اشرف – ۳۵۰
(کانون شورشی شماره ۳۵۰)
سوگند وفا و خروش مجسّم « بیا، بیا»
مجاهد اشرف نشان غلامرضا خسروی
قهرمانی که مرگ را مُسَخّر کرد
خلیفه خبیث و خونریز ولایت و عملة مزدور جنایت و شقاوت
را در پای طناب دار و افتخار، به باد تمسخر گرفت
مسعود رجوی- ۱۲ خرداد ۱۳۹
یار تمام عیار اشرف نشان، غلامرضا خسروی،
پس از ۱۲ سال پایداری در اوین و سایر زندانهای رژیم،
پس از ۴۰ ماه ایستادگی در سلول انفرادی، در پنجمین سالی که زیر حکم اعدام می زیست و ۵۵ ماه شب را با حکم اعدام در ”آماده باش“ به صبح میرساند، پس از ضرب و شتم و پاره شدن گوش در ۲۸ فروردین امسال در بند ۳۵۰ اوین، پس از سلول انفرادی و ۲۳ روز اعتصاب غذا و پس از چندین دور که تا آستانه اعدام پیش رفت ، در روز میلاد امام حسین، پر کشید. بر آستان پیامبر جاودان آزادی سرسایید و به معراج و دیدار رفیق اعلی شتافت.
میخواستند او را به زانو درآورند، اما او هیبت و صولت خلیفه و جلادان و تمامی فرّاشان و ردیه نویسان و روضه خوانان نظام را در حوزه های داخل و خارج کشور، در هم شکست. به آنها تُف کرد شاید که چگونه زیستن و چگونه مردن بیاموزند.
قهرمانی که مرگ را مُسَخّر کرد. خلیفه خبیث و خونریز ولایت و عملة مزدور جنایت و شقاوت را، در پای طناب دار و افتخار، به باد تمسخر گرفت.
شنبه شب که او را به پای دار میبردند، شنیدم که ساعاتی قبل، با دستبند و پابند، به او ملاقات کوتاهی با خانواده اش دادند تا با این ”تدبیر“ جانب ”اعتدال“ هم رعایت شده باشد و بگویند ملاقات هم داده اند!
برایش دعا کردم و آیات استقامت و پایداری خواندم. با آنهمه اطلاعیه و بیانیه ها و تظاهرات و اقدامات پیشین؛ از جانب رئیس جمهور برگزیده مقاومت، شورا، مجاهدین، هموطنانمان و سازمانهای بین المللی مدافع حقوق بشر، او در موقعیتی بود که اگر لب تر میکرد، رژیم هرگز او را به قربانگاه نمیبرد.
در اخبار (یکشنبه شب ۱۱ خرداد) مصاحبه ای از او پخش شد و همه چیز را برایم روشن کرد.
در این مصاحبه، سوابق خودش را از ۱۶ سالگی با مجاهدین توضیح داده و در آخر، نقشه مسیرش را هم معین و تا آخرین نفس تجدید عهد کرده بود.
این مصاحبه را در روز ۱۷ شهریور ۹۲ یعنی دقیقاً یک هفته بعد از ۱۰ شهریور در اشرف و ۵۲ شهید آن انجام داده است.
بنظر می رسد که خبرهای اشرف و شاید هم تصاویر ماهواره را دریافت کرده و در آن ایام ، یک بار دیگر، خود را با مجاهدان اشرفی و لشکر فدایی، بطرزی گسست ناپذیر، پیوند زده است.
گویا که در هر زمان و هر مکان، برای ساختن یک ، دو ، سه ، صد و… هزار اشرف دیگر، به معنی ”کانون شورش“ و مقاومت و ایستادگی علیه فاشیسم دینی، ، عزم جزم کرده باشد.
در این مصاحبه شگفت، که از اوین انجام داده، به دشمن و دژخیم به روشنی و با صد زبان ”بیا، بیا“ میگوید. در آن، از بیم و باک از دشمنی که در چنگالش اسیر است و حتی اندکی مراعات، اثری نیست.
بر عهده خود دیدم که باید این نکته را با صاحبان خونها و شهیدان در اشرف و لیبرتی و اوین و گوهردشت و زندانهای سراسر ایران، یعنی خلق در زنجیرمان در میان بگذارم .
پس از اسطوره اشرف با کهکشان شهیدانش و ”درس درخشان زهره“ گویا که عزم جزم کرده است بند ۳۵۰ را بشوراند و به اشرف ۳۵۰ بالغ کند و در همانجا با دیگر زندانیان مقاوم ، پوزه دشمن را به بهای ضرب و شتم سنگین و انفرادی و اعتصاب غذا، به خاک بمالد و پرچم مجاهد اشرفی را در هر زمان و هر مکان به اهتزاز در بیاورد.
مصاحبة غلامرضا خسروی
من هر لحظه آمادة شهادت در راه خلق و آرمانهای رهایی بخش مجاهدین خلق و آرمانهای رهایی بخش مجاهدین خلق ایران می باشم و همین حکم اعدام را هم در چارچوب قضا و قدر الهی دانسته و هر شرایطی و هر حکمی را خیر مطلق می دانم و با جان و دل می پذیرم و برای آن هم افتخار میکنم.
نامه فرزند مقاوم خلق غلامرضا خسروی از بند ۳۵۰اوین -۱۱اردیبهشت ۹۳
سخنرانی مریم رجوی در ۶ تیر ۹۳ در گردهمایی سالانه مقاومت در پاریس
دوستان عزیز!
از اجتماع بزرگ امروزمان، به زندانیان سیاسی و خانوادههای شجاع آنها درود میفرستیم.
آنها که با مقاومت خود، رژیم ضدانسانی را با یک جام زهر دیگر در قلمرو حقوق بشر روبهرو کردهاند.
حمله وحشیانة رژیم به بند ۳۵۰ در زندان اوین، همان کانون شورشی اشرف۳۵۰، وسیلهیی برای آزار و ارعاب زندانیان سیاسی و جامعة ایران بود.
درود بر غلامرضا خسروی که خود را با سرخترین و ممنوعترین نام، یعنی مجاهدین، معرفی نمود و در منتهای بیباکی به قلب ارتجاع شلیک کرد و این چنین آرمانش را جاودانه کرد.
غلامرضا گفت: «من هوادار سازمان پرافتخار مجاهدین خلق ایران بوده و هستم… »
مردم ایران از قهرمانی او به خود بالیدند و جوانان از جسارت او درس آزادگی و پیکار گرفتند.
آری، زندانیان دلیر از غلامرضا تا دیگر زندانیان مجاهد و مبارز، زندانیان کرد و عرب و بلوچ و اهل سنت که این روزها در معرض اعدام و شهادت هستند، به خوبی اثبات کردند که مقاومتشان با دستهای بسته و در کنج زندانها عین نبرد و کارزار سرنگونی است. دست زدن مبارزهیی مبارزهیی که در آن، جلاد هر دم در مقابل عزم زندانی به زانو در میآید وتاریخ گواهی میدهد که تا چنین مبارزهیی هست، دیکتاتورها هرگز در امان نخواهند بود.
سلام بر شهیدان و سلام بر ایستادگان.
سلام بر شهیدان و سلام بر ایستادگان.
(کانون شورشی شماره ۳۵۰)
سوگند وفا و خروش مجسّم « بیا، بیا»
مجاهد اشرف نشان غلامرضا خسروی
قهرمانی که مرگ را مُسَخّر کرد
خلیفه خبیث و خونریز ولایت و عملة مزدور جنایت و شقاوت
را در پای طناب دار و افتخار، به باد تمسخر گرفت
مسعود رجوی- ۱۲ خرداد ۱۳۹
یار تمام عیار اشرف نشان، غلامرضا خسروی،
پس از ۱۲ سال پایداری در اوین و سایر زندانهای رژیم،
پس از ۴۰ ماه ایستادگی در سلول انفرادی، در پنجمین سالی که زیر حکم اعدام می زیست و ۵۵ ماه شب را با حکم اعدام در ”آماده باش“ به صبح میرساند، پس از ضرب و شتم و پاره شدن گوش در ۲۸ فروردین امسال در بند ۳۵۰ اوین، پس از سلول انفرادی و ۲۳ روز اعتصاب غذا و پس از چندین دور که تا آستانه اعدام پیش رفت ، در روز میلاد امام حسین، پر کشید. بر آستان پیامبر جاودان آزادی سرسایید و به معراج و دیدار رفیق اعلی شتافت.
میخواستند او را به زانو درآورند، اما او هیبت و صولت خلیفه و جلادان و تمامی فرّاشان و ردیه نویسان و روضه خوانان نظام را در حوزه های داخل و خارج کشور، در هم شکست. به آنها تُف کرد شاید که چگونه زیستن و چگونه مردن بیاموزند.
قهرمانی که مرگ را مُسَخّر کرد. خلیفه خبیث و خونریز ولایت و عملة مزدور جنایت و شقاوت را، در پای طناب دار و افتخار، به باد تمسخر گرفت.
شنبه شب که او را به پای دار میبردند، شنیدم که ساعاتی قبل، با دستبند و پابند، به او ملاقات کوتاهی با خانواده اش دادند تا با این ”تدبیر“ جانب ”اعتدال“ هم رعایت شده باشد و بگویند ملاقات هم داده اند!
برایش دعا کردم و آیات استقامت و پایداری خواندم. با آنهمه اطلاعیه و بیانیه ها و تظاهرات و اقدامات پیشین؛ از جانب رئیس جمهور برگزیده مقاومت، شورا، مجاهدین، هموطنانمان و سازمانهای بین المللی مدافع حقوق بشر، او در موقعیتی بود که اگر لب تر میکرد، رژیم هرگز او را به قربانگاه نمیبرد.
در اخبار (یکشنبه شب ۱۱ خرداد) مصاحبه ای از او پخش شد و همه چیز را برایم روشن کرد.
در این مصاحبه، سوابق خودش را از ۱۶ سالگی با مجاهدین توضیح داده و در آخر، نقشه مسیرش را هم معین و تا آخرین نفس تجدید عهد کرده بود.
این مصاحبه را در روز ۱۷ شهریور ۹۲ یعنی دقیقاً یک هفته بعد از ۱۰ شهریور در اشرف و ۵۲ شهید آن انجام داده است.
بنظر می رسد که خبرهای اشرف و شاید هم تصاویر ماهواره را دریافت کرده و در آن ایام ، یک بار دیگر، خود را با مجاهدان اشرفی و لشکر فدایی، بطرزی گسست ناپذیر، پیوند زده است.
گویا که در هر زمان و هر مکان، برای ساختن یک ، دو ، سه ، صد و… هزار اشرف دیگر، به معنی ”کانون شورش“ و مقاومت و ایستادگی علیه فاشیسم دینی، ، عزم جزم کرده باشد.
در این مصاحبه شگفت، که از اوین انجام داده، به دشمن و دژخیم به روشنی و با صد زبان ”بیا، بیا“ میگوید. در آن، از بیم و باک از دشمنی که در چنگالش اسیر است و حتی اندکی مراعات، اثری نیست.
بر عهده خود دیدم که باید این نکته را با صاحبان خونها و شهیدان در اشرف و لیبرتی و اوین و گوهردشت و زندانهای سراسر ایران، یعنی خلق در زنجیرمان در میان بگذارم .
پس از اسطوره اشرف با کهکشان شهیدانش و ”درس درخشان زهره“ گویا که عزم جزم کرده است بند ۳۵۰ را بشوراند و به اشرف ۳۵۰ بالغ کند و در همانجا با دیگر زندانیان مقاوم ، پوزه دشمن را به بهای ضرب و شتم سنگین و انفرادی و اعتصاب غذا، به خاک بمالد و پرچم مجاهد اشرفی را در هر زمان و هر مکان به اهتزاز در بیاورد.
مصاحبة غلامرضا خسروی
من هر لحظه آمادة شهادت در راه خلق و آرمانهای رهایی بخش مجاهدین خلق و آرمانهای رهایی بخش مجاهدین خلق ایران می باشم و همین حکم اعدام را هم در چارچوب قضا و قدر الهی دانسته و هر شرایطی و هر حکمی را خیر مطلق می دانم و با جان و دل می پذیرم و برای آن هم افتخار میکنم.
نامه فرزند مقاوم خلق غلامرضا خسروی از بند ۳۵۰اوین -۱۱اردیبهشت ۹۳
سخنرانی مریم رجوی در ۶ تیر ۹۳ در گردهمایی سالانه مقاومت در پاریس
دوستان عزیز!
از اجتماع بزرگ امروزمان، به زندانیان سیاسی و خانوادههای شجاع آنها درود میفرستیم.
آنها که با مقاومت خود، رژیم ضدانسانی را با یک جام زهر دیگر در قلمرو حقوق بشر روبهرو کردهاند.
حمله وحشیانة رژیم به بند ۳۵۰ در زندان اوین، همان کانون شورشی اشرف۳۵۰، وسیلهیی برای آزار و ارعاب زندانیان سیاسی و جامعة ایران بود.
درود بر غلامرضا خسروی که خود را با سرخترین و ممنوعترین نام، یعنی مجاهدین، معرفی نمود و در منتهای بیباکی به قلب ارتجاع شلیک کرد و این چنین آرمانش را جاودانه کرد.
غلامرضا گفت: «من هوادار سازمان پرافتخار مجاهدین خلق ایران بوده و هستم… »
مردم ایران از قهرمانی او به خود بالیدند و جوانان از جسارت او درس آزادگی و پیکار گرفتند.
آری، زندانیان دلیر از غلامرضا تا دیگر زندانیان مجاهد و مبارز، زندانیان کرد و عرب و بلوچ و اهل سنت که این روزها در معرض اعدام و شهادت هستند، به خوبی اثبات کردند که مقاومتشان با دستهای بسته و در کنج زندانها عین نبرد و کارزار سرنگونی است. دست زدن مبارزهیی مبارزهیی که در آن، جلاد هر دم در مقابل عزم زندانی به زانو در میآید وتاریخ گواهی میدهد که تا چنین مبارزهیی هست، دیکتاتورها هرگز در امان نخواهند بود.
سلام بر شهیدان و سلام بر ایستادگان.
سلام بر شهیدان و سلام بر ایستادگان.