۱۳۹۶ شهریور ۲۲, چهارشنبه

ضدیت هیستریک با پیشوای ملی ایران، دکتر محمد مصدق


کودتای ۲۸مرداد از الطاف خفیه بود!
«اگر زیاده‌خواهی‌های غرب باعث کودتای ۲۸مرداد نشده بود و مصدق که چهره‌یی حقیقتاً ملی بود و دارای دکترای حقوق از غرب و اغلب وزرا و یارانش هر یک در رشته‌ ای از کشاورزی و صنعت و پزشکی و... متخصص بودند و دادگستریش ازدادگستری و دادستانیهای نسبتاً سالم بودند، می‌توانستند ایران را چنان بسازند که بلحاظ اداری شانه به شانه کشورهای غربی قرار گرفته و با ملی شدن صنعت نفت از جنبه سرمایه هم بی‌نیاز می‌گردیدیم و بتدریج یک ملت آرام و مرفه و دموکرات منش، غرب‌باور و بی‌دردی پدید می‌آمد که دیگر پی دردسر نمی‌گردند.»







 «اگر سرکوب ملت در ۱۳۳۲ نبود و مردم مزه‌ی دولت مردمی و اصلاح نسبی امور را چشیده بودند هرگز در ۴۲ و در ۵۷ قیام سراسری امام اتفاق نمی‌افتاد.»
 «اگر غرب به مصدق با بعضی نیروهای فرهیخته‌ که اطراف خود گرد آورده بود اجازه می‌داد، به یقین ایران با فرهنگ غربی تبدیل به یک کشور متمکن اما وابسته می‌شد که هرگز آماده انقلاب اسلامی نمی‌گردید.»
سایت حکومتی رجانیوز ـ حیدر رحیم‌پور ازغدی- یکشنبه 19شهریور
***
کودتای 28مرداد از الطاف خفیه بود!
این اظهارات مشعشع حیدر رحیم‌پور ازغدی یکی از مهره‌های رژیم است که رسانه‌های حکومتی او را از کادرهای اصلی جمعیت مؤتلفین اسلامی می‌دانند.
تیتر را که می‌خوانی ابتدا باورت نمی‌شود، وقتی چشمانت را می‌مالی و دوباره خیره خیره به آن می‌نگری، تازه مقداری به جدیت موضوع پی می‌بری و وقتی مطلب را می‌خوانی احساسی آمیزه‌ی تنفر، طنز و تعجب وجودت را فرامی‌گیرد و بی‌اختیار به یاد این حرف خمینی در مورد پیشوای آزادی، دکتر محمد مصدق می‌افتی که گفت:
«مسلمانها بنشینند تماشا کنند که یک گروهی که از اولش باطل بودند [هر کاری می‌خواهند بکنند] . من از آن ریشه‌هایش می‏دانم ـ یک گروهی که با اسلام و روحانیت اسلام سرسخت مخالف بودند. از اولش هم مخالف بودند. اولش هم وقتی که مرحوم آیت‏الله‏ کاشانی دید که اینها خلاف دارند می‌کنند و صحبت کرد، اینها کار کردند. یک سگی را نزدیک مجلس عینک به آن زدند و اسمش را «آیت‌‏الله‏ » گذاشتند! این در زمان آن [محمد مصدق، رهبر جبهه ملی] بود که اینها فخر می‌کنند به وجود او. او هم مسلم نبود.»[1]
دجال بزرگ قرن، پیشتر در سال 1358 به دنبال اجتماعی از نیروهای آزادیخواه و دموکراتیک؛ از جمله مجاهدین بر مزار پیشوای نهضت ملی کردن نفت، آشکارا حقد و کین خود را در قالب جملاتی انزجار برانگیز بروز داد و با وقاحت تمام گفته بود:
«چی شده که یک مشت استخوان پوسیده را درآورده‌اید و می‌خواهید زنده کنید».
این‌که یک مهره‌ی دست چندم رژیم چنین حرفهایی را بر زبان براند، کار غریبی نکرده؛ غریب آنجاست که او آشکارا از کودتای ننگین و سیاه 28مرداد دفاع می‌کند؛ علاوه بر دفاع آن را «از الطاف خفیه» هم می‌خواند؛ یعنی در عداد «امدادهای غیبی!» که باعث شدند خمینی، رهبری انقلاب ضدسلطنتی را به سرقت ببرد و دیکتاتوری ولایت فقیه بنیان بگذارد. در این نقطه است که ارتجاع و استعمار همگرایی و هم‌جنسی خود را نشان می‌دهند و منافعشان در تضاد با آزادی و آزادیخواهان روی هم می‌افتد.
استدلال پست این مهره‌ی ارتجاعی را یک بار دیگر با دقت بخوانید:
«اگر زیاده‌خواهی‌های غرب باعث کودتای ۲۸مرداد نشده بود و مصدق که چهره‌یی حقیقتاً ملی بود و دارای دکترای حقوق از غرب و اغلب وزرا و یارانش هر یک در رشته‌ ای از کشاورزی و صنعت و پزشکی و... متخصص بودند و دادگستریش ازدادگستری و دادستانیهای نسبتاً سالم بودند، می‌توانستند ایران را چنان بسازند که بلحاظ اداری شانه به شانه کشورهای غربی قرار گرفته و با ملی شدن صنعت نفت از جنبه سرمایه هم بی‌نیاز می‌گردیدیم وبتدریج یک ملت آرام ومرفه و دموکرات منش، غرب‌باور و بی‌دردی پدید می‌آمد که دیگر پی دردسر نمی‌گردند».
او در جای دیگر این «دردسر» را « انقلاب اسلامی!» می‌نامد:
«اگر غرب به مصدق با بعضی نیروهای فرهیخته‌ که اطراف خود گرد آورده بود اجازه می‌داد، به یقین ایران با فرهنگ غربی تبدیل به یک کشور متمکن اما وابسته می‌شد که هرگز آماده انقلاب اسلامی نمی‌گردید.»[2]
طرف با زبان آخوندی‌اش می‌گوید اگر نهضت ملی کردن صنعت نفت به رهبری مصدق ادامه می‌یافت و به بلوغ شایسته‌ی خود می‌رسید، ایران کشوری پیشرفته و آباد می‌شد و دیگر کسی در آن به فکر انقلاب اسلامی نمی‌افتاد و نان آخوندهای غاصبی مانند خمینی، خامنه‌ای و جلادانی مثل اسدالله لاجوردی و محمدی گیلانی و رئیسی آجر می‌شد. دیگر این فرصت پیش نمی‌آمد تا آنها به بهانه‌ی صدور انقلاب، ایران را به روز سیاه بنشانند و به کشورهای عرب و مسلمان منطقه، قاسم سلیمانی و پاسدار همدانی ارسال کنند و برای قصابی کردن کودکان سوری به استخدام مزدور از افغانستان، پاکستان، عراق، و لبنان و یمن بپردازند.
کارشناس ادعایی رژیم در یک بیان معکوس اما بسیار ناشیانه خرسندی خود را از سرکوب و کشتار مردم ایران در کودتای 28مرداد 32 بیان می‌کند. او در یک پارادوکس آشکار با این‌که دولت مصدق را «یک دولت مردمی» می‌خواند اما از کودتا علیه این دولت ابراز رضایت می‌کند:
«اگر سرکوب ملت در ۱۳۳۲ نبود و مردم مزه دولت مردمی و اصلاح نسبی امور را چشیده بودند هرگز در ۴۲ و در ۵۷ قیام سراسری امام اتفاق نمی‌افتاد»
این است نمونه‌یی از موضع‌گیریهای مهره‌ها و به‌اصطلاح تئوریسینهای حکومتی در نظام ولایت فقیه، که موضوعاتی مانند «مردم»، «ایران و ایرانی» «منافع ملی و رفاه و پیشرفت و آبادانی کشور» برایشان پشیزی ارزش ندارد و آنچه برایشان اولویت مطلق دارد همانا تداوم حاکمیت و سلطه‌ی خودشان از طریق جنگ‌افروزی و بحران‌آفرینی و صدور تروریسم به دیگر کشورها و نشاندن ایران و ایرانی بر خاک سیاه فقر و اعتیاد و گورخوابی است.
اگر چه نمونه‌ی این نوع ضدیت با پیشوای محبوب ملت ایران، دکتر محمد مصدق جدید نیست اما در نوع خود نادر است و جای تعمق دارد. حیدر رحیم‌پور ازغدی در شرایطی کودتای ارتجاعی ـ استعماری 28مرداد علیه دولت منتخب و قانونی دکتر محمد مصدق را «الطاف خفیه» می‌خواند که برنی سندرز، نماینده حزب دموکرات در انتخابات ریاست‌جمهوری ایالات متحده، در مناظره خود با هیلاری کلینتون (دیگر نامزد حزب دموکرات) در ۱۱فوریه ۲۰۱۶، در اشاره به دخالت‌های بیجای آمریکا در ساقط کردن دولتهای کشورهای دیگر، به دولت محمد مصدق اشاره کرد:
«... ولی این مورد جدیدی نیست. این دخالت به پنجاه یا شصت سال پیش برمی‌گردد؛ جایی که ایالات متحده در ساقط کردن دولتها دست داشت. یکی از این موارد، ساقط کردن دولت مصدق در ۱۹۵۳میلادی بود. هیچ فرد [آمریکایی] مصدق را نمی‌شناسد؛ او نخست‌وزیر منتخب ملت ایران بود. او به‌خاطر منافع ایالات متحده و بریتانیا، از قدرت به زیر کشیده شد؛ و نتیجه‌ی آن، دیکتاتور شدن شاه ایران بود؛ و سپس شما انقلاب ایرانی‌ها را دارید و در نهایت به جایی رسیدیم که الآن هستیم. نتایج غیرخواسته و غیرمترقبه».

ضدیت با مصدق ـ سند سازمان اطلاعات مرکزی ایالات متحده آمریکا (سیا) بر دست داشتن در کودتای ۲۸مرداد
 برنی سندرز هم‌چنین در مصاحبه با خبرگزاری سی.ان.ان گفت:
«سرنگونی (مصدق) نخست‌وزیر انتخاب شده طی فرایند دموکراتیک در ایران، فاجعه بود. نکته‌ی اصلی در سخنان من این بود که آمریکا نباید به‌دنبال سرنگونی دولتها باشد… به عقیده‌ی من، سرنگونی (مصدق) نخست‌وزیر انتخاب شده طی فرایند دموکراتیک در ایران، فاجعه بود؛ بنابراین، تصور نمی‌کنم آمریکا به‌لحاظ قانونی یا اخلاقی حق داشته باشد دولتها را سرنگون کند و این تلاش‌ها اغلب نتیجه‌ی عکس داشته و بی‌ثباتی بسیاری را در مناطق مختلف به بار آورده است.»[3]

[1] از سخنان خمینی در مورد پیشوای ملی، دکتر محمد مصدق، سال ۶۰، بعد از اعلام تظاهرات علیه لایحه‌ی قصاص از سوی جبهه‌ی ملی. (صحیفه نور، جلد ۱۵).

[2]  سایت حکومتی رجا نیوز. 19شهریور.
[3]  منبع: دانشنامه‌ی ویکی پدیا