۱۳۹۶ شهریور ۲۸, سه‌شنبه

از نگاه مسعود رجوی - آخوندها آن‌گونه که هستند!


مسعود رجوی
«... این جماعت خمینی را من از آن سالهای زندان شاه خوب می‌شناسم. به ژستهای قدرت‌مدارانه و شاخ و شانه کشیدنهای امروزشان از موضع حاکمیت، یک وقت پر بها ندهید.

اینها وقتی در موضع حاکمیت و حکومت نباشند، وقتی قدرت دستشان نباشد، و زورشان به امثال زندانیان بی‌دفاع ما نرسد آن‌قدر خوار و خفیف و آن‌قدر ذلیل هستند که حد ندارد. آن‌قدر با گردن کج و دست بسته، مجیز بازجوهای ساواک را می‌گفتند که حد نداشت.
خیلی‌هاشون هم همان سالها، همان سالهای شاه عفو نامه نوشتند‎ ، سه بار «سپاس شاهنشاها» گفتند، از زندان رفتند بیرون، دنبال زندگی‌شان.
آن شرایطی که زندان اوین، هیچ‌کدام از مجاهدین یا چریکهای فدایی ملاقاتی نداشتند، اگر تصادفا یک دانه پرتقال می‌رسید، بعضی وقتها بین ده یا بیست نفر تقسیم می‌کردیم، شکم‌چرانی آنها که همان موقع در سازش کامل با دژخیم‌های ساواک بودند، واقعاً مضحکه و مشمئزکننده بود.
همین رفسنجانی و لاجوردی و عسگر اولادی! به‌خاطر هم‌خطی‌شان با ساواک، و طینت و کارهای به‌غایت ارتجاعی‌شان در اوین، اوین آن زمان، منفور بودند؛ از جانب مجاهدین بایکوت شده بودند.
اما بعد همینها، وقتی به قدرت رسیدند هیچ خدایی را بنده نبودند. دمار از روزگار مردم درآوردند. همین آقایون و آخوندهایی که در طول سالیان با جنت مانی مکانی، با تنزه‌طلبی و با آن همه ریاکاری، خلق‌الله را از کمترین معصیت پرهیز می‌دادند، همینهایی که آن زمان بر سر مخرج «سین» و «صاد» و بر سر تلفظ «ضاد» و «ظ»، خلایق را بازی می‌دادند، حالا وقتی به قدرت رسیدند هفتاد و چند نوع شکنجه ابداع کردند. جنایتهایشان، پلیدیهایشان، تجاوزات‌شان و رذالتهایشان در حق زنان ما هم که حقیقا در هیچ کجای تاریخ با این ابعاد اصلاً سابقه ندارد. خیلی از گزارشات در این‌باره را آدم نمی‌داند با چه زبانی، با چه کلماتی بازگو کند. این پلید ضدبشری که، این خمینی که زنان را به بهانه بدحجابی 74ضربه شلاق می‌زند، خودش در زندانهایش با زنان ما رفتاری می‌کند که تابه‌حال، بسا پدر و مادرهایی که بعد از وقوف به آن، و همین‌طور بعد از دریافت خبر اعدام جگرگوشه‌هایشان، سکته کردند و در گذشتند.
به قول اشرف شهید، «جهان خبردار نشد که بر ملت ما چه گذشت!». مگر بر خمینی و ننگ بر هر که همسو و هم خط اوست؛ یا به درجه‌ای از درجات همراه او و همسو با آن باشد. این است خمینی!
بی‌جهت نیست که ما خمینی را آزمایش بودن یا نبودن ایران و ایرانی توصیف کردیم. آیا در طول قرون و اعصار، رذالت و دنائتی بالاتر از این، دجالیت و پلیدی بیشتر از این، سفاکیت و شقاوت وحشیانه‌تر از این، و بی‌ناموسی سیاسی و عقیدتی و اخلاقی مشمئزکننده‌تر از این وجود داشته؟
 پیام پدیده خمینی در یک کلام، همان نابودی ایران است. وظیفه‌ش، مأموریت تاریخش این است! و خوب واضح است که هر کاری هم که خمینی تا به‌حال نتوانسته سر مردم ایران بیاورد، سر منابع ایران بیاورد، فقط به‌خاطر این بوده که دیگر زورش بیشتر از آن نبوده؛ ولاغیر!
اما درست بر سر همین نقطه، یعنی بر سر نقطه نابودی ایران که خمینی کمر به نابودی آن بسته، مقاومت ایران به‌مثابه پاسخ تاریخ و خلق در زنجیر ایران، به مسأله وجود ایران و ایرانی و حقانیت و ضرورت وجود ایران و ایرانی وارد کارزار می‌شود.
کارزار شگفت، عظیم، خونبار؛ که راستی این هم بی‌بدیل است! چه کسی در دنیای امروز سراغ دارد که یک مقاومتی واقعاً مستقل و حقیقتاً عاری از هرگونه وابستگی، یکه و تنها، مثل مقاومت ایران، مثل همین مجاهدین، در محاصره انبوه رذیلتهای داخلی، در محاصره انبوه توطئه‌های بین‌المللی، این‌چنین به بهای رنج و رزم و خونفشانی بلاوقفة رزمندگانش، سرفراز، پایدار و رو به اعتلا باقی بماند. این را به اختصار گفتم؛

 باشد تا در آینده تاریخ مورد قضاوت قرار بگیرد!».