۱۳۹۷ آذر ۹, جمعه

تناقض در موضع‌گیری، سردرگمی در تصمیم‌گیری



آخوند روحانی روز چهارشنبه ۷آذر ۹۷ طی اظهارات ضدونقیضی در جلسهٔ هیأت دولت ضمن ابراز نگرانی از زلزله‌های سیاسی و اقتصادی پیش رو، به شیوهٔ امیددرمانی مدعی شد که مردم احساس آرامش می‌کنند.





البته این اظهارات و موضعگیریهای ضدونقیض منحصر به روحانی نیست. این یک پدیدهٔ عام است کما این‌که خامنه‌ای نیز دیروز در دیدار با سرکردگان ارتش خود خطاب به آنها گفت: «جمهوری اسلامی قصد آغاز جنگ با کسی را ندارد اما باید آن‌چنان توانایی‌های خود را افزایش دهید تا دشمن از حمله به ایران بیمناک و هراساًن باشد». این به‌رغم آن است که قبلاً خود او اطمینان خاطر داده بود که جنگ نمی‌شود.

ابعاد این موضع‌گیریها و اظهارات ضدونقیض و ریشه و علت آنها چیست؟

چرا سردمداران رژیم به این ضدونقیض‌گویی‌هایی که یکی دو قدم بعد برملا می‌شود، متوسل می‌شوند؟

چه برون رفتی برای رژیم از این وضعیت متناقض وجود دارد؟

مادهٔ این تناقض در عالم واقع چیست؟

ضدونقیض‌گویی‌های آشکار هم در حرفهای روحانی و هم در حرفهای خامنه‌ای دیده می‌شوند.

مثلاً روحانی در حرفهای چهارشنبه‌اش از یک طرف ادعا کرد که وضع خیلی خوب است، بعد یکی دو جمله آن‌طرف‌تر ابراز امیدواری کرد که با کمک و همیاری بتوانیم از این مقطع عبور کنیم!

پس لابد این مقطع و این مرحله نامطلوب و بحرانی است و بر وفق مراد نیست که می‌خواهد با همیاری از آن عبور کند!

یا وعده‌هایی که اینجا و آنجا در مورد اقشار محروم می‌دهد، یا امیدواریهایی که دربارهٔ مناطق محروم می‌دهد و... می‌بینیم که صدای معاونش(نوبخت، رئیس سازمان برنامه و بودجه) را هم درمی‌آورد که آقا این وعده‌ها که می‌دهید و این انتظاراتی که ایجاد می‌کنید، از آنجا که منابع ما محدود است، باید از یک جای دیگر کم کنیم تا این را تأمین بکنیم.

امید به کیسه خالی! 
مادهٔ این تناقض در زمینهٔ اقتصادی بسیار ملموس است؛

روحانی می‌گوید: می‌دانیم مردم مشکلاتی(!) دارند اما در بودجه سال آینده بخش مهم این مشکلات را حل می‌کنیم! اما نمی‌گوید چگونه!؟ در حالی که بودجه سال ۹۸ به اعتراف منابع خود رژیم، با یک کسری بودجهٔ عظیم که این کسری نسبت به کسر بودجهٔ سال قبل ۱۰۵درصد افزایش پیدا کرده، مواجه است.

تازه این بودجه‌ای است که بر اساس درآمد نفت بنا شده است! در حالی که صادرات نفت ماه‌به‌ماه و روزبه‌روز دارد کاهش پیدا می‌کند و به موازات آن قیمت نفت هم دارد پایین می‌آید. این مربوط به اقتصاد است که تناقضات آن با عدد و رقم مشخص است؛ در همهٔ زمینه‌ها هم همین طور است.

امید به برجام؟! 
مثلاً در رابطه با برجام، از یک طرف در مورد پایبندی تام و تمام خودشان به برجام حرف می‌زنند که به هر قیمت آن را حفظ می‌کنند و از طرف دیگر بلوف می‌زنند و تهدید می‌کنند که اگر اروپا خواسته‌های ما را اجابت نکند از برجام خارج می‌شویم و همین‌طور حرفهای خامنه‌ای که تناقض آن روشن بود.

سؤال بعدی این است که این ضدونقیض‌گویی‌ها اغلب خیلی رو و روشن هستند پس ‌ چرا سردمداران رژیم به این ضدونقیض‌گویی‌ها متوسل می‌شوند؟

دروغ کم‌خاصیت! از این شاخه به آن شاخه... 
بعضی کارشناسان رژیم می‌گویند رژیم فاقد هر گونه استراتژی و راهبرد است. فقط در زمان «حال» زندگی می‌کند، این‌که همین امروز را از سر بگذراند و به‌قول معروف «چو فردا رسد فکر فردا کنیم».

زیرا واقعیت این است که در هر زمینه ۲راه بیشتر پیش پای رژیم وجود ندارد که هر کدام برایش بدتر و مرگبارتر از آن یکی است.
بحران یا استیصال؟ 
حاکمیت در داخل کشور و در رابطه با اقشار به‌جان آمده، یا باید مطالباتشان را بدهد که نمی‌خواهد، چون حقوق یک قشر را که بدهد، بقیهٔ اقشار هم به میدان می‌آیند یا باید سرکوب کند که نمی‌تواند و سرکوب عریان مثل نفت بر روی آتش است.

یا از یک طرف صحبت از افزایش ۲۰درصدی حقوق می‌کند که هیچ دردی را دوا نمی‌کند.

از طرف دیگر با هزینه‌های هنگفتی که صرف سرکوب و صدور تروریسم می‌کند، بیش از این نمی‌تواند.

یکی از اقتصاددانان رژیم در روزنامهٔ حکومتی جهان صنعت(۶آذر) نوشته بود:‌

« اگر دولت به‌دنبال افزایش ۲۰ تا ۳۰درصدی دستمزدها باشد، هیچ‌یک از مشکلات معیشتی خانوارها قابل حل نخواهد بود و جلب رضایت عمومی را به‌دنبال نخواهد داشت. بر این اساس تزریق پول به اقتصاد از یک طرف افزایش نقدینگی و تورم و بالا رفتن قیمت ارز را به‌دنبال خواهد داشت و از طرف دیگر دولت را در معمای چگونگی تأمین آن گرفتار خواهد کرد».

و در ادامه اضافه کرده بود: «اگر دولت به‌دنبال جلب رضایت مردم در سطوح داخلی نباشد، باید همزمان تنشهای داخلی و بین‌المللی را بپذیرد.

بنابراین از آنجا که بی‌توجهی دولت به مشکلات، وی را در یک وضعیت برزخی قرار داده، مجبور است بین بد و بدتر تنها یکی را انتخاب کند».
در سیاست خارجی و منطقه‌ای هم اگر بخواهد به سمت توافق با اروپا و آمریکا برود، باید از موشکهای خود و از دخالتهای منطقه‌ای دست بردارد، یعنی از مزدوران برون مرزی خودش و از عمق استراتژیک و رؤیای بسط ولایت سفیانی‌اش خداحافظی کند که این به‌معنای خواندن فاتحهٔ سپاه پاسداران است که طبعاً آثار اجتماعی خودش را دارد. اگر هم بخواهد در برابر جامعهٔ بین‌المللی گردن‌کشی کند که با خفگی اقتصادی و چشم‌انداز نزدیک شعله کشیدن قیام ارتش گرسنگان مواجه می‌شود.

«راه‌اندازی تولید و افزایش اشتغال» به‌عنوان راه‌حل چقدر واقعی است؟

اما روحانی در همین صحبتش گفت: «ما هیچ راهی نداریم جز این‌که تولید را فعال کنیم و اشتغال را افزایش بدهیم».

آیا اگر این راه‌حل عملی شود یعنی اگر مسألهٔ تولید و اشتغال حل شوند، سایر مسائل در مسیر حل قرار می‌گیرند؟

پاسخ این پرسش روی کاغذ مثبت است! یعنی واقعاً اگر مسأله تولید و اشتغال حل شوند حتماً بقیهٔ مسائل هم حل می‌شوند.

واقعی است اما چگونه؟
مگر از این رژیم برمی‌آید؟ در این مورد نیازی به تحلیلهای اقتصادی کشاف نیست و لازم نیست جای دوری برویم. باید به روحانی گفت بفرما همین مسألهٔ کارگران هفت‌تپه را حل کن که امروز ۲۵روز مداوم است که به صحنه می‌آیند و فریاد می‌کشند! بفرما همین مسألهٔ کارگران فولاد اهواز را حل کن که ۲۰روز است دارند تظاهرات می‌کنند و اهواز سیمای یک شهر قیامی را پیدا کرده است و بیم آخوندها آن است که این آتش به سایر مناطق کشور و به سایر اقشار هم سرایت کند و سیلی جاری شود که به‌قول معروف، آخوندها از آن «نتوان گذشتن به پیل».

این در حالی است که در هفت‌تپه، نیشکرها روی زمین است و اگر همین امروز و فردا برداشت نشود، از بین می‌رود. نیشکری که به گفتهٔ منابع رژیم معادل ۳۵هزار تن شکر است. چرا نمی‌کند؟ آیا نمی‌خواهد یا نمی‌تواند؟ حالا علتش هر چه هست این است که نقداً این بحران لاینحل مانده و روزبه‌روز هم حادتر و انفجاری‌تر می‌گردد.

یعنی در چنین شرایطی و در رابطه با یک مسأله منطقه‌ای و استانی روحانی پاسخ این مسألهٔ نقد را رها کرده و وعدهٔ نسیهٔ حل مسائل «انشاالله در سال آینده» را می‌دهد! معلوم است که نتیجه چیست و پاسخ در عالم واقع چیست