به تخریب خانههای مردم در انتهای خیابان طبرسی کردند، یک قیام گسترده شهری در مشهد بهوقوع پیوست. مردم کلانتریهای ۳ و ۴ را در یک تهاجم مسلحانه، خلعسلاح کرده و به آتش کشیدند. در آن قیام، حداقل ۶پاسدار کشته و تعداد نامعلومی نیز زخمی شدند. آمار شهدای مردم و مجروحانشان هرگز اعلام نشد گرچه که خبر اعدام چند نفر بعداً در روزنامهها چاپ شد. ساختمان شهرداری مشهد، سازمان تبلیغات اسلامی، نهاد تبلیغی امور تربیتی و بسیاری نهادهای دیگر حکومتی طعمه حریق شدند، خودروهای سوخته پاسداران در تقریباً بیشتر خیابانهای مشهد به چشم میخورد.
۱۲روز پس از قیام مشهد، خامنهای تلاش کرد با اعدام، مردم را ساکت کند
قیام بوکان
در بوکان در روز ۱۹خرداد ۱۳۷۱ بهدنبال ایجاد مزاحمت پاسداران برای مردم، اهالی به مقابله با نیروهای سرکوبگر خامنهای برخاسته و یک قیام تمامعیار شهری بهوقوع پیوست. در جریان آن قیام، تعداد بیشماری از مردم توسط پاسداران مجروح و تعدادی هم به شهادت رسیدند، بوکانیها در آن حرکت، همراه با شعارهای مرگ بر خامنهای و مرگ بر رفسنجانی جلوههایی از یک قیام مسلحانه مردمی را به نمایش گذاشته و پاسخ آتش پاسداران را با آتش دادند.
اراک
روز ۳۰اردیبهشت ۱۳۷۱ در اراک، آتش قیام از یک تصادف ساده رانندگی در جاده کمربندی شهر شعله کشید. یک کودک در یک تصادف رانندگی جان خود را از دست داد و با همین حادثه، دیگ صبر و تحمل مردم به جوش آمد. یک قیام شهری گسترده تمامعیار، تمامی سطح شهر را به سرعت دربرگرفت. مردمی که مسلح به کوکتل و سهراهی بودند تقریباً تمامی مظاهر حکومت خمینی، مراکز سرکوب و ادارات دولتی و ماشینهای پاسداران را به آتش کشیدند و شعار مرگ بر خمینی سردادند.
مردم اراک با پیشتازی جوانان شهر، حداقل یک روز تمام، شهر را به کنترل کامل خود درآوردند. پاسداران گریختند و تنها با همراهی نیروهای کمکی سرکوبگری که از دیگر مناطق وارد اراک شدند، جرأت بازگشت به شهر را پیدا کردند.
قزوین
قیام ۱۲مرداد ۷۳ قزوین نیز یک قیام قهرآمیز تودهای بود. در قیام قزوین مردم و جوانان دلاور قزوینی با تسلط و شجاعت، تقریباً تمامی نهادهای رژیم را در هم کوبیده و تمامی نمادها و نهادهایی را که رنگ و بویی از آخوندها و شخص خمینی داشت به آتش کشیدند.
پس از قیام قزوین بود که مهندس مهدی بازرگان در مصاحبه با روزنامه آلمانی «فرانکفورتر روندشاو» که توسط خبرنگار این روزنامه در روز ۲۲آبان ۱۳۷۳ انجام شد، درباره قیام مردم قزوین گفت: «…در ایران… کوچکترین حرکات، تجمّعات مردم، اعتصابات کارگران یا دانشجویان، بهدلیل ترس از گسترش آنها، با خشونت سرکوب میگردد. بهعنوان مثال، در وقایع شهر قزوین… تعداد زیادی را کشتند. آنها بسیاری از مردم را اعدام کردند… مردم در اتوبوسها، تاکسیها، در صفوف تحویل گرفتن قند و شکر، رژیم را نفرین کرده، به آن فحش میدهند». وی در همین مصاحبه دربارۀ پایه مردمی حکومت میگوید: «شاید بیشتر از ۵درصد نباشد».
یک ماه و ۲روز بعد رسانههای حکومتی به تصریح یا اشاره، به حضور مجاهدین و نقش آنها در قیامهای اخیر اشاره کردند.
روزنامه «ابرار» ۱۵شهریور ۷۳ در مقاله «توطئه از هر سو»، نوشت: خامنهای در سخنانش به مناسبت «هفته وحدت» گفت: «تلاشهایی که بهوسیله منافقین انجام شده، بهخوبی نشانگر این واقعیت است که میخواهند اصل وحدت را… از میان بردارند».
اسلامشهر تهران
در اسلامشهر، روز ۱۵فروردین ۷۴ رانندگان مینیبوس اقدام به یک اعتصاب ساده صنفی کردند و مشکل حلنشده تردد اهالی این منطقه پرجمعیت، بلافاصله به یک شورش گسترده شهری تبدیل شد:
مردم با مصادره پمپبنزینهای مسیر و ساختن کوکتل، تمامی آثار نظام و دوایر سرکوب و ادارات دولتی را به آتش کشیدند. قیام از یکسو رو به نواحی مرکزی تهران داشت و احتمال سرایت آن به سراسر تهران میرفت و از سوی دیگر تا اعماق مناطق مسکونی حاشیه جاده تهران-ساوه و دودانگه و چهاردانگه کشیده شد!
جنس قیامهای دهه ۷۰
در آن دهه طلایی، قیامها اساساً رنگ و بوی مسلحانه و قهرآمیز داشتند و همین باعث شد نسل جدید که دهه ۶۰ و صحنههای انقلاب را به چشم خویش ندیده بودند، با سنت انقلابی مردم کشورشان بیشتر، بهتر و حضورا آشنا شده و ببیند که برای ایجاد یک تغییر واقعی در دیکتاتوری چه باید کرد!
طبعا در شرایط سرکوب مطلقی که خمینی و سپس جانشینانش(خامنهای و رفسنجانی) ایجاد کرده بودند، مبارزات مجاهدین و حتی قتلعام مجاهدین در دهه قبلی، تاثیرات اجتماعی خاص خود را به جا نهاده بود:
نسلی از مجاهدین قتلعام شده بودند و این چیزی نبود که تاثیر اجتماعی نداشته باشد. آن جنایت عظیم، آثار اجتماعی خود را به آرامی بارز میکرد.
خونی که خمینی و بعد هم خامنهای از مردم ایران بر زمین ریخته بودند، رابطه بین مردم و حاکمیت را یکسره و برای همیشه تعیینتکلیف کرده بود. با آنهمه اعدام و شکنجه و زندان، هر کسی میدانست دره عمیقی که بین مردم و حاکمیت بهویژه با آن قتلعامها بهوجود آمده، چیزی نیست که دیگر هرگز «پر و ترمیم» گردد!
بهویژه که دستگاه سرکوب آخوندها با همان سرعت و قساوت، کمافیالسابق به کشتار آزادیخواهان ادامه میداد و این خود، یکی دیگر از علل تضمین تداوم نبرد بین مردم و دیکتاتوری بود.
شبیخون سیاسی ایدئولوژیک مجاهدین
در اواخر دهه ۷۰ یک اتفاق دیگر نیز تاثیری ویرانگر بر روی آخوندها و نظام دیکتاتوری آنها داشت، اتفاقی که بهمثابه یک ضربه، ارکان رژیم را به لرزه درآورد:
از سوی مقاومت، یک «زن» بهعنوان رئیسجمهور مقاومت برای دوران انتقال حاکمیت به مردم ایران انتخاب شد! معرفی مریم رجوی بهعنوان رئیسجمهور برگزیدهٔ مقاومت و نماد درخشان آن، دستگاه سیاسی آخوندها را بهشدت به تلاطم انداخت و خون جدیدی به حرکتهای ضدرژیم تزریق کردند.
نفس حضور یک «زن مسلمان پیشتاز» در لبه جلویی نبرد با دیکتاتوری زنستیز آخوندها، بسیاری بافتههای ارتجاعی و ضدزن آخوندها تحت نام اسلام را پنبه کرد و تعادلقوای بین مردم و ضدمردم را به تلاطم انداخت.
درهمکوبیدن بیت خامنهای و وزارت اطلاعات آخوندها
درهمکوبیدن بیت خامنهای و وزارت اطلاعات آخوندها علامتی بود که برای آخوندها بهشدت نگرانکننده بود و دستگاه دیکتاتور را دچار زحمت و آسیب کرده و فضای لازم برای حرکات اجتماعی تودهای باز میکرد.
خامنهای ناگزیر شد تمامی نیروهایی را که تحت عنوان گشتهای اجتماعی برای سرکوب مردم روانه خیابانها کرده بود، یکسره خرج ردیابی مجاهدین و مبارزه با رزمندگان مجاهد خلق کند. به این ترتیب مردم بار دیگر توانستند در فضای ایجاد شده حرکتهای صنفی و سیاسی خود در جامعه را گسترش دهند، چرا که پاسداران ناگزیر شده بودند به جای مقابله با حجاب این و آن یا لباس و مدل موی جوانان، بهدنبال خطر عاجل و فوری مجاهدین بروند، خطری که تهدید ضربه زدن به کیان نظام را داشت!
دستاورد حضور اجتماعی همهجانبه مجاهدین
حرکتهای سیاسی و نظامی مجاهدین در آن ایام، نعمت بزرگی برای حرکتهای اجتماعی بود. در واقع، هر یک لحظه تمرکز آخوندها و دستگاه سرکوبگرشان روی مجاهدین، یک فرصت بزرگ برای تنفس سیاسی جامعه ایجاد میکرد. به همین علت هم بود که اگر به آمار حرکتهای اجتماعی آن دوران نگاه کنید میبینید که با تشدید فعالیتها و عملیات مجاهدین، حرکتهای اجتماعی هم گسترش و عمق بیشتری پیدا میکرد.
یک عامل مهم دیگر که به عادی شدن دم و بازدم جامعه سرکوبشده کمک کرد، این بود که در آن دوره، دستگاه سرکوب حکومتی پس از تجربه مکرر برخود قهرآمیز با مردم، ناگزیر شد با بهرهگیری از عناصری مانند محمد خاتمی، تلاش کند چهره متفاوتی از خودش نشان داده تا نفس حضور آلترناتیوی به رهبری یک زن پیشتاز و انقلابی را در ذهن مردم و جوانان، بهویژه زنان کمرنگ کند.
در آن دوره، هرگاه که حضور رزمنده مجاهدین در شهرها بیشتر میشد، همزمان حرکات اعتراضی و صنفی مردم هم سرعت میگرفت، اما متقابلاً و بلافاصله، تمامی حاکمیت هم با همه عناصر اصلاحطلب و غیراصلاحطلب خود، به میدان آمده «همه با هم!» تلاش میکردند، پیش از هر چیز خطر مجاهدین را از سر خود و نظامشان کم کنند، عاملی که به تضعیف سرکوبهای شهری منجر میشد.
پایان قسمت دوم
قسمت دوم: مهمترین قیامهای دهه ۷۰
در قسمت پیشین این نوشته گفته شد: قیامهای سالهای اخیر مردم ایران، ادامه و نتیجه منطقی مقاومت و خیزشهای مستمر اجتماعی سالهای گذشته بوده و در بستر آن حرکتها شکل گرفتهاند.
پس از حرکتهای اعتراضی دهه ۶۰ که خمینی تمامی آنها را به خون نشاند و با شلیک مستقیم به تظاهرکنندگان ۳۰خرداد ۶۰ و اعدامهای پس از آن، راهی جز مقاومت قهرآمیز و قیام و انقلاب برای مردم باقی نگذاشت، مردم هم راه صحبت کردن با خمینی را آموختند: شورش و قیام!
نبرد در سکوت مطلق!
تمامی سالهای دهه ۶۰ آکنده از مبارزه و قیام بود اما سر و صدای مهیب جنگ ضدمیهنی اجازه نمیداد که غریو اعتراضهای مردم ایران به گوش نه جهانیان! بلکه حتی به گوش هموطنانشان در یک استان آنطرفتر برسد!
بزرگترین قیام قهرآمیز کارگری ایران در سکوت مطلق!
در این مورد میتوان از اعتصاب قهرآمیز و ۲۰هزار نفره کارگران ذوبآهن اصفهان در سال ۱۳۶۳ یاد کرد که در شماره پیش به آن اشاره شد. در آن واقعه، کارگران اعتصابی، برای آزاد کردن همکاران بازداشتشده خود ناگزیر از گروگان گرفتن مزدوران اطلاعاتی خمینی شدند اما این ماجرا مطلقاً در هیچ رسانهای بازتاب نیافت و هیچکس خبردار نشد که در اصفهان چه خبر است و در کارخانه ذوبآهن اصفهان چه غوغایی برپاست؟ و کارگرها چه پیروزیهایی در مقابله با خمینی به دست آوردهاند؟!
ایستادگی کارگری در برابر جنگ ضدمیهنی باز هم در سکوت مطلق!
در شهر صنعتی اراک نیز وضع تقریباً مشابه اصفهان بود.
در مرداد سال ۱۳۶۴ اعتصاب ۳۰۰۰نفر از کارگران ماشینسازی اراک، یک واقعه مهم اجتماعی و یک قیام آموزنده کارگری بود. کارگران اراکی در مقابله با پاسداران خمینی، یک حرکت مهم اعتراضی پیروزمند بهوجود آوردند. در آن واقعه، کارگران ماشینسازی اراک در اعتراض به اضافه شدن ساعت شیفت کاری، خط تولید کارخانه را به کنترل خود در آورده و مانع از ورود عوامل رژیم به کارخانه شدند تا نهایتاً حرف خود را به کرسی نشاندند. پاسداران حکم کرده بودند کارگران با اضافه کردن ساعت شیفتهای کاری و اضافه کردن شیفتها بهصورت فوقالعاده، برای پاسداران ادوات جنگی و مهندسی بسازند؛ اما کارگران در مقابله با سیاست جنگ ضدمیهنی خمینی و در دفاع از ساعت کار اعلام شده و رسمی، از همراهی با پاسداران سر باززدند و از تغییر خط تولید و تغییر ساعت کار خودداری کردند. کارگران برای به کرسی نشاندن حرف خود، کلیه خطوط تولید را به کنترل درآوردند و نهایتاً کار را به جایی رساندند که پاسداران ناگزیر از لغو برنامه اعلامشده خود شدند. اما آن اعتصاب پیروزمند و اشغال خطوط تولید کارخانه و پیامدهای آن نیز هیچ بازتاب رسانهای جدی پیدا نکرد، در حالیکه آن حرکت کارگری، یک واقعه مهم سیاسی نیز بود: ایستادگی عملی در برابر جنگ نامشروع و توسعهطلبانه خمینی!
از این دست حرکتهای اعتراضی در آن سالها کم نبود اما بهعلت سانسور حاکم بر رسانهها و نبود امکان ارتباط جمعی، هیچیک از آن حرکات که هر کدامشان، حقیقتاً یک پیروزی تاریخی برای کارگران و دیگر اقشار جامعه ایران بود، هیچ بازتاب اجتماعیای پیدا نکرد.
در سالهای دهه ه۷۰ که جنگ خارجی تمام شده بود، شعلههای آتش نبرد بین مردم و رژیم آخوندها بیشتر زبانه کشد.
قیام اسلامشهر و گلشهر تهران ۱۳۷۱
خیزشهای انقلابی مردم در دهه ۷۰
دهه ۷۰با خاموش شدن آتش جنگ خارجی(جنگ خمینی و عراق)، آتش نبرد مردم با آخوندها بهسرعت شعله کشید. گرچه خمینی با کشتارهای وسیع در سالهای ۶۰ و قتلعام ۶۷ تلاش کرده بود توان هر گونه حرکتی را از مردم ایران سلب کند اما با استمرار مقاومت پرتوان سراسری، مردم نیز متقابلاً حرفهایی برای گفتن داشتند و از همان اوایل سال ۱۳۷۰ قیامهای شهری خود را آغاز کردند.
مهمترین قیامهای شهری آن دوره که اساساً ویژگی «قهرآمیز» داشتند عبارتند از:
- ۲۴مرداد ۷۰ قیام ۳۰هزار نفره مردم زنجان
- ۲۶فروردین ۱۳۷۱ قیام کوبنده مردم شیراز
- ۳۰اردیبهشت ۱۳۷۱ تظاهرات قهرآمیز مردم اراک
- ۹خرداد ۷۱ قیام سترگ مردم مشهد و تصرف مسلحانه کلانتریهای ۳ و ۴ مشهد توسط جوانان رزمنده خراسان
- ۱۹خرداد ۱۳۷۱ تظاهرات قهرآمیز مردم دلاور بوکان و کشته و مجروح شدن دهها تن
- ۱۲مرداد ۱۳۷۳ قیام قهرآمیز مردم قزوین
- ۱۲بهمن ۱۳۷۲ قیام قهرآمیز مردم زاهدان و ایرانشهر، خاش، زابل، بیرجند و تربت جام
- ۱۵فروردین ۱۳۷۴ قیام قهرآمیز اهالی «اسلامشهر» تهران و بستن راه «تهران-ساوه»
برای درک سطح و عمق آن خیزشهای اجتماعی کافیست یادآوری شود که فرضاً تنها در یک نمونه در جریان سرکوب خیزش انقلابی مردم اسلامشهر، پاسداران خمینی که خیابانها را از دست داده بودند(حاکمیت روی زمین و در خیابان، تماماً در دست جوانان قهرمانی بود که با کوکتل و انواع وسایل مشابه، تمامی نمادهای رژیم را نابود کرده بودند)، سرانجام از هلیکوپتر توپدار برای سرکوب مردم استفاده کردند.
ویژگی قیامهای دهه ۷۰
تقریباً تمامی قیامهای دهه ۷۰، ۲ویژگی یکسان داشتند:
- اولا جنبه قهرآمیز داشتند.
- ثانیا متأثر از مقاومت مسلحانه مجاهدین خلق و شیوههای انقلابی بهکار رفته در انقلاب ۵۷ بودند.
نگاهی سریع به آن قیامها، هویت سیاسی آن حرکتها را بهخوبی نشان میدهد:
از ۲۴مرداد سال ۱۳۷۰ تا ۱۵فروردین سال ۱۳۷۴ حداقل ۹قیام شهری نسبتاً بزرگ در زنجان، شیراز، اراک، بوکان، مشهد، زاهدان، اسلامشهر تهران، ارومیه و قزوین رخ داد که سکوت حاکم بر جامعه را درهمشکست.
در شیراز و اراک و اسلامشهر تهران، شعارهای تند براندازانه هم شنیده شد. تمامی آن قیامها بیاغراق قهرآمیز بودند.
قیام مشهد
روز ۹خرداد سال ۱۳۷۱ پس از آن که مأموران شهرداری مشهد اقدام به تخریب خانههای مردم در انتهای خیابان طبرسی کردند، یک قیام گسترده شهری در مشهد بهوقوع پیوست. مردم کلانتریهای ۳ و ۴ را در یک تهاجم مسلحانه، خلعسلاح کرده و به آتش کشیدند. در آن قیام، حداقل ۶پاسدار کشته و تعداد نامعلومی نیز زخمی شدند. آمار شهدای مردم و مجروحانشان هرگز اعلام نشد گرچه که خبر اعدام چند نفر بعداً در روزنامهها چاپ شد. ساختمان شهرداری مشهد، سازمان تبلیغات اسلامی، نهاد تبلیغی امور تربیتی و بسیاری نهادهای دیگر حکومتی طعمه حریق شدند، خودروهای سوخته پاسداران در تقریباً بیشتر خیابانهای مشهد به چشم میخورد.
۱۲روز پس از قیام مشهد، خامنهای تلاش کرد با اعدام، مردم را ساکت کند
قیام بوکان
در بوکان در روز ۱۹خرداد ۱۳۷۱ بهدنبال ایجاد مزاحمت پاسداران برای مردم، اهالی به مقابله با نیروهای سرکوبگر خامنهای برخاسته و یک قیام تمامعیار شهری بهوقوع پیوست. در جریان آن قیام، تعداد بیشماری از مردم توسط پاسداران مجروح و تعدادی هم به شهادت رسیدند، بوکانیها در آن حرکت، همراه با شعارهای مرگ بر خامنهای و مرگ بر رفسنجانی جلوههایی از یک قیام مسلحانه مردمی را به نمایش گذاشته و پاسخ آتش پاسداران را با آتش دادند.
اراک
روز ۳۰اردیبهشت ۱۳۷۱ در اراک، آتش قیام از یک تصادف ساده رانندگی در جاده کمربندی شهر شعله کشید. یک کودک در یک تصادف رانندگی جان خود را از دست داد و با همین حادثه، دیگ صبر و تحمل مردم به جوش آمد. یک قیام شهری گسترده تمامعیار، تمامی سطح شهر را به سرعت دربرگرفت. مردمی که مسلح به کوکتل و سهراهی بودند تقریباً تمامی مظاهر حکومت خمینی، مراکز سرکوب و ادارات دولتی و ماشینهای پاسداران را به آتش کشیدند و شعار مرگ بر خمینی سردادند.
مردم اراک با پیشتازی جوانان شهر، حداقل یک روز تمام، شهر را به کنترل کامل خود درآوردند. پاسداران گریختند و تنها با همراهی نیروهای کمکی سرکوبگری که از دیگر مناطق وارد اراک شدند، جرأت بازگشت به شهر را پیدا کردند.
قزوین
قیام ۱۲مرداد ۷۳ قزوین نیز یک قیام قهرآمیز تودهای بود. در قیام قزوین مردم و جوانان دلاور قزوینی با تسلط و شجاعت، تقریباً تمامی نهادهای رژیم را در هم کوبیده و تمامی نمادها و نهادهایی را که رنگ و بویی از آخوندها و شخص خمینی داشت به آتش کشیدند.
پس از قیام قزوین بود که مهندس مهدی بازرگان در مصاحبه با روزنامه آلمانی «فرانکفورتر روندشاو» که توسط خبرنگار این روزنامه در روز ۲۲آبان ۱۳۷۳ انجام شد، درباره قیام مردم قزوین گفت: «…در ایران… کوچکترین حرکات، تجمّعات مردم، اعتصابات کارگران یا دانشجویان، بهدلیل ترس از گسترش آنها، با خشونت سرکوب میگردد. بهعنوان مثال، در وقایع شهر قزوین… تعداد زیادی را کشتند. آنها بسیاری از مردم را اعدام کردند… مردم در اتوبوسها، تاکسیها، در صفوف تحویل گرفتن قند و شکر، رژیم را نفرین کرده، به آن فحش میدهند». وی در همین مصاحبه دربارۀ پایه مردمی حکومت میگوید: «شاید بیشتر از ۵درصد نباشد».
یک ماه و ۲روز بعد رسانههای حکومتی به تصریح یا اشاره، به حضور مجاهدین و نقش آنها در قیامهای اخیر اشاره کردند.
روزنامه «ابرار» ۱۵شهریور ۷۳ در مقاله «توطئه از هر سو»، نوشت: خامنهای در سخنانش به مناسبت «هفته وحدت» گفت: «تلاشهایی که بهوسیله منافقین انجام شده، بهخوبی نشانگر این واقعیت است که میخواهند اصل وحدت را… از میان بردارند».
اسلامشهر تهران
در اسلامشهر، روز ۱۵فروردین ۷۴ رانندگان مینیبوس اقدام به یک اعتصاب ساده صنفی کردند و مشکل حلنشده تردد اهالی این منطقه پرجمعیت، بلافاصله به یک شورش گسترده شهری تبدیل شد:
مردم با مصادره پمپبنزینهای مسیر و ساختن کوکتل، تمامی آثار نظام و دوایر سرکوب و ادارات دولتی را به آتش کشیدند. قیام از یکسو رو به نواحی مرکزی تهران داشت و احتمال سرایت آن به سراسر تهران میرفت و از سوی دیگر تا اعماق مناطق مسکونی حاشیه جاده تهران-ساوه و دودانگه و چهاردانگه کشیده شد!
جنس قیامهای دهه ۷۰
در آن دهه طلایی، قیامها اساساً رنگ و بوی مسلحانه و قهرآمیز داشتند و همین باعث شد نسل جدید که دهه ۶۰ و صحنههای انقلاب را به چشم خویش ندیده بودند، با سنت انقلابی مردم کشورشان بیشتر، بهتر و حضورا آشنا شده و ببیند که برای ایجاد یک تغییر واقعی در دیکتاتوری چه باید کرد!
طبعا در شرایط سرکوب مطلقی که خمینی و سپس جانشینانش(خامنهای و رفسنجانی) ایجاد کرده بودند، مبارزات مجاهدین و حتی قتلعام مجاهدین در دهه قبلی، تاثیرات اجتماعی خاص خود را به جا نهاده بود:
نسلی از مجاهدین قتلعام شده بودند و این چیزی نبود که تاثیر اجتماعی نداشته باشد. آن جنایت عظیم، آثار اجتماعی خود را به آرامی بارز میکرد.
خونی که خمینی و بعد هم خامنهای از مردم ایران بر زمین ریخته بودند، رابطه بین مردم و حاکمیت را یکسره و برای همیشه تعیینتکلیف کرده بود. با آنهمه اعدام و شکنجه و زندان، هر کسی میدانست دره عمیقی که بین مردم و حاکمیت بهویژه با آن قتلعامها بهوجود آمده، چیزی نیست که دیگر هرگز «پر و ترمیم» گردد!
بهویژه که دستگاه سرکوب آخوندها با همان سرعت و قساوت، کمافیالسابق به کشتار آزادیخواهان ادامه میداد و این خود، یکی دیگر از علل تضمین تداوم نبرد بین مردم و دیکتاتوری بود.
شبیخون سیاسی ایدئولوژیک مجاهدین
در اواخر دهه ۷۰ یک اتفاق دیگر نیز تاثیری ویرانگر بر روی آخوندها و نظام دیکتاتوری آنها داشت، اتفاقی که بهمثابه یک ضربه، ارکان رژیم را به لرزه درآورد:
از سوی مقاومت، یک «زن» بهعنوان رئیسجمهور مقاومت برای دوران انتقال حاکمیت به مردم ایران انتخاب شد! معرفی مریم رجوی بهعنوان رئیسجمهور برگزیدهٔ مقاومت و نماد درخشان آن، دستگاه سیاسی آخوندها را بهشدت به تلاطم انداخت و خون جدیدی به حرکتهای ضدرژیم تزریق کردند.
نفس حضور یک «زن مسلمان پیشتاز» در لبه جلویی نبرد با دیکتاتوری زنستیز آخوندها، بسیاری بافتههای ارتجاعی و ضدزن آخوندها تحت نام اسلام را پنبه کرد و تعادلقوای بین مردم و ضدمردم را به تلاطم انداخت.
درهمکوبیدن بیت خامنهای و وزارت اطلاعات آخوندها
درهمکوبیدن بیت خامنهای و وزارت اطلاعات آخوندها علامتی بود که برای آخوندها بهشدت نگرانکننده بود و دستگاه دیکتاتور را دچار زحمت و آسیب کرده و فضای لازم برای حرکات اجتماعی تودهای باز میکرد.
خامنهای ناگزیر شد تمامی نیروهایی را که تحت عنوان گشتهای اجتماعی برای سرکوب مردم روانه خیابانها کرده بود، یکسره خرج ردیابی مجاهدین و مبارزه با رزمندگان مجاهد خلق کند. به این ترتیب مردم بار دیگر توانستند در فضای ایجاد شده حرکتهای صنفی و سیاسی خود در جامعه را گسترش دهند، چرا که پاسداران ناگزیر شده بودند به جای مقابله با حجاب این و آن یا لباس و مدل موی جوانان، بهدنبال خطر عاجل و فوری مجاهدین بروند، خطری که تهدید ضربه زدن به کیان نظام را داشت!
دستاورد حضور اجتماعی همهجانبه مجاهدین
حرکتهای سیاسی و نظامی مجاهدین در آن ایام، نعمت بزرگی برای حرکتهای اجتماعی بود. در واقع، هر یک لحظه تمرکز آخوندها و دستگاه سرکوبگرشان روی مجاهدین، یک فرصت بزرگ برای تنفس سیاسی جامعه ایجاد میکرد. به همین علت هم بود که اگر به آمار حرکتهای اجتماعی آن دوران نگاه کنید میبینید که با تشدید فعالیتها و عملیات مجاهدین، حرکتهای اجتماعی هم گسترش و عمق بیشتری پیدا میکرد.
یک عامل مهم دیگر که به عادی شدن دم و بازدم جامعه سرکوبشده کمک کرد، این بود که در آن دوره، دستگاه سرکوب حکومتی پس از تجربه مکرر برخود قهرآمیز با مردم، ناگزیر شد با بهرهگیری از عناصری مانند محمد خاتمی، تلاش کند چهره متفاوتی از خودش نشان داده تا نفس حضور آلترناتیوی به رهبری یک زن پیشتاز و انقلابی را در ذهن مردم و جوانان، بهویژه زنان کمرنگ کند.
در آن دوره، هرگاه که حضور رزمنده مجاهدین در شهرها بیشتر میشد، همزمان حرکات اعتراضی و صنفی مردم هم سرعت میگرفت، اما متقابلاً و بلافاصله، تمامی حاکمیت هم با همه عناصر اصلاحطلب و غیراصلاحطلب خود، به میدان آمده «همه با هم!» تلاش میکردند، پیش از هر چیز خطر مجاهدین را از سر خود و نظامشان کم کنند، عاملی که به تضعیف سرکوبهای شهری منجر میشد.
پایان قسمت دوم