سخن روز
بار دیگر تهران و سراسر کشور عرصهٔ بازی نفرتانگیز رژیم آخوندی با استخوانها و بقایای اجساد قربانیان جنگ ضدمیهنی بود. طی دو روز پنجشنبه و جمعه ۱۶ و ۱۷دی ماه کارناوال شوم تابوتها سراسر کشور را درنوردید تا خلیفهٔ ارتجاع با پاشیدن خاکستر مرگ بهخیال خود آتش خشم و اعتراض مردم بهجان آمده را فرو بنشاند.
خمینی دجال و جنگافروز که جنگ را نعمت و موهبت الهی توصیف میکرد، جنگ شوم با عراق را ۸سال ادامه داد تا بهبهای کشته و مجروح شدن دو میلیون تن از اتباع ایران، آوارگی میلیونها تن و ویرانی هزار شهر و پریشانی سراسر کشور، بر بحرانهای خود سرپوش بگذارد، آزادی را ذبح کند، مطالبات حقهٔ مردم را خفه سازد و رشیدترین فرزندان مردم ایران را کشتار کند. اما مجاهدین و مقاومت ایران با ریختن زهر آتشبس بهحلقوم خمینی، او را از این موهبت محروم کردند.
اکنون خلیفهٔ ارتجاع در محاصرهٔ بحرانها، با تمام وجود مشتاق جنگی دیگر است، اما شرایط سیاسی و منطقهیی چنان تغییر کرده که این آرزو را دستنیافتنی نموده است. خامنهای یک چند تلاش کرد جنگ سوریه را جایگزین جنگ با عراق کند و با هیاهوی دجالگرانه، شعار «دفاع از حرم» را بهجای شعار «فتح قدس از طریق کربلا نماید» بنشاند، اما نفرت عموم مردم از شراکت رژیم در کشتار مردم سوریه و دفاع از بشار اسد جنایتکار چنان بود که رژیم مجبور بود کشتههای «دفاع از حرم» را بهعنوان کشتههای درگیریهای مرزی جا بزند و آنها را مخفیانه دفن کند.
با نیمنگاهی بهشرایط فوق بحرانی و انفجاری کنونی میتوان دریافت که رژیم چرا امروز دوباره بهبازی استخوان و کارناوال تابوت گردانی متوسل شده است. شرایطی که احمد توکلی از مهرههای باند خامنهای نیز با اشاره بهفقر و گرسنگی بیش از ۷۰درصد مردم ایران اذعان میکند «در این ۴۰سال وضع مملکت تا این اندازه بد نبوده است». وی هشدار میدهد «ممکن است اتفاقی که نباید واقع شود رقم بخورد».
افزون بر شرایط اقتصادی اجتماعی، معادلات منطقهیی و بینالمللی هم هیچگاه در ۴۰سال گذشته اینچنین تماماً علیه رژیم نبوده است. و مهمتر از همه مقاومت سازمانیافته و آلترناتیو و جایگزین سیاسی رژیم هم هیچگاه چون امروز در اوج آمادگی و اقتدار و اعتبار داخلی و بینالمللی قرار نداشته است. در یککلام تمام عقربههای بحران در تمام زمینهها در منطقهٔ سرخ قرار دارند و شدت بحران سرنگونی را نشان میدهند. تا آنجا که عباراتی مانند «وضعیت انفجاری» «بنبست» «فروپاشی» «براندازی» و امثالهم در اظهارات مهرهها، در ادبیات رسانهیی و در تبلیغات رسمی و غیررسمی رژیم بهکلمات و عباراتی رایج تبدیل شدهاند. همهٔ اینها بیانگر بلوغ شرایط عینی و وضعیت انقلابی جامعهٔ ایران است؛ بهخصوص که دوران استفاده ولیفقیه ارتجاع از «نعمت» و «فرصت» کرونا و کلان تلفات انسانی آن برای زمینگیر کردن مردم بپا خاسته نیز پس از دو سال و پس از دستکم ۵۰۰هزار قربانی، دارد بهپایان خود نزدیک میشود.
اما آیا رژیم با این قبیل نمایشهای مشمئزکننده و رنگباخته، یک روز با مردهگردانی قاسم سلیمانی دژخیم، یک روز با علم و کتل راهانداختن پر خرج بهمناسبت سالمرگ این جنایتکار و یک روز هم با بازی استخوان، میتواند بحرانهای خود را تحتالشعاع قرار دهد و فریاد خشم و اعتراض مردمی را که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد در گلو خفه کند؟ پاسخ اکیداً منفی است! بهآتش کشیدن مجسمهٔ هیولایی قاسم سلیمانی دژخیم بهفاصلهٔ چند ساعت از رونمایی آن، از یکسو با موج شور و شعفی که در سراسر ایران و در میان مردم برانگیخت و متقابلاً سرآسیمگی و وحشتی که بر سراپای رژیم حاکم انداخت، شاخصی است که زیر پاسخ منفی این پرسش، خط تأکید میکشد.