۱۳۹۷ آبان ۳۰, چهارشنبه

«میلیشیای مجاهد خلق» تولدی نو در تکاپوی آگاهی و آزادی (۱)

                                   میلیشیا، رزم‌آور نیمه‌وقت خلق
۲آذر هر سال یادآور نام نسلی و عنوان خاطره‌آمیزی است که با خود نوعی زندگی، تکاپویی خستگی‌ناپذیر، امیدی مداوم و عشقی شورانگیز برای ایران بهتر و زیباتر را تداعی می‌کند: «نسل میلیشیای مجاهد خلق» که در ۲آذر ۱۳۵۸ به‌عنوان سنگ بنای ارتش خلق پایه‌ریزی‌ شد.
از پله‌های تاریخ، کمی پایین برویم تا ببینیم انسانها چگونه پایه‌های تاریخ اجتماعی و سیاسی جامعه‌ای را بنا می‌نهند و به سوی پله‌های آینده‌اش صعود می‌کنند. یکی از این مسیرها از آن «نسل میلیشیا» است که تاریخ تولدش در ایران به سال ۱۳۵۸ برمی‌گردد.
ایران از تب و تاب‌های قیام ۵۷ با تمام آرزوها و امیدهایش بیرون آمده بود. خمینی به اریکهٔ قدرت‌پرستانه‌اش رسیده بود و سوداهایی داشت که هنوز کسی نمی‌دانست «تا آن زمان که پرده برافتد، چه‌ها کند». سال ۵۸ ویژه بود. جامعه‌ای بود خلاصشده از یک دیکتاتوری وابسته؛ میهن و مردمی بودند که از مشروطیت به بعد، توانسته بودند چند صباحی هوای آزادی را تنفس کند. آزادی بیان و مطبوعات و تجمعات و اندیشه و قلم، شأن و مرتبت و جلوه‌ای داشت. خمینی هم هنوز نمی‌توانست سوداهایش را آنگونه که در سر داشت پیاده کند.

میلیشیا، رزم‌آور نیمه‌وقت خلق
۲آذر هر سال یادآور نام نسلی و عنوان خاطره‌آمیزی است که با خود نوعی زندگی، تکاپویی خستگی‌ناپذیر، امیدی مداوم و عشقی شورانگیز برای ایران بهتر و زیباتر را تداعی می‌کند: «نسل میلیشیای مجاهد خلق» که در ۲آذر ۱۳۵۸ به‌عنوان سنگ بنای ارتش خلق پایه‌ریزی‌ شد.از پله‌های تاریخ، کمی پایین برویم تا ببینیم انسانها چگونه پایه‌های تاریخ اجتماعی و سیاسی جامعه‌ای را بنا می‌نهند و به سوی پله‌های آینده‌اش صعود می‌کنند. یکی از این مسیرها از آن «نسل میلیشیا» است که تاریخ تولدش در ایران به سال ۱۳۵۸ برمی‌گردد.
ایران از تب و تاب‌های قیام ۵۷ با تمام آرزوها و امیدهایش بیرون آمده بود. خمینی به اریکهٔ قدرت‌پرستانه‌اش رسیده بود و سوداهایی داشت که هنوز کسی نمی‌دانست «تا آن زمان که پرده برافتد، چه‌ها کند». سال ۵۸ ویژه بود. جامعه‌ای بود خلاصشده از یک دیکتاتوری وابسته؛ میهن و مردمی بودند که از مشروطیت به بعد، توانسته بودند چند صباحی هوای آزادی را تنفس کند. آزادی بیان و مطبوعات و تجمعات و اندیشه و قلم، شأن و مرتبت و جلوه‌ای داشت. خمینی هم هنوز نمی‌توانست سوداهایش را آنگونه که در سر داشت پیاده کند.

میلیشیا، تبلور آزادی و اراده خلق 

نسل میلیونی جوانان مشتاق آینده ایران

نسل جوانی با نیروی عظیم «توانستن» به وسعت ایران ـ که خود یک قاره است ـ بر کف ایران‌زمین بود. همهٔ زمینه‌ها مهیا بود تا یک رهبری صالح و لایق از این انرژی متکاثف و بالنده برای شکوفایی ایران استفاده کند و زخم دیرینهٔ اتحاد ارتجاع، استبداد و استعمار را بزداید و مرهم نهد و امیدی نو بگسترد.
خمینی اولین کاری که کرد، اصلی‌ترین اهرم اعمال و حفظ دیکتاتوری خود را پایه‌ریزی کرد و اسمش را گذاشت «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی»! بخشی را هم در دنبالهٔ همین ارگان، تحت عنوان بسیج ۲۰میلیونی به دور خودش جمع کرد.
جوانان ایران که برخاسته‌گان قیام ۵۷ بودند، از همان موقع و یا بعد از پیروزی قیام، پیرامون گروه‌های سیاسی مختلف گردآمدند و فعالیت مطلوب گروه خودشان را داشتند. داستان پیدایش «میلیشیای مجاهد خلق» هم از همین‌جا شروع می‌شود.

میلیشیا ـ پیک آگاهی و آزادی

میلیشیا را باید «حضور نیمه‌وقت»، «چریک نیمه‌وقت»، «رزم‌آور نیمه‌وقت» یا «فعال نیمه‌وقت» نامید.
مقاله‌ دربارهٔ میلیشیا اواخر آبان ۵۸ در نشریه مجاهد منتشر شد و اهداف تشکیل میلیشیای مجاهد خلق در آن تشریح شد. هدف میلیشیا را «ترویج آگاهی و آزادی» معرفی نمود. در ادامه هم توضیح و تشریحی بود از تاریخچهٔ آن در جنبش‌های سیاسی و آزادیبخش در گوشه و کنار دنیا به‌علاوهٔ شیوه‌های فعالیت و تقسیم وقت برای کار هم‌زمان در کلاس یا کارخانه یا مزرعه به‌همراه فعالیت سیاسی، مدنی، اجتماعی و فرهنگی. بنیانگذار و سازمان‌دهنده و تربیت و تعلیم نسل میلیشیا بر عهدهٔ سازمان مجاهدین خلق ایران بود.
قبل از ادامهٔ باقی ماجراها ـ به‌خصوص که از منظر امروز می‌بینیم و می‌خوانیمش ـ تا همین‌جا باید این نتیجه را یادآوری کنیم که رودی از مروارید بر دستان مام ایران از قیام ۵۷ بیرون آمد. این رود به کجا برده شد؟ نتیجه‌اش را باید در رهبری و مدیریت خمینی و سپس گروه‌های سیاسی دید.

میلیشیا ـ فعالیت همه‌جانبهٔ تجربی و تئوریک

میلیشیا کارش را از اواخر تابستان ۵۸ شروع کرد. تکاپوی او ترویج آگاهی و آزادی و دموکراسی و افشای ارتجاعی بود که خیال داشت سلطه سیاه خود را تثبیت کند. اینان دختران و پسرانی جوان بودند که یا دانش‌آموز دبیرستان بودند و یا جوانان غیردانش‌آموز. معمولاً صبح تا ظهر سر کلاس و کارشان بودند. بعدازظهر که پا به عرصهٔ فعالیت اجتماعی و سیاسی می‌گذاشتند، چهرهٔ کوی و برزن و کوچه و خیابان و میدانهای شهر هم تغییر می‌کرد و جلوه‌ای نو به خود می‌گرفت. با اینان چهره‌ای از ایران را می‌دیدی که هرگز هیچ نسلی از بازماندگان مشروطه و دورهٔ مصدق و سن و سال دارهای آن موقع ایران، ندیده بودند. خاطره‌های سیاسی و اجتماعی آنها اصلاً چنین تصاویری از شهرها و روستاها را قد نمی‌داد: نسلی جوان، شورمند، پرانگیزه، پرتکاپو، خلاق، صمیمی، منضبط، با شخصیت، شکیبا، مؤمن به آزادی و عاشق عدالت برای همه‌گان.


فروش کتاب و نشریه توسط میلیشیا در سال ۵۸

میلیشیا نسلی بود که در پیاده‌روها و میدانها و معابر عمومی شهرها، کتاب و نشریه می‌فروخت و از آزادی نگهبانی می‌کرد. همین نسل جوان در معابر و اماکن عمومی، مخاطبانی گاه ۱۵ـ۲۰نفره در مباحث فلسفی و تاریخی داشت. همین نسل جوان در سرتاسر ایران گاه مخاطبانی پرسابقه در مسائل تئوریک سیاسی و جامعه‌شناسی داشت که با آنها بر سر تضاد اصلی جامعهٔ ایران بحث و گفتگو و تبادل‌نظر داشت. خیلی عجیب بود که نسل جوان مملکتی درگیر تضادهای اصلی جامعه‌اش باشد و از منظر تئوریک هم از پس کنفرانس دادن و قانع کردن مخاطبان بربیاید.

خمینی جوانان را به کجا می‌برد؟

این یک چهره از شهرها و روستاهای ایران از منظر کار میلیشیا بود. خمینی برای رویارویی با همین نسل که مجاهدین به سازماندهی و تربیت آنها همت کرده بودند، دسته‌ها و گروه‌های لمپن و چماقدار و قمه‌کش خود را سازمان داد و وظیفه آنها را افتادن به جان نسل میلیشیا بود. این نیروهای غیررسمی سرکوب که با پشتیبانی سپاه پاسداران، کمیته‌ها، بسیج، حزب جمهوری اسلامی و قوه قضاییه خمینی، کارشان سرکوب، سوزاندن کتاب‌ها و نشریات منتقدین، چپه کردن میزهای کتاب، دستگیری و چماق و چاقو و دشنه زدن به پیکر میلیشیا بود. اما میلیشیا که نسلی مشتاق آزادی و عدالت و بسیار هم منضبط بود، هرگز با این‌ها دهان‌به‌دهان نمی‌شد و مقابله به‌مثل نمی‌کرد. از همین رو هم بود که میلیشیای مجاهد خلق خیلی زود در جامعهٔ سیاسی و اجتماعی آن روز ایران شناخته شد و گسترش پیدا کرد و مظهر مظلومیت توأم با متانت نسل آزادی گشت.


                                  میلیشیا ـ یک تکاپو، یک فرهنگ 

شاهدیم که چطور با درایت مجاهدین، انرژی و وقت نسل جوان، هم در کار تحصیل و چرخه‌های زندگی صرف می‌شد و هم در فعالیت سیاسی و اجتماعی برای ایرانی بهتر و شایسته‌تر. این‌گونه بود که میلیشیا از یک نام، تبدیل به یک نسل و کم‌کم دارای یک فرهنگ گشت. این نسل و این فرهنگ بود که با پیشرفت تصاعدی و نفوذ و اثرگذاری‌اش، بدل به خاری در چشم ارتجاع انحصارطلب آخوندیسم و خمینیِ قدرت‌پرست شد.
پهنه‌ای از فعالیت‌های میلیشیا، کلاس‌های هفتگیِ «تبیین جهان» مسعود رجوی در پاییز سال ۵۸ بود. این کلاس‌ها بعدازظهر هر جمعه در دانشگاه صنعتی شریف تهران برگزار می‌شد. این آموزش‌های فلسفی و ایدئولوژیک، مروج یک بالندگی و نظرگاههای عمیق و مترقی انسان‌شناسی و مسئولیت اجتماعی رو به جامعهٔ آینده ایران بود. صرف شنیدن مباحث این کلاس، ترویج ترقی‌خواهی و نفی عقب‌ماندگی و افکار قرون‌وسطایی بود.
میلیشیا جزوه‌های این کلاس‌ها را به همه‌ جا می‌برد و تبلیغ می‌کرد. این‌جا هم یکی از هماوردی‌های روزانهٔ میلیشیا با لمپن ـ پاسداران و چماق‌داران بود. میلیشیا در ادامهٔ فعالیت‌هایش بدل به قطبی روشنگر و مدافع سرسخت آزادی همراه با افشاگر صدای پای استبداد گشت.
ادامه دارد...