سخن روز
از شب ۱۵دی تا بامداد شهرکرد حال و هوای عجیبی داشت. از یکسو خبری تمام شبکههای اجتماعی و بسیاری از رسانهها، حتی خود رسانههای رژیم را پر کرد که تندیس قاسم سلیمانی، چند ساعت پس از پردهبرداری آتش گرفت، سوخت و نابود شد؛ و در پی آن موجی از شور و شعف مردمی شبکههای اجتماعی را فرا گرفت؛ از سوی دیگر شهرداری رژیم بهدستور امام جمعهٔ وحشتزدهٔ خامنهای، با دستپاچگی تا ساعت ۲بامداد در حال جمع کردن تکههای سوخته و از بین رفتهٔ مجسمهٔ هیولا بود. تندیسی که با هزینهای نزدیک به ۱۵۰میلیون تومان، ساخت آن یکسال بهدرازا کشیده بود و صبح ۱۵دی سرکردگان سپاه، کارگزاران رژیم و آخوندهای دانهدرشت خامنهای، با انبوهی تبلیغات و بوق و کرنا، آن را پردهبرداری کرده بودند، عمر آن به یک روز هم نرسید و کانونهای دلیر شورشی، آن را بهآتش کشیده و منهدم کردند.
از صبح ۱۶دی هم همراه با ادامه بازتابهای این عملیات متهورانه در شبکههای اجتماعی و رسانهها و حتی گسترش آن به رسانههای بینالمللی، مسیر کارناوال تابوتهای خالی بهاصطلاح کشتههای جنگ ضدمیهنی رژیم به سمت محل مجسمهٔ سوختهٔ قاسم سلیمانی تغییر کرد. بسیجیان نالان و گریان ولایت بر سرشان میزدند و روز هلاکت سردژخیم را یادآوری میکردند که «حاج قاسم یک جا سوزاندنت تو را، دستت را قلم کردند، انگشتر دلمان را آتش زدند!» و با اشاره بهعملیات کانونهای شورشی ناله میکردند که «حاج قاسم دورت بگردیم تو را (فقط) ساختند برای سوختن!» (سخنران تجمع پاسداران و بسیجیان-شهرکرد-۱۶دی).
اما این شدت و این میزان از عمق سوزش و ناله ناشی از چیست؟
رژیم در بحرانیترین وضعیت است. تا این لحظه هیچ راه برون رفتی از ابرچالشهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی نداشته و ندارد. بهویژه نفرت اجتماعی به بالاترین حد خود رسیده و فاصلهٔ خیزشها و اعتراضات سراسری پیاپی کمتر میشود. این وضعیت بحرانی بهصورت ریزشها و وارفتگیهای روزافزون در میان نیروهای رژیم، نمود پیدا میکند و داربست نگه دارندهٔ نظام را هر چه به آستانهٔ فرو ریختن، نزدیکتر میسازد؛ تا جاییکه رئیسی جلاد از کسانی صحبت میکند که «امروز بههر دلیل ناامید هستند» (۱۶دی). همین خطر عاجل باعث شد که امسال، در دومین سالگرد هلاکت قاسم سلیمانی، رژیم حتی بسیار بیشتر از سال گذشته، هیاهو کند و برای آن هزینه کند، با پول و ساندیس تجمع شکل دهد و تندیس ۶متری هیولا را درست کند تا برای نیروهای رژیم نمادی باشد از سرکوب و کنترل رژیم بر جامعه و رژیم را بهطور نمایشی تثبیت شده نشان دهد.
از این رو در این برههٔ حساس برای رژیم و درست در شب پیش از گرداندن استخوانهای قربانیان جنگ ضدمیهنی، وقتی کانونهای شورشی تندیس ۶متری هیولا را بهآتش میکشند و خاکستر میکنند، نماد کنترل و تثبیت نمایشی رژیم فرو میریزد و بیش از پیش برای نیروهای نظام علامت نمایانی میشود از تزلزل، ضعف و دوران پایانی رژیم؛ از سوی دیگر این عملیات نمادی میشود از توان مقاومت، گستردگی پایگاه اجتماعی مجاهدین، قدرت کانونهای شورشی و آمادگی جامعهٔ انفجاری برای قیام و خیز برداشتن برای سرنگونی نظام.
همین باعث شد تا نمایندهٔ خامنهای در شهرکرد، آخوند بدنام محمدعلی نکونام، عملیات آتش زدن تندیس هیولا را با ضربه فوق سنگین هلاکت او (قاسم سلیمانی) همتراز میکند و ناله سر میدهد که «این جنایت مثل همان جنایت در فرودگاه بغداد» اتفاق افتاد!