۱۳۹۵ فروردین ۱۹, پنجشنبه

افشاي رازهايی از اعدام های سال ۱۳۶۷و گورهای دسته جمعی

 
 
كانون حمایت از خانواده جان باختگان و بازداشتی ها 17فروردين: در يك سری گزارش كه به نقل از يك كارمند ذی نفوذ سابق قوه ی قضاييه ی ايران منتشر شده است پرده از رازهايی در زندانهای ايران برداشته شده است كه می تواند بر افكار عمومی تاثير بسزايی داشته باشد.
خمينی مثل اکثر آيت الله ها و مجتهدين بر مبنای احاديث و احکام ابتدا نظرش اين بود
 
 
 
 

 
که بعد از کشتن منافق، جسد را بايد در بيابان رها کرد تا طعمه حيوانات شود.
گفتنی است "منافق"، "محارب"، "ضد انقلاب" و چندين ناسزا و برچسب ديگر، از آغاز پيروزی انقلاب سال 1979 تا كنون "اتهاماتی" شمرده شده است كه مخالفان و منتقدان را روانه ی چوبه های دار، سينه های ديوار و انواع اعدامهای ديگر كه يكی از آنها "تعزير حتی الموت" (شلاق تا مرگ) می باشد، كرده است.
در اين بخش از سری گزارشها به نقل از كارمند سابق حكومت ايران، روشن می شود كه رهبر پيشين جمهوری اسلامی از ترس فاش شدن ارقام بالای تيرباران شده ها، حلق آويزگشته ها و زيرشكنجه جان باخته ها، نصيحت ناصحان را می پذيرد و از رها كردن اجساد در بيابانها طبق نظريه ی سنتی فقها، منصرف شده، به طرح گورهای دسته جمعی دور افتاده تن می دهد.

گورهای ناشناخته
گزارش حاكی است كه در کشتار تابستان ۱۳۶۷ هجری شمسی (1988 ميلادی) چون تعداد قربانيان بسيار زياد بود و اعدام ها، دسته جمعی و در فواصل کوتاه انجام می شد، جسد قربانيان در گورهای دسته جمعی در مناطق مختلف دفن شدند. لذا هنوز بسياری از اين مناطق ناشناخته مانده اند.
كارمند سابق قوه ی قضاييه می گويد: "برخی مناطق لو رفتند و يا توسط ماموران به خانواده ها گفته شدند، برخی را خانواده قربانيان بر اثر تصادف شناسائی کردند. در شيراز در يکی دو منطقه جسدها را چون باعجله دفن کرده بودند وعمق گور ها کم بود باران مهر ماه همان سال خاک را شسته بود و جسدها نمايان شده بودند و رهگذران پی بردند که آن منطقه گور دسته جمعی ست و خبر پيچيده بود."
وی می افزايد: در شيراز برنامه دفن در گورهای جمعی در غالب مواقع توسط شاهرخ صبوری وحسين الهی و سرمست اخلاق تابنده انجام می شد، سرمست تا ۶۳-۶۴ (1984- 1985) به عنوان راننده لودر در دفن قربانيان نقش داشت و بعد نعمت زراعت پيشه اين وظيفه را به عهده گرفت. شاهرخ محل را مشخص می کرد و سرمست و بعدها نعمت از ساعت ۱۱ تا ۱ بعداز نيمه شب گور راحفر می کرد، و حدود ساعت ۱ بعد از نيمه شب ، يا شب بعد در تاريکی اجساد را می بردند و می ريختند توی گور، و بلافاصله هم لودر روی اجساد خاک می ريخت.
او توضيح می دهد: معمولا" بعد از بيست روز می آمدند خاک را زيرو رو می کردند و گرد سفيدی که در بشکه های آبی بود، روی اجساد می ريختند و روی آن سيمان خالی می کردند. اوائل تصور من اين بود که اين گرد سفيد آهک است و آهک باعت از بين رفتن سريع تر جسد می شود، اما بعد ها شنيدم يک ماده شيميائی با بوی بسيار تند بود، هم برای سمپاشی و هم از بين رفتن سريع اجساد. گاهی از يک گور دسته جمعی به دفعات برای دفن استفاده می کردند.
همين مسئول مطلع سابق فاش می سازد: در شيراز دو گور دسته جمعی بزرگ وجود دارد و چندين گور دسته جمعی کوچک و پراکنده. او سپس در مورد هر كدام توضيحات مفصلی می دهد.

نشانی گورها
گورهای جمعی مورد اشاره ی وی عبارتند از: گور موجود در پادگان امام حسين فعلی (پادگان مسگر سابق) و ميدان چوگان روبروی اين پادگان، مناطقی از دارالرحمه شيراز به نشانی جاده کمر بندی و خيابان اصلی شهرک شيخ علی چوپان، محله يا روستای مخروبه ای به نام محله "چنار سوخته " به طرف دشت ارژنگ، گورستان قديمی دارالسلام در جوار دروازه شاه داعی الله، اطراف تيمارستان سلامی در جاده اکبر آباد يا جاده فسا، آب انبار قوزی از شيراز به طرف مرو دشت و قصر صاحب الزمان (يا پادگان صاحب الزمان در جنوبی ترين منطقه شيراز)، ۷ گور دسته جمعی در مناطق پرتی در جاده سيمان شيراز، اطراف پل حسين آباد جاده فسا و چاههای خشكی در مناطق مختلف از جمله در زندان سپاه (پلاك 100).
كارمند مطلع و ذی نفوذ سابق قوه ی قضاييه ی ايران اسامی بعضی از قربانيانی را كه می شناسد و می داند كه در "دارالرحمه" دفن شده اند را به اين ترتيب نام می برد: وحيد ( يا سعيد) کريمی، مسعود ده بزرگی، مهرداد نجاتی ،مينا طالب پور، شهلا فرهی ، مينا وحيدی و مصطفی ميبدی. او می افزايد: می گفتند ۵ نفر آخری به دار آويخته شدند و بقيه تيرباران شدند.
وی همچنين يك ليست 80 نفری از شكنجه گران و اعدامگران را با نام و شهرت و بعضی از ويژگی ها ذكر می كند، ولی اضافه می نمايد كه ممكن است بعضی از اين نامها "مستعار" باشند.
او در مورد بعضی از اينها می گويد كه در جريان اعدام های سال ۶۷ بسيار فعال بوده و سابقه تجاوز به دختران و زنان محکوم به اعدام داشته اند. بعضی از آنها را هم بسيار وحشی، منحرف، ساديست، عصبی و شديداً بی رحم توصيف كرده است.
اين كارمند سابق قوه ی قضاييه ايران راز بعضی از قتل ها را فاش می كند كه در زمان خود "خودسوزی" يا "خودكشی" قلمداد شده اند.
او نه تنها گزارشهای وجود تجاوزات جنسی به دختران و پسران جوان و زنان در شكنجه گاههای ايران را تاييد می كند، بلكه می افزايد: عمل خون گيری و در آوردن عضو بدن زندانی اعدامی در بيمارستان حافظ، طبقه آخر، که بخش سپاه پاسداران بود، توسط پزشکان سپاه انجام می شد.