سخن روز
جواد ظریف، وزیر خارجه دولت روحانی، اخیراً در گفتگویی با یکی از رسانههای حکومتی گفت: "در ایران خیلیها از پولشویی منفعت میبرند و آنجاهایی که هزاران میلیارد پولشویی انجام میدهند، حتماً آنقدر توان مالی دارند که دهها یا صدها میلیارد هزینه تبلیغات و فضاسازی در کشور، علیه قوانین ضدپولشویی ایجاد کنند". این فاشگویی، جنجال و بحران جدیدی در رژیم ایجاد کرده و دو باند را به جان هم انداخته است.
این مسأله سؤالاتی را مطرح میکند؛ از جمله اینکه آیا حرف ظریف آن طور که باند رقیب میگوید اظهاراتی نسنجیده و حساب نشده بود؟ یا نه؟ و اگر حساب شده بود، با چه محاسبهای صورت گرفته؟ و اصل دعوا بر سر چیست؟ موضع خامنهای در این معرکه کجاست؟
اصل دعوا بر سر چیست؟
ظاهراً دعوا بر سر پولشویی است، ظریف باند مقابل را متهم به پولشویی میکند در حالی که پاسدار حسین شریعتمداری گفته بود «کسی منکر وجود پولشویی نیست» و متقابلاًً مواردی از پولشویی باند متبوع ظریف را رو کرده بود! پس دعوا بر سر چیست؟
اصل دعوا بر سر FATF و لوایح مربوط به آن بهخصوص CFT یا لایحه پیوستن به کنوانسیون مقابله با تأمین مالی تروریسم است. از سال ۱۳۹۰ بحث پیوستن به کنوانسیون FATF روی میز رژیم بوده، بحثی که تاکنون کش پیدا کرده است، این کشدادن به علت وحشت رژیم از FATF میباشد، چون رژیم با پذیرش FATF دیگر نمیتواند با دست باز به حزبالله و گروههای تروریستی در عراق و یمن و سوریه کمک مالی کند و این یعنی شلیک به خود. از طرفی اگر هم نپذیرد و نتواند نظر FATF را جلب کند، سازوکار اروپا و کشورهایی همچون چین و روسیه برای تعامل بانکی و مالی با رژیم دچار مشکل جدی میشود. این امر آنجا ضریب میخورد که با آغاز دور جدید تحریمهای آمریکا، مشکلات ارتباطی مالی رژیم با این کشورها را بسیار بیشتر خواهد کرد.
از طرف دیگر و در حال حاضر رابطه با اروپا هم به نوعی مشروط شده به پذیرش و تصویب FATF بهخصوص لایحه CFT و ظریف بهعنوان کارگزار سیاست خارجی رژیم فکر میکند که پذیرش FATF تنها راه و تنها شانس رابطه با اروپاست.
مشکلات پذیرش FATF
اما متقابلاً آنیکی باند همچنان که چند روز پیش آخوند ذوالنور عضو مجلس ارتجاع گفت: «در صورتی که FATF را بپذیریم برای دور زدن تحریمها دچار مشکل میشویم و از آنجا که دولت بهصورت قانونی نمیتواند تحریمها را دور بزند، نباید تحریمکنندگان سرنخ راهکارهای دور زدن تحریمها را داشته باشند».
متقابلاً یک ماه پیش(۱۵مهر) ظریف در مجلس گفت: «چینیها که نیات استکباری علیه ما ندارند و از نظر مواضع بینالمللی شبیه جمهوری اسلامی و شریک راهبردی ما هستند. ما توافق جامع همکاریهای راهبردی با چین داریم و با روسیه هم شریک راهبردی هستیم اما رئیس بانک مرکزی چین به آقای همتی گفته بدون FATF نمیتوانیم کار شما را انجام دهیم».
هر دو باند درست میگویند
وقتی به حرفهای دو طرف گوش میکنیم میبینیم که هر کدام از آنها بهطور سلبی درست میگویند. کمااینکه ظریف هم آخرین حرفش در برابر مخالفان که اگر FATF را بپذیریم، در آینده چنین و چنان میشود گفت: «ما نباید از ترس آنچه در آینده اتفاق میافتد و از ترس مرگ خودکشی کنیم!».
حتماً ظریف میتوانست حدس بزند که وقتی آنچه در مورد پولشویی در رژیم گفت را بیان کند، چه غوغایی بهپا میشود؛ کما اینکه الآن هم تک و پاتک دو طرف به اوج خودش رسیده است؛ ولی چرا ظریف و حامیان او همچنان سر حرف خودشان ایستادهاند و کوتاه نمیآیند؟
علت کوتاه نیامدن باندهای حکومتی
هر یک از دو باند حکومتی فکر میکند که راهی که طرف مقابل میخواهد برود، به نابودی رژیم میانجامد(و از قضا درست هم فکر میکنند).
واقعیت این است که وضعیت رژیم بهخصوص در زمینهٔ اقتصادی فوقالعاده وخیم و چشماندازش بهشدت تیره و تار است. باند روحانی فکر میکند اگر کورسوی نجاتی باشد از جانب اروپاست و شرط آن هم پذیرش و تصویب لوایح FATF و بهخصوص CFT است.
از طرف دیگر، مسأله منافع هم مطرح است. ظریف هم روی همین دست گذاشته که کسانی که با شفافیت مالی مخالفت میکنند، کسانی هستند که از راه پولشویی منافع هزاران میلیاردی به دست میآورند. کیهان از باند مقابل هم همین را تأیید میکند. کمااینکه روزنامهٔ آفتاب یزد هم از آن یکی باند نوشته: «حتماً ظریف سندی در دست دارد که اینطور سفت و قرص این حرف را زده است»!
جالب است که باند رقیب هم بیش از آن که این موضوع را تکذیب کند، پروندههای فساد و دزدی باند روحانی را برملا میکند.
شرایط وخیم رژیم
به این ترتیب شرایط خیلی سیاه و وخیمی برای رژیم ترسیم میگردد، ولی روحانی که روز چهارشنبه ۲۳آبان ۹۷در جلسهٔ هیأت دولت صحبت میکرد، فضایی میداد که گویا تحریمها هیچ اثری نداشتهاند؛ روحانی چندی پیش هم گفت تا چند ماه دیگر مسائل حل میشود؛ این حرفها را چگونه میتوان تبیین کرد؟
در پاسخ باید گفت: روحانی خودش این حرفهای خودش را معنی کرده و گفته وضعیت رژیم مثل وضعیت بیماری است که رو به موت است و در مورد او فقط باید امیددرمانی کرد. وی اضافه میکرد که البته اینهم فقط ۲۰درصد اثر دارد!
روحانی روز چهارشنبه ۲۳آبان ۹۷هم که صحبت میکرد، مضمون حرفهایش همین بود. و حتی جاهایی هم که بهاصطلاح امیددرمانی میکرد، به زبان معکوس داشت به شرایط فوقالعاده وخیم رژیم اعتراف میکرد. مثلاًًً گفت:
«در سیستم تبلیغاتی و ناامید کردن مردم فکر میکردند که روز ۱۳آبان روزی است که کلید میزنند روی افکار واهی خودشان پایان نظام جمهوری اسلامی ایران را کلید میزنند در حالیکه ۱۳آبان روز کلید زدن استحکام نظام ما بود.»
یعنی وی بهروشنی داشت میگفت ببینید ۱۳آبان شد و طوری نشد! یا مثلاًًً ادعا میکرد که ما نفتمان را میفروشیم و «آنقدر راه داریم و مسیر داریم برای فروش نفت که تحریم آنها بیاثر است»!
در حالی که واقعیتی که همه از آن خبر دارند این است که صادرات نفت رژیم روی شیب نزولی است و تا همین لحظه هم حدود یک میلیون بشکه کاهش پیدا کرده است.
دم خروس این ادعاها آنجا بیرون زد که با زبونی چراغ سبز به آمریکا داد و از آمریکا خواست که از راهش وارد شود! و گفت:
«راهی که انتخاب کردهاند راه غلط و راه اشتباهی هست اگر راست میگویند دنبال امنیت منطقه هستند راهش این نیست اگر راست میگویند به ملت ایران احترام میگذارند راهش این نیست اگر راست میگویند به تاریخ ایران احترام میگذارند راهش این نیست، مسیر غلطی را انتخاب کردهاند».
چرا خامنهای مردد است؟!
با توجه به جمیع جهات و کلیه نکات گفته شده اما باید اذعان کرد که بالاخره و ته خط این خامنهای است که باید همه چیز را تعیینتکلیف کند؛ اینک سؤال اینجاست که چرا این کار را نمیکند؟ در حالی که رژیمش این طور دارد پاره پاره میشود؟
این البته اصل مسأله است چرا که اصل پیچ و اصل قضیه خود خامنهای است و این که بهدلیل ضعف و تزلزل مفرط قادر به تصمیمگیری نیست. این روزها هر کدام از کارشناسان رژیم که میخواهند حرف جدی بزنند ناچار روی این نکته انگشت میگذارند که مشکل اصلی در تصمیمگیری و در ساختار قدرت است. بهعنوان نمونه روزنامهٔ حکومتی جهان صنعت طی مقالهیی با عنوان: «ضرورت اصلاحات نهادی در نظام تصمیمگیری کشور» به همین موضوع اشاره کرده و مینویسد:
«اگر چه «تحریمهای بینالمللی فشار را بر دولت و جامعه افزایش داده» اما مسأله اصلی ما نه لزوما تحریمها که نوعی وضعیت «مات»شدگی در عرصه داخلی است. بعد این مات شدگی را هم معنی کرده و مینویسد: «در وضعیت ماتشدگی، نیروها دائماً در حال خنثی کردن یکدیگر هستند، تصمیمات به سختی اتخاذ میشوند و نوعی تصلب بر همه ارکان مستولی است«. یعنی فلش را روی رأس نظام یعنی خود خامنهای برده و نهایتاً نتیجهگیری میکند:
« ما به اصلاحات ساختاری و نهادی بهویژه در نظام تصمیمگیری نیازمندیم».
مشکل اصلی خامنهای در تصمیمگیری هم این است که خوب میداند هر تغییری در این زمینه، راه به سرنگونی کل نظامش میبرد.
دو راهی استراتژیکی که به یک مقصد ختم میشوند!
و این همان دو راهی استراتژیکی است که رهبر مقاومت در آخرین پیام خود (پیام شماره ۱۱ارتش آزادیبخش) به آن اشاره کرد و گفت:
«رژیم در هزارتوی بحرانها در بنبست بهسر میبرد»
و اضافه کرد: «واضح است که از خدا میخواهیم دشمن ما عقب بنشیند و وا برود. در اینصورت البته سریعاً انطباق پیدا میکنیم اما باید بنا را بر سرکوب و انقباض گذاشت... اینجاست که کانونهای شورشی بهعنوان جرقه و آتشزنهٔ قیامها وارد کار میشوند. این نوک هرم قیامها و معین عمل سمتدهنده و راهنماست. عامل استمرار و تضمین پیشرفت و پیروزی است. از تثبیت و تکثیر و ترکیب آنها با یکدیگر در شهرهای شورشی یکانهای ارتش آزادی پدید میآید. شوراهای مقاومت، بالهای مکمل صنفی، اجتماعی و سیاسی کانونهای شورش هستند». و از آن ورود به مرحله آمادهباش را نتیجهگیری کردند.